مصطفی تاج زاده در روزنامه اعتماد ملی اینگونه نوشته است:
آقاي حسين شريعتمداري در روزنامه كيهان 13 ارديبهشت ماه 88 به نامه مهم آقاي كروبي به وي پاسخ داده است. اينجانب با اغتنام فرصت قصد دارم منطق نماينده محترم وليفقيه در كيهان را مستقل از موضوع نامهنگاريها (اعدام كودكان زير 18 سال) نقد كنم چرا كه آن را نادرست و واجد پيامدهاي خطرناك ميدانم.
آقاي شريعتمداري در ابتداي نقد خود به نامه نماينده اسبق امام در حج از ايشان پرسيده است: «كدام يك از فحشها و تهمتهايي كه عليه كيهان آوردهايد قبل از شما از سوي راديوهاي بيگانه نظير اسرائيل و راديو آمريكا و سايتهاي سلطنتطلب و ضد انقلاب نثار كيهان و مدير مسوول آن نشده است؟ خودتان قضاوت كنيد. بنابراين از ژرفاي دل خدا را شكر ميكنيم كه به خاطر دفاع از اسلام و نظام اسلامي و خط مبارك امام (ره) مورد عتاب و فحاشي دشمنان تابلودار خارجي قرار گرفتهايم و از همزباني احتمالا ناخودآگاه برخي دوستان داخلي با آنها عميقا متاسفيم.»
1- براي اينكه روشن شود پايه استدلال و منطق آقاي شريعتمداري چقدر سست است ابتدا از وي ميپرسم مگر غير از اين است «راديو آمريكا، راديو اسرائيل، سلطنتطلبان و ضد انقلاب» به طور مستمر عليه طالبان و القاعده موضع ميگيرند و عليه آنها فعاليت ميكنند؟ آيا ضديت رسانههاي چهارگانه فوق نشانه حقانيت، صداقت و درستي انديشه و راهبرد طالبان، القاعده و بنلادن است؟
بعيد ميدانم پاسخ نماينده وليفقيه در كيهان به پرسش فوق مثبت باشد زيرا وي بارها طالبان و القاعده را آمريكايي خوانده است. طبق منطق آقاي شريعتمداري ميتوان هم آمريكايي بود و هم مورد انتقاد راديو آمريكا قرار گرفت.
2- طالبان و القاعده شديدا و وسيعا به آمريكا و اسرائيل انتقاد ميكنند، همان كاري كه كيهان ميكند. آيا همسويي كيهانيان با طالبان در اتخاذ مواضع مشترك عليه آمريكا و اسرائيل، نشانهماهيت يكسان طرفين است؟ در اين زمينه نيز جواب آقاي شريعتمداري عليالقاعده منفي است و اعلام خواهد كرد كه حملات فوق يا براي پنهان كردن ماهيت آمريكايي طالبان است يا براي بدنام كردن اسلام و مسلمانان و بهانه دادن به جنگطلبان آمريكايي تا اهداف شوم و نظامي خود را در منطقه خاورميانه توجيه كنند!
اگر اصل بر عدم اشتراك مواضع باشد، كيهان نخواهد توانست به رفتارهاي غيرانساني و جنگطلبانه دولت بوش اعتراض كند، چون با «طالبان» همسو ميشود؛ همچنان كه نميتوانند عمليات تروريستي القاعده و «بنلادن» را محكوم كند زيرا با دولتهاي آمريكا و اسرائيل اشتراك موضع پيدا ميكند. حال آنكه آقاي شريعتمداري با اقدامات غير قانوني دولت آمريكا مخالفت ميكند و به علت همسو نشدن با «طالبان» يا «كمونيستها» از طرح انتقادهاي خود درباره رفتار يا گفتار ضد ايراني مقامات آمريكايي خودداري نميكند.
3- چنانچه اتخاذ موضع واحد با جرياني که مخالف يا دشمن ماست به معناي يكي بودن ماهيت آن دو يا در دام دشمن افتادن باشد، پاسخ كيهانيان به اين سوال كه چرا با گروههاي تروريست و تجزيهطلب يا با رژيم اسرائيل و راديو آمريكا در 12 سال گذشته عليه خاتمي و اصلاحطلبان همسو بودهاند، چيست؟ حتماخواهند گفت ما با اهداف ديگري كه با انگيزه گروههاي مذكور متفاوت است به اصلاحطلبان انتقاد ميكنيم. در اين صورت بايد به اصلاحطلبان نيز حق بدهند با اهدافي متفاوت از راديو آمريكا و اسرائيل به آقاي شريعتمداري انتقاد كنند.
در همين انتخابات اخير كيهان بيشترين حجم تبليغات سوء خود را متوجه نامزدهاي اصلاحطلب از خاتمي تا موسوي و كروبي كرده است. اگر اشتراك مواضع با دشمن نادرستاست، چرا كيهان همسو با «اپوزيسيون برانداز» و «مجاهدين خلق» به اصلاحطلبان انتقاد ميكند؟ حتما پاسخ خواهند داد که آنان با اهداف و دلايلي متفاوت اصلاحطلبان را نقد ميکنند. پس ميتوان با دو انگيزه و تحليل متفاوت، يك فرد يا جريان را نقد و موضع واحد اتخاذ كرد. در اين صورت آيا «قاعده طلايي اخلاق» حكم نميكند از كاربرد معيارهاي دوگانه بپرهيزيم و آنچه براي خود ميپسنديم براي ديگران نيز جايز بدانيم؟
4- با پذيرش منطق آقاي شريعتمداري، هيچ منتقدي نميتواند در هيچ زمينهاي به كيهان انتقاد كند زيرا با آمريكا، اسرائيل يا گروههاي تروريست يا جداييطلب همسو ميشود. از سوي ديگر اگر آمريكا از استقلال ايران و تماميتارضي آن دفاع كند، كيهان چه موضعي اتخاذ خواهد كرد؟ من نديدهام كه نماينده محترم وليفقيه در كيهان براي پرهيز از همسو نشدن با مواضع آمريكا از حمايت از استقلال ملي و يكپارچگي سرزميني دست بردارد.
5 - اگر كسي نخواهد با دشمنان يا مخالفان خود هم موضع شود بايد در اكثر قريب به اتفاق موضوعات سكوت كند. در غير اين صورت با يك يا چند گروه مخالف، داراي موضع مشترك خواهد شد. علت آن است كه جهان تنها از دو كشور ايران و آمريكا تشكيل نشده است كه بتوان با مسامحه بر پايه ضديت با طرف مقابل، رفتار و مواضع خود را تنظيم كرد. جهان واقعي متشكل از كشورهاي بزرگ و كوچكي است كه در عين اشتراك منافع در برخي زمينهها درباره مسائل ديگر تضاد منافع دارند و دواير متداخلي را تشكيل ميدهند. براي مثال بحرانهاي عام و فراملي نظير بحران محيط زيست، تروريسم، قاچاق سلاح، قاچاق انسان، ايدز،فقر، خشكسالي، مواد مخدر و... مستلزم اتخاذ همكاري (حتي با آمريكا) و تدابير پيشگيرانه واحد در سطح جهاني است. به همين دليل اتخاذ مواضع غيرهمسو در مسائل مذكور با دشمن فرضي بهطور عام و با دولت آمريكا به طور خاص، سياستورزي را منتفي و لجبازي را جايگزين آن ميكند كه در عمل با موارد نقض فراواني مواجه ميشود و نميتوان به آن ملتزم بود.
6- كاربرد منطق آقاي شريعتمداري، نگرش يك بعدي و ظاهرگرايي را جايگزين همه جانبه ديدن و بررسي عميق مسائل ميكند. چه بسا شخص، حزب يا دولتي، موضعي را اتخاذ و اعلام ميكند كه در باطن مقصودي جز آن دارد. بنابراين مطلق كردن اين گزاره كه ما نبايد با مخالف يا دشمن خود همسو شويم، ميتواند فريب باشد و در بهترين حالت انسان را منفعل و مجبور كند همان كاري را انجام دهد كه مخالفش ميخواهد.
7- روش صحيح سياستورزي آن نيست كه فرد در ضديت با مواضع يا حتي خواست واقعي مخالفان تصميمگيري كند بلكه درست آن است كه هر شخص يا حزب يا جناحي بر مبناي آرمانهاي خود و در چارچوب مصالح و منافع ملي تصميم بگيرد و رفتار كند. به علاوه كشف نيت واقعي مخالفان در برخي مواقع ممكن است به موضوعي «جدلي الطرفين» تبديل شود كه ميتوان در اثبات يا رد آن دلايل متفاوت اقامه كرد. اگر هم موفق به كشف آن شويم، باز هم اتخاذ موضع صحيح لزوما آن نيست كه ضد آن سخن بگوييم يا اقدام كنيم. روشن است كه توجه به مواضع ديگران اعم از منتقدان، مخالفان و حتي دشمنان، مفيد و در مواردي براي درك بهتر شرايط و اتخاذ راهبرد يا تاكتيك مناسب لازم است اما منطقي نيست كه چون گروه يا دولت مخالف اين موضع را اتخاذ كرده پس بايد عكس آن موضع گرفت يا عمل كرد.
8- با توجه به نكات فوق بايد گفت انتقادهاي رسانههاي مخالف حتي راديو آمريكا و اسرائيل نشانه حقانيت كساني نيست كه مورد انتقاد واقع ميشوند. اين انتقادها حداكثر نشان ميدهد دو گروه با يكديگر مخالف يا ضد هستند. درست مانند حملاتي كه راديوهاي غربي به شوروي سوسياليستي ميكردند. آيا آن حملات نشانه حقانيت كمونيسم بينالملل بود؟ آيا آقاي شريعتمداري قبل از فروپاشي بلوك شرق عليه آنان مطلب نمينوشتند؟ چرا از اينكه با راديو آمريكا و راديو اسرائيل همسو ميشدند، هرگز از مردم ايران عذرخواهي نكردند؟
9- براي درك بهتر نسبت جريانهاي سياسي ايراني با جناح جنگ طلب آمريكا بهتر است عملكرد جريانهايي چون طالبان و القاعده را بررسي كرد كه به نفع چه كساني و كدام كشور بوده است؟ آيا حق با افكار عمومي ايرانيان نيست كه ديدگاه قشري و تكفيري و نيز عملكرد تروريستي اين گروهها را بيش از همه به ضرر اسلام و به سود جنگ طلبان آمريكايي ارزيابي ميكند؟ ميدانيم كه طالبان از تبار «خوارج» يعني انقلابيون تنگنظر، متعصب، خشن و اهل تكفير و تفسيق هستند كه معتقدند جز با توسل به قهر و خشونت نميتوان با كفر و استكبار مقابله كرد و مشتاقانه آغاز جنگهاي صليبي را انتظار ميكشند. آقاي شريعتمداري همواره طالبان و القاعده را آمريكايي خوانده است با اين استدلال كه آنان با عملكرد خود بيشترين خدمت را به جنگ طلبان آمريكايي كردهاند.
در اين زمينه حق با كيهان است كه عمليات تروريستي القاعده به ويژه عليه شهروندان غيرنظامي آمريكا، بهانهها و زمينههاي لازم را براي امنيتي و نظاميكردن فضاي خاورميانه و اشغال افغانستان و عراق به دولت آمريكا داد. اكنون از آقاي شريعتمداري ميپرسم منش، روش و بينش كدام جريانسياسي در ايران بيشترين شباهت را با ديدگاه، مواضع و عملكرد طالبان دارد؟ كيهانيان نميتوانند منكر شوند كه از بسياري جهات به تشابه رفتار و گفتار با طالبان متهم هستند. به همين دليل شعار عليه طالبان را در ايران شعار عليه خود ارزيابي و آن را سانسور ميكنند. از سوي ديگر خود معترفند اصلاحطلبان كمترين تشابه را با گرايش طالباني دارند. به اين ترتيب و مستقل از آمريكايي بودن يا نبودن سران طالبان و القاعده، آيا نميتوان حكم كرد عملكرد و ادبيات مشابه طالبان افغانستان در ايران (شبيه بسياري از سر مقالههاي كيهان) به سود جنگطلبان ايالات متحده است هر چند در ظاهر شديدا ضد آمريكايي باشد؟
10- آنچه از نتيجه اقدامهاي طالباني و شبه طالباني به سود دولت آمريكا مهمتر است، يكساني ديدگاه، منطق و روش آقاي شريعتمداري با جناح جنگطلب آمريكا به رغم چالشها و تفاوتهاي ظاهري است. براي مثال نماينده ولي محترم فقيه در كيهان نميتواند توضيح دهد كه ميان نظارت استصوابي اعضاي شوراي نگهبان با حق وتوي آمريكا و ساير دول بزرگ در شوراي امنيت سازمان ملل چه تفاوت ماهوي وجود دارد.
به نظر من بياعتقادي دولتمردان جنگطلب آمريكايي به حقوق و آزاديهاي مردم كشورهاي در حال توسعه، قرابت و همسويي عميقي با نگاه و عملكرد كيهانيان دارد كه به حقوق ملت ايران بياعتنا هستند. در اين چارچوب اگر تعارض يا تخاصمي هم ديده شود، در خوشبينانهترين حالت ميتوان گفت جنگ قدرتي است بر سر اينكه چه كسي بايد حرف اول يا آخر را در منطقه بزند. در هر حال آنچه توسط طرفين نقض ميشود، حقوق اساسي ايرانيان است.
آقاي شريعتمداري بر مبناي كدام معيار اخلاقي حاكميت يكدست و تكصداي آمريكا را بر مقدرات عالم، ظالمانه ميخواند و اعتراض ميكند كه «چرا دولت آمريكا عليه منتقدان خود از ابزار حق وتو در شوراي امنيت سوء استفاده ميكند» در عين حال جريان سياسي متبوع خود همزمان همان روش را عليه منتقدان خود اعمال ميكند؟
جالب آنكه نظارت استصوابي يا نظارت مطلقه و غير پاسخگوي شوراي نگهبان مورد تاييد نماينده محترم ولي فقيه در كيهان از حق وتوي دولتهاي بزرگ از جمله آمريكا ناموجهتر است زيرا كه: اولا، دولت آمريكا حق وتو را درباره مردم يا منتقدان خود در درون آمريكا اعمال نميكند و به رعايت قواعد دموكراتيك براي شهروندان خود ملتزم است. ثانيا، در شوراي امنيت سازمان ملل فقط آمريكا داراي حق وتو نيست بلكه چهار قدرت بزرگ ديگر با علايق و منافع متفاوت و گاه متضاد با دولت ايالات متحده از حق وتو برخوردارند. همين اختلاف منافع يا ديدگاهها، فضاي تنفس را تا حدودي در كشورها باز ميكند. اما در ايران فقط يك گرايش در شوراي نگهبان واجد حق وتو است و آن را عليه هموطنان منتقد خود اعمال ميكند.
ثالثا، اعضاي غيردائم شوراي امنيت به صورت دورهاي از نمايندگان كشورهاي متحد يا منتقد دولت آمريكا برگزيده ميشوند اما چنين چرخهاي در شوراي نگهبان ديده نميشود. ملاحظه ميفرماييد! اعمال استانداردهاي دوگانه و قضاوت مختلف درباره عملكرد دو نهاد شوراي امنيت سازمان ملل و شوراي نگهبان قانون اساسي ايران اخلاقي نيست و نميتوان عملكرد يكي را غيرقانوني و ظالمانه و رفتار ديگري را قانوني و اخلاقي خواند. به راستي چه فرقي ميان آقاي شريعتمداري كه منتقد حق وتو و مصوبات شوراي امنيت است اما حق وتوي شوراي نگهبان را محكوم نميكند با كساني كه منتقد عملكرد غيرقانوني شوراي نگهبان هستند اما درباره مصوبات ناعادلانه شوراي امنيت سكوت ميكنند، وجود دارد؟ برخي از مخالفان شما نيز همچون خود شما بر مبناي معيارهاي دوگانه داوري ميكنند و عملي غير اخلاقي انجام ميدهند.
11- اجازه دهيد يك بار ديگر ادعاي آقاي شريعتمداري را درباره نسبت دولت آمريكا با جناحهاي داخلي مرور كنيم. اگر دولت آمريكا يا مجمع عمومي سازمان ملل( يا شوراي امنيت) مصوبهاي بگذارند يا اقدامي كند كه بيانگر استقبال از يكي از طرحهاي رئيسجمهور اصلاحطلب باشد (مانند تصويب پيشنهاد گفتوگوي تمدنهاي آقاي خاتمي در مجمع عمومي سازمان ملل) جنابعالي آن را توطئهاي بزرگ و حاكي ازحمايت معنادار دولت آمريكا يا ارتباط ويژه اصلاحطلبان به آمريكاييها ميخوانيد. چنانچه آقاي بوش، جمهوري اسلامي ايران را در زمان رياست جمهوري آقاي خاتمي يكي از محورهاي شرارت بخواند،آن را نشانه شكست سياستهاي اصلاحطلبان و پايان گفتوگوي تمدنها ميناميد، حتي اگر به علت ديپلماسي آقاي خاتمي،هيچ مخاطرهاي كشور را تهديد نكند.
