bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۲۷۲۱۲۶

محسن هاشمی: پرچم اصلاح طلبی بالاست

تاریخ انتشار: ۱۰:۳۷ - ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۵
محسن هاشمي فرزند ارشد آيت‌الله هاشمي نزديك‌ترين فرد در عرصه سياسي به فكر و منش آيت‌الله است. او برخلاف ساير اعضاي خانواده سياست‌ورزي را از مسيري ديگر دنبال مي‌كند و به همين دليل است كه اگرچه در انتخابات رد صلاحيت مي‌شود اما همچنان در دايره بازيگران رسمي سياست جاي مي‌گيرد. او درباره اصلاح‌طلبان و مجلس پيش رو نقطه نظرات جالبي دارد. از يك سو معتقد است رياست يك اصلاح‌طلب در مجلس مي‌تواند منجر به احياي هويت آنان در عرصه رسمي شود و امكان استفاده از اختيارات رياست مجلس در موضوعات مختلف را فراهم مي‌كند و از سوي ديگر هشدار مي‌دهد در مجلسي كه اصلاح‌طلبان اكثريت شكننده دارند پاسخگويي آنها درباره كل مجلس مي‌تواند آسيب‌هايي را به دنبال داشته باشد.

او در گفت‌وگو با اعتماد، همچنين معتقد است نبايد موضوع رياست مجلس را به كف جامعه برد، چرا كه اين موضوعي است در اختيار نمايندگان و در نهايت آنها بايد برايش تصميم بگيرند اما از اين هم غافل نمي‌شود كه هيچ جرياني پيروزي را دودستي تقديم رقيب نمي‌كند. محسن هاشمي درباره وقايع سال ٨٨ و تبعات آن براي اصلاح‌طلبان نيز تحليل دارد. مي‌گويد اخراج يك بازيكن از زمين حتي با اشتباه داور به معناي اخراج كل تيم نيست. به همين دليل نيز معتقد است پيروزي اصلاح‌طلبان در مجلس دهم امكان وقوع در مجلس نهم را هم داشت.

اصلاح‌طلبان از سال ١٣٩٢ وارد نوعي ائتلاف با افرادي شدند كه صبغه اصلاح‌طلبي به معناي عرف سياسي نداشتند. اين ائتلاف در سال ١٣٩٤ هم به شكل ديگري رخ داد. نسبت چنين ائتلافي با هويت اصلاح‌طلبانه چيست؟
براي پاسخ به اين سوال، بايد مقداري عميق‌تر به موضوع نگاه كنيم، مقصود از اصلاح‌طلبان چيست؟ نمي‌توانيم بگوييم كه اصلاح‌طلبان همان چپ قديم هستند. به واقع اصلاح‌طلبي تلفيقي از ايده‌هاي سياسي و فرهنگي جناح چپ قديم با ايده‌هاي اقتصادي جناح راست قديم بود، در واقع مي‌توان گفت كه دهه ٦٠ تا نيمه دهه ٧٠ فضاي سياسي ايران، با آرايش راست و چپ شناخته مي‌شد، از نيمه دوم دهه هفتاد، تا اواخر دهه ٨٠ دوقطبي اصلاح‌طلب و اصولگرا جايگزين راست و چپ شد و در اين ميان تعدادي از نيروهاي چپ به اصولگرايان و تعدادي از نيروهاي راست به اصلاح‌طلبان پيوستند  و اكنون بايد بگوييم كه دوقطبي ميانه‌روي در برابر تند روي در دهه نود ظهور كرده و طبيعي است كه در اين دوقطبي نيروهاي معتدل و ميانه‌رو اصلاح‌طلب و اصولگرا به همگرايي برسند و صف خود را از نيروهاي تندرو جدا كنند.

در قالب اين مدل تحليلي، شما مي‌توانيد انتخابات سال ١٣٩٢، سال ١٣٩٤ و احتمالا انتخابات آينده را بررسي كنيد و خواهيد ديد كه شعارها و رفتارهاي اصلاح‌طلبانه اصولگرايانه در قالب دوقطبي جديد ميانه‌روي و تندروي، بازسازي شده و نوعي جديد از رفتار سياسي را تصوير كرده‌اند. اين دوقطبي جديد از يكسو هويت اصلي اصلاح‌طلبي را دارد كه بر بهبود وضعيت موجود در راستاي رسيدن به وضعيت مطلوب تاكيد دارد و كاركرد اصلي اصولگرايي مبني بر حفظ اصول وارزش‌ها و مرزبندي با تحجر و تجديدنظرطلبي را هم دارا است و بر اين اساس ما مي‌توانيم همگرايي چهره‌هايي نظير حجج‌اسلام ناطق‌نوري و طباطبايي كه از چهره‌هاي شاخص جريان راست و اصولگرا محسوب مي‌شوند را با ميانه‌روي مشاهده كنيم كما اينكه آقاي خاتمي هم به عنوان رهبر اصلاحات از اين جريان حمايت مي‌كند و آقاي هاشمي بر شاخص‌هاي اعتدال تاكيد مي‌كند.

آيا اصلاح‌طلبان با ورود به چنين ائتلافي از هويت خود عبور كرده‌اند؟
بستگي دارد كه شما هويت اصلاح‌طلبي را چگونه تعريف كنيد، اگر اصلاح‌طلبي را معادل تجديد نظرطلبي و تغيير ساختارهاي نظام تعريف كنيد بله، اما اگرهمان‌گونه كه جناب آقاي خاتمي اصلاحات را در تقويت قانونگرايي، مردمسالاري، تنش‌زدايي در سياست خارجي و تثبيت آزادي‌هاي مشروع و قانوني جامعه بيان مي‌كنند، عدولي صورت نگرفته است و در واقع ميانه‌روي را كه بهترين، نزديكترين و مطمئن‌ترين راه براي تحقق اين آرمان‌هاست، تشخيص داده‌اند و شايد ضربه‌اي كه اصلاح‌طلبي از افراطي‌گري در اين جريان خورده است از اصولگرايان و رقيب نخورده است.

چه زماني امكان حضور با پرچم اصلاح‌طلبي و بدون ائتلاف با اعتدالگرايان فراهم مي‌شود؟
همين الان هم اصلاح‌طلبي حضوري شفاف در جامعه دارد و پرچمش بالاست اما در چارچوب هويت جديد خود، شما رفتار اصلاح‌طلبان حتي گروه محصور و زندانيان سياسي را هم در اين انتخابات، مشاهده مي‌كنيد كه با ذكر دلايل و اعتقادات خود مردم را به راي دادن و شركت كردن در انتخابات دعوت كردند و پايگاه اجتماعي اصلاح‌طلبان هم از اين نوع رويكرد استقبال كرد و حماسه هفتم اسفند رقم خورد.

اين نگاه جامعه با نوع برخوردي كه نخبگان اصلاح‌طلب و بدنه اجتماعي اين طيف با راي دادن آقاي خاتمي در مجلس نهم در دماوند انجام داد كاملا متفاوت بود و نشان مي‌داد كه رهبران اصلاحات توانسته‌اند هويت جديد و ميانه‌روي در اصلاح‌طلبي را در بدنه اجتماعي و نخبگان اين طيف نهادينه كنند.

ما در شرايطي هستيم كه به استقبال تشكيل مجلس دهم مي‌رويم. به نظر شما مديريت مجلس بايد به چه شكلي ميان گروه‌ها تقسيم شود؟
ابتدا بايد توجه داشته باشيم كه مديريت و هيات رييسه مجلس، موضوعي است كه مربوط به درون مجلس است و قرار نيست كه رييس مجلس با راي عمومي انتخاب شود بنابراين تبديل كردن مساله رياست مجلس به يك چالش عمومي نه تنها فايده‌اي براي مردم ندارد بلكه مي‌تواند موجب اختلاف و نقض وحدت شود.

آنچه براي مردم مهم است اين است كه مجلس به وظايف خود عمل كند، حال عمل كردن به اين وظايف با چه تركيبي در هيات رييسه مجلس و كميسيون‌ها و فراكسيون‌ها صورت مي‌گيرد، موضوعي است كه به خود نمايندگان مربوط مي‌شود بنابراين بنده در درجه اول با تبديل كردن موضوع هيات رييسه مجلس به يك چالش و مساله براي جامعه مخالفم در ضمن رياست مجلس ساليانه انتخاب مي‌شود و هر سال فرصت بازبيني را دارد. رقابت دو نفر مشكلي ايجاد نمي‌كند، كما اينكه در مجلس پنجم اين موضوع به خوبي مديريت شد. اما نكته مهم آن است كه اين پيروزي همان‌طور كه اشاره كردم حاصل يك وحدت و تقريب مواضع حول محور ميانه‌روي بود. زماني كه ما براي يك شهري مثل تهران مي‌پذيريم كه ليست واحد بدهيم؛ در حالي كه دادن ليست واحد از سوي گروه‌هاي متفاوت سياسي مرسوم نيست، چرا نپذيريم كه در موضوعي مانند انتخاب رييس مجلس كه يك مساله ائتلافي و قابل توافق است به اجماع برسيم؟ به نظر بنده رقابت در موضوع رياست مجلس، هيات رييسه و فراكسيون‌ها بين جريان ميانه‌رو اشتباه است و بايد اين دوستان خود با يكديگر به اجماع رسيده و از اين وحدت به‌وجودآمده خدشه‌دار نشود، حال نتيجه اين اجماع هرچه باشد بايد پذيرفت و حفظ وحدت مهم‌تر از آن است كه چه فردي رييس شود، به دليل آنكه رييس مجلس اگرچه از نظر تشريفاتي در حد رييس قوه محسوب مي‌شود اما از نظر قانوني يك نماينده محسوب مي‌شود و راي او هم مانند ٢٩٠ نماينده ديگر است بنابراين دعوا بر سر رياست مجلس در جريان ميانه‌رو به مصلحت نيست.

آيا امكان حفظ ائتلاف در تقسيم مديريت مجلس هم وجود دارد؟
به نظرم مي‌شود با حفظ وحدت يك مديريت كارآمد را در مجلس ايجاد كرد. ما در مجلس ابزارهاي مهم مديريتي غير از رييس مجلس هم داريم. نواب رييس، رياست كميسيون‌ها، مركز پژوهش‌هاي مجلس و ديوان محاسبات همه ابزارهاي مهم مديريتي براي ايفاي وظايف مجلس شوراي اسلامي هستند و اگر تعامل مناسب صورت گيرد و كارآمدي و بهره‌وري آن به حداكثر برسد و بهتر از چند دوره اخير مجلسي توانمند داشته باشيم اين مجلس موتور محركه دولت محسوب مي‌شود.

در حال حاضر به دست آوردن رياست قوه مقننه و رياست يك اصلاح‌طلب در مجلس چه مزايا ومعايبي دارد؟
مهم‌ترين مزيت رياست اصلاح‌طلبان در مجلس احياي هويت آنان در عرصه رسمي است، مزيت ديگر امكان استفاده از اختيارات رياست مجلس در جهت موضوعات مدنظر اصلاح‌طلبان در جلسات سران سه قوه و بخش انتصابي نظام است، اما در كنار اين مزيت‌ها اشكالاتي نيز وجود دارد، از جمله پاسخگو شدن اصلاح‌طلبان در مجلسي كه اكثريت شكننده دارند و نحوه تعامل سوال‌انگيزي با ديگر قوا داشته باشند.

تاثير يك فراكسيون كارآمد و بابرنامه در مجلس در بسياري از مواقع مي‌تواند بسيار كارساز باشد، در همين مجلس نهم شاهد بوديم در برخي موضوعات نظير استيضاح وزيرعلوم، با وجود حمايت آشكار رييس مجلس از وزير علوم، به دليل عملكرد فراكسيون اصولگرايان عليه اين وزير، دكتر فرجي دانا نتوانست حدنصاب لازم را براي ادامه مسووليت از مجلس بگيرد.

آيا اصولگرايان معتدل كه در انتخابات مجلس دست به همكاري اصلاح‌طلبان دادند ممكن است دوباره به دامان تندروهاي جريان خود بازگردند؟
سياست‌ورزي، عرصه عملگرايي است و طبيعي است هرجريان سياسي به دنبال مصالح ومنافع خود باشد، ايجاد اختلاف در جريان اعتدال، ممكن است به فروپاشي آن منجر شود و جريان ميانه‌رو به دو بخش اصولگرايي واصلاح‌طلبي با نام جديدي تجزيه شود، مستقلين نمي‌توانند در طول دوره چهار ساله مجلس استقلال خود را حفظ كنند و در نهايت جذب يكي از دو فراكسيون اصلي خواهند شد.

وضعيت اصولگرايي معتدل و آينده سياسي آنها چگونه خواهد بود؟
اين به عملكرد اين جريان و اصلاح‌طلبان بستگي زيادي دارد، اگر اصولگرايي معتدل در عمل نتيجه بگيرد، نه تنها تقويت مي‌شود بلكه ممكن است بخشي از اصولگرايان تندرو هم در مواضع خود تجديد نظر كرده به اين جريان بپيوندند وبزرگان جريان اصولگرا هم كه تاثير محور شدن طيف تندرو در ناكامي انتخابات مجلس را ديدند به دنبال احياي جريان اصولگرايي با محوريت نيروهاي معتدل برآيند كه اين مي‌تواند دستاوردهاي مثبتي براي كشور و اصولگرايان و جريان ميانه‌رو محسوب شود.

