محمد علی سبحانی دیپلمات پیشین و تحلیلگر مسائل خاورمیانه در یادداشتی نوشت:
1- مصر مهمترین کشور عربی است؛ تاج افریقا به حساب میآید، در میان کشورهای اسلامی تاثیرگذار است، وارث تمدنی هفتهزارساله و پایگاهی برای شکلگیری اندیشه بوده است به همین دلایل هر تمدن در این کشور دایره گستردهای از جهان را تحتتاثیر قرار میدهد. نقش 70ساله این کشور در تحولات خاورمیانه، مشارکت او در جنگ و صلح، رفتوآمدهای سیاستمداران تاثیرگذار و تجربیات بینظیر صحنه سیاست، این کشور را به مرکز توجه جهانی و به سنگر ثبات خاورمیانه تبدیل کرده است. امنیت در مصر و قابلکنترل و پیشبینی بودن آن به اولین خواسته امروز جامعه جهانی و بهویژه غرب تبدیل شده است. تحولات مصر برای همه خصوصا کشورهای اسلامی نیز بسیار مهم است؛ از این جهت توجه به این تحولات را برای ایرانیان بسیار مفید میدانم.
2- اسلامگرایان در مصر در یک پروسه طولانی و پرفراز و نشیب در قالب سازوکار دموکراتیک به قدرت رسیدند. نگارنده تمامی تحولات دوونیم سال گذشته در مصر و اصولا تحولات موسوم به بهار عرب را انقلاب ارزیابی نکرده است بلکه این تحولات پدیدهای متناسب با شرایط جهان امروز است که ملتها برای احقاق حقوق فردی خود برخاسته و قیام کردهاند و این قیام به صورت جنبش اجتماعی ظهور کرده است. این جنبش اجتماعی و گسترده مطالباتی دارد و برای تحقق این مطالبات از راه مسالمتآمیز و تظاهرات مردمی بهوجود آمده و به حقوق شهروندی توجه کرده است، (حق رای، حق اعتراض، حقوق انسانی، آزادی و شفافیت، کرامت انسانی، منزلت اجتماعی و سرانجام، نان و کار و رفاه) در مصر مردم حسنی مبارک را سرنگون کردند تا از طریق دولتی کارآمد به خواستههای خود دست پیدا کنند. سوال اصلی مردم در جامعه مصر این است که آیا اسلامگرایان آنها را به خواستههای خود رساندهاند یا نقشه راهی را که در یکسال گذشته و قبل از آن به مردم مصر معرفی کردهاند، میتواند مشکلات فراوان جامعه مصر را به پایان ببرد؟ اسلامگرایان اولین گروهی بودند که شانس خود را برای اداره جامعه پیچیده مصر امتحان کرده و متاسفانه زودتر از آنچه فکر میشد با مشکل مواجه شدند.
3- اسلامگرایان در مصر در این دوونیم سال خطاهای فراوانی داشتهاند و من اعتقاد دارم دلیل اصلی شکست آنان و پدیده برکناری محمد مرسی همین خطاهاست. آنها بهترین فرصتی را که ممکن بود در اختیار اخوانالمسلمین قرار گیرد ؛ از دست دادند و مدتهای مدیدی طول خواهد کشید تا چنین فرصتی را دوباره به دست آورند. خطاهای اخوانالمسلمین که منجر به بدبینی جامعه سیاسی مصر نسبت به آنان شده است دو چیز است؛ اول اینکه آنها از ابتدا با یک استراتژی ثابت وارد میدان نشدند. یعنی اینکه آنها در روند 2.5ساله ابتدا با ارتش متحد و انتخابات مجلس را برنده شدند.
در انتخابات ریاستجمهوری که به گفته رقبا قول داده بودند نامزد معرفی نکنند با معرفی نامزد و با استفاده از گفتمان انقلاب و ضدانقلاب، محمد مرسی را به پیروزی رساندند و درنهایت در جریان تصویب کانون اساسی با تندروترین گروه اسلامگرای مصری یعنی سلفیها متحد شدند و با آرای بسیار کم (حدود 20درصد واجدین شرایط) قانون اساسی را به تصویب رساندند؛ قانونی که اقلیتهای دینی لیبرالها و قومگرایان و بهطور کلی جامعه سیاسی مصر را راضی نکرد. مخالفان محمد مرسی و قانون اساسی مصر مدعی شدند که قانون اساسی مصر متناسب با جامعه سکولار مصر نیست و اسلامگرایان با این قانون میتوانند حقوق اقلیتها را نادیده گرفته و انقلاب مردم مصر را منحرف کنند. در این پروسه بود که اخوانالمسلمین به انحصارطلبی و سوءاستفاده از قدرت متهم و از اصطلاحاتی چون دیکتاتوری مذهبی و دیکتاتوری اکثریت در مورد مرسی و دولت استفاده شد، زمانی که آقای محمد مرسی به خواستههای مخالفان توجهی نکرد.
