یادداشت دریافتی- سعید احمدی؛ همهٔ شواهد و قراین خبر از پایان حضور کارلوس کیروش در ایران میدهند. به همین دلیل بهجاست که از خود بپرسیم کیروش چه کارهایی برای فوتبال ایران انجام داد؟ که این سوال، پرسشِ مخالفان کیروش هم هست که دائم به طعنه میپرسند و خودشان جواب میدهند: «هیچ».
اما آیا واقعا حضور کیروش با نبودش یکسان بود؟ برای جواب منصفانه باید «دستاوردهای» تیم ملی در مدت حضور کیروش را تحلیل کرد. بهتر است فراموش کنیم که وی چه سابقهای داشته، چون قرار است فقط به پیشرفتهای فنی تیم ملی بپردازیم.
فوتبال ایران بعد از انقلاب در جام ملتهای آسیا تا ۱۹۹۶ همیشه مدعی بود و معمولا تا نیمه نهایی بالا میآمد. اما جام جهانی را به رقبا واگذار میکرد. در جام ملتهای ۱۹۹۶ وقتی چندین ستارهٔ جوان دل ایرانیها را بیدار کردند، امید حضور در فرانسه ۹۸ زنده شد.
ایران به فرانسه رفت و آنجا بهترین نتیجهٔ تاریخ در جام جهانی را کسب کرد. البته همه میدانیم که اگر دخالتهای بیجا نبود و ایویچ سرکارش باقی میماند به احتمال زیاد از گروه صعود هم میکردیم. در چه سالی؟ سال ۱۹۹۸. دورهای که از نظر بسیاری از آنالیزورهای فوتبال دنیا پایان فوتبالی بود که به دو چیز متکی بود. تکنیک و قدرت بدنی. جوانان ایرانی تکنیک را داشتند. ایویچ هم قدرت بدنی را بالا برد تا بتوانند با همهٔ توان بجنگند.
اما از سال ۲۰۰۲ فوتبال وارد مرحلهای شد که محاسبات فنی جای تکنیک را گرفت و فوتبال دو ستون جدید پیدا کرد. تاکتیک و قدرت بدنی. مهمترین نشانهاش حضور آلمان جوان در فینال جام جهانی بود. برزیل هم جز انگلیس که آن را به مدد ضربهٔ بینظیر رونالدینهو برد، تا بازی فینال حریف بزرگی نداشت. در واقع اینجام، مرحلهٔ گذار بود. مرحلهای که نوید تغییر ساختار فوتبال را در آینده میداد.
ایران هم مربی خوبی استخدام کرد. کسی که کراواسی را سوم جهان کرده بود. بلازویچ چهرهٔ مهمی برای فوتبال ایران است. نسلی که او به فوتبال ما معرفی کرد، تا یک دهه بازی میکردند. بیانصافی است اگر بگوییم چون بلازویچ تیم ایران را به جام جهانی نبرد، پس هیچ دستاوردی نداشت. چون هدف ارگان فوتبال هیچ کشوری در صعودها و قهرمانیها خلاصه نمیشود. مهمتر از همه ساختن پایههای فنی و تاکتیکی است که بتواند تا چندین سال تیم را تغذیه کند.
بلازویچ این کار را کرد و ما نتیجهٔ زحماتش را در صعود به ۲۰۰۶ آلمان و سومی در جام ملتهای آسیا دیدیم. با یاد آوری این نکته که برانکو دستیار وی بود و تقریبا همان مسیر را ادامه داد. پس از برانکو بحث تعلیق بزرگترین ضربه را به فوتبال زد. در واقع جنگها و جدلهای بیپایان اهالی فوتبال تا قبل از جام جهانی ۲۰۱۰ مبین همه چیز بود. فوتبال صاحب نداشت. و انتظار صعود به جام جهانی بیهوده بود.
نسل طلایی ۹۶ کاملاً محو شده بود. حاشیههای فراوان افرادی مثل کریمی، مهدوی کیا و هاشمیان را از فضای فوتبال ایران زده کرده بود و با خداحافظی بسیاری دیگر عملاً دست تیم ملی در سال ۲۰۱۱ خالی بود. منظورم بازیکنهایی است که تجربه بازی ملی یا حضور در اروپا داشته باشند. در چنین موقعیتی کارلوس کیروش سرمربی ایران شد.
اما اگر به این سیزده سال در فوتبال جهان نگاهی بیندازیم، مسئلهای که به شکل عجیبی دیده میشود این است که «دانش تجزیه و تحلیل بازی فوتبال» رفته رفته حرف اول و آخر را زد. سرمربیها تبدیل به مهندسهایی شدند که باید همه چیز را طبقه محاسبات از پیش تعیین شده به زمین میفرستادند. لازم بود برای هر متر زمین برنامه و تحلیل داشته باشند. پس یک سرمربی خوب کسی بود که با دانش روز فوتبال آشنا باشد. در فوتبال باشگاهی هم همینطور بود. تنها باشگاههای موفق ایرانی در آسیا، یعنی سپاهان و ذوب آهن به مدد همین اهرم تا فینال آسیا رفتند.
مربیهای با دانش چه کار میکردند؟ اول شناسایی ظرفیت بازیکنهای آن منطقه. دوم انتخاب سیستمی از بازی که با این ظرفیت همخوانی داشته باشد. سوم انتخاب بازیکنهایی که به درد این سیستم بخورند. چهارم آموزش تمهیداتی که بازیکنها باید رعایت کنند تا به نقطهٔ مطلوب سرمربی برسند.
در مورد فوتبال اروپایی این چهار مرحله سریع طی شد، چون دانش فوتبال ریشه در فوتبال اروپا داشت. اما در فوتبال ایران وجود سرمربی خوب تنها سه مرحلهٔ اول را تضمین میکرد ولی برای تکمیل ماجرا باید چند عامل دیگر هم باشد. اول وجود یک آکادمی فعال و منظم که بازیکنها را از همان ابتدا با اصول صحیح آموزش دهد. دوم باشگاههایی که براساس اصول حرفهای اداره میشوند. سوم کمپهای تمرینی حرفهای.
بدون تعارف فوتبال ایران از هر سه موارد فوق الذکر بیبهره است. پس وقتی کیروش به ایران آمد با این وضعیت روبرو شد. زیرساختهای ضعیف. نبود کمپ استاندارد حتی برای تیم ملی. باشگاههای آماتور که ظاهر حرفهای دارند و بازیکنهایی که در مسائل اولیه فوتبال دچار مشکل هستند. کیروش متوجه شد که فوتبال ایران ژست تهاجمی دارد اما همیشه در دفاع دچار مشکل است.
تقریباً همهٔ جوانها آرزوی مهاجم شدن دارند اما دفاع چپ استاندارد بسیار کم است. عطش حمله و گلزنی، هم در بازیکنها زیاد است هم در تماشاگران. از طرفی همین مخاطبان فوتبال دائم بعد از هر گلی که میخوردیم زمزمه میکردند. «خیلی راحت گل میخوریم» پس اوضاع ایران طوری نبود بتوان سیستمی جدید تعیین کرد. از نقطهٔ صفر باید شروع به کار میکرد.
ابوذر نوغانی جوان ایرانی است که در انگلیس مربیگری فوتبال را به اصولیترین شیوهٔ ممکن و در یک دانشگاه چند سالی هست که شروع کرده. او تاکید میکند در آموزش فوتبال به یک تیم، یا آموزش به یک مربی اول باید دفاع کردن را یاد داد. بعد به ضد حمله و پس از آن حمله کردن. یعنی تیمی که دفاع خوبی ندارد، نمیتواند حملهٔ خوبی داشته باشد. در واقع چنین حملهای بیشتر احساسی است که میتواند به راحتی مغلوب شود.
شبیه تیم برزیل و آرژانتین در جامهای جهانی ۲۰۱۰. در واقع یک تیم یک سیستم است که سه کار دفاع و ضد حمله و حمله را باید به درستی انجام دهد. تیمی که دفاع خوبی ندارد قطعاً سیستمش معیوب است.
با چنین نگرشی دفاع کردن و حمله کردن وظیفهٔ همهٔ تیم است نه چند نفر خاص. همهٔ تیم ابتدا باید دفاع کردن را یاد بگیرند بعد ضد حمله و بعد حمله کردن. کی روش برای پیاده کردن این اصل اولیه در فوتبال ایران کار سختی داشت. چون ژست تهاجمی فوتبال ایران به این سادگی شکسته نمیشد.
این کار چیزی حدود دو سال طول کشید تا اینکه در سه بازی پایانی مقدماتی جام جهانی که نه امتیاز کامل را کسب کردیم، خواسته کی روش محقق شد. بدون گل خورده و نه امتیاز. پس قدم اول یعنی ساختن یک سیستم دفاعی مناسب برداشته شده بود.
باید توجه داشت که ساختن سیستم دفاعی به این معنا نیست که قرار است بعدا سیستمی هم برای تهاجم ساخته شود. بلکه همین سیستم است که توان حمله را پیدا میکند و میتواند با تمرکز بسیار بالا هر دو کار را انجام دهد. شبیه تیم آلمان در ۲۰۱۴ که این کار را در بهترین شکل ممکن انجام میداد.
پس کیروش در یک سال باقی مانده تا جام جهانی به دو مسئله فکر کرد. اول تثبیت این سیستم در دفاع و آموزش ضدحملههای اصولی. متاسفانه تحریمها اجازهٔ بازیهای تدارکاتی مناسب را از ایران گرفت و کیروش با ابزار نامرئی در دو ماه مانده به جام جهانی تیمی ساخت که در جام جهانی «تیم» بود.
در بازی با نیجریه دقیقاً آن سیستم دفاعی به درستی کارش را انجام داد. البته بدون ضدحمله. در بازی با آرژانتین این سیستم با ضد حملههای اصولی و دقیق همراه شد و باعث شد تیم ملی با بدشانسی و کمک داور از آرژانتین شکست بخورد. در واقع نکتهٔ مهم این نبود که ضربهٔ دژاگه به تیرک خورد. بلکه نکتهٔ اساسی این بود که توپ چطور در آن موقعیت به دژاگه رسید.
وقتی ایران و آلمان در بازی دوستانه در سال ۲۰۰۴ در ورزشگاه آزادی بازی کردند، بکن بائر هم آنجا بود. بعد از بازی مجری شبکه zdf از او پرسید «نظرت راجع به ایران چیه؟» جواب بکن بائر خلاصهٔ همهٔ تحلیلها دربارهٔ تیم ملی تا قبل از ۲۰۱۱ بود. او گفت: «ایران آنقدر پیچیده بازی میکرد که اکثر اوقات خودش هم متوجه شیوهٔ بازیاش نمیشد»
برای ما نکته مهم در بازیهای نیجریه و آرژانتین این بود که همه دیدیم ایران آشفته بازی نمیکرد. منظم بود. همه چیز طبقه برنامه. برای ما مهم نیست که داور پنالتی را نگرفت. برای ما ایجاد صحنهٔ پنالتی مهم است. اگر دوباره به بازی ایران و آمریکا ۹۸ نگاه کنید خواهید دید که این آشفتگی آن روز هم بود. اما در بازی با یوگسلاوی به مراتب کمتر بود. بنابراین ارزش بازیهای منظم مثل بازی با یوگسلاوی، نیجریه و آرژانتین برای آینده فوتبال ما به مراتب بیشتر از برد استرالیا و آمریکا است.
چون اگر این نظم پیگیری شود نتیجه ساختن تیمی در استانداردهای جهانی است. مثل ترکیه. با اینکه چند دوره به جام جهانی و جام ملتهای اروپا صعود نکرده اما به راحتی با تیمهای بزرگ دنیا بازی تدارکاتی برگزار میکند و اکثر بازیکنهایش در جام باشگاههای اروپا حضور دارند. فردا اگر ترکیه به جام جهانی صعود کند، همه به او به عنوان مدعی صعود نگاه میکنند.
پس ایران در جام جهانی سیستم دفاعی را تثبیت کرد و ضد حملههای اصولی را یاد گرفت. جام ملتهای آسیا بهترین فرصت برای شروع قدم سوم بود. یعنی حمله کردن. بازی تدارکاتی نبود.
پس کیروش که میخواست در عین حال نسل جدیدی معرفی کند، از سه بازی اول به عنوان میدانی برای آموزش قدمهای اول و دوم به جوانها استفاده کند. جوانهایی که استعداد بالایی داشتند و همان سه بازی کافی بود.
بازی با عراق اولین باری بود که تیم ملی وارد انجام مرحلهٔ سوم شد. یعنی حمله کردن اصولی. در واقع آن حملههایی که تا پیش از این بازی میدیدیم بیشتر محصول روحیه تهاجمی فوتبالیستهای ایرانی بود و غیر قابل اجتناب. اما حمله کردن اصولی یعنی تهاجمی که به موقع به دفاع تبدیل شود و به موقع ضد حمله کند از بازی عراق شروع شد. تیم ملی یک سیستم واحد بدون نقص بود که اجازه هیچ کاری را به تیم مقابل نمیداد.
اما حیف و صد حیف که این بهشت کیروش ۴۲ دقیقه بیشتر دوام نیاورد. نداشتن بازی تدارکاتی کار دستمان داد. در سمت چپ پولادی و حاج صفی عالی بودند اما فرصتی نبود که ترکیب حاج صفی و امیری امتحان شود. پس همه چیز فروریخت و نیمه دوم از نظم خالی شد. قطعا اگر بازی تدارکاتی داشتیم این ضعف به چشم نمیآمد. وقتهای اضافی بازپس گیری آن بهشت بود. آن هم از به مدد احساسات.
پس اگر کسی بپرسد که کیروش چه کاری انجام داد؟ میتوان به راحتی گفت: «بنا کردن یک کوه بزرگ آن هم فقط با یک قاشق غذاخوری». در حالی که بقیه کشورها همهٔ امکانات را در اختیار سرمربی تیم ملیشان قرار میدهند، ما به کیروش یک قاشق دادیم و از او خواستیم با همین ابزار ساده در مدتی کوتاه کوهی بلند بنا کند. البته او نه نگفت و هر روز چند قاشق روی زمین صاف ریخت. تا اینکه آرام آرام این بنا بزرگ شد.
میشد این پروسه را ادامه داد و بدون اذیت کردنش راه را برای ساخته شدن کامل تیم ملی هموار کرد. او تقریباً همهٔ راه را رفته بود. اما با رفتن او که به نوعی فرار از موقعیتی نامناسب است، با اینکه میتوان تا حدود زیادی مطمئن بود که سیستم دفاعی و ضد حمله تا چند سال آینده کار میکنند اما نمیتوان به ادامه این راه و تکمیل آن امیدوار بود.
در پایان جز تاسف چیزی نمیتوان گفت در حق کسانی که با عنوان «کارشناس» «مربی» یا «پیشکسوت» تنها به خاطر منافع شخصی همهٔ این دستاوردهای مهم را نادیده میگیرند و در حق کشورشان ناخواسته دچار ظلمی بزرگ میشوند.