bato-adv
کد خبر: ۲۹۵۵۷۹
چرا ایرانی‌ها باید لاطائلات ترامپ را جدی بگیرند؟

ترامپیسم؛ پوپولیسم کاسب‌کارانه

پوپولیسم ترامپ برخاسته از یک ساختار سیاسی دموکراتیک، و مانند گونه‌های مختلف جنبش‌های پوپولیستیِ سلف خویش واکنشی نیم‌بند است به نواقص بعضا دیرپای یک نظام سیاسی مبتنی بر نمایندگی، نیز با ویژگی‌هایی مشترک با جنبش‌های پیشین در آمریکا از اواخر قرن نوزدهم تا کنون.
تاریخ انتشار: ۱۵:۴۱ - ۲۲ آبان ۱۳۹۵
فرارو- آرمان شهرکی؛ پوپولیسم ترامپ برخاسته از یک ساختار سیاسی دموکراتیک، و مانند گونه‌های مختلف جنبش‌های پوپولیستیِ سلف خویش واکنشی نیم‌بند است به نواقص بعضا دیرپای یک نظام سیاسی مبتنی بر نمایندگی، نیز با ویژگی‌هایی مشترک با جنبش‌های پیشین در آمریکا از اواخر قرن نوزدهم تا کنون.

تغییر لحن آشکار ترامپ، در سخنان‌اش و در میان طرفداران، بلافاصله پس از رسیدن به 270 رای الکترال، آنگاه که بر خلاف تعجب همگان، از هیلاری کلینتون با احترام یاد کرد و برای نخستین بار او را وزیرامورخارجه نامید؛ سویه‌ای آشکار از سیال بودن پوپولیسم او و فروکش نعره‌های عوام‌فریبانه‌اش هنوز نرسیده به کاخ سفید است.

ترامپیسم(تا اینجای کار با تسامح باید چنین واژه‌ای را استفاده کرد چراکه بعید می‌نماید که رژیم عوام‌گرای  ترامپ به یک جنبش بدل شود) منادیِ نوعی "پوپولیسم کاسب‌کارانه" است که تا چند روز دیگر درون مهمترین مکان و نهاد سیاستگذاری در آمریکا یعنی کاخ سفید لانه خواهد کرد و خدا می‌داند که کار سیاست‌ورزی در آمریکا را به کجا بکشاند.

اما یک‌چیز مسلم است؛ آنکه وقتی پوپولیسم از یک دموکراسی برخیزد؛ کمااینکه همواره از جمله‌ی فرزندان ناقص‌الخلقه‌ی نظام سیاسی حاکم بر آمریکا بوده؛ لاجرم به یک دموکراسی پوپولیستی نیز خواهد انجامید که بیش از همه خود را در ترفندهایی همچون مراجعه‌ی مستقیم به آراء مردم و وعده‌های توخالی دیگر نشان خواهد داد.

"مردم" اما، همان "کانون آرمانی" و کلیدواژه‌ای است که همواره حربه‌ای برای مغزشویی و مسخر ساختن ذهن عوام از سوی پوپولیست‌ها و دیکتاتورها بوده و اینطور که پیش‌ می‌رود خواهد بود.

در این نوشتار کوتاه سعی خواهم نمود تا پس از برشمردن پاره‌ای از ویژگی‌های فراگیر پوپولیسم، به برخی از نمونه‌های آن در آمریکا اشاره نموده آنگاه به نوعی استنباط درخصوص آینده‌ی تحولات سیاسی آمریکا و خاورمیانه ذیل پرچم پوپولیسمِ کاسب‌کارانه‌ی ترامپ، که زین‌پس ترامپیسم‌اش نام می‌نهم بپردازم.

مقدمه- پوپولیسم چیست؟

ارایه‌ یک تعریف جامع و مانع از پوپولیسم عملا ناممکن است تنها می‌توان به توصیفی عام از آن بسنده کرد. ماهیت پوپولیسم فرّار و متناقض و به قول آیزا برلین، از نوعی "پیچیدگی سیندرلایی" برخوردار است (تاگارت، 1385) به این معنا که همواره در جستجویی بی‌فرجام برای یافتن یک پا برای "کفش" پوپولیسم هستیم یک پای واقعی که هیچ‌گاه یافت نخواهد شد.

کیفیت ناپایدار پوپولیسم ارایه تعریف و برشمردن ویژگی‌های آن را سخت دشوار ساخته اما چگونه می‌توان نسبت به مفهومی که چنین بر سر زبان‌هاست و حتی می‌تواند به مرکز سیاسی یک ابرقدرت نیز خود را بالا کشد چنین بی‌تفاوت بود و آن را تعریف نکرد؟ اگر بتوانیم به پاره‌ای از ویژگی‌های آن اشاره کنیم تعریف خود را از لابلای ویژگی‌ها عیان خواهد ساخت. نمونه آرمانیِ (ideal type) پوپولیسم:

- همواره زودگذر و موقتی است همچون طوفانی برخاسته از احساساتی تند، می‌وزد و عن‌قریب آرام می‌گیرد؛

-نامنسجم و لذا تحلیل، ارزیابی و مهار  آن دشوار است؛

-منادی نوعی "بازگشت به خویش" (در نمونه‌ای آسیایی) یا بازگشت و سکنی گزیدن درون یک کانون آرمانی (heartland) (در نمونه‌های آمریکایی) است؛

-از این آبشخور سیراب می‌شود که سیاست، همواره کثیف و سیاستمدارها فاسد‌ند. حکامی که با تکیه بر دروغ و فریب سلطه دارند {از این نظر تا حدودی مفاهیم مارکسیستی به‌خصوص مفهوم هژمونی را قبضه و مصادره می‌کند}.

-وابستگی و ارادت خاصی یه هیچ گونه ایدئولوژی‌ای ندارد بلکه همواره انگل‌وار خود را به انواع و اقسام ایدئولوژی‌ها می‌چسباند و تا مدتی پیش از مرگشان از آنها ارتزاق می‌کند؛ یا فربه‌تر می‌شود و سراغ یک ایدئولوژی دیگر می‌رود یا می‌میرد. (از این نظر شباهت‌هایی با بنیادگرایی دارد که همچون پیچکی مسموم دور رستنی‌ها چمبره می‌زند؛ اما بنیادگرایی برخلاف پوپولیسم قصد‌اش خشکاندن و نابودی است).

بدین ترتیب پوپولیسم می‌تواند راست باشد چپ باشد دیکتاتورمآب یا دموکراتیک باشد رادیکال و انقلابی باشد یا محافظه‌کار. قلب پوپولیسم توخالی است (پیشین).

-در قالب یک فرد (مانند پرونیسم در آمریکای لاتین)، یا نهاد (همچون اروپای غربی)، یا یک جنبش (همچون آمریکا) ظهور و بروز دارد.

- از ارزش بنیادین خاصی دفاع نمی‌کند بلکه کارش ستاندن هرگونه ایدئولوژی است و به‌طور فرصت‌طلبانه‌ای از بستر فرهنگی و اجتماعیِ خاصی که درآن متولد شده تاثیر می‌پذیرد.

- واکنشی است به وقوع یک بحران واقعی یا خیالی در نظام مستقر و حاکم.

- ضدیت عمیقی با نخبگان و روشنفکران دارد و آنها را به‌نحو سودجویانه‌ای در برابر کانون آرمانی‌اش که پژواک صدای راستین مردم است؛ قرار می‌دهد.

-بسیاری از رهبران پوپولیست همچون افکارشان شلخته بوده و ضد آداب مرسوم عمل می‌کنند. آنها "پدیده‌ی آبرومند" را به سخره میگیرند.

- همواره مخالف‌خوان است.

-می‌تواند منادی تغییر یا حفظ وضع موجود باشد؛ در هر دو حالت پس از کسب قدرت، رنگ عوض کرده فرصت‌طلبانه و به‌سرعت نهادینه {institutionalized} شده و به ساختار سیاسیِ موجود و آمال آن تن می‌دهد؛ ساختاری که اگر نیک بنگریم از بطن‌ آن پا گرفته. از این منظر و با یک تنقیح مفهومی، می‌توان گفت که پوپولیسم کاملا ضددموکراتیک است و پس از طی یک دوره کوتاه از اوج‌گیری قدرت، کاملا به مردم و پشتوانه‌ی اجتماعی‌ای که در میزان و حجم‌اش البته غلو کرده بود؛ پشت می‌کند. طرفداران دوآتشه‌اش هم به رهبر پوپولیست پشت خواهند کرد. هیتلر در این خصوص یک نمونه بارز ااست؛ او در تمام عمر خویش هیچ‌گاه قدمی در جهت حفظ منافع ملی آلمان برنداشت و آلمانی‌ها را همواره خوار می‌شمرد؛ بسیاری از افسران اِس اِس و گشتاپو نیز به‌محض آنکه زیرپای هیتلر را لغزان دیدند و آنگاه که صدای غرش تانک‌ها و قدم پوتین‌های سربازان ارتش سرخ به‌گوش می‌رسید؛ عرصه را خالی کردند.

- مدام شعار برقراری عدالت و توزیع متوازن ثروت می‌دهد {از این منظر هم پاره‌ای از شعارها و مفاهیم مارکسیستی را مصادره به مطلوب می‌کند}.

-دارای ویژگی‌های معاصرِ مهاجرستیزی، جنسی‌گرایی (sexism)، و نژادپرستی است به‌طریقی که ناسیونالیسم را با خاک، خون و نژاد درهم‌می‌آمیزد ناسیونالیسمی که همواره حسرت گذشته را دارد و در غمی نوستالژیک روزگار می‌گذراند. طرفداران ترامپ در اولین حضورش جلوی رسانه‌ها، پس از اعلام برد احتمالی‌اش، فریاد می‌زدند: یو‌اِس‌اِی یو‌اِس‌اِی!

نمونه‌های جنبش‌های پوپولیستی در آمریکا

نمونه نخست: حزب مردم
تشکیل حزب مردم (People’s Party) در سال 1892 در اوماها (Omaha) و به دنبال آن اعلام پلاتفورم اوماها که بر گونه‌ای اتحاد میان کشاورزان ایالت‌های جنوبی در برابر ثروتمندان و بانکداران ایالت‌های شمالی تاکید داشت. این حزب، پایه ریز جنبشی مبتنی بر رادیکالیسم روستایی شد که در نابرابری‌های برجای مانده از جنگ‌های داخلی آمریکا، در فاصله‌ سال‌های 1861 تا 1865، ریشه داشت.

ایالت‌های شمالی متمکن بودند و ایالت‌های جنوبی که از کشت پنبه امرار معاش می‌کردند در نوسانات ناشی از نظام بانکیِ ابداع شده توسط شمال با پایه پولی طلا، دچار زندگی اسف‌باری شده بودند. حزب مردم، پلاتفورم اوماها و "اتحاد تگزاس" که بر مبنای شکل‌گیری سازمان‌های دموکراتیک محلی و نوعی تعاون‌گرایی کشاورزی و روستایی مبتنی بر سه محور پول، حمل‌ونقل و زمین شکل گرفته بود؛ سرانجام در اوج انشعاب‌گرایی، دگرگونی‌های بستر سیاسی و نیز اتحادی نامقدس یا سازشی سیاسی با حزب دموکرات که در آن سال‌ها از جنوب نمایندگی می‌کرد رو به زوال رفتاما میراث خود را به شکل نیرویی مستقل و خارج از نظام سیاسی دوحزبی که بعدها در طراحی طرح نو {New Deal} از سوی روزولت سهم عمده‌ای داشت و نیز ابداع و ترویج "آمریکانیسم" به‌عنوان یک گفتمان در فضای سیاسی آمریکا برجای گذاشت.

نمونه دوم: هیولانگ {Huey P. Long}

سال 1893، رکود اقتصادی سرتاسر ایالات متحده را فراگرفته که زمینه را برای ظهور جنبش‌های پوپولیستی هموار کرده است. 1893، سال تولد هیولانگ نیز هست که بعدها فرماندار ایالت لوییزیانا می‌شود.

لانگ نمونه‌ی برجسته‌ یک شخصیت پوپولیست است: تملق‌گو، معامله‌گر، تهدیدگر، نژادپرست و مدافع کوکلس‌کلان‌ها. او همچون بسیاری از پوپولیست‌ها به‌رغم وعده‌وعیدهایش هیچ‌کاری برای سیاه‌پوستان ایالتش نکرد.

لانگ در 1935 ترور شد. رمان رابرت پن وارن (Robert Penn Warren)، با نام تمام مردان شاه (All the King’s Men) رمانی که شخصیت اولش، ویلی استاک (Willie Stark) یک معلم مدرسه که به مقام فرمانداری رسیده و سپس به‌واسطه‌ی راه‌اندازی ماشینی سیاسی، پوپولیستی و پرازفساد ترور می‌شود؛ با الهام از شخصیت هیولانگ ساخته و پرداخته می‌شود. این کتاب برای نخستین بار در 1946 منتشر شد.

حتی نام اثر نیز بازتابی بود از شعار لانگ تحت این عنوان که هر فردی باید یک شاه باشد (Every man a king). بر اساس این رمان فیلمی با همین عنوان و در سال 2006 به کارگردانی استیون زالیان (Steven Zaillian) و با هنرنماییِ بی‌نظیر شان پِندر نقش استاک ساخته شده است.

استاک در میانه‌های راهِ شهردار و سپس فرماندار شدن در می‌یابد که همه‌چیز حتی نطق‌هایش برنامه‌ریزی شده است. حال  فرمان ماشینی که او را تا فرمانداری لوییزیانا ارتقاء خواهد داد شخصا برعهده می‌گیرد. او برای روستاییان و انسان‌های بینوا وعظ می‌کند که:

به شلوارهای پینه‌دوزی شده و به بازوان زخم شده‌تان نگاهی بیاندازید! نگاه کنید که چگونه کشاورزی شما رو به زوال می‌رود و فرزندانتان هیچ آینده‌ای ندارند/ آنگاه مقامات دولتی را نگاه کنید که سوار بر ماشین‌هایی گران‌قیمت‌اند... بر فراز می‌سی‌سی‌پی پُل‌ها خواهم ساخت بعد از مرگم نام مرا بر آنها بگذارید/ مدرسه و بیمارستان خواهم ساخت/ فرزندان شما زین پس کتاب و دفتر مجانی خواهند داشت/ اگر رای ندهید انگار اصلا به‌حساب نیامده‌اید {if you don’t vote you don’t matter}... بر شماست که این انگل‌ها را به چارمیخ بکشید! سیاستمداران فاسد را... برشماست و بر من و بر خدا، آمین!

استاک، پایبندی به خانواده را فراموش می‌کند؛ در پرونده‌ها و زندگی خصوصی دولت‌مردان تجسس می‌کند؛ از اعتبار خانواده‌های سرشناس سوءاستفاده کرده و برای یک قاضی معروف پاپوش می‌دوزد. او مدام در حال نطق‌های آتشین است. رمان وارن به گونه‌ای زیبا و اثرگذار آن نحسی و بدشگونی‌ای را تشریح می‌کند که دموکراسی خود به‌بار آورد و به‌جان خویش می‌اندازد. این از نواقص ساختاری و هستی‌شناختیِ دموکراسی است.

نمونه سوم: مک کارتیسم

بگیروببندهای سناتور مک‌کارتی (Joseph McCarthy) نمونه بارزی از اوج‌گیری پوپولیسم سیاسیِ دستِ راستی در دهه 1950 در ایالات متحده بود که به بحث‌های دانشگاهی بسیاری در خصