bato-adv
کد خبر: ۱۲۴۵۴۵
سرمقاله روزنامه های امروز سه شنبه

سرمقاله: وزن جنبش غيرمتعهدها چقدر است؟

روزنامه هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «دوستان آقاي رئيس»، «چرا نقدينگي فعلي براي اقتصاد مضر است؟»، «جنگ پنداره ها و تکامل انگاره ها»، «تورم از توليد تا مصرف»، «يك گام هوشمندانه براي خليج فارس»، «آب پاکی در‌ ماه آگوست»، «اجلاس نم نقطه اوج اعتماد ملي»، «اخضر ابراهيمي و اميدهاي تازه براي گره سوريه»، «وزن جنبش غيرمتعهدها چقدر است؟»، «زواياي اقتصادي المپيك» و ... كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.
تاریخ انتشار: ۱۰:۲۲ - ۱۴ شهريور ۱۳۹۱

روزنامه هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «دوستان آقاي رئيس»، «چرا نقدينگي فعلي براي اقتصاد مضر است؟»، «جنگ پنداره ها و تکامل انگاره ها»، «تورم از توليد تا مصرف»، «يك گام هوشمندانه براي خليج فارس»، «آب پاکی در‌ ماه آگوست»، «اجلاس نم نقطه اوج اعتماد ملي»، «اخضر ابراهيمي و اميدهاي تازه براي گره سوريه»، «وزن جنبش غيرمتعهدها چقدر است؟»، «زواياي اقتصادي المپيك» و ... كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.

كيهان: دوستان آقاي رئيس
«دوستان آقاي رئيس»عنوان يادداشت روز وزنامه كيهان به قلم حسين شريعتمداري است كه در آن مي‌خوانيد؛

1-آن روزها- قبل از پيروزي انقلاب اسلامي- و در دوران دانشجويي، چند تن از دوستان براي تحقيق و بررسي ميداني درباره يك پروژه درسي عازم اصفهان بودند. اواخر شب با اتوبوس يك شركت معروف مسافربري به راه افتادند. چند ساعت بعد، سپيده صبح نزديك به دميدن بود ولي از توقف اتوبوس براي نماز صبح خبري نبود. يكي از برادران نزد راننده رفت و از او خواست براي اداي فريضه صبح توقف كند و آقاي راننده قول داد كه بعد از رسيدن به اولين رستوران بين راه توقف كند، اما همچنان به حركت ادامه مي داد.

درخواست توقف يك بارديگر هم تكرار شد و پاسخ، بازهم، همان بود. قول توقف بدون توقف. دوستان كه احساس كردند تا چند دقيقه ديگر نمازشان قضا خواهد شد به راننده گفتند؛ همين جا توقف كن، ما پياده مي شويم و شما به راه خود ادامه بدهيد و تاكيد كردند كه ما هيچ شكايتي هم از شما نخواهيم داشت- و صد البته در دوران طاغوت گوش شنوايي هم براي اينگونه شكايت ها نبود- در اين هنگام، صداي برخي ديگر از مسافران هم بلند شد كه خواستار توقف اتوبوس و اداي نماز صبح بودند.

راننده كه به غيرت ديني اش برخورده بود، به نرمي و با صدايي كه شرمندگي از آن مي باريد گفت؛ پسرم! من كه شمر نيستم! و در حالي كه قطره اشكي به گونه اش دويده بود، كنار يك روستا توقف كرد. بعد از توقف، 19 نفر از 24 مسافر اتوبوس پياده شده و به نماز ايستادند!... مسافران كه دوباره سوار شدند، يكي از دوستان خطاب به چند تن از آنهايي كه براي نماز پياده شده بودند گفت؛ شما كه اهل نماز هستيد چرا ساكت نشسته بوديد و از همان ابتدا، اعتراض نكرديد؟ پاسخ عبرت انگيز بود و درس آموز كه هنوز در گوش دوستان زنگ مي زند. مرد ميان سالي گفت «فكر نمي كرديم كه اعتراض شما نتيجه اي داشته باشد، اما، وقتي به راننده گفتيد كه حاضريد براي اداي نمازصبح وسط بيابان پياده شويد و اتوبوس به راه خود ادامه بدهد، از خودمان خجالت كشيديم و فهميديم كه شما چند جوان در آنچه مي خواهيد جدي هستيد.

پس چرا ما هم كه همان خواسته را داريم با شما همصدا نشويم؟... گفتني است كه راننده اتوبوس هم به نماز ايستاد. عجيب بود؟! نه! بخوانيد؛

2- مروري گذرا بر مجموعه اظهارنظرهاي مقامات آمريكايي، اروپايي و اسرائيلي در آستانه برگزاري اجلاس تهران كه در پاره اي از موارد با تهديد كشورهاي عضو جنبش عدم تعهد و خط و نشان كشيدن براي آنها نيز همراه بود، به وضوح نشان مي دهد آمريكا و متحدانش از اين كه دو موضوع «رژيم اشغالگر قدس» و «بحران سوريه» در دستور كار اجلاس تهران قرار گيرد، بيشترين دغدغه و نگراني توأم با اضطراب را داشته اند. تا آنجا كه در فاصله چند هفته اي قبل از برگزاري اجلاس حجم انبوهي از رايزني ها و رفت و آمدهاي ديپلماتيك را مي توان آدرس داد كه براي پيشگيري از مطرح شدن دو محور ياد شده صورت پذيرفته بود و به گواهي اظهارات رسما اعلام شده مقامات غربي و عبري و برخي از كشورهاي عربي، نگراني ياد شده از آن بود كه دو محور مورد اشاره با نگاه و ديدگاه جمهوري اسلامي ايران مطرح شود و از مطرح شدن آن با نگاه آقاي بان كي مون كه نظريه محو اسرائيل از جغرافياي سياسي جهان را غيرمنطقي مي دانست! و يا ديدگاه ارائه شده از سوي آقاي محمد مرسي كه خواستار بركناري دولت بشاراسد شده بود! نه فقط مخالفتي نداشتند كه از آن استقبال هم مي كردند.

اما، آنچه در اجلاس تهران اتفاق افتاد و اعتراض نزديك به فحاشي نتانياهو و مقامات آمريكايي به سران و هيئت هاي نمايندگي كشورهاي شركت كننده در اجلاس را به دنبال داشت، دقيقا و بي كم و كاست حاكي از آن بود كه دغدغه و اضطراب حريف از اجلاس تهران بي علت نبوده است و به قول نتانياهو، در حالي كه در اجلاس بر محو اسرائيل از جغرافياي سياسي جهان تاكيد شده بود، هيچيك از سران و هيئت هاي نمايندگي حاضر در اجلاس، نه فقط به عنوان اعتراض محل اجلاس را ترك نكردند، بلكه از ارسال يك يادداشت اعتراض آميز به هيئت رئيسه نيز خودداري ورزيدند و به نوشته نيويورك تايمز؛ بحران سوريه در اجلاس تهران همانگونه مطرح شد كه جمهوري اسلامي ايران خواستار آن بود و شركت كنندگان در اجلاس، اظهارات بان كي مون و محمد مرسي درباره بحران سوريه را با سكوت معني دار خود به حاشيه راندند.

و البته نيويوركر در تحليلي كه دقيق به نظر مي رسد، نوشت؛ اظهارات آقاي مرسي درباره سوريه با ديدگاه هاي ديگر او كه «مصر را شريك استراتژيك ايران» معرفي كرده و بر ضرورت تشكيل دولت مستقل فلسطين، تغيير ساختار سازمان ملل و ديني بودن حكومت آينده مصر تاكيد ورزيده بود، همخواني نداشت. اين موارد، نظر وي را درباره بحران سوريه از آنچه مطرح كرده بود كمرنگ تر مي كند. اين ديدگاه با طرح پيشنهادي 4جانبه- عربستان، مصر، ايران و تركيه- براي حل بحران سوريه نيز در تناقض است.

3- حالا به بند اول اين يادداشت بازمي گرديم؛ تقريبا تمامي سران شركت كننده در اجلاس تهران كه فرصت ديدار با رهبر معظم انقلاب را يافته بودند بر اين نكته تاكيد ورزيده اند كه نظرات مطرح شده از سوي ايشان را مستند و مستدل و راهگشا مي دانند ولي تاكنون اراده محكم و با صلابتي براي تحقق آن نمي ديدند و اكنون كه رهبر انقلاب را پي گير ماجرا مي بينند و صلابت و تدبير ايشان را بارها آزموده اند، نسبت به تحقق آن اطمينان يافته و آماده همكاري و همراهي در اين راستا هستند. آن عده از سران و هيئت ها كه موفق به ديدار نشده بودند نيز با ارسال پيام و پيغام و يا در ديدار با ساير مسئولان نظام بر همين نكات تاكيد ورزيده اند.

و اما، اكثريت قريب به اتفاق سران و هيئت هاي ياد شده «بحران سوريه» را فوري ترين موضوعي دانسته اند كه بايد تحت مديريت مستقيم رهبر معظم انقلاب براي حل آن چاره انديشي شود. برخي از آنان به اين واقعيت غيرقابل ترديد اشاره داشته اند كه حمايت آشكار آمريكا، اسرائيل و برخي كشورهاي اروپايي از مخالفان دولت سوريه با ادعاي انقلابي بودن و اسلامي بودن مخالفان در تناقض است و نظر رهبر معظم انقلاب را كاملا مستند و واقعي ارزيابي كرده اند كه برخي از كشورهاي منطقه به نيابت از قدرت هاي استكباري با سوريه مي جنگند و حذف آن از محور مقاومت را دنبال مي كنند.

در پيشنهادهاي ارائه شده از سوي آنان، «بحران سوريه» مسئله اي ارزيابي شده است كه در جغرافياي جنبش عدم تعهد اتفاق افتاده و برخي ديدگاه ها را نفي كرده اند كه اصرار دارند اين بحران را در حوزه كشورهاي عربي قلمداد كنند. يكي از سران در اين باره گفته است اگر بحران در حوزه كشورهاي عربي است، چرا تركيه كه يك كشور غيرعرب است در اين ماجرا به كار گرفته شده و اگر مخالفان در پي برقراري دموكراسي هستند، حمايت آشكار آمريكا و اسرائيل از آنان چگونه قابل توضيح است؟! و چنانچه داعيه اصلاحات دارند چرا به قول رهبر معظم انقلاب، طرح كوفي عنان را با عمليات تروريستي به بن بست كشانده اند و...

4- در پي اين درخواست هاي مصرانه بود كه فرمول «دوستان آقاي رئيس»- THE FRIENDS OF CHAIR- كه به كارگيري آن بارها در جنبش عدم تعهد سابقه داشته است به ميان كشيده شده و به رئيس جمهور محترم كشورمان ابلاغ شد. مطابق اين فرمول، رئيس دوره اي جنبش عدم تعهد، تعدادي از سران يا مقامات عالي رتبه كشورهاي عضو را به عنوان همكاران خود انتخاب مي كند و اين مجموعه به بررسي بحران، گفت وگو با طرفين ماجرا و رايزني با صاحبنظران مي پردازند و نتيجه بررسي هاي خود را همراه با شواهد و اسناد مربوطه به رئيس جنبش عدم تعهد ارائه مي كنند و او نيز نظر نهايي را پس از مشورت با هيئت ياد شده به اطلاع اعضاء مي رساند.

گفتني است كه آقاي بان كي مون نيز در ديدار با رهبر معظم انقلاب ضمن اعتراف تلويحي به شكست طرحي كه در دست اجرا داشته اند از ايشان مي خواهد كه نه تنها به عنوان رهبر مذهبي ايران، بلكه به عنوان رهبر مذهبي دنياي اسلام در اين زمينه ايفاي نقش كنند. همين جا بايد اشاره كرد كه دو هفته قبل، آقاي محمد مرسي در اجلاس مكه پيشنهاد كرده بود 4 كشور ايران، مصر، عربستان و تركيه براي حل بحران سوريه وارد عمل شوند ولي آقاي مرسي با اظهارات خود در اجلاس تهران كه خواستار حذف دولت بشار اسد شده بود، اين طرح را زير پا گذاشت. ضمن آن كه بسياري از صاحبنظران- از جمله ايران- طرح ياد شده را غيرمنطقي و غيرعملي ارزيابي كرده بودند، زيرا، تركيه عضو ناتو و حامي تسليحاتي تروريست ها و عربستان كه كمترين نشانه اي از مردم سالاري در نظام حكومتي آن ديده نمي شود نمي توانستند و نمي توانند داعيه دموكراسي خواهي براي مردم سوريه را داشته باشند. از اين روي حضور آنها در طرح 4جانبه مضحك به نظر مي رسيد.

و بالاخره اين نكته قابل ذكر است كه مرسي و اخوان المسلمين مصر همكاري در اين زمينه با عربستان و تركيه زير چتر حمايتي آشكار آمريكا و اسرائيل را براي انقلاب اسلامي مصر به شدت زيان آور ارزيابي مي كنند. چرا كه در انقلاب اسلامي مردم مصر، عربستان و آمريكا و اسرائيل در صف دشمنان ايستاده بودند و آقاي رجب طيب اردوغان براي مصر نظام لائيك را پيشنهاد كرده بود كه با مخالفت شديد مردم روبرو شد. براي درك بهتر شرايط آقاي مرسي و چالش هايي كه با آن روبروست بايد خاطرنشان كرد سفر آقاي محمد مرسي به عربستان كه بعد از انتخاب وي به رياست جمهوري مصر صورت گرفته بود با اعتراض شديد مردم مصر روبرو شد تا آنجا كه سخنگوي آقاي مرسي در تلويزيون قاهره حاضر شده و اعلام كرد، سفر رئيس جمهور صرفا زيارتي و براي شكرگزاري به درگاه خداي سبحان بوده است!

خراسان: تورم از توليد تا مصرف
«تورم از توليد تا مصرف» عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم مهدي حسن‌زاده است كه در آن مي‌خوانيد:

بدون ترديد با وجود شرايط اين روزهاي بازار و روند افزايش قيمت ها مهم ترين دغدغه اقتصاد ايران از نگاه کارشناسان، موضوع توليد ملي است. موضوعي که با فشارهاي تحريمي و ضرورت خوداتکايي براي مقابله با اين فشارها اهميت بيشتري يافته است. به همين دليل است که توليد ملي، حمايت از کار و سرمايه ايراني از سوي رهبر انقلاب محور شعار امسال کشور قرار گرفته است. در چنين شرايطي بازخواني شرايط توليد کشور، ارتباط آن با تورم به عنوان ديگر موضوع مهم اين روزهاي اقتصاد کشور و نگاهي به برخي شاخص هاي بخش توليد در شرايط پس از هدفمندي در سال گذشته براي درس گرفتن از آن چه که گذشت و برنامه ريزي بهتر براي آن چه که در پيش روست، ضروري است.

اقتصاد ايران سال ۹۰ را در شرايطي آغاز کرد که ۳ماه از آغاز هدفمندي يارانه ها گذشته بود و بدون ترديد قبل از اجراي هدفمندي مهم ترين دغدغه براي عموم مردم فشارهاي تورمي ناشي از هدفمندي بود که شرايط بازار و يارانه پرداختي در ماه هاي نخست پس از اجراي اين طرح دغدغه ها درباره فشار تورم را کمرنگ کرد.

در چنين شرايطي مدافعان دولت با افتخار افزايش صرفا ۱۰درصدي نرخ تورم طي يک سال پس از گذشت هدفمندي را به عنوان دستاورد مهم دولت و پاسخي قاطع به هشدارهاي برخي چهره هاي اقتصادي منتقد دولت درباره افزايش ۵۰ تا ۷۰درصدي نرخ تورم پس از اجراي هدفمندي مي  دانستند. با اين حال براي تحليل دقيق شرايط تورمي پس از هدفمندي اجازه دهيد ۲شاخص قيمت را که از سوي بانک مرکزي منتشر شده است مرور کنيم. تذکر اين نکته ضروري است که اگرچه برخي نرخ تورم اعلامي بانک مرکزي را غيرواقعي مي دانند اما چون هر ۲ شاخص مورد بررسي مربوط به بانک مرکزي است ملاک بحث ما در اين يادداشت آمارهاي بانک مرکزي است.

تورم توليد فراتر از تورم مصرف

قطعا نرخ تورم يا به عبارت دقيق «شاخص بهاي کالاها و خدمات مصرفي در مناطق شهري ايران» که نشان دهنده روندافزايش قيمت هاست، براي عموم مردم آشناست. اين شاخص نشان دهنده شيب افزايش قيمت کالا و خدمات مصرفي است اما شاخص ديگري که کمتر مورد توجه قرار گرفته، «شاخص بهاي توليد کننده» است. اين شاخص که توسط بانک مرکزي منتشر مي شود نشان‌دهنده روند افزايش هزينه تمام شده توليد در بخش هاي مختلف اقتصاد است. بر مبناي ارتباط منطقي هزينه تمام شده توليد و قيمت فروش کالا و خدمات، انتظار مي رود روند افزايش يا به عبارتي نرخ تورم در بخش هاي توليد و مصرف نزديک به يکديگر باشد يعني به تناسب افزايش هزينه توليد قيمت فروش نيز افزايش يابد.

مروري مقايسه اي بر شاخص بهاي توليد کننده و نرخ تورم طي ۲۰ سال اخير نشان مي دهد نرخ سالانه هر يک از اين ۲شاخص حداکثر کمتر از ۵ درصد با يکديگر اختلاف داشته اند. با اين حال اتفاق قابل تاملي که در سال ۹۰ رخ داده است، نسبت فاصله 12.7 درصدي بين اين ۲شاخص است. بر اساس اعلام بانک مرکزي شاخص بهاي توليد کننده در سال ۹۰ معادل 34.2 درصد بود. حتي در مهم ترين بخش توليد يعني بخش صنعت شاخص بهاي توليد کننده به مرز ۵۰درصد رسيد. در همين مدت شاخص نرخ تورم 21.5 درصد بود. قطعا اين فاصله نشان دهنده رشد بيشتر قيمت تمام شده محصولات در مقايسه با قيمت آن در بازار است.

شايد سياست کنترل قيمت ها پس از هدفمندي را بتوان عامل اصلي به وجود آمدن اين فاصله دانست اما سوال اساسي اين جاست که فاصله قابل توجه بين هزينه تمام شده و قيمت کالا در بازار را تا کي مي توان حفظ کرد؟ آيا منطق اقتصاد که در قبال هر واحد افزايش قيمت تمام شده، قيمت کالا در بازار نيز افزايش مي يابد را مي توان انکار کرد؟ لذا دور از انتظار نبود که فشار افزايش هزينه بخش توليد طي ماه هاي پاياني سال ۹۰ و ابتداي سال ۹۱ بازار را تحت تاثير قرار دهد و شاهد سرعت گرفتن روند قيمت ها باشيم.

به تعبيري ديگر سياست کنترل دستوري قيمت ها براي مدتي معين کاربرد دارد و پس از آن بايد منتظر غلبه منطق رياضي بر دستور در عرصه اقتصاد باشيم. قطعا هر کس به جاي دولت مي خواست طرحي مثل هدفمندي يارانه ها را اجرا کند يا بايد تبعات تورمي بيشتري را از همان ابتداي اجراي طرح به جان مي خريد، يا با کنترل سفت و سخت قيمت ها در ماه هاي نخست اجراي طرح، دغدغه تورم را براي مدت زماني محدود کمرنگ مي کرد، اما همه بحث بر سر اين است که در مواجهه نخست بين توليدکنندگان و مصرف کنندگان براي افزايش يا تثبيت قيمت شايد گريزي از سياست هاي کنترلي براي جلوگيري از افزايش قيمت نباشد، اما زماني که سهم بخش توليد از هدفمندي ناديده گرفته شود و ساير برنامه هاي حمايت از بخش توليد چه در موضوع سياست هاي ارزي، کنترل واردات و اصلاح نظام بانکي به تاخير بيفتد بخش توليد مصرف کنندگان را در برابر گزينه هايي از جمله افزايش قيمت، کاهش کيفيت و کاهش توليد و بيکاري بخشي از کارکنان خود قرار مي دهد. گزينه هايي که هر يک از آن ها تا حدي در شرايط فعلي خود را به اقتصاد کشور تحميل کرده اند. هرچند فعالان بخش توليد نيز بايد پاسخ دهند در قبال افزايش بهره وري براي کاهش هزينه ها چه اقداماتي انجام داده ‌اند.

بدون ترديد دولت در فاصله تنفس براي اجراي مرحله دوم هدفمندي بايد به منطقي مشخص و صريح درباره رابطه بخش هاي توليد، مصرف و تورم در اين ۲ بخش برسد. منطقي که ضمن کاهش ساير عوامل افزايش هزينه توليد به جز عوامل ناشي از هدفمندي، بخش توليد را در شرايطي قرار دهد که کمترين افزايش هزينه را در قبال اجراي مرحله (مراحل) بعدي هدفمندي داشته باشد.

جمهوري اسلامي: چرا نقدينگي فعلي براي اقتصاد مضر است؟
«چرا نقدينگي فعلي براي اقتصاد مضر است؟» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد:

برگزاري موفق اجلاس سران جنبش عدم تعهد در تهران و همراهي خوب مردم با مسئولان و مديران اجرايي كشور در زمان برپايي اجلاس، اين واقعيت را نيز براي چندمين بار به مديران اجرايي كشور گوشزد كرد كه مردم فهيم و وفادار ايران مستحق آسيب ديدن و تحت فشار قرار گرفتن از ناحيه مشكلات و مسائل اقتصادي و معيشتي نيستند و بايد براي كاستن از مشكلات و تنگناهايي كه اقشار مختلف جامعه خصوصاً طبقه متوسط و ضعيف را تحت فشار قرار داده است؛ بيش از اين تلاش كرد.

رهبر معظم انقلاب نيز در ديداري كه به مناسبت هفته دولت با اعضاي كابينه داشتند به درستي برهمين نكته تأكيد كردند و ضرورت رسيدگي به مشكلات معيشتي جامعه را به دست‌اندركاران دولتي متذكر شدند.

در مجموعه سخنان رهبري نكته‌اي وجود داشت كه بايد نقطه پاياني بر حدود 7 سال پافشاري نادرست و غيركارشناسي برخي مديران دولتي بر استفاده بيش از حد و مخرب از پول براي رفع كمبودها يا افزايش رشد اقتصادي كشور باشد. رهبر انقلاب در سخنان خود به درستي رشد بي‌رويه نقدينگي را عامل اصلي ايجاد تورم و كاهش قدرت خريد مردم دانستند تا به اين وسيله مهر تأييدي زده باشند بر چندين سال تذكر و هشدار دلسوزانه بدنه كارشناسي كشور و بانك مركزي كه به دفعات تزريق بي‌رويه و نامتناسب نقدينگي را به اقتصاد، عامل اصلي افزايش نرخ تورم اعلام مي‌كردند و از مديران دولتي مي‌خواستند كه با پذيرش تجارت مستند جهاني و يافته‌هاي علم اقتصاد به پمپاژ بي‌حد و حصر پول به ساختار اقتصاد كشور خاتمه دهند.

افسوس كه اين انذارها در مسئولان دولتي كارگر نيفتاد تا جايي كه بنابر آمارهاي رسمي بانك مركزي، حجم نقدينگي در خرداد ماه سال جاري به بالاي 370 هزار ميليارد تومان افزايش يافت و تمامي ايرانيان طعم تلخ تورم حاصل از اين رشد بي‌حد نقدينگي را چشيدند.

براي افراد غيرمتخصص و افكار عمومي ناآشنا بامفاهيم اقتصاد شايد اين پرسش پس از شنيدن تذكر رهبري مطرح شده باشد كه چه رابطه‌اي ميان تورم، گراني و رشد نقدينگي وجود دارد كه همگان راه حل كاستن از تورم را در مديريت نرخ رشد نقدينگي مي‌دانند؟

براي ارائه پاسخي مختصر و آسان به اين پرسش شايد مناسب باشد به اين مثال آشنا در علم اقتصاد استناد كنيم؛ در علم اقتصاد، نقدينگي يا همان پولي كه در جامعه وجود دارد به خون تشبيه مي‌شود. همانگونه كه حيات و فعاليت اندام‌ها و اعضاي بدن به جريان خون در رگها وابسته است، حيات اقتصادي و انجام فعاليت‌هاي مولد در جامعه نيز نيازمند جريان داشتن نقدينگي در اقتصاد هر كشور است.

با اين حال، همانگونه كه سلامت بدن و فعاليت ارگانهاي مختلف در گرو تنظيم فشار خون و حجم خون موجود در رگ‌هاست، سلامت و استمرار فعاليت‌هاي اقتصادي نيز مستلزم گردش ميزان مشخصي از نقدينگي در اقتصاد است.

بنابر اين، همانگونه كه بدن براي ادامه فعاليت خود نبايد دچار كم خوني يا پرخوني بيش از حد شود و اگر دچار اين عارضه گردد، در فعاليت‌هاي آن خلل پديد مي‌آيد. تزريق بيش از اندازه نقدينگي به اقتصاد نيز باعث اختلال در فعاليت‌ها مي‌شود.

به عبارت ديگر تا زماني كه بدن ما با استفاده از خون كافي موجود در رگ‌ها كه توسط قلب به گردش در مي‌آيد، فعاليت‌هاي عادي خود را دنبال مي‌كند و نيازي به تزريق خون تازه به بدن نيست، اقتصاد نيز مي‌تواند و بايد با گردش نقدينگي موجود در جامعه توسط شبكه بانكي، فعاليت و حركت خود را ادامه دهد و همانگونه كه سرعت و حجم گردش خون در بدن انسان متناسب با ميزان فعاليت اندام‌هاي مختلف تنظيم مي‌شود، سرعت و حجم باز توليد اين نقدينگي در اقتصاد نيز بايد در تناسب با اين ظرفيت‌ها باشد. هر مقدار فعاليت‌هاي اقتصادي بيشتر، سرعت گردش نقدينگي نيز افزايش مي‌يابد و از آنجايي كه اين چرخش توسط بانكها صورت مي‌گيرد در هر بار گردش، ميزان مشخصي بر حجم اين نقدينگي افزوده مي‌شود كه از آن به ضريب فزاينده پولي گفته مي‌شود و به تعبيري مي‌توان آن را فشار خون اقتصادي نام نهاد.

حال اگر علاوه بر اين ميزان و حجم خون در گردش، از بيرون نيز به كالبد انسان خون اضافه تزريق شود و اين خون تزريقي اضافه بر نياز وظرفيت اندام‌ها و فعاليت‌هاي جسم انسان باشد، نه تنها براي سلامتي مفيد نيست بلكه مخل كاركرد سالم بدن نيز هست.

اگر علاوه بر نقدينگي موجود در جامعه كه با گردش در بخش‌هاي مولد، امكان فعاليت‌هاي اقتصادي را فراهم مي‌آورد، پولي از بيرون تزريق شود آن هم به ميزاني كه خارج از ظرفيت و توان بكارگيري بخش‌هاي مختلف اقتصاد باشد، اين نقدينگي تزريق شده مخل فعاليت و حركت سالم اقتصادي خواهد بود. نقش اين نقدينگي خارج از ظرفيت را در اقتصاد، منابع بانك مركزي ايفا مي‌كند و از آن به پايه پولي تعبير مي‌شود.

حال با در نظر گرفتن اين مثال مي‌توان گفت كه در شرايط فعلي و با استناد به آمارهاي موجود، نرخ رشد پايه پولي در خرداد ماه امسال نسبت به اسفند سال گذشته حدود 5/5 درصد و ضريب فزاينده حدود 4/1 درصد افزايش داشته است. به عبارت ديگر بخش عمده‌اي از نقدينگي 374 هزار ميليارد توماني موجود در اقتصاد ايران را همان منابع تزريقي بانك مركزي تشكيل مي‌دهد كه حكم خون اضافي و غيرقابل استفاده تزريق شده به بدن را دارد و نه تنها مفيد نيست بلكه با ايجاد تورم در اقتصاد آسيب‌هاي فراواني نيز به دنبال خواهد داشت.

اين نقدينگي پرقدرت در قالب اضافه برداشت بانكها از بانك مركزي به بهانه تأمين مالي مسكن مهر، طرح مهر ماندگار، يارانه نقدي و... صورت مي‌گيرد و بدهي بانكها را به بانك مركزي افزايش مي‌دهد كه پيامد همه اين اقدامات، افزايش تورم و كاهش قدرت خريد جامعه است.

بنابراين، همانگونه كه بارها تأكيد شده است، دولت براي مهار كردن تورم بايد با تصحيح نگرش و روش خود از تزريق نقدينگي بي‌اندازه دست بكشد و نقدينگي مازاد موجود را نيز جمع آوري كند تا در آينده شاهد كاهش نرخ تورم باشيم.

رسالت: جنگ پنداره ها و تکامل انگاره ها
«جنگ پنداره ها و تکامل انگاره ها» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسکندري است كه در آن مي‌خوانيد:

اشاره: در قسمت پيشين اين نوشتار به برخي پنداره هايي که در شانزدهمين اجلاس تهران دستخوش تحول شد اشاره کرديم و نوشتيم که انگاره ها از دل پنداره هاي جديد متولد مي شوند. در اين مجال تلاش مي کنيم به تعدادي از انگاره هايي  که در جريان برگزاري اجلاس غير متعهدها و همچنين در دوره سه ساله رياست جمهوري اسلامي بر اين اجلاس به عنوان ايده هايي براي حل مشکلات جهاني و منطقه اي شکل گرفت بپردازيم.

انگاره شجاعت در موضع گيري
يکي از ايده هايي که در اجلاس تهران تقويت شد ضرورت صراحت لهجه و شجاعت در موضع گيري عليه يک جانبه گرايي هاي جهاني در هزاره سوم است. تحليل گفتمان، سخن کاوي و کلام سنجي نطق هاي سران، مقامات و روساي کشورهاي مختلف که در اجلاس شانزدهم سخنراني کردند نشان مي دهد که مواضع آنها تحت تاثير بيانات صريح رهبر معظم انقلاب از صراحت لهجه بيشتري برخوردار بود.

البته اتخاذ اين دست مواضع به خصوص در سخنراني هاي روسا و مقامات کشورهايي که تازه در آنها انقلاب شده به گوش ما ايراني ها شايد به خاطر همسويي با سياست هاي جمهوري اسلامي آشنا باشد اما واقع امر اين است که بسياري از اين کشورهايي که چنين مواضع آتشيني را عليه آمريکا و حتي رژيم صهيونيستي گرفتند قراردادها و پيمان هاي سياسي و اقتصادي فراواني با اين دو کشور دارند. حتي رئيس جمهور مصر که برخي معتقدند کاملا بر خلاف مواضع ايران صحبت کرد در 80 درصد مواضعي که اتخاذ کرد کاملا همسو با جمهوري اسلامي  و آرمانهاي اصيل جنبش عدم تعهد بود. در خصوص اين همسويي اشاره به تحليل يک رسانه صهيونيستي خالي از لطف نيست.

پايگاه صهيونيستي «دبکا» در تحليلي، سفر محمد مرسي به تهران را «يک فاجعه تاريخي براي اسرائيل» خواند و نوشت: «محمد مرسي، رئيس‌جمهور مصر در اجلاس غير متعهد‌ها سخنان آيت‌الله خامنه‌اي درباره تغيير ساختار سازمان ملل و حق وتو را تکرار کرد. مرسي از حقوق فلسطينيان دفاع کرد، از اسرائيل انتقاد کرد و احمدي‌نژاد را بوسيد و در آغوش کشيد.»

ايده تشکيل دبيرخانه دائمي غير متعهدها غير متعهدها در نيم قرن گذشته همواره از "سازمان شدن" اجتناب کرده اند. اساسا لفظ جنبش (movement) به عنوان يک اعتراض در برابر سازمان (Organization) مطرح شد. بنيان گذاران جنبش بر اين باور بودند که سازمان مولد نوعي تصلب اليگارشيک است. در واقع سازمان هم تعهداتي ايجاد مي کند که با روح حاکم بر جنبش عدم تعهد در منافات است. جنبش بر اين اساس تنها داراي يک دفتر هماهنگ کننده در نيويورک است که مسئوليت تنظيم و جمع آوري اسناد و بيانيه ها را بر عهده دارد. اما امروزه با افزايش تعداد اعضاي "نم" و همچنين تحولات عمده در سالهاي آغازين هزاره سوم ضرورت هماهنگي و انسجام بيش از گذشته احساس مي شود. اغلب اعضاي جنبش غير متعهدها بر اين باورند که "شعار سياسي" عدم تعهد بايد به يک "مکانيسم حقوقي" تبديل شود تا اعضا خود را نسبت به توافقات، اسناد و بيانيه هاي جنبش متعهد بدانند.

اينطور نباشد کشوري که مثلا عضو گروه G20 و يا اتحاديه آفريقاست در صورت اصطکاک بين مواضع و تعهدات خود را به مواضع کلان جنبش ملتزم نداند. از اين رو به نظر مي رسد پيش گرفتن تمهيداتي در راستاي هماهنگي و انسجام بيشتر و همچنين ارائه راه حل هايي براي تبديل آرمان و شعار عدم تعهد به يک مکانيسم حقوقي يکي از ايده هايي باشد که در مدت مديريت جمهوري اسلامي زمينه هاي تحقق نهايي آن فراهم گردد. رهبر معظم انقلاب در فراز پاياني بياناتشان در شانزدهمين اجلاس سران جنبش عدم تعهد در تهران ضمن ارائه پيشنهادي به غير متعهدها خواستار تشکيل يک دبيرخانه فعال شدند.

ايشان فرمودند: "ما مي‌توانيم به ارتقاء «بهره‌وري سياسي جنبش عدم تعهد» در مديريت جهاني بينديشيم؛ مي‌توانيم براي تحول در اين مديريت، سندي تاريخي تهيه كنيم و ابزارهاي اجرايي آن را فراهم نماييم؛ مي‌توانيم حركت به سمت همكاريهاي مؤثر اقتصادي را طراحي و الگوهاي ارتباط فرهنگي ميان خود را تعريف كنيم. بي‌شك تشكيل دبيرخانه‌ فعال و پرانگيزه‌اي براي اين تشكيلات، خواهد توانست به حصول اين مقاصد كمكي بزرگ و پر تأثير تقديم كند."

انگاره به رسميت شناختن فلسطين در مجامع بين المللي يکي ديگر از انگاره ها و ايده هايي که در اجلاس شانزدهم تهران تقويت شد مسئله شناسايي کشور مستقل فلسطيني به پايتختي بيت المقدس و عضويت دائمي کشور فلسطين در سازمان ملل متحد بود. پيشنهاد معقول، دموکراتيک و عادلانه جمهوري اسلامي ايران در خصوص مسئله فلسطين يکي ديگر از ايده هايي بود که در اجلاس شانزدهم تقويت شد.

راه حل جمهوري اسلامي همانطور که در بيانات رهبر معظم انقلاب به خوبي منعکس شد يک مسير عادلانه و منصفانه است. "فلسطين متعلق به فلسطيني‌ها است و ادامه‌ اشغال آن، ظلمي بزرگ، تحمل‌ناپذير و خطري عمده براي صلح و امنيت جهاني است. همه‌ راههايي كه غربيها و وابستگان آنها براي «حل مسئله‌ فلسطين» پيشنهاد كرده و پيموده‌اند، غلط و ناموفق بوده است و در آينده نيز چنين خواهد بود. ما راه‌حلي عادلانه و كاملاً دموكراتيك را پيشنهاد كرده‌ايم: همه‌ي فلسطيني‌ها، چه ساكنان كنوني آن، و چه كساني كه به كشورهاي ديگر رانده شده و هويت فلسطيني خود را حفظ كرده‌اند، اعم از مسلمان و مسيحي و يهودي، در يك همه‌پرسيِ عمومي، با نظارتي دقيق و اطمينان‌بخش شركت كنند و ساختار نظام سياسي اين كشور را انتخاب نمايند و همه‌ فلسطينياني كه سالها رنج آوارگي را تحمل كرده‌اند، به كشور خود باز گردند و در اين همه‌پرسي و سپس تدوين قانون اساسي و انتخابات، شركت نمايند. آنگاه صلح برقرار خواهد شد."

سرنوشت همه كشورهاي اسلامي با فلسطين گره خورده است. از طرفي حمايت از فلسطين امروز در حال تبديل شدن به يک جنبش جهاني است. راهکار جمهوري اسلامي ايران براي حل مسئله فلسطين برگزاري همه پرسي با حضور همه مسلمانان، مسيحيان، يهوديان ساكن سرزمين‌هاي اشغالي و نيز آوارگان فلسطيني است تا در روندي منطبق بر مردم‌ سالاري، نظام منتخب ملت فلسطين مشخص و مستقر شود.

انگاره بازتوليد عدالت يکي ديگر از ايده هايي که در جريان شانزدهمين اجلاس غير متعهد ها به خصوص در نطقهاي سران غير متعهدها در تهران تقويت شد مسئله ايده بازتوليد عدالت است. نظم نوين جهاني نمي تواند مولد عدالت باشد. دوران زورگويي و قلدري در جهان به پايان رسيده است. جهانيان از هندسه اشتباه بين المللي خسته شده اند. نداي عدالت خواهي و تجديد نظر طلبي در جاي جاي جهان بلند است. از جنبش 99 درصدي وال استريت در آمريکا تا معترضان اروپايي تا قلب آفريقا و صدها افغاني و پاکستاني که هر روزه بر عليه تجاوزات و رفتار ظالمانه آمريکا شعار مي دهند.

صورت بندي و بازتوليد مفهوم عدالت در جهان امروز اگر چه کاري بس دشوار است اما به تعبير "آلفرد هوفه" يوناني در کتاب " برداشتهايي فلسفي درباره عدالت"، مطلوب‌ترين مفهوم پيش برنده عصر ما - يعني عصر جهاني‌سازي - عدالت است.

انديشمندان و خيرخواهان جهاني با توسل به اين ظرفيت سرشار دروني مي توانند جبهه عدالت خواهي و زياده طلبي را براي افکارعمومي تمييز دهند و طلايه داران ظلم و بي عدالتي را در اذهان جهانيان براي هميشه محکوم کنند. رژيم صهيونيستي و حاميان استکباري اين غده سرطاني پيش قراولان ظلم و بي عدالتي در جهان هستند. جنايتهاي اشغالگران آمريکايي و اسرائيلي در عراق، فلسطين، افغانستان و ... در تاريخ بشري بي سابقه است.

بدون عدالت طلبي و مقابله با ظلم، هيچ نصيحت و اقدامي در برابر اين زياده خواهي ها مؤثر نخواهد بود.  مالا بايد گفت جهان ما در سالهاي آغازين هزاره سوم يک پيچ تاريخي حساس را سپري مي کند. اين شيب تند تاريخ معادلات سياسي و بين المللي را آبستن تحولات مهمي کرده است که لبه مناقشه برانگيز آن متوجه نظم فعلي جهان است. بايد نظمي نو درانداخت.

تهران امروز: يك گام هوشمندانه براي خليج فارس
«يك گام هوشمندانه براي خليج فارس»عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم رضا صيادي است كه در آن مي‌خوانيد:

1- اين دعوا براي ما حيثيتي شده است! اهل هر گروه سياسي و هر فرقه و مرامي كه باشي، باز هم نام خليج فارس برايت خط قرمز است. انگار خدا اين خليج دوست داشتني را آفريده تا محور وحدت ما باشد. هنوز يادمان نرفته كه وقتي همين چند ماه پيش سايت گوگل نام خليج فارس را از نقشه‌هاي رسمي خود حذف كرد، ميليون ها نامه اعتراضي از سوي ايرانيان به مديران اين سايت ارسال شد و در شبكه‌هاي اجتماعي هزاران نفر به اين ماجرا اعتراض كردند. سايت راه انداختند و كلي اقدام خلاقانه ديگر كه هنوز هم ادامه دارد. كمي آن طرف‌تر، اعراب هم بيكار ننشسته‌اند و سفت و سخت تصميم گرفته‌‌اند تا خليج فارس را به نام خود كنند و بر پيشاني‌اش مهر جعلي عربي بزنند. حالا خيلي‌ها مي‌دانند كه لابي‌هاي اعراب در موسسات معتبر جغرافيايي و سايت‌هاي پربازديد اينترنتي چقدر برش دارد و دلارهايي كه آنها به حساب مديران اين موسسات مي‌ريزند، همواره يك تهديد بالقوه است.

