bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۱۰۲۹۰۴
فارين پالسی گزارش می دهد

پایان جهان برد- برد

چرا رشد چین برای آمریکا بد است؟
تاریخ انتشار: ۱۴:۳۴ - ۰۸ بهمن ۱۳۹۰

فرارو- گیدون راچمن، مفسر امور خارجه در گزارشی درباره کتاب خود به نام «آینده حاصل جمع صفر»، از پایان دوره ای سخن می گوید که روابط کشورها براساس منطق برد- برد بود و قراردادهای بین المللی با توجه به سود مشترک به امضا می رسید؛ اما با افزایش حمایت از تولیدات داخلی پس از بحران اقتصادی جهان، بازی با حاصل جمع صفر آغاز شده و کشورها تنها به سود خود می اندیشند و معتقدند با رشد کشوری دیگر، آنها سقوط خواهند کرد.

به گزارش سرویس بین الملل فرارو به نقل از فارين پالسی، وی در کتابی که طی سال 2009 میلادی منتشر کرد به پیش بینی شرایط اقتصادی جهان پرداخته و در مورد اینکه بحران اقتصادی جهان چگونه بر سیاست های بین المللی تاثیر خواهد گذاشت اشاره می کند که روابط قدرت های اصلی جهان وخیم خواهد شد. وی معتقد است شرایط اقتصادی جهان که روز به روز بدتر می شود، قدرت های بزرگ را مجبور می کند که دیگر به دنبال رابطه ای که سودآوری متقابل داشته باشد نباشند و رابطه برد- برد در جهان به پایان می رسد.

به نوشته این مفسر امور خارجه، این قدرت ها روابط خود را بیش از پیش بر اساس حاصل جمع صفر پیگیری می کنند، به این معنی که آنچه برای چین خوب است برای آمریکا بد خواهد بود. آنچه برای آلمان خوب است برای ایتالیا، اسپانیا و یونان بد خواهد بود. بروز منطق حاصل جمع صفر یک موضوع مشترک است که رشته های مختلف و نامساوی در سیاست بین المللی را به یکدیگر گره زده: بحران در اتحادیه اروپا، روابط آمریکا - چین و بن بست در حکومت جهانی را به وخامت کشانده است.

این شکل جدید و مشکل زای روابط در اجلاس انجمن جهانی اقتصاد (داووس) طی سال گذشته بازتاب داشت. در طول 20 سال پیش از بحران مالی، داووس تقریباً یک جشنواره جهانی شدن بود که سران سیاسی از سراسر جهان طی آن ایده های مشابهی از مزایای متقابل تجارت و سرمایه گذاری را ارائه می دادند و تلاش بر جذب بانکداران سرمایه گذار و مدیران چندملیتی بود. اما در داووس سال جاری که با جلسات بیشمار در مورد بازنگری نظام سرمایه داری و بحران در ناحیه یورو همراه است، این طرز فکر زیر سوال می رود.

اتحادیه اروپا سازمانی است که براساس منطق اقتصادی برد-برد بنیان نهاده شد و پدران بنیانگذار اروپایی گمان می کردند که کشورهای اروپايي با تمرکز بر همکاری های اقتصادی با سود متقابل می توانند قرن ها درگیری و جنگ را پشت سر بگذارند؛ به طوري كه با ایجاد بازار مشترک و برداشتن موانع تجارت و سرمایه گذاری همگی ثروتمندتر خواهند شد و در نهایت به همکاری با یکدیگر عادت خواهند کرد. اقتصاد خوب، سیاست خوب را به دنبال خواهد داشت و کشورهای اروپایی رشدی هماهنگ را تجربه خواهند کرد.

این منطق برای چند دهه به زیبایی کار کرد اما در برخورد با بحران اقتصادی عمیق، این منطق برد- برد به طور معکوس عمل می کند. کشورهای اروپایی به جای آنکه به ساخت و توسعه یکدیگر کمک کنند، ترس این را دارند که از سوی کشور اروپایی دیگر به زیر کشیده شوند. کشورهای جنوب اروپا - یونان، پرتغال، ایتالیا و اسپانیا - به شکل روز افزونی گمان می کنند که در دام واحد مشترک ارزی گیر افتاده اند و این آلمان است که اقتصادشان را به گونه فاجعه آمیزی غیررقابتی کرده است. اتحاد اروپایی برای آنها دیگر با افزایش سعادت همراه نیست، بلکه این اتحاد وسیله ای شده برای تشدید بدهی های فلج کننده و بیکاری گسترده. این در حالی است که کشورهای شمال اروپا از جمله آلمان، فنلاند و هلند تمایل خود برای اعطای میلیاردها یورو به همسایگان جنوبی خود را دست می دهند. آنها نگرانند که هرگز بدهی های خود را پس نگیرند و اقتصاد رو به رشدشان سقوط کند.

در حال حاضر فرانسه رتبه اعتباری AAA خود را از دست داده و آلمان تنها کشور در ناحیه یورو است که از رتبه اعتباری AAA برخوردار است. بسیاری از مردم آلمان احساس می کنند که سال ها کار کرده اند و براساس قوانین عمل کرده اند و حال مجبور هستند به کشورهایی کمک کنند که مردمش به راحتی در پرداخت مالیات تقلب کرده اند و در پنجاه سالگی خود بازنشست شده اند.

سیاست مداران اروپایی از همان روزهای ابتدایی بروز بحران تاکید داشتند که راه حل جلوگیری از تشدید این بحران ادغام و یکپارچگی بیشتر اعضای اتحادیه اروپا است. متاسفانه برداشت آنها از معنای یکپارچگی متفاوت بوده و براساس مباحث ملی شان شکل گرفت و همین تضادها طی سال جاری باعث ایجاد اختلاف و رقابت در اتحادیه اروپا می شود.

مخالفت انگلیس در نشست ماه دسامبر بروکسل برای همراهی با پیمان جدید اروپایی واکنش های منفی بسیاری را به دنبال داشت که از جدایی انگلیس از اتحادیه اروپا خبر می داد اما این امر تنها سرآغاز اتفاقاتی است که می تواند در آینده رخ دهد. پیشرفتی که در سیاست های اروپایی مشاهده می شود منجر به شکل گیری احزاب سیاسی شده که لحنی ملی گرایانه تر و نگرشی تردیدآمیزتر نسبت به اتحادیه اروپا و بی شک به واحد ارز مشترک دارند.

مارین لو پن و جبهه ملی عملکردی مثبت در انتخاباتی آتی ریاست جمهوری فرانسه خواهند داشت. دیگر احزاب بدبین به یورو شامل: احزاب آزادی خواه در هلند و اتریش، حزب اتحاد شمال در ایتالیا، حزب فنلاندی های واقعی در فنلاند و مجموعه رنگارنگی از احزاب راست گرا و چپ گرا در یونان می شوند.

بحران در اروپا درست در زمانی تشدید می شود که آمریکا تصمیم گرفته سیاست خارجي خود را مجدداً تنظیم کرده و بر آسیا و اقیانوسیه تمرکز بیشتری داشته باشد. گرچه روی آوردن آمریکا به آسیا را واکنشی به روند دراز مدت شرایط اقتصادی جهان تفسیر می کنند، این رویکرد هماهنگ شدن با تغییر موازنه قدرت پس از بحران اقتصادی جهان نیز به شمار می رود.

اگر بخواهیم واضح صحبت کنیم، آمریکا رشد چین را بیش از پیش جدی گرفته است. دیگر هیچ تضمینی برای برتری آمریکا در آینده و در دراز مدت وجود ندارد و دیگر نمی توان اطمینان داشت که چین قوی تر و ثروتمندتر خوشایند آمریکا باشد. آمریکایی ها با این حس وسواس گونه روبرو هستند که یک چین قدرتمندتر تنها به معنای آمریکایی به نسبت فقیرتر و ضعیف تر است. به عبارت دیگر، پیشرفت چین منجر به موقعیت برد-برد برای دو کشور نمی شود؛ اینبار بازی با حاصل جمع صفر است. این باور حال در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا احسایس می شود و هم در بیانات میت رومنی در حمایت از تولیدات داخلی وهم در مهار نرم چین از سوی دولت اوباما به خوبی نمود پیدا کرده است.