مخالفان وی روزبهروز متحدتر شدند و با تشکیل جبهه نجات ملی با رهبری محمد البرادعی به قول جوانان میدان آزادی انقلابی بزرگتر از انقلاب اول شکل گرفت. در جبهه نجات و در میان مخالفان تقریبا تمامی گروههای سیاسی به جز اسلامگرایان حضور یافتند و جامعه مصر به دوقطبی اسلامگرایان و طرفداران دموکراسی با پشتوانه فرهنگ و مبانی سکولار شکل گرفت و جبهه نجات از فرصت یکساله شدن حکومت مرسی و از عدم توفیقات اقتصادی او و نیز با طرح شعار انحصارطلبی اخوانیها استفاده و میدان آزادی را پر کردند و اتفاق چهارشنبه گذشته را رقم زدند.
دومین اشتباه اخوانالمسلمین این بود که در جریان رفراندوم قانون اساسی با سلفیها متحد شدند و چهرههای تندرو سلفی در مجلس و در دولت و رسانهها حاضر شدند و دست به اقدامات افراطی و تند و طرح دیدگاههای غیرواقعی از اسلام زده و قرائت سلفی و ضدرای مردم را عمومی کردند. اخوانالمسلمین که به اعتدال در سیاست و پذیرش رای مردم معروف بودند با ائتلاف با سلفیها به صورت جدی زیر سوال رفتند. اگر اشتباه محافظهکاران ایرانی در سال1383 و نمایندگیدادن به دولتی تندرو که با حمایت فکری قرائتهای خاص از اسلام که رهبری آن را آیتالله مصباحیزدی برعهده دارد و قصد داشتند جمهوریاسلامی را به دولت اسلامی تبدیل کنند با اشتباه اخوانالمسلمین در ائتلاف با سلفیها مقایسه کنیم مقایسه درستی انجام دادهایم. موفقیت محافظهکاران در هشت سال گذشته بهطور جدی آسیب دید.
بدون شک مردم وگروه های مختلف امروز به واقعگرایی و حقوق فردی و رای و کارآمدی و از این دست امور توجه جدی دارند و کسانی که به این امور توجه نکنند در سطوح مختلف اجتماعی و در سپهر سیاست رو به افول خواهند بود. باید پذیرفت که اخوانالمسلمین خود باعث شکست اسلامگرایان شد و باید پذیرفت که موقعیت آنان بسیار ضعیفتر از گذشته شده است.
به همین دلیل نگارنده از لفظ کودتا در تحولات مصر استفاده نمیکند و اعتقادی ندارد که جنبشهای اجتماعی کودتا باشند. ارتش مصر در تعامل جنبش اجتماعی مردم که علیه حسنیمبارک در 25 ژانویه سال 2011 به وجود آمد ایستادگی و از مبارک حمایت نکرد و مهمترین دلیل پیروزی مردم شد و در سوم ژوئیه 2013 نیز از جنبش اجتماعی مردمی و گسترده حمایت کرد.
هرچند شخصا با دخالت نیروهای نظامی در سیاست به شدت مخالفم و دخالتهای ارتش مصر در تحولات جاری را خالی از سوءنیت نمیبینم اما درعینحال حضور حدود 17میلیون (براساس ارزیابیهای رسانهای) رادر سراسر مصر در مخالفت با محمد مرسی و سیاستهای اخوانالمسلمین به دلیل اینکه نظامیها وارد صحنه شده و مرسی را برکنار کردهاند نمیتوان نادیده گرفت و البته این سوال قابل شنیدن است که آیا راه دیگری بهتر از دخالت ارتش وجود نداشت؟
ارتش مصر میگوید ارزیابی او این بوده است که اگر دخالت و آقای مرسی را برکنار نمیکرد احتمال خشونت و بحرانی شدن اوضاع و حتی جنگ داخلی وجود داشت و میگویند کودتا زمانی است که ارتش جایگزین نیروی سیاسی شده و قدرت سیاسی را نیز از آن خود کند، در حالی که اکنون رییس دادگاه قانون اساسی رییس موقت است و انتخابات زودرس با حضور همه گروهها از جمله اخوانالمسلمین بهزودی برگزار خواهد شد. حضور اسقف قبطیها، شیخ الازهر و گروههای سیاسی و سایر چهرهها و گروههایی که بخش گستردهای از مردم مصر را نمایندگی میکنند، توجیه دیگر طرفداران دخالت ارتش است.
همچنین گفته میشود همانگونه که رییسجمهوری موقت گفته است اخوانالمسلمین و همه نهادهای قانونیاش در شکلگیری تحولات آینده نقش خواهند داشت.
4- اخوانالمسلمین، ارتش و جبهه نجات (گروههای سیاسی) اکنون به سه قطب تعیینکننده در شرایط جاری و آینده مصر تبدیل شدهاند؛ هرچند رهبران اخوانالمسلمین و فعالان این حزب اکنون در زندان یا در حصر به سر میبرند، لیکن میشود به این ارزیابی تکیه کرد که آنها بهزودی آزاد می شوند و شرایط تغییر خواهد کرد اما به هر صورت امروز جامعه مصر با این سه قطب و با سه ارزیابی مواجه است. اخوانیها و مرسی میگویند این تحولات، کودتایی علیه قانون بوده است و هنوز واضح نیست برخورد و تعامل آنها با تحولات آینده چگونه خواهد بود. آیا با شرایط جدید کنار آمده و در انتخابات بعدی حضور پیدا میکنند یا آنکه از لاک قدرت عبور کرده و به عنوان اپوزیسیون ایفای نقش خواهند کرد؟
دوم: طرفداران دموکراسی مبتنی بر مبانی سکولاریسم که همین گروههای سیاسی بوده و مهمترین تشکل گسترده آنان جبهه نجات ملی است. این گروهها آنطور که فهمیده میشود هم با قدرتگیری ارتش موافق نیستند و هم نمیخواهند دولتی اسلامی را که حقوق اقلیتها و حقوق مذاهب و گرایشها با توجه به قانون اساسی موجود محدود میکند، بپذیرند. اینها حتما به دنبال تغییر قانون اساسی هستند و نیز فعالانه در تحولات آینده نقش مهم و جدی ایفا خواهند کرد.
قطب سوم قدرت در مصر ارتش است. باید توجه کرد استراتژی ارتش عدم مقابله با مردم است و میگوید علت و ویژگی دخالتهایش در طول دوونیم سال گذشته از این جنس بوده است و او قصد دارد توازن قوا حفظ شده و در دوران گذار مصر به دموکراسی جنگ داخلی و خونریزی و تخریب صورت نگیرد و مصر به تجربههای تلخ لیبی و سوریه گرفتار نشود.
آیا این سه قطب قدرت درباره مکانیسم قدرت و نقشه راه آینده که توسط ارتش پیشنهاد شده است به نتیجه خواهند رسید؟
نگارنده معتقد است رشد سیاسی مردم مصر و تجربیات چهرهها و گروههای سیاسی و نیز سابقه گسترده اخوانالمسلمین امکانات مثبتی است که باوجود استمرار کشمکشها اوضاع از کنترل خارج نشود. وجود ارتش مصر، محبوبیت آن به دلیل سوابق جنگ با اسراییل و نیز عدم حمایت از حسنی مبارک در جریان انقلاب به کنترل امنیت و توازن قوا در دوران گذار به دموکراسی در مصر کمک خواهد کرد. با این حساب دخالت ارتش در تحولات مصر تاکنون را میتوان دخالت و کنترل و قدرتنمایی منفی ارزیابی کرد اما اطلاق اصطلاح کودتا بر دخالت ارتش جای تامل دارد. همچنانکه اطلاق انقلاب دوم نیز قابل قبول نیست.
یقینا نه کار ارتش و برکناری رییسجمهوری قانونی ، نه کشمکشهایی که احتمال جنگ داخلی را بهوجود آورد و فرصت را برای دخالت ارتش فراهم کرد، قابل پذیرش نیست. این اتفاق نقطه سیاهی است که بر پیشانی تحولات سیاسی و جنبش آزادیخواهی مصر نقش بسته است و تاثیرات منفی
خود را در سیاست مصر و خاورمیانه خواهد گذاشت. امید است مصریها و سایر جوامع خاورمیانهای خوب درس بگیرند که اگر مرسی بهموقع انعطاف نشان میداد و با مخالفان بهطور جدی مذاکره و رفتارهای خود را اصلاح میکرد این اتفاق هرگز رخ نمیداد.
2-3 سال بيشتر طول نخواهد كشيد كه مصري ها به اشتباه بسيار تاسف بار خود پي خواهند برد .