bato-adv
کد خبر: ۱۸۲۴۵۷

(طنز) نحوه برخورد قدما با کیسه صفرا

آیدین سیارسریع در روزنامه قانون نوشت:
تاریخ انتشار: ۱۰:۰۷ - ۱۵ اسفند ۱۳۹۲
آیدین سیارسریع در روزنامه قانون نوشت:

روزگاری در زمان‌های قدیم که علم پزشکی به این اندازه پیشرفت نکرده بود که فوری مریض را بخوابانند، بشکافند و به رحمت خداوند بفرستند، پادشاه یکی از سرزمین‌ها به بیماری‌ای دچار شد و پزشکان گفتند این بیماری را علاجی نیست جز کیسه صفرای آدمی با مشخصات خاص. پادشاه هم چند نفر را مامور یافتن فردی دارای آن مشخصات کرد و بعد از چند روز هیات صفرایاب پسر یک دهقان را برای اهدای صفرای مناسب دیدند. پس با دهقان و همسرش وارد مذاکره شدند.

رئیس هیات: صد شتر می‌دهیم و کیسه صفرای پسرتان را بیرون می‌کشیم، اما چون علم پزشکی به آن حد نرسیده که بخواهیم جراحی موفقی داشته باشیم، پسرتان می‌میرد.


دهقان: چطور چنین گستاخی می‌کنی؟ برو بیرون!
رئیس هیات: صد گاو پروار می‌دهیم و پسر شما را می‌بریم.

دهقان: برو بیرون!
رئیس هیات: جاستین بیبر را با درآمد سالانه میلیون‌ها دلار با پسرت تاخت می‌زنیم. چطور است؟

دهقان: نه آقا جاستین بیبر می‌خواهم چه کار؟
رئیس هیات: کامران و هومن؟

دهقان: تو اصلا بگو جسیکا آلبا! نمی‌دهم.
رئیس هیات: شنیده‌ام وضع مالی‌ات خوب نیست. درست است؟

دهقان: آری. حتی نمی‌توانیم برای این پسر یک مراسم عروسی بگیریم.
رئیس هیات: برای پسرت زن می‌گیریم و مخارج عروسی‌اش را می‌دهیم، بگذار ببریمش.

دهقان کمی فکر می‌کند و می‌گوید: پیشنهاد خوبی است، ببریدش.
زن دهقان تاب نیاورد و در حالی که مثل ابر بهار اشک می‌ریخت به پای رئیس هیات مذاکره‌کننده افتاد و گفت: آقا... نمی‌شود به جایش جورج کلونی بدهید؟

رئیس گفت: «نه آن قیمت‌اش زیاد است. ولی این پوستر استاد اسدی را بگیر مال تو. به عنوان اشانتیون.» بعد با یک حرکت نمایشی پسر دهقان را زیر بغل زد و به دربار شاه رفت.
پسر که از نتیجه مذاکرات به شدت اندوهگین شده بود رو به رئیس هیات مذاکره‌کننده گفت: یعنی به همین راحتی مرا فروختند؟

رئیس: بهشان گفتم برای پسرتان زن می‌گیریم و مخارج عروسی‌اش را می‌دهیم. آنها هم قبول کردند.

پسر: خب وقتی صفرای من را بیرون بیاورید و من بمیرم، دیگر چه کسی به من زن می‌دهد؟
رئیس لبخندی زد و گفت: خب دیگر. به این می‌گویند فن مذاکره.

یک ساعت بعد پسر دهقان زیر دست جلاد بود و آماده مردن. بالاخره بعد از کش و قوس‌های فراوان کیسه صفرا از فیها خالدون پسر خارج شد و بنده خدا به رحمت خدا رفت. مردم آن ناحیه بعد از این واقعه دردناک احساسات‌شان جریحه‌دار شد و با خود گفتند اینطور که نمی‌شود بنشینیم و نگاه کنیم، باید کاری کنیم تا پادشاه فکر نکند هر موقع هرکاری دلش خواست می‌تواند انجام بدهد.

برای همین شروع به فعالیت مجازی علیه پادشاه کردند و این مخالفت را با ایجاد صفحاتی با عناوین «ما همه کیسه صفرا هستیم»، «گیرم که می‌بُرید، گیرم که می‌کَنید، با ترشح ناگزیر صفرا چه می‌کنید؟»، «ما خواستار ایجاد سنگ در کیسه صفرای پادشاه هستیم» و... نشان دادند. در میان این همه تقابل و کشمکش جناب آقای دکتر روملوس آسکلپیوس که به تازگی تخصص خود را از ایران گرفته بود (ملاحظه می‌فرمایید که ایران در زمان قدیم حکم خارج را داشت) و برای خدمت به مردم کشورش به وطن برگشته بود بودجه‌ای برای تاسیس یک مرکز درمانی به منظور درمان کیسه صفرا بدون نیاز به ریختن خون بی‌گناه از پادشاه دریافت کرد و از مردم خواست تا آنها هم برای رشد و بالندگی این مرکز درمانی کمک کنند.

 مردم هم انصافا کمک کردند و بعد از گذشت یک هفته، مرکز درمانی را به آتش کشیدند و دکتر آسکلپیوس مزدور و جیره‌خوار پادشاه را از بالای مرکز حلق‌آویز کردند و به نمایش عموم گذاشتند. بعد از این که مردم از شر دکتر آسکلپیوس راحت شدند با خیال راحت به جنگ پادشاه رفتند و بعد از یک جنگ بزرگ داخلی با به جا گذاشتن 50 هزار نفر کشته توانستند پادشاه را عوض کنند و «کامایلئوس» را به تخت سلطنت بنشانند.

ولی افسوس که بعد از گذشت دو سال از جلوس کامایلئوس بر سریر پادشاهی او هم بیماری عجیبی پیدا کرد که به تشخیص طبیبان حاذق برای درمان آن نیاز به کشتن و درآوردن کیسه صفرای پسر جوان دالایی لاموس نانوای شهر بود. اما این بار بعد از مرگ پسر نانوا مردم که از کشته شدن و زخمی شدن خسته شده بودند به جای شورش و اعتراض به گرامیداشت یاد و خاطره دکتر آسکلپیوس بسنده کردند و در حالی که همین طور برای دکتر فقید اشک می‌ریختند فردی را که ادعا می‌کرد می‌تواند بدون تلفات جانی کیسه صفرا را با عمل جراحی بیرون بکشد به اتهام جسارت به آرمان‌های دکتر آسکلپیوس به دار مجازات آویختند.

برچسب ها: طنز سیارسریع
مجله خواندنی ها
مجله فرارو