آيا مي‌توان گفت كه اصلاح‌طلبان سال ١٣٨٨ به دلايل مختلف و فارغ از قدرالسهم تقصيرشان از حاكميت اخراج شدند؟
لزوما نمي‌توان چنين نتيجه‌اي گرفت، رقابت سياسي مانند يك مسابقه ورزشي است، هرچند نقش داور در رعايت قوانين مسابقه اثرگذار است، اما ممكن است در جريان يك مسابقه، يك بازيكن به درستي يا نادرستي از بازي اخراج شود اما اين به معناي اخراج يك تيم نيست، اگر اصلاح‌طلبان در انتخابات مجلس نهم مانند مجلس دهم عمل مي‌كردند امكان پيروزي در حد فعلي يا كمي پايين‌تر دور از دسترس آنها نبود اما بدنه اجتماعي و نخبگان اصلاح‌طلب به اين نتيجه نرسيدند، مقصود من اين است كه ميدان سياست ميدان قهر و ناز كردن نيست و طبيعي است كه رقيب از قهر شما استقبال مي‌كند، موفقيت‌هاي اخير به دليل واقع‌بين‌تر شدن اصلاح‌طلبان نسبت به گذشته يعني از انتخابات مجلس هفتم تا نهم به دست آمد.

كسب دو پيروزي در انتخابات رياست‌جمهوري و مجلس شوراي اسلامي به معناي بازگشت اصلاح‌طلبان به حاكميت و قدرت است؟
اگر شما به خروج از حاكميت اعتقاد داشته باشيد، بازگشت به حاكميت هم معنا پيدا مي‌كند، ولي همان‌طور كه گفتم اصلاح‌طلبان در چند رقابت سياسي به دلايل مختلف نتوانستند به پيروزي برسند اما اين به معناي خروج از حاكميت آنها نبود، زماني كه اصلاح‌طلبان با حاكم شدن ميانه‌روي بر رفتارشان و هماهنگي با رهبري جريان اصلاحات در دو انتخابات اخير به ميدان آمدند به پيروزي نسبي رسيدند، بنابراين اگر اصلاح‌طلبان مي‌خواهند به صورت رسمي و با توانمندي در حاكميت حضور داشته باشند بايد به مولفه‌هاي موفقيت و دلايل ناكامي خود، خصوصا با نگاه به بخش انتصابي نظام، بازگردند و با تامل نقشه راه خود را در آينده ترسيم كنند.

طرف مقابل در چه صورت پذيراي اصلاح‌طلبان در قدرت خواهد بود و حاضر است آنها را بر سر سفره قدرت بپذيرد؟
در اين سوال، ما با سه بخش مواجه هستيم؛ نخست مردم، دوم رقيب اصلاح‌طلبان يعني اصولگرايان و سوم بخش انتصابي نظام جمهوري اسلامي. در بحث رقابت، طبيعي است كه اصولگرايان هم به دنبال ريشه‌يابي شكست‌هاي خود در دو انتخابات اخير باشند واگر به درستي خود را بازسازي كنند قدرت رقابتي‌شان افزايش مي‌يابد، اما هيچ رقيبي پيروزي را دودستي تقديم حريف نمي‌كند و بايد در ميدان مسابقه با حداكثر توان و عقلانيت عمل كرد تا اين پيروزي‌ها تداوم داشته باشد ونبايد فراموش كرد رضايت مردم از عملكرد گروه‌هاي سياسي مهم‌ترين بخش است. اما در موضوع نظام جمهوري اسلامي، طبيعي است كه نظام بر پايه يك قواعد و خط قرمزهايي عمل مي‌كند البته سليقه‌هايي هم دارد، تجربه اين دو انتخابات نشان داد اگر جريان ميانه‌رو، قواعد و خط‌قرمزهايي نظام را رعايت كند هرچند سليقه‌ايي متفاوت داشته باشد نظام اختلاف سليقه را تحمل مي‌كند، درس دو انتخابات اخير تفاوت ميان سلايق با قواعد و خط قرمزها بود كه اگر اصلاح‌طلبان همچنان به قواعد و خط‌قرمزها پايبند باشند مي‌توانند در آينده همين روند را حفظ كنند؛ در عين حال كه نبايد خط قرمز غيرواقعي را هم پذيرفت.

bato-adv
مجله خواندنی ها
مجله فرارو