رومنی متعهد شده که «کنترل ارزی» را برای چین مشخص کند و تعرفه های گمرکی بر محصولات چینی را افزایش دهد. آنچه در مبارزات انتخاباتی آمریکا چندان مورد توجه قرار نگرفته میزان بازسازی روند حمایت از تولیدات داخلی است. به عقیده برخی اقتصاددانان برجسته اعمال تعرفه های گمرکی بیشتر پاسخ مشروع آمریکا به سیاست های ارزی چینی خواهد بود.

تغییرات مشابهی در تفکرات نظامی و استراتژیک آمریکا در حال شکل گیری است. چرخش پر سر و صدای دولت اوباما به سمت آسیا ضرورتاً پاسخی به رشد چین است. بر اساس گزارش اکونومیست، چین تا سال 2018 به معنای واقعی به بزرگترین اقتصاد جهان تبدیل خواهد شد و واشنگتن به خوبی شاهد تقویت بازوهای نظامی پکن از طریق افزایش مخارج نظامی و موضع گیری سختگیرانه تر چین در مناقشات مرزی با برخی همسایگان از جمله هند، ژاپن و ویتنام است. در نتیجه آمریکا به دنبال همراه شدن با همسایگان خشمگین چین است و از یک سو روابط خود با متحدان آسیایی را تقویت می کند و از سوی دیگر در تلاش برای تقویت حضور نظامی در منطقه است. این حرکت از زمانی که برنامه هایی برای کاهش مخارج نظامی آمریکا مطرح شده، بیشتر نمود یافته است.

چین در قلمداد کردن این سیاست به عنوان مهار نرم به هیچ وجه اشتباه نکرده است و رهبر جدید چین منتظر نمی ماند و تحت فشارهای وارده از سوی مردمی ملی گرا واکنشی شدید خواهد داشت. روابط آمریکا و چین دارای عناصر رقابتی و همکاری بسیاری بوده است اما اخیراً عناصر رقابتی بر همکاری ها پیشی گرفته اما هنوز نمی توان تنش های موجود میان دو طرف را جنگ سرد دانست. با این حال نوع روابط آمریکا و چین – قدرت اول جهان و تنها رقیب اصلی آن- شکل سیاست های بین المللی طی دهه آتی را تعیین خواهد کرد.

در واقع افزایش حس رقابت میان واشنگتن و پکن نقش مهمی در ظهور سومین منطق حاصل جمع صفر در سیستم جهانی-- افزایش بن بست در سیاست های چندجانبه، از سازمان تجارت جهانی تا مذاکرات تغییرات جوی تا تلاش های متوقف شده گروه بیست در مقررات مالی جهانی—دارد.

در اوج خوش بینی جهانی شدن طی سه دهه اخیر، توافقنامه های بزرگ تجاری نماد و نیرو محرکه تقویت منافع مشترک میان قدرت های اصلی جهان بودند. شکل گیری بازار واحد اروپایی در سال 1992 و منطقه آزاد تجاری شمال آمریکا در سال 1994، راه اندازی سازمان تجارت جهانی در سال 1995 و پیوستن چین به این سازمان در سال 2001، همگی نشانه های ایجاد یک اقتصاد جهانی واقعی بودند. اما روزهای انعقاد قراردادهای تجاری جسورانه به پایان رسیده است.

سران اقتصادی جهان حتی برای تکمیل مذاکرت تجاری دور دوحه اقدامی صورت نمی دهند. البته پیروزی های کوچکی هم به دست آمده؛ در پایان سال 2011 کنگره آمریکا در نهایت توافقنامه تجارت آزاد میان آمریکا و کره جنوبی را تصویب کرد، و روسیه به سازمان تجارت جهانی پیوست. اما در حال حاضر سازمان تجارت جهانی حالتی تدافعی و حمایتی به خود گرفته است. مقامات در این سازمان نگران تاثیرات مناقشات چین و آمریکا در مورد ارز هستند و از اینکه سیاست های دو طرف باعث فروپاشی سیستم تجارت جهانی شود در هراس هستند.
bato-adv
مجله خواندنی ها
مجله فرارو
پرطرفدارترین عناوین