حال اگر در زمان رياست آقاي احمدينژاد 16 نهاد اطلاعاتي آمريكا در گزارشي اعلان كنند جمهوري اسلامي ايران در 4 سال گذشته درصدد دستيابي به سلاح اتمي نبوده است، اقدام فوق را بيانگر درستي ديپلماسي اقتدارگراها ميخوانيد كه دولت آمريكا را مجبور به اعتراف و تسليم كرده است.چنانچه شوراي امنيت سه قطعنامه تحريم عليه كشورمان را به اتفاق آرا تصويب كند،ميگويند حقانيت و مظلوميت ايران علت مصوبات ناعادلانه فوق بوده است نه ديپلماسي غلط آقاي احمدينژاد. اكنون ميپرسم به نظر شما دولت آمريكا در دوره يك رئيسجمهور اصلاحطلب چه كار ميكرد تا معلوم شود سياستهاي آقاي خاتمي درست بود و در زمان حاكميت يكدست اقتدارگراها چه انجام دهد روشن ميشود كه ديپلماسي اقتدارگراها نادرست بوده است.
به عبارت روشن اگر در يك مورد مشخص سازمان سيا به اين نتيجه برسد كه ايران يك تهديد و خطر براي صلحجهاني نيست، بزرگترين پيروزي يكصد ساله ملت ايران خوانده ميشود و بايد جشن گرفت اما اگر سازمان ملل (به جاي سازمان سيا) در نشست تاريخي آغاز هزاره جديد مدال صلح تمدنها را بر پيكره سياسي ايران اصلاحات نصب كند، توطئه بزرگ آمريكا درشرف تكوين است و خنثي كردن آن منوط به انجام عمليات ضد اصلاحي در داخل كشور با نام رمز «اصلاحطلبان آمريكايي» است. به باور من گزارشهايي از قبيل آنچه 16 نهاد اطلاعاتي درباره ايران منتشر كردند و نيز حمايت قاطع مجمع عمومي سازمان ملل از پيشنهاد گفتوگوي تمدنها و هر اقدام شبيه آن به سود ايران و ايرانيان است، همچنان كه محور شرارت خوانده شدن يا صدور قطعنامه تحريم عليه جمهوري اسلامي به ضرر ملت است و همه، چه اصلاحطلب و چه اصولگرا بايد با درايت و همه جانبهنگري بكوشند مانع خصومتآميزتر شدن روابط در كشور شوند، زيرا دود آن به چشم همه مردم ميرود؛ يادآوري اين نكته كه تفاوت اين دو عمل (گزارش مثبت سازمان سيا درباره ايران در دوره آقاي احمدينژاد و گزارش مثبتسازمان ملل درباره پرچمداري گفتوگوي تمدني در زمان خاتمي) در مقطعي بودن اولي و پايدار بودن دومي است كه صلح وثبات پايدار را براي ايران به ارمغان ميآورد.
12. جناب آقاي شريعتمداري بايد توجه كند جامعه آمريكا واحد يكپارچهاي كه شر مطلق از در و ديوارش ببارد نيست بلكه كشوري است دموكراتيك و سرشار از امكانات متفاوت براي تاثيرگذاري مثبت يا منفي در جهان. تاريخ معاصر نشان ميدهد اگر در آن سوي جهان اشخاص جنگطلب به قدرت رسيدهاند، به احتمال زياد در اين سوي جهان نيز نيروهاي سياسي در جهت زمينهسازي و حتي موجه جلوه دادن آن فعال بودهاند. عكس مساله نيز صادق است.
چنانچه در اتحاد شوروي سوسياليسم و عدالت اجتماعي با سيماي انساني مجال تحقق مييافت، بيترديد در آن سوي جهان نيز مككارتيسم بر آمريكا مسلط نميشد كه به نام مبارزه با كمونيسم به تحديد آزاديها و نقض حقوقبشر شهروندان خود بپردازد.
همچنان كه فاصله طبقاتي، استثمار كشورهاي در حال رشد و ديگر نقايص و نارساييهاي نظامهاي سياسي غرب پيدايش و رشد افكار كمونيستي يا طالباني را در اين سوي زمين موجب ميشود. «اين هماني» واقعي فوق حقيقتي است كه اقتدارگراهاي طرفين تلاش زيادي براي ناديده گرفته شدن آن به كار ميبرند.