اما سوال اساسي اينجاست كه ما براي مقابله با اين توطئه چه كارهايي مي‌توانيم بكنيم؟ اعتراض‌هاي خودجوش مردمي، هر چند كه بسيار موثر و شرط لازم است، اما قطعا كافي نيست. صرف آنكه ليگ فوتبالمان را خليج فارس نام‌گذاري كنيم(تازه اگر اپراتور فلان شركت مخابراتي دست بردارد!) كافي است؟ اگر از صبح تا شب در صدا و سيما زير نويس كنيم «خليج هميشه فارس» مي‌توانيم مقابل توطئه‌هاي اعراب را بگيريم؟ باز هم بايد تاكيد كنم كه هدف نگارنده زير سوال بردن چنين اقداماتي نيست، واضح است كه اگر همين كارها تا كنون انجام نمي‌شد، امروز نشاني از خليج فارس نبود، اما چرا از سوي نهادهاي رسمي تا كنون اقدام موثري كه بتواند خليج فارس را تثبيت كند صورت نگرفته است؟

2 - امروز شاهديم كه در مهم ترين اجلاس شهري دنيا كه در قلب اروپا برگزار مي شود، تهران نقشي محوري ايفا كرده و در كانون توجه‌ها قرار گرفته است. بيراه نيست اگر ادعا كنيم مديريت شهري كه يكي از رويكردهايش جهاني كردن تهران است، توانسته به جايگاه معتبري در ديپلماسي شهري دست پيدا كند و نقشي تاثير گذار داشته باشد. اين كارآمدي حالا فقط فرصتي براي تهراني‌ها نيست و مي‌تواند يك پيروزي ملي را رقم بزند. روز گذشته شهردار تهران در حضور قائم مقام دبير كل سازمان ملل متحد، وزرا و شهرداران بسياري از كشورها از اطلس خليج فارس رونمايي كرد و اين اقدام را مي‌توان يك افتخار ملي دانست. سازمان ملل به عنوان معتبرترين نهاد بين‌المللي، در تهيه و تدوين اين اطلس مشاركت كرده و قائم مقام دبير سازمان ملل بر آن مقدمه نوشته است.

حالا همين اطلس ساده يك برگ برنده معتبر است براي ما كه دلمان براي خليج فارس مي‌تپد. اين اقدام هوشمندانه شهرداري تهران، درست چند روز پس از اجلاس با شكوه «نم» و در حالي كه ايران اسلامي در كانون توجه‌ها قرار دارد، يك پيروزي بين‌المللي ديگر براي كشور و اقدامي بايسته در ساحت دفاع از خليج فارس محسوب مي شود.

وطن امروز: آب پاکی در‌ ماه آگوست
«آب پاکی در‌ ماه آگوست» عنوان يادداشت روز روزنامه وطن امروز به قلم مهدی‌ محمدی است كه در آن مي‌خوانيد:

یکم- گزارش ‌ماه آگوست آژانس بین‌المللی انرژی اتمی پیش از آنکه دارای پیامی برای ایران باشد، حاوی آدرس‌هایی برای آمریکا و اسرائیل است. یک سال قبل وقتی پروژه تحریم هوشمند جای خود را به پروژه تحریم فلج‌کننده داد و اسرائیل هم تصمیم گرفت به منظور موثرتر کردن تحریم، یک تهدید معتبر نظامی علیه ایران ایجاد کند، استراتژیست‌هایی مانند دنیس راس در آمریکا اطمینان می‌دادند این پروژه ردخور ندارد و ایران قادر به مقاومت در مقابل آن نخواهد بود. گزارش 31 آگوست آژانس، شاخصی است از اینکه آن پیش‌بینی‌- یا بهتر بگوییم پیشگویی- تا چه حد عوامانه بوده است. این گزارش نشان می‌دهد میان شدت تحریم‌ها و سرعت برنامه هسته‌ای ایران یک نسبت مستقیم وجود دارد. هرچه لفاظی علیه ایران بیشتر شود، هر 3‌ماه یکبار غافلگیری‌های جدی‌تری در حوزه فنی در انتظار غرب خواهد بود.

تا قبل از اینکه اسرائیلی‌ها درباره حمله به ایران روزشمار بگذارند و آمریکا یک به یک بانک‌های اروپایی و آسیایی را به جرم انتقال دلار به ایران تحت تعقیب قرار دهد، نه خبری از 2 برابر شدن ماشین‌های سانتریفیوژ در فردو بود و نه در سالن B نطنز که گنجایش حدود 40000 ماشین سانتریفیوژ را دارد تحرکی مشاهده می‌شد. اکنون در فردو حدود 2000 ماشین سانتریفیوژ نصب شده و کار در سالن تولید B نطنز هم برای نخستین‌بار پس از سال 2006 آغاز شده است. آیا تا آنجا که به برنامه هسته‌ای ایران مربوط می‌شود، کسی در غرب می‌تواند ادعا کند راهبرد تلفیق تحریم و ایجاد تهدید معتبر نظامی، باعث کند شدن روند حرکت ایران شده است؟ آیا امثال دنیس راس نباید برای این فرض هم در ذهن خود جایی باز کنند که تشدید فشارها، ایران را در پیمودن سریع‌تر مسیر فنی، حریص‌تر خواهد کرد؟

دوم- گزارش آگوست آشکارا نشان می‌دهد ایران به شکل مستمر توان فنی خود و در نتیجه قدرت چانه‌زنی‌اش پای میز مذاکره در هر گونه گفت‌وگوی احتمالی در آینده را بالا می‌برد. دیپلمات‌های اروپایی زمانی درگوشی به برخی دیپلمات‌های ایرانی گفته بودند روزی می‌رسد که آمریکا برای لغو کردن هر یک فقره تحریمی که علیه ایران وضع کرده، امتیاز خواهد خواست و اساسا هدفش از اعمال پی‌در‌پی تحریم‌هایی که برخی از آنها از حداقل ارزش سمبلیک هم برخوردار نیست، این است که برای مذاکرات فرجامین خود با ایران‌- که بالاخره روزی انجام خواهد شد- خوراک فراهم کند. از دید ایران، عینا یک موضع معادل هم وجود دارد. هر یک ماشینی که در نطنز یا فردو نصب می‌شود، کار آمریکا را برای رسیدن به یک معامله دارای face saving یک درجه دشوارتر می‌کند با این تفاوت که ماشینی که نصب شد دیگر برچیده نخواهد شد و این آمریکاست که باید درجه حفظ آبروی خود را رقیق‌تر کند.

سوم- 2 برابر شدن تعداد ماشین‌ها در فردو‌- جایی که ایهود باراک عقیده دارد منطقه مصونیت برنامه هسته‌ای ایران است- دارای یک پیام مذاکراتی مهم برای غربی‌هاست. گروه 1+5 در بغداد پیشنهادی به ایران داد که آمریکایی‌ها به اختصار آن را «توقف، تعطیلی و انتقال» نامیده‌اند یعنی توقف غنی‌سازی 20 درصد، تعطیلی فردو و انتقال مواد دارای غنای 20 درصد به خارج از ایران. این گروه در مسکو آشکارا توقع داشت پاسخ فشارهایش را بگیرد و ایران را آماده مصالحه درباره این 3 موضوع بیابد. ایران متقابلا در مسکو پیشنهادی ارائه کرد که تنها موضوع غنی‌سازی 20 درصد را آن هم در ازای لغو همه تحریم‌های داخل و خارج شورای امنیت قابل مذاکره می‌دانست.

وقتی مذاکرات مسکو تمام شد، مقام‌های ناشناس آمریکایی به نیویورک تایمز گفتند: «ظاهرا فشارها برای تغییر محاسبات ایران کافی نبوده پس باید آن را افزایش داد.» و با همین ذهنیت تحریم‌های اول ژوئیه اروپا علیه صنعت نفت ایران اعمال شد. حالا گزارش‌ماه آگوست آمانو می‌گوید ایران نه فقط قصد پایین کشیدن فتیله کار در فردو را ندارد بلکه آن را در آستانه یک جهش فنی قرار داده است. بنابراین اگر هم تا به حال غربی‌ها اندک امیدی داشتند که ایران درباره فردو انعطاف به خرج دهد، گزارش‌ ماه آگوست باید آب پاکی را روی دست همه ریخته باشد. پیام مذاکراتی این گزارش این است: فردو به عنوان یک تاسیسات روی میز مذاکره نیست.

چهارم- واضح است که ایجاد تناظر یک به یک میان تحریم‌ها و پیشرفت‌های فنی ایران برای غرب روز به روز سخت‌تر می‌شود. گزینه‌های غرب برای فشار هر روز کمتر می‌شود ولی ایران به شکل مستمر در حال ایجاد گزینه‌های فنی جدید برای خود است. این گزینه‌ها لزوما برگ‌های مذاکراتی نیست. بخش‌هایی از این برنامه حقیقتا غیر‌قابل مذاکره است و چنان در برنامه‌ریزی بلند مدت هسته‌ای ایران جا گیر شده که ایران برای تکمیل برنامه خود در هر حال آنها را تعقیب خواهد کرد و از پرداخت هزینه‌اش هم ابا ندارد. افکار عمومی در ایران معقول بودن این روند را باور کرده است. با وجود همه فشاری که بر ایران وارد می‌شود، جز اقلیتی که بدون فشار هم نظرشان همین بود، کسی عقیده ندارد که باید در راهبرد هسته‌ای کشور دستکاری کرد. تاریخ پرونده هسته‌ای ایران به ما می‌گوید امتیاز دادن جز تشدید فشارها حاصلی نخواهد داشت و هر جا فشارها کاهش پیدا کرده، فقط به یک دلیل بوده است و آن هم اینکه غربی‌ها دریافته‌اند پروژه فشار وضع را بدتر و معامله را سخت‌تر می‌کند نه برعکس.

گزارش‌ماه آگوست نشان‌دهنده آن است که ایران درسش را خوب آموخته.   
 
فرهيختگان: اجلاس نم نقطه اوج اعتماد ملي
«اجلاس نم نقطه اوج اعتماد ملي» عنوان سرمقاله روزنامه فرهيختگانر به قلم مجيد ابهري است كه در آن مي‌خوانيد:

باتوجه به برگزاري اجلاس «نم» در تهران و با وجود تلاش‌ها و لابي صهيونيزم در كمرنگ جلوه دادن دستاوردهاي آن و باتوجه به تلاش‌ رسانه‌هاي داخلي، بسياري از رسانه‌هاي گروهي بيگانه مجبور به پذيرفتن قدرت ديپلماسي ايران شدند.

بيانات مقام معظم رهبري در افتتاحيه اجلاس نقطه عطفي در اسناد تاريخي ايران بوده و سرلوحه تلاش‌هاي ديپلماتيك كشورهاي اسلامي و در حال توسعه بايد قرار بگيرد.  وحدت و همدلي اعضاي غيرمتعهد كه 60درصد از منابع نفتي جهان را در اختيار دارند مي‌تواند اهرمي اصلي در اصلاح رفتارهاي كشورهاي قدرتمند باشد اگر جهانيان به‌ويژه رهبران كشورهاي امريكا و اروپا راز قدرت نرم سياسي ايران را درك كنند.

ديگر نبايد بحثي راجع به كاربرد انرژي هسته‌اي توسط ايران بنمايند. نظريه استفاده صلح‌آميز از انرژي هسته‌اي براي همه و سلاح اتمي براي هيچ‌كس كاربردي‌ترين و منطقي‌ترين فرمول براي جهانيان خواهد بود. اعلام طنز تلخ دفاع امريكا از حقوق بشر در حقيقت نمايشگر چهره واقعي صهيونيزم پشت پرده قدرت سياسي امريكا است. متاسفانه دشمنان نهضت مقدس اسلامي به سردمداري شبكه‌هاي رسانه‌اي بيگانه مخصوصا بي.‌بي.‌سي تلاش مي‌كنند تا با بزرگنمايي برخي از نكات، قدرت نرم ايران را در محاق قرار دهند. بيان اسامي ياران پيامبر اكرم(ص) توسط رئيس‌جمهور مصر يا نكاتي ديگر توسط بان‌كي‌مون كه بسيار معمولي و واضح بود تبديل به دستاويز بي.‌بي.‌سي و اسرائيل شده همچنين اعتراض بحرين به ترجمه بخشي از سخنان محمد مرسي زير ذره‌بين قرار گرفته تا اقتدار سياسي موجود را كمرنگ كند چراكه ترجمه يك اسم به اشتباه آن هم به اشتباه توسط يكي از شبكه‌ها موضوع تازه‌اي نيست و در عرف ديپلماتيك بارها و بارها از اين اتفاقات افتاده است از نگاه رفتارشناسي به‌ويژه نگاه رفتار سياست بين‌الملل قرار دادن ايران در انزوا پس از اجلاس ياد شده به يك شوخي تبديل شده است و حضور روساي كشورهاي ديگر در ايران بيانگر اين واقعيت است كه قدرت نرم ايران بايد الگوي كشورهاي اسلامي قرار بگيرد.
 
ذكر چند نكته خالي از لطف نيست. برقراري امنيت در تهران در دوران برگزاري اجلاس از جايگاه ويژه و ممتازي برخوردار بوده و برخي از تك‌انديشان با بدسليقگي تمام دستاورد امنيتي اجلاس تهران را اندك مي‌شمارند. شهروندان تهراني وقتي به عظمت اجلاس پي بردند تلاش‌هاي گسترده انتظامي را ضروري قلمداد كردند چراكه موضوع ناامن جلوه دادن ايران، هدفي بود كه از ماه‌ها پيش دشمنان روي آن مانور مي‌دادند. در پاسخ به بي.‌بي.‌سي و ديگر بلندگوهاي صهيونيستي بايد گفت که براي برگزاري يك المپيك ورزشي 400هزار دوربين كنترل امنيتي به دوربين‌هاي موجود در لندن اضافه شد و ارتش به كمك پليس لندن آمد در حالي كه در تهران با وجود حساسيت موقعيت و وضع حاضرين و تفاوت اساسي در شخصيت آنها نيروي انتظامي به تنهايي و همراه با تلاشگران سپاه پاسداران اين رسالت مهم را به انجام رساندند. پوشش خبري توسط رسانه‌ها با وجود تعطيلي تهران بسيار چشمگير بود. نكته پاياني اين‌كه دولتمردان، فرهيختگان و دست‌اندركاران با تبيين بيانات رهبري در اجلاس و ترجمه آن به زبان‌هاي مختلف بايد اجلاس تهران را تبديل به نقطه عطفي در ايران کنند.

حمايت: آمریکا؛ نظامی‌گری‌ خشونت‌طلبانه و بحران اقتصادی داخلی
«آمریکا؛ نظامی‌گری‌ خشونت‌طلبانه و بحران اقتصادی داخلی» عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن مي‌خوانيد:

در هفته اخیر، اخبار مربوط به رقابت‌های دو حزب شناخته شده آمریکا برای انتخابات آتی ریاست جمهوری در سطح رسانه های مختلف جهان برجستگی بیشتری پیدا کرد و این روند، طی سه ماه آتی قطعاً سیر صعودی برجسته تری نیز خواهد یافت.رسانه های آمریکایی و وابستگان آن‌ها در سراسر جهان در این خصوص به نحوی اطلاع رسانی می‌کنند که گویی تمامی مسایل جهان وابسته به تحولات داخلی آمریکاست و تفاوت چندانی بین دو نامزد مطرح در انتخابات یعنی میت دامنی از حزب جمهوری خواه و اوباما از حزب دموکرات وجود دارد.

سطح تبلیغات مزبور در گستره جهانی در حدی است که حتی اخیراً به نقل از رییس تشکیلات خودگردان فلسطین اعلام شد که وی در اجلاس پاییز مجمع عمومی سازمان ملل تقاضای عضویت فلسطین به عنوان کشور مستقل را پیگیری نخواهد کرد تا انتخابات آمریکا برگزار شود که اگر این خبر صحت داشته باشد به خوبی نشان می‌دهد که چگونه سیاست مداران سیطره طلب آمریکایی تأثیرات منفی بر رویدادهای جهانی حتی مطالبه حقوق انسانی ملت‌ها بر جای می‌گذارند.

دولتمردان آمریکایی به جز مشغول کردن مخاطبان داخلی و خارجی به فضاسازی‌های تبلیغاتی انتخابات ریاست جمهوری خود، طی هفته های اخیر هم در قبال بحران سوریه از طریق شورای امنیت یا خارج از آن سعی کردند که نقش مداخله گرایانه خود را توسعه دهند و هم در قبال اجلاس سران عدم تعهد در ایران چه قبل از برگزاری آن و چه حین برگزاری و پس از آن واکنش‌های منفی از خود نشان دادند، سوای آنکه در همین مدت از نفوذ خود و هم پیمانانشان در آژانس انرژی اتمی بهره جسته و برخی از خواسته های خود را در قالب گزارش دبیر کل آژانس انرژی اتمی عرضه داشتند تا به زعم خود جمهوری اسلامی ایران از زیر فشار آن‌ها خارج نشود.

این اقدامات در حالی صورت می‌گیرد که برابر گزارش‌های منتشره توسط خود آمریکایی‌ها این کشور بر خلاف همه شعارهای دموکراتیک و به ظاهر آزادی‌خواهانه، بیشترین هزینه‌ها را در ابعاد نظامی و گسترش تسلیحات و جنگ افزارها انجام می‌دهد و از سوی دیگر نیز بحران اقتصادی این کشور شرایطی را فراهم آورده که طیف بیشتری از مردم مجبورند در بدترین شرایط زندگی خود را بگذرانند. برابر آنچه اخیراً اعلام شد، بودجه کنونی نظامی آمریکا بالغ بر 750 میلیارد دلار است که این مقدار از مجموع بودجه های نظامی 10 کشور برجسته که 8 کشور آن‌ها متحد آمریکا محسوب می‌شوند و هند و چین نیز بیشتر است مثلاً بودجه دفاعی کشوری مثل چین برای سال آینده فقط حدود 14 درصد بودجه دفاعی آمریکاست.

این هزینه های سرسام آور در حالی صورت می‌گیرد که برابر گزارشات مستند اعلام شده توسط خود آمریکایی‌ها، قریب به شش میلیون آمریکایی در خیابان‌ها و زیر پل‌ها و در شرایط سخت و طاقت فرسا زندگی می‌کنند و طبقه کم‌درآمد سهم بسیار کوچکی در ثروت آمریکا دارد حال آنکه طبقه ثروتمند آمریکا 84درصد ثروت کشور را در اختیار دارد. همین بی عدالتی‌ها باعث شدند که آمریکایی‌های خسته از انواع تبعیض‌ها، طی ماه‌های اخیر جنبش تسخیر وال‌استریت (محله معروف سرمایه داران آمریکایی) را شکل دهند و با اعتراضات متنوع خود توجه جامعه جهانی را به وضعیت آمریکا جلب نمایند.

پرسشی که از کنار هم نهادن اقدامات دولتمردان آمریکایی در گسترش نظامی گیری و استمرار مداخلات نظامی در کشورهای مختلف و هزینه های سنگین ایجاد پایگاه‌های نظامی متعدد در سراسر جهان از یکسو و گسترش فقر و بیکاری و بحران اقتصادی در داخل آمریکا از سوی دیگر، به ذهن می‌رسد این است که اصولاً دولتمردان و سیاستمداران آمریکایی چرا راهی را ادامه می‌دهند که باعث نقض حقوق میلیون‌ها آمریکایی در داخل این کشور و میلیون‌ها انسان در مناطق مختلف جهان می‌شود؟ آیا این رویکردهای سیاستمداران آمریکایی باعث نمی‌شود که در سطح جهانی خشونت و بی رحمی و بی عدالتی ترویج یابد؟ آیا این رویکردها باعث نمی‌شوند که برخی دولتمردان دیگر کشورها نیز به جای اهمیت‌دهی به انسان و فرهنگ انسانی، منابع ملی خود را صرف خرید جنگ‌افزارها و توسعه ابزارهای زور و تخریب کنند؟آیا این‌گونه بسترسازی‌ها زمینه رشد تروریسم را در جهان فراهم نمی‌آورد؟

به نظر می‌رسد که جوامع مدنی کشورهای مختلف خصوصاً ملت‌هایی که برای گسترش عدالت در سطح داخلی و بین‌المللی فعال هستند، باید وضعیت آمریکا و نقش مخرب سیاستمداران این کشور در نقض صلح و امنیت جهانی و حمایت از تجاوز و قانون‌شکنی را دقیق‌تر مورد موشکافی قرار دهند تا هر مخاطبی در سراسر جهان به راحتی دریابد که از جمله مهم‌ترین معضلات ساختاری جامعه کنونی بین‌المللی نحوه عملکرد سیاستمداران آمریکا و برخی هم‌پیمانان این کشور می‌باشد. نکته دیگر اینکه لازم است در مقابل نظامی‌گری و توسعه رفتارهای وحشیانه در سطح جهانی، ملت‌های آزادیخواه در سراسر جهان بر ابعاد قدرت فکری و فرهنگی و نگرش صحیح انسانی و توسعه و پیشرفت فن‌آوری‌های در خدمت رفاه و سلامت بشر تأکید بیشتری کنند تا درآینده که این مدل ورشکسته اداره جامعه به فروپاشی کامل منتهی شد جایگزین‌های برجسته و کارآمد در سطح جهانی برای آینده جامعه بشری نقش الگو و اثرگذار را ایفا نمایند.

تمرکز چین بر توسعه قدرت اقتصادی و تجاری
تمرکز هند بر ارتقای توانمندی‌های علمی و اقتصادی و موارد مشابه دیگر هر یک به فراخور موفقیت‌های حاصله این امکان را پیدا می‌کنند که نقطه مقابل مدل آمریکایی را در اختیار نسل آتی جامعه بشری قرار دهند. در این میان، کشورهایی مثل جمهوری اسلامی ایران قطعاً در ابعاد فن‌آوری‌های نوین، توسعه اقتصادی،سیاسی اجتماعی و فرهنگی این ظرفیت را دارند که هم در تسریع فروپاشی مدل شکست خورده حکمرانی آمریکایی نقش مثبت ایفا کنند و هم راه‌های قابل توجه و مناسب برای آینده جامعه بشری عرضه دارند. تلاش جدی بخش‌های مختلف کشورمان برای تحقق اهداف سند چشم انداز ایران 1404 راهی است به سوی آینده روشن، از همین رو کمترین فرصت را نباید در این راستا از دست داد.

در همین چارچوب، پس از گذشت 5 ماه و نیم از سال 1391 جا دارد از خود بپرسیم که برای گسترش تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی که شعار راهبردی مدیریت کشور در سال 1391 بود چه کرده‌ایم؟

سخن آخر
رویکرد نظامی گرا و ویرانگر آمریکا در سراسر جهان نقدهای بسیاری را برانگیخته است چنانچه در داخل خود آمریکا واکنش طبقات مختلف خصوصاً قربانیان تبعیض و بی عدالتی را در پی داشته است.

در قبال این رویکرد ویرانگر، بیش از آنکه خود را به تکرار کلیشه های تبلیغی انتقادی و غرولندهای خسته کننده مشغول کنیم یا بالعکس، فریفته برخی خبرهای تحولات داخلی این کشور از نمایش‌های انتخابات آتی ریاست جمهوری گردیم باید به تقویت خود و جامعه خود و جوامع مستقل و آزادیخواه دیگر اولویت دهیم. نباید فرصت طلایی حاضر را برای رفع برخی عقب‌ماندگی‌ها و مشکلات در عرصه‌های سیاسی اقتصادی، حقوقی، فرهنگی و اجتماعی از دست داد.

سال آخر دولت محترم فعلی در جریان است و طی ماه های آتی، کشور ما نیز درگیر مباحث انتخابات ریاست جمهوری خواهد شد. از هم اینک باید زمینه های همبستگی ملی را تقویت کرد و برای پاسخ‌دهی به برخی نارضایتی‌ها و مطالبات مشروع مردمی پاسخ سنجیده و هوشمندانه داد. از یاد نبریم که هرچه در کشور ما اخلاق و رعایت انسانیت ارج یابد ، هر چه دموکراسی پویاتر و واقعی‌تر جلوه کند، هرچه آزادی بیان شهروندان به صورت قانونمند مورد حمایت قرار گیرد، هرچه مشارکت مردم در ابعاد مختلف توسعه کشور عمق یابد، هرچه نظام قضایی ما عادلانه تر و دقیق‌تر مجری عدالت باشد و برای احیای حقوق عامه بکوشد، و در نهایت اینکه هر چه شهروندان با سلایق مختلف فکری ذیل حاکمیت قانون احساس کرامت و عزت بیشتر در زندگی فردی و اجتماعی خود کنند، جامعه ما جذابیت بیشتری برای مخاطبان در سراسر جهان پیدا می‌کند و به همان میزان نیز دوری مخاطبان از الگوهایی همانند آمریکا و کشورهای مشابه تسریع می‌شود و حمایت ملت ایران از ستمدیدگان در سراسر جهان از قبیل مردم بحرین و فلسطین و موارد مشابه نیز تأثیرگذاری بیشتری پیدا می‌کند.

آفرينش: اخضر ابراهيمي و اميدهاي تازه براي گره سوريه
«اخضر ابراهيمي و اميدهاي تازه براي گره سوريه» عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن مي‌خوانيد:

اخضر الابراهيمي، فرستاده ويژه سازمان ملل و اتحاديه عرب در سوريه که روز شنبه مسئوليت خود را در خصوص حل و فصل بحران سوريه تحويل گرفت در حالي در پست جديد خود براي حل بحران سوريه وارد عمل شده است كه وضعيت سوريه بسيار پيچيده شده است. ابراهيمي جدا از اينكه به اين نكته اشاره كرده است كه دولت سوريه بايد به مشکلات و چالش هاي مردم اين کشور و رنج هاي آنها توجه کند چرا که ايجاد تغيير در اين کشور امري ضروري و فوري است از زود بودن صحبت درباره اعزام نيروهاي عربي يا بين المللي از جمله نيروهاي سازمان پيمان آتلانتيک شمالي (ناتو) به سوريه هم سخن گفته است. در اين بين اگر به وضعيت جديد سوريه و تلاشها براي حل بحران توجه كنيم مي توان اميدواري هاي تازه در حل اين بحران مشاهده كرد:

نخست آنكه اكنون وضعيت سوريه در شرايطي است كه جدا از اينكه بسياري از كشورها به عدم به كار گيري نيروي نظامي در سوريه اشاره كرده اند حتي وزيران امور خارجه كشورهاي عضو شوراي همكاري خليج فارس هم در نشست روز يكشنبه خود بر اهميت تحقق انتقال مسالمت آميز قدرت در سوريه با حفظ امنيت، ثبات و وحدت اين كشور تاكيد كرده اند. در اين حال از سوي ديگر هم اكنون اين ديدگاه تقويت شده است كه بخش مهمي از واقعيت بحران در سوريه به ميزان دخالت خارجي باز مي گردد و برخي کشورهاي معروف در منطقه بدنبال آسيب زدن به منافع سوريه هستند.

دوم اينكه اكنون توجه بيشتر جامعه بين المللي و منطقه اي به حل بحران در سوريه جلب شده است. در اين راستا از يك سو مصر در اجلاس اضطراري مکه پيشنهاد داده بود تا گروه تماسي متشکل از ترکيه، مصر، ايران و عربستان ايجاد شود پيشنهادي که از آن استقبال هم شد و مرسي هم در سخنراني خود در روز افتتاحيه اجلاس تهران به آن اشاره کرد. از سوي ديگر با توجه به اجلاس غير متعهد ها در تهران گروه دوستان يا تروئيکاي نم (كه ايران و مصر و ونزوئلا آن را تشکيل مي‌دهند) اين امر مي تواند به روند امور در سوريه كمك كند .

آنچه مشخص است با توجه به تداوم چالش داخلي در بحران سوريه اينكه ماموريت ديپلمات كاركشته اي همچون اخضر ابراهيمي كه در بحران ها و چالشهاي منطقه اي و بين المللي زيادي همچون افغانستان تبحر داشته است مي تواند روزنه اي جديد در حل بحران در سوريه باشد .در اين راستا بايد توجه داشت با توجه به نوع رويكرد الجزاير به سوريه و مليت الجزايري ابراهيمي بايد منتطر عدم يك سويه نگري وي در حل معادله گره خورده بحران در سوريه بود. در اين بين هر چند وي ماموريت خود را تقريبا غير ممكن خوانده است اما بايد درنظر داشت با توجه به وجود طرح ها و برنامه هايي از سوي كشورهاي منطقه اي براي حل بحران سوريه حتي از سوي كشور هايي همانند عراق و اعلام حمايت دمشق از طرح هايي ابتکاري براي حل بحران سوريه بايد منتظر تحولات جديدي در صحنه سوريه بود.

در اين بين بايد در نظر داشت كه در هفته هاي اخير نيز از حاميان حل نظامي مساله سوريه كاسته شده و به هواداران منطقه اي و بين المللي توجه به گفتگو هاي ملي و حل مسالمت آميز چالش ها حتي در بين اعراب خليج فارس نيز افزوده شده است امري كه در سايه ماموريت ابراهيمي و راه حل هاي نوين كشورهاي منطقه مي تواند روزنه اي براي باز كردن گره سوريه باشد.

مردم سالاري: وزن جنبش غيرمتعهدها چقدر است؟
«وزن جنبش غيرمتعهدها چقدر است؟» عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم کيان راد است كه در آن مي‌خوايند:

از هر جنبه‌اي که نگاه کنيم، برگزاري اجلاس غيرمتعهدها با حضور سران و مقامات 120 کشور جهان در تهران، رويدادي مهم در تاريخ سياسي کشورمان بود و به همين دليل تلاش مسوولان مربوطه براي برگزاري آبرومندانه اجلاسي با اين حد از گستردگي که در آن حدود 9 هزار ميهمان خارجي حضور داشته‌اند شايان تقدير است. طبيعي بود که در جريان برگزاري اجلاسي با اين گستردگي، ممکن است اشکالاتي هم ايجاد شود که البته در سايه تدابير مناسب‌تر و برنامه‌ريزي دقيق‌تر مي‌توانست اين اشکالات هم ايجاد نشود، هر چند که بروز اين اشکالات، نافي تلاش برگزارکنندگان و دست‌اندکاران اجراي اجلاس نيست.

 اما آنچه در روزهاي پيش از برگزاري اجلاس غيرمتعهدها و همچنين در طول برگزاري اجلاس در رسانه‌هاي رسمي به ويژه صداوسيما و رسانه‌هاي وابسته به دولت مورد توجه قرار مي‌گرفت، اهميت بي‌قيد و شرط اجلاس بود به گونه‌اي که گويي تمام مشکلات جهان بشريت پس از برگزاري اين اجلاس حل مي‌شود و ديگر هيچ مشکلي باقي‌ نمي‌ماند.

علاوه بر مقامات دولتي، اغلب کارشناساني که براي اظهارنظر درباره اهميت اين اجلاس در رسانه‌هاي رسمي به اظهارنظر پرداختند، به گونه‌اي سخن گفتند که گويي پس از برگزاري اجلاس عدم تعهد، حق وتو از کشورهاي صاحب اين حق در شوراي امنيت سازمان ملل گرفته مي‌شود، مناسبات ظالمانه نظام بين‌الملل به نفع کشورهاي عضو عدم تعهد تغيير مي‌کند يا حتي انقلاب اسلامي به کشورهاي عضو صادر مي‌شود تا قطبي عليه نظام سلطه ايجاد شود. اين در حاليست که اگر با نگرشي واقع‌بينانه به موضوع بنگريم در مي‌يابيم که برخي از کشورهاي عضو جنبش نيازمند کشورهاي سلطه‌گر هستند و نمي‌توان چندان به حمايت‌هاي آنها دلخوش کرد. بهتر آن است که جمهوري اسلامي ايران از اين اجلاس و از رياست سه ساله خود بر اين جنبش، منافع خود را پيگيري کند.

به عنوان مثال اينک پس از برگزاري اجلاس، مي‌توان توان چانه زني ايران براي آزادي زندانيان ايراني در کشورهاي عضو جنبش در قالب قراردادهاي استرداد مجرمين از جمله عربستان، کويت، تايلند و ليبي را ارزيابي کنيم و موفقيت در اين زمينه را نشانه‌اي از موفقيت دستگاه ديپلماسي کشورمان بر تاثيرگذاري بر کشورهاي عضو جنبش عدم تعهد دانست.

از سوي ديگر اين نکته هم بايد مورد توجه قرار گيرد که اگر در نشان دادن اهميت جنبش عدم تعهد زياده‌روي کنيم، در توجيه اين مساله هم دچار مشکل خواهيم شد. بايد بپذيريم که علي‌رغم اهميت جنبش عدم تعهد به دليل تعداد اعضاي اين جنبش، تاثيرگذاري و وزن سياسي آن در معادلات بين‌الملل چندان پررنگ‌ نيست. مصداق بارز اين ادعا انتشار گزارش جديد شوراي حکام آژانس بين‌المللي انرژي اتمي بر ضد برنامه هسته‌اي صلح‌آميز جمهوري اسلامي ايران همزمان با برگزاري اجلاس غيرمتعهدها در تهران بود.

بهتر آن است که دستگاه ديپلماسي کشورمان ميزان اهميت و تاثيرگذاري جنبش غيرمتعهدها در نظام بين‌الملل و همچنين جايگاه و وزن سياسي آن را به طور واقع بينانه مورد سنجش و ارزيابي قرار دهد و در درجه دوم، از پتانسيل‌هاي موجود در جنبش در جهت نيل به اهداف کمي و مشخص و نه آرمان‌هاي دست‌ نيافتني و شعاري بهره‌ گيرد تا به مرور زمان شاهد تحقق اهداف جمهوري اسلامي در شرايطي واقع‌بينانه و در قالب شعار اصلي انقلاب اسلامي، «نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي» باشيم.

آرمان: بحران سوریه در گذرگاه اجلاس غیرمتعهدها
«بحران سوریه در گذرگاه اجلاس غیرمتعهدها» عنوان يادداشت روز روزنامه آرمان به قلم حشمت‌‌ الله فلاحت‌پیشه است كه در آن مي‌خوانيد:

به دنبال برگزاری اجلاس سران عدم تعهد در تهران اکنون این سوال مطرح است که این جنبش در دوره جدید خود چه تاثیری بر روند بحران سوریه خواهد گذاشت و البته ایران می‏تواند چه نقشی در این تاثیرات داشته باشد؟ پیش از هر چیز می‏توان گفت اختلاف‌نظرهایی که در حین برگزاری اجلاس غیرمتعهدها پیرامون موضوع سوریه بروز و نمود پیدا کردند، اختلاف‌نظرهایی طبیعی بودند. همین اختلاف‌نظرها نشان داد که کشورهای غیرمتعهد باید برای نمایش توان عملی خود و همچنین طرح دغدغه‏ها و رفع اختلافات درونی، به شکلی جدی در مساله سوریه ورود پیدا کنند. موضوع سوریه موضوعی است که هم‌اکنون بیش از هر گروه دیگری، جنبش غیرمتعهدها توان ورود سازنده به آن را دارد.

هم‌اکنون سه مجموعه بین‌المللی در قبال مسائل سوریه دارای نقش و جایگاه تاثیرگذاری هستند. اول جنبش غیرمتعهدها، دوم سازمان کنفرانس اسلامی و سوم اتحادیه عرب. در این میان به‌نظر می‏رسد که بهتر باشد، موضوع در چارچوب کشورهای غیرمتعهد پیش برود. به این دلیل که اولا اتحادیه عرب نوع راهکاری که ارائه داده یک راهکار مبتنی بر پیش‌شرط است و عملا طبق آن راهکار ابتدا باید دولت کنونی بشار اسد کنار گذاشته شود و پس از آن وارد مراحل بعدی اجرایی شوند.

یعنی به‌عبارتی طرح اتحادیه عرب یک طرح بعد از دوران انتقال است. همین موضوع باعث می‏شود که عملا در مقابل آن مقاومت‏هایی صورت بگیرد. طرح دومی که وجود دارد طرحی است که ممکن است در قالب سازمان کنفرانس اسلامی شکل بگیرد. طرح سازمان کنفرانس اسلامی هم تحت‌الشعاع اتحادیه عرب قرار خواهد گرفت، چراکه اکثریت این سازمان نیز دراختیار کشورهای اتحادیه عرب است و به همین دلیل عملا طرح این سازمان هم نمی‏تواند تبدیل به یک طرح بی‌طرفانه شود.

در این میان جایگاه و مختصات کشورهای غیرمتعهد به دلایلی می‏تواند زمینه ارائه طرحی سازنده‏تر را فراهم کند. طرحی که تا حدود زیادی در گرو بازی فعال و واقع‌گرایانه ایران است. دلیل اول این مدعا این است که در جریان اجلاس غیرمتعهدها هم در همین رابطه بحثی چالشی مطرح شد و به‌دنبال آن ورود غیرمتعهدها به موضوع سوریه خود نوعی اعلام و اعلان وظیفه به رئیس غیرمتعهدها یعنی جمهوری اسلامی ایران است که در راهکارهایی این موضوع را در دستور کار خود قرار دهد.

این مساله آنجا مهم‌تر می‏شود که توجه کنیم ورود جدی اعضای موثر این جنبش و مشخصا رئیس سابق و رئیس کنونی آن به این بحث که با ارائه راهکارهایی همراه بوده، در تاریخ غیرمتعهدها بی‌سابقه است. جنبش غیرمتعهدها مجموعه‏ای است که تاکنون در حد قطعنامه‏های غیرالزام‏آور باقی مانده است، اما اکنون ورود کشورهایی با عقبه استراتژیک در این جنبش به یک موضوع مشخص می‏تواند نویدبخش همکاری‏های جدی‏تری در آینده باشد.

هر چند که راهکارهای مورد بحث در این اجلاس اختلافات آشکاری با هم داشتند اما طرح همزمان آنها نخستین قدم برای گفت‌وگو بر سر آنها و آغاز راه رسیدن به طرحی مشترک خواهد بود. در این میان موضع‌گیری و جایگاه روسای پیشین و کنونی غیرمتعهدها هم خود نقشی مثبت در این روند را ایفا می‏کنند. از یکسو نوع رفتاری که مصر در قبال سوریه انجام می‏دهد، برخلاف راهکارهای ارتجاعی است.

مصر بر این اعتقاد است که می‏شود راهکارهای موجود را به هم نزدیک کرد. همچنین مصری‏ها معتقد هستند که نباید بحث ایران در قبال سوریه تبدیل به یک حلقه مفقوده شود و به‌عبارتی ایران را باید در مذاکرات وارد کرد. این خودش می‏تواند در مقام یک راهکار غیرمتعهدی راهگشای مسائل سوریه باشد.

اما حضور جمهوری اسلامی ایران در راهکارهای پیشنهادی برای مساله سوریه از آنجا مهم است که عملا در همه طرح‏های قبلی، راهکاری که شکل می‏گیرد یک راهکار انتحاری است. یعنی راهکاری است که دولت کنونی سوریه و کسانی که در مقابل معارضین قرار دارند را باید کاملا کنار گذاشت. طبیعی است چنین طرح‏هایی تنها در شرایطی می‏توانند عملیاتی شوند که توام با یک اقدام نظامی باشند و طبیعتا اقدام نظامی در سوریه به سود هیچ کشوری نیست. اکنون ریاست کشورمان بر غیرمتعهدها یک ظرفیت جدید دیپلماتیک را برای ما مهیا می‏کند. ایران باید از این ظرفیت استفاده کرده و با تجمیع دیگر کشورها برای موضوع سوریه وارد فاز میانجی‌گیری شود.

در این میان جمهوری اسلامی می‏تواند با یک راهکار فراملی که غیرمتعهدی بوده و ظرفیت شنیدن و بررسی طرح‏های خلاف نظر جمهوری اسلامی ایران هم در آن دیده شده باشد، به حل موضوع سوریه کمک کند. ایران اولا باید در قالب یک گروه تماس غیرمتعهدی و دوم در قالب تروئیکا- یعنی روسای گذشته غیرمتعهدها و رئیس آینده که ونزوئلاست- موضوع سوریه را بررسی کند.

بحث ورود عملی به چنین مساله‏ای و حل عملی بحران سوریه نیازمند راهکارهای بدون تعارف است، یعنی در قبال مسائل این کشور همه طرف‏ها باید پیش‌شرط‏های خود را کنار بگذارند تا بتوانند به عرصه دیپلماتیک تحولات سوریه ورود پیدا کنند. بعضی از طرف‏ها پیش‌شرط حذف بشار اسد و دولت را مبنا قرار داده‏اند و این یعنی کشاندن موضوع به عرصه جنگ داخلی. در طرف مقابل هم پیش‌شرط حفظ بشار اسد نیز می‏تواند به‌معنای عدم شکل‌گیری نتیجه در قبال سوریه باشد. باید درقبال سوریه تمام مواردی که منجر به غیرمدنی شدن معادلات می‏شود، کنار گذاشته شوند. غیرمدنی به آن معنا که معادلات وارد فاز اقدامات مسلحانه، ترور و به‌ویژه دخالت خارجی شوند.

در این بین باید به معارضین فهمانده شود به‌رغم آنکه تاریخ مصرف حاکمان مادام‌المعر گذشته است اما راهکار زمان‏دار کردن قدرت نه مبارزه و معارضه مسلحانه، بلکه تلاش‏های دیپلماتیک است. در این بین باید این موضوع برای ایران مهم باشد که ماحصل فرآیند امیدبخش رابطه ایران با برخی کشورها مثل مصر به خاطر سوریه دچار بحث‌هایی شده است.

به‌عبارتی اگر مسائلی چون مساله سوریه در روابط ایران و مصر حل شود دیگر محافظه‌کاری سیاسی میان ایران و مصر و ایران و برخی کشورهای دیگر عربی از بین می‏رود و حل موضوع سوریه کمک می‏کند که راهکارهای منطقه‏ای جمهوری اسلامی در خاورمیانه به‌عنوان یک الگو هم مدنظر کشورهای منطقه و هم بازیگران فرامنطقه‏ای قرار بگیرد.

ابتكار: با سفره مردم شوخي نکنيد!
«با سفره مردم شوخي نکنيد!» عنوان يادداشت روز روزنامه ابتكار به قلم فضل الله ياري است كه در آن مي‌خوانيد:

«سفره مردم» اصطلاحي است که پس از روي کار آمدن دولت نهم به وضعيت اقتصادي مردم اطلاق شد. اصطلاحي که متناسب با ادبيات رئيس دولت نهم و دهم بوده و به صريح ترين شکل وضعيت اقتصادي مردم را نشان مي‌دهد و بدون ترديد در چند سال اخير ميزان معتبري براي سنجش نحوه معيشت مردم و وضعيت اقتصادي کشور بوده است. سخنان و تحليل‌هاي اهالي سياست واقتصاد بر پايه وضعيت اين سفره بنا نهاده مي‌شود. در چند ماه اخير به ويژه در روزهاي پيش از برگزاري انتخابات مجلس نهم مهمترين موضوع براي تبليغات نامزدها بوده است.

« سفره مردم » اما در کنار همه اين‌ها براي خود مردم »يکي داستان است پر آب چشم ». مانند زخمي است که با هر اشاره اي مي‌تواند سرباز کند وخونابه بيرون بزند. اين موضع دردمند از زندگي مردم اين روزهاظرفيت شوخي ندارد. يک مسئول شيلات کشور گفته است:«مي خواهيم خاويار را بر سر سفره‌هاي مردم بياوريم ».فاصله محصول غذايي گران قيمتي مثل خاويار با وضعيت عادي سفره‌هاي مردم ايران فاصله زيادي است چه برسد به اين روزها که اين سفره بي سابقه ترين وضعيت خود را مي‌گذارند.

در روزهاي که مرغ و تخم مرغ و لبنيات نيز به سختي خود رادر سبد غذايي مردم نگه مي‌دارند(اگر نگويم حذف شده اند)سخن گفتن از خاويار بر سر سفره مردم جز تمسخر اين سفره خالي چه معنايي مي‌دهد ؟

آوردن خاويار بر سر سفره مردم به نظر مي رسد تيتر جالبي براي رسانه‌ها باشد و با اقتدا به جمله معروف «آوردن نفت بر سر سفره‌هاي مردم» از سوي رئيس جمهور در زمان مبارزات انتخاباتي سال 84 باشد و از اين نظر مي‌تواند براي گوينده اين سخنان منافعي نيز داشته باشد.اما بدون ترديد پاشيدن کوهي از نمک بر موضع زخمي معيشت مردم است.

مردمي که هر روز به دنبال مرغ و تخم مرغ مي‌دوند که چندي پيش بر سر سفره آنان ديده مي‌شد، مردمي که هر روزه با ديدن بارکد قيمت محصولات چشمشان گرد و دهانشان باز مي‌ماند با شنيدن کلمه خاويار چه واکنشي خواهند داشت ؟بخصوص اگر مسئولي گفته باشد مي خواهيم آن را بر سر سفره هم بياوريم.اين داستان به اين مي‌ماند که در بياباني برهوت و خشک به تشنه اي که در شرف مرگ است وعده شربتي تگري و نيرو زا بدهيم و همزمان از خاصيت‌هاي آن نيز داد سخن بدهيم.

در آموزه‌هاي ملي و مذهبي ما بسيار تاکيد شده است که درزماني که همسايه گرسنه داريم غذاها و ميوه هارا در بسته‌هاي در بسته به خانه ببريم تا مبادا همسايه فقير و بي چيز ما هوس کند يا کودکانش بهانه اي بگيرند که از عهده آن بر نيايد. رسم جوانمردي است که اگر نمي‌توانيم نيازي از آنها برآورده کنيم، لا اقل نيازهاي خفته شان را تحريک نکنيم.
اين روزها سفره‌هاي مردم حکم نيازهاي خفته يا فرو کوفته اي دارد که بسياري از مردم ترجيح مي‌دهند بيدارشان نکنند و با روزه داري و امساک از کنارشان بگذرند. حتي کودکان خود را نيز به قناعت به آنچه هست نيز عادت مي‌دهند.

مگر نه اينکه برخي از مسئولان کشور براي وضعيت کنوني کشور نسخه «شعب ابي طالب» پيچيده اند؟ استراتژي موثري که که مسلمانان صدر اسلام در زمان محاصره اقتصادي کفار در دره ابي طالب برگزيدند و توانستند با امساک در خوردن و نوشيدن از اين مرحله سخت عبور کنند.

به نظر مي‌رسد سخناني از اين دست مبني بر آوردن اقلام و اجناس لوکس و دور از دسترس بر سر سفره خالي مردم نه تنها در اين روزها وجهه اي براي کسي دست و پا نمي‌کند بلکه شوخي بي مزه اي است با سفره مردمي که اين روزها از سر نجابت با نان خالي خود مي سازند و بهانه اي به داخلي‌ها و خارجي‌ها نمي‌دهند تا با «نان»شان به «نوا»يي برسند.

دنياي اقتصاد: زواياي اقتصادي المپيك
«زواياي اقتصادي المپيك» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم محمدرضا فرهادي‌پور است كه در آن مي‌خوانيد:

جمله معروفي هست كه مي‌گويد: «المپيك عرصه رقابت ميان ورزشكاران فردي يا تيم‌هاست و نه رقابت ميان كشورها.»

اما در المپيك تعداد مدال‌هاي كشورها را مي‌شمرند و رقابت ميان آنها مورد بحث است.

بازي‌هاي المپيك تابستاني لندن تمام شد، اما سوالي كه در ذهن همه هست اين است كه چرا بعضي كشورها در المپيك موفق مي‌شوند و زياد مدال كسب مي‌كنند و بعضي كشورها نه. اقتصاددانان وقت و تلاش زيادي را صرف يافتن پاسخي به اين پرسش كرده‌اند كه چه عواملي موفقيت يك كشور در المپيك را توضيح مي‌دهد.

اولين عامل از نگاه اقتصاددانان جمعيت است. اگر توانايي ورزشكاران به‌طور تقريبا برابر در سراسر جهان توزيع شده باشد، هرچه يك كشور جمعيت بيشتري داشته باشد، احتمالا ورزشكاران بزرگ‌تري هم خواهد داشت. مثلا نگاه كنيد به استراليا و نيوزلند: تعداد مدال‌هاي استراليا به مراتب بيشتر از نيوزلند است؛ زيرا جمعيتش هم پنج برابر آن است.

اما جمعيت تنها عامل مهم موفقيت نيست. همانند هر قلمرو ديگري در زندگي مدرن، پول مهم است. اگر كشوري جمعيت زيادي داشته باشد، اما پول لازم را، چه دولتي چه خصوصي، براي حمايت از ورزشكاران و ساخت زيرساخت‌هاي خوب ورزشي نداشته باشد حرفي هم براي گفتن در عرصه المپيك ندارد؛ بنابراين اگر كشوري از نظر مواد خام، يعني افراد و ثروت مشكلي نداشته باشد، مي‌تواند آنها را براي المپيك آماده سازد؛ اما مشكل همين‌جا است كه ثروت و جمعيت به‌طور يكسان در جهان توزيع نشده‌اند و به همين دليل مدال‌هاي المپيك نيز به‌طور برابر توزيع نخواهند شد. در المپيك پكن 65 درصد از مدل‌هاي طلا نصيب ورزشكاراني از 10 كشور ثروتمند شد؛ درحالي‌كه 200 كشور بر سر اين مدال‌ها رقابت مي‌كردند.

جامائیکا کشوری است که موفقیتی غیرمنتظره در المپیک داشته است. جمعیت این کشور کوچک بین 4/2 تا 6/2 میلیون نفر است. براساس معیار تولید ناخالص داخلی سرانه هم این کشور در پایین‌تر از میزان متوسط جهانی قرار دارد، اما عملکرد این کشور در چهار المپیک گذشته خیره‌کننده بوده و به ترتیب چهار، شش، هفت و پنج مدال کسب کرده است.

در المپيك لندن هم اين كشور 12 مدال (4 طلا، 4 نقره و 4 برنز) گرفت كه خيره‌كننده بود، اما چرا اين‌طور مي‌شود؟ آيا موفقيت در المپيك عامل ديگري هم دارد؟

گفته‌هاي بالا به اين معنا نيست كه همه‌چيز براي كشورهاي كوچك‌تر و فقيرتر از دست رفته و تمام شده است. راه‌هاي ديگري هم براي كسب مدال المپيك وجود دارد. اولين راه اين است كه دولت به المپيك اولويت دهد و منابع مالي بيشتري را براي استخدام و آموزش ورزشكاران اختصاص دهد.

مشهور است كه كشورهاي ميزبان بازي‌هاي المپيك تمايل دارند تا تعداد مدال‌هاي دريافتي خود را به‌طور معناداري نسبت به پيش‌بيني مدال‌ها براساس درآمد و جمعيت‌شان افزايش دهند. از سوي ديگر كشورهاي ميزبان المپيك در دوره‌هاي بعد، بازي‌هاي المپيك فعلي‌شان را نيز بهتر انجام مي‌دهند؛ زيرا دولت‌ها براي موفقيت در سال‌هاي بعد سرمايه‌گذاري كرده‌اند. براي مثال، 10 سال قبل، بريتانيا قدرت مهمي در رشته دوچرخه‌سواري (track cycling) نبود. نقطه عطف وقتي اتفاق افتاد كه كريس هوي (chris Hoy) سه مدال طلا را در بازي‌هاي پكن برد، اما اين اتفاقي نبود. يك پاداش 8/7 ميليون دلاري كه با درآمدهاي لاتري تامين مالي شده بود به هوي و ديگران اجازه داد تا تمام‌وقت در اين رشته كار كنند. بريتانيا بر روي آينده اين ورزش سرمايه‌گذاري كرد. در المپيك چين، بريتانيا 12 مدال در اين رشته كسب كرد. از سوي ديگر بريتانيا در المپيك قبل از المپيك لندن 47 مدال برد كه از تمامي دوره‌هاي المپيكي كه بريتانيا در آن از 1908 به اين سو شركت كرده بود بيشتر بود (در 2000 آنها 28 مدال و در 2004 هم 30 مدال بردند). بريتانيا در المپيك لندن 65 مدال برد.

در المپيك لندن اتفاق جالب ديگري نيز افتاد: كشورهاي كمونيستي سابق و فعلي تعداد كل مدال‌هاي دريافتي‌شان را با سرمايه‌گذاري‌هاي عظيم در زمينه آموزش و دادن پاداش‌هاي كلان به ورزشكاران افزايش دادند. سرمايه‌گذاري روسيه براي اين المپيك نسبت به ساير كشورها خيلي بيشتر بوده است چنانكه روسيه در اين دوره در رشته‌هاي تيمي مثل واليبال مدال‌هايي را برد كه سه دهه بود به آنها دست نيافته بود. عملكرد مجارستان و قزاقستان هم جالب‌توجه بود.

در كنار راه‌هاي فوق، كشورها مي‌توانند بر روي مزيت‌هاي نسبي‌شان تكيه و سرمايه‌گذاري كنند. كشورهايي كه سواحل بيشتري دارند در شنا، موج‌سواري و قايقراني در مقايسه با كشورهاي محصور در خشكي موفق‌ترند. كشورهاي با ارتفاعات مرتفع دوندگان استقامت و ماراتن بهتري نسبت به كشورهاي هم‌سطح با دريا خواهند داشت. تحقيقي كه توسط دو تن از اقتصاددانان انجام شده نشان مي‌دهد كه تمركز بر مزيت نسبي منجر به افزايش تعداد مدال‌ها مي‌شود. واليبال ساحلي را در نظر بگيريد، كه هفت تا 8 مدال طلاي اين رشته (15 مدال از كل مدال‌هاي اين رشته) به آمريكا و برزيل رسيد. لابد مي‌پرسيد آن يك مدال چه شد؟ آن يكي هم به استراليا رسيد كه سواحل زيادي دارد.

يك كشور همچنين مي‌تواند مدال‌هاي بيشتري با تمركز استراتژيك بر روي رشته‌هايي كسب كند كه در اين رشته‌ها بردن مدال نسبتا آسان‌تر است. اين رشته‌ها آنهايي هستند كه در اصل فردي‌اند و در اين رشته‌ها مدال زيادي وجود دارد. بوكس و هنرهاي رزمي را در نظر بگيريد كه در هر گروه وزني تعداد زيادي مدال توزيع مي‌شود (تكواندو به هر گروه وزني 4 مدال مي‌دهد). بهترين شانس ايرلند براي كسب مدال كتي تيلور (Katie Taylor) در بوكس زنان بود كه مدال هم گرفت. به همين ترتيب بعضي رشته‌هاي تيمي هستند كه براي كشورهاي فقير و كوچك‌تر امكان دستيابي به مدال در آنها دشوارتر است مثل بسكتبال.

بلغارستان با همين استراتژي در المپيك موفق شده است. آنها 51 مدال در همه المپيك‌ها برده‌اند و 32 تا از آنها در سه ورزش بوده است: وزنه‌برداري، كشتي، و تيراندازي ( به ترتيب با 12، 16 و 4 مدال)، فردي و مبتني‌بر مزيت نسبي اين كشور.

مقاله مشهوري نوشته فورست، سانز و تنا (Forrest, Sanz and Tena) وجود دارد كه به پيش‌بيني تعداد مدال‌هاي المپيك براساس دو شاخص جمعيت و ثروت مي‌پردازد.

 براساس اين مقاله در المپيك چين پيش‌بيني مي‌شده كه جامائيكا 4 مدال بگيرد كه در عمل 11 مدال برد. كنيا 14 مدال گرفت كه پيش‌بيني مقاله اين بود كه 5 مدال بگيرد؛ اما مكزيك با درآمد بالا و جمعيت زياد تنها 3 مدال در المپيك چين گرفت. راز موفقت جامائيكا و كنيا در المپيك اين است كه اين كشورها بر مزيت رقابتي و توانايي‌هاي فردي ورزشكاران‌شان تكيه كردند و به دنبال ورزش‌هاي تيمي نرفتند. تمامي مدال‌هاي جامائيكا در دوهاي 400 متر و كمتر از آن بود. تمامي مدال‌هاي كنيا هم در دوهاي 800 متر و بيشتر بود. همين مقاله پيش‌بيني مي‌كرد كه ايران در المپيك پكن 6 مدال بگيرد كه تنها 2 مدال گرفت؛ اما در المپيك لندن ايران 12 مدال گرفت كه همگي در ورزش‌هاي فردي و مبتني‌بر توانايي‌هاي فردي و مزيت رقابتي ورزشكاران ايراني بود. پس بايد براي المپيك‌هاي ديگر از اين استراتژي درس گرفت و بر روي ورزش‌هاي فردي داراي مزيت رقابتي سرمايه‌گذاري كرد.

همچنين، يك كشور مي‌تواند مدال‌هايش را با وارد كردن شهروندان ورزشكار افزايش دهد. كشوري كه ورزشكاران المپيكي بومي ندارد، ممكن است با دادن حق شهروندي و پاداش كلان به ورزشكار كشور ديگري او را تبعه خود كند تا مدال كسب كند. گاهي‌اوقات هم اين افراد صادرشده به كشورهاي ديگر هستند كه شانس يك كشور را براي گرفتن مدال بالا مي‌برند. اسپانيا از هر دو استراتژي فوق استفاده مي‌كند: سرگي ايباكا (serge Ibaka) را از كنگو وارد مي‌كند و برادران گاسول را به ليگ بستكبال آمريكا فرستاده و از مهارت‌هايي استفاده مي‌كند كه در آنجا كسب كرده‌اند.

ژاپن را هم نبايد در المپيك فراموش كرد: ژاپن در المپيك 2004 تعداد 37 مدال برد و در المپيك 2008 پكن تنها 25 مدال؛ اما مشكل ژاپن چيست؟ مشكل ژاپن كه جالب‌توجه هم هست عبارت است از: سالمندي به سرعت در حال رشد جمعيت اين كشور. از دهه 1970، درصد جمعيت بالاي 65 سال اين كشور از 7 درصد بيش از سه برابر شده و به 23 درصد رسيده است و پيش‌بيني مي‌شود كه تا سال 2060 به بيش از 40 درصد كل جمعيت برسد.

گسترش صنعت: شبکه مستحکم کشورهای مستقل جهان
«شبکه مستحکم کشورهای مستقل جهان» عنوان سرمقاله روزنامه گسترش صنعت به قلم دکتر مهدی غضنفری وزیر صنعت، معدن و تجارت است كه در آن مي خوانيد:

در روزهای گذشته یکی از بزرگ‌ترین رویدادهای سیاسی تاریخ ایران رقم خورد و ایران به شایستگی میزبانی شانزدهمین اجلاس سران جنبش عدم تعهد را به پایان برد و دوران سه ساله ریاست بر این جنبش را آغاز کرد.

ریاستی که هم برای ایران و هم برای اعضای این نهاد بزرگ بین‌المللی می‌تواند منشأ اثرات و تحولات عظیم به‌ویژه در ابعاد اقتصادی باشد. به اذعان کارشناسان داخلی و خارجی، با همکاری و مشارکت نزدیک همه اعضای جنبش، اجلاس نم به موفقیت قابل‌توجهی دست یافت که با عملی شدن نتایج، بار دیگر توانایی و اقتدار کشورهای عضو را در عرصه بین‌الملل به همگان ثابت خواهد کرد. از زمان شکل‌گیری جنبش عدم تعهد تاکنون، جهان در عرصه بین‌الملل دچار تغییرات و تحولات گسترده‌ای شده است. تحولاتی که همواره موید ضرورت وجود تشکل قوی و مستقلی همچون جنبش عدم تعهد برای جلوگیری از مداخلات سلطه‌گرانه و سودجویانه کشورهای قدرت‌طلب است.

این تحولات به‌خصوص در دهه گذشته شکل جدیدی به خود گرفته که بنا به ماهیت پیچیده این تحولات، اقدامات هماهنگ و موثر کشورهای مستقل جنبش عدم تعهد ضرورتی بیش از پیش یافته است.

هنگامی که بحران مالی جنوب شرق آسیا رخ داد، اولین زنگ هشدار جدی برای کشورهای در حال توسعه درخصوص خطر وابستگی به اقتصاد سرمایه‌داری غرب و الگو گرفتن از آن نواخته شد. در این میان، اقتصادهایی که با رویکرد آگاهانه نسبت به نقاط ضعف این نظام، از پیروی کورکورانه از نسخه‌های ثابت ارائه شده اجتناب کردند، توانستند با آسیب بسیار کمتری این بحران را از سر بگذرانند. پس از آن، بحران اقتصادی جهانی که از بازار مسکن آمریکا سربرآورد و سپس با گسترش از بخش مالی، بخش واقعی اقتصاد آمریکا و سپس سایر کشورهای جهان را درنوردید، نشان داد که اقتصاد و مالیه بین‌الملل نیازمند تجدید ساختار کلی و تعریف مجدد مولفه‌های مورد نیاز برای تنظیم یک اقتصاد بین‌الملل کارآمد مبتنی بر یک رویکرد عادلانه و منصفانه است.

از همان ابتدای جهانی شدن بحران، این واقعیت به‌خوبی روشن شد که کشورهای درحال توسعه، هرچقدر کمتر به اقتصاد سرمایه‌داری وابسته بودند، آسیب کمتری را از تصمیم‌گیری‌های غلطی که خاصیت ذاتی نظام سرمایه‌داری غرب است، متحمل شدند.

علاوه بر این در شرایطی‌که این کشورها در ایجاد بحران و گسترش آن نقشی نداشتند، برای حل بحران و تقبل مسوولیت و عواقب آن، فراخوانده شدند. این امر به‌خوبی نشان داد که دیگر قدرت در نظام بین‌الملل نمی‌تواند و نباید در انحصار یک یا چند کشور باشد.

نظام بین‌الملل، آن‌گونه که مورد نظر جنبش عدم تعهد است، زمانی می‌تواند نظام کارآمد و پیش رونده باشد که همه کشورها در مدیریت آن، اتخاذ تصمیمات مربوطه و تقبل مسوولیت‌ها به نحوی عادلانه مشارکت داشته باشند. اگر تعداد معدودی از کشورها بخواهند مدیریت جهان را برعهده بگیرند و فقط هنگام بروز مشکلات و چالش‌ها، دیگر کشورها را در حل مشکلات مشارکت دهند، نوعی استکبار و سلطه‌گری جهانی شکل می‌گیرد که هم اینک ناکارآمدی خود را در مدیریت ناعادلانه جهان نشان داده است.

پذیرش حق وتو برای تعداد معدودی از کشورها از نشانه‌های بارز مدیریت انحصاری برای این کشورهاست که قطعا باید مورد تجدیدنظر کلی قرار گیرد. ضمن آن که با وجود همه تلاش‌های به عمل آمده و با وجود این‌که به نظر می‌رسد بحران اقتصادی مهار شده است، لیکن هم‌اکنون نشانه‌های بروز بحران در اروپا و آمریکا، مجددا خود را نشان می‌دهد.

رکود اقتصادی این کشورها و نرخ بیکاری بالا نگران‌کننده بوده و زندگی عادی مردم این کشورها را با چالش‌های قابل توجهی مواجه کرده است. علاوه بر این، کشورهای درگیر این بحران، تلاش می‌کنند مشکلات داخلی اقتصادی خود را با استفاده از ابزارهای مختلف بر دوش سایر ملل بگذارند. اگرچه انتقال تمام بار مشکلات برای این کشورها عملی نشده است ولی به هرحال اقتصاد دیگر کشورها را متاثر کرده است.

در کنار این بحران، نشانه‌هایی از موج جدیدی از بحران مواد غذایی نیز به چشم می‌خورد. درحالی‌که هزاره سوم با این امید و تعهد برای کشورها آغاز شد که تا سال ۲۰۱۵، میزان فقر و گرسنگی به نصف آن در ابتدای هزاره سوم کاهش یابد، قحطی و خشکسالی، جنگ و نزاع‌های داخلی و قومی یا نژادی موجب شده است که عملا تحقق این هدف، دور از دسترس جلوه کند. افزایش قیمت مواد غذایی اصلی و عدم دسترسی تعداد قابل‌توجهی از مردم به مواد غذایی کافی و مناسب یک خطر جدی است.

نباید تردید کرد که این موضوع به دور تسلسل فقر و گرسنگی می‌انجامد و همه کشورهای مستقل موظفند هم خود نسبت به اتخاذ تدابیر لازم برای جلوگیری از گسترش این بحران و حفظ امنیت غذایی بپردازند و هم از کشورهای توسعه یافته، موکدا بخواهند به سهم خود برای کاهش آثار سوء بحران مواد غذایی، قبل از آن که به یک فاجعه جهانی تبدیل شود، اقدام کنند.

سال‌های اخیر از جنبه دیگری نیز بی‌سابقه تلقی می‌شود. موج حرکت‌های اعتراضی در کشورهای عربی و حتی در کشورهای توسعه‌یافته، چهره جهان را با دگرگونی‌های سریعی روبه‌رو کرده است. البته ماهیت این جنبش‌ها و ریشه بروز و ظهور آنها متفاوت هستند.

لیکن همگی آنها با رویکرد عدالت‌طلبی، رفع تبعیض و برای دستیابی به شان و منزلت انسان شکل گرفته‌اند. جهانیان، دیگر رفتارهای دیکتاتور مآبانه را به هیچ شکلی تحمل نمی‌کنند. چه این رفتارها، با ایجاد تبعیض و سیاست‌های غلط اقتصادی و تحمیل هزینه‌های سنگین مداخله در امور داخلی کشورهای دیگر موجب فشارهای اقتصادی در کشورهای توسعه یافته گردد و چه حقوق مدنی و اجتماعی مردم را پایمال کند.

پیروزی‌های مردم در جنبش‌های اخیر نشان داد که وابستگی به قدرت‌های سلطه‌گر نه تنها تضمینی برای ادامه حیات یک حکومت نیست بلکه آنها را از حمایت مردمشان که عنصر حیاتی و رمز بقای یک کشور است، محروم می‌کند. خوشبختانه این حرکت‌های آزادی‌خواهی از حمایت جنبش عدم تعهد برخوردار بوده و امید است جنبش همواره در این زمینه، با دقت نظر و ریزبینی عمل کند و مداخله کشورهای سلطه‌طلب در امور داخلی کشورها را محکوم کرده و حداکثر تلاش خود را برای ممانعت از چنین مداخلاتی به‌عمل آورد.

طی سال‌های اخیر جمهوری اسلامی ایران با اقدامات خصمانه یکجانبه از‌جمله تحریم‌های یکجانبه به منظور بازداشتن کشور از دستیابی به انرژی هسته‌ای به بهانه این که ایران از این توانایی برای مقاصد غیرصلح‌آمیز نیز ممکن است استفاده کند، مواجه است.

در واقع هدف این‌گونه تحریم‌ها، فشار بر مردم و ایجاد نارضایتی بین آنهاست زیرا مکررا از سوی عالی‌ترین مقامات کشور اعلام شده که ساخت و استفاده از سلاح هسته‌ای و هرگونه سلاح کشتار جمعی مخالف صریح اعتقادات و اصول دینی ماست و جمهوری اسلامی ایران به هیچ‌وجه به دنبال دستیابی به سلاح هسته‌ای نیست.

موجب خرسندی است که جنبش عدم تعهد با حفظ استقلال و بی‌طرفی خود و با آگاهی کامل نسبت به صلح‌آمیز بودن هدف ایران از دستیابی به انرژی هسته‌ای، همواره از حق ایران در این زمینه حمایت کرده و در بیانیه پایانی اجلاس شانزدهم نیز بر آن تاکید کرد. به نظر می‌رسد ارتقای توان اقتصادی اعضای جنبش می‌تواند آنها را در اتخاذ اقدامات موثرتر، توانمندتر و مقتدرتر کند. از جمله همکاری کشورهای مستقل در قالب گروه‌بندی‌های منطقه‌ای می‌تواند سنگ بنای محکمی برای تقویت قدرت کشورهای عضو در نظام بین‌الملل باشد.

ارتباط و اتصال این گروه‌بندی‌ها با یکدیگر، می‌تواند شبکه مستحکم، قوی و چندجانبه‌ای از کشورهای مستقل جهان را تشکیل دهد که بتواند در تمام ابعاد نظام بین‌الملل اعم از اقتصادی، تجاری، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی نقش موثری ایفا کند. نقشی که شایسته این کشورهاست و می‌تواند در تبدیل نظام جهانی به نظامی رو به رشد و مبتنی بر ارزش‌های اخلاقی و انسانی کمک‌کننده باشد.

منبع: جام جم
مجله خواندنی ها
مجله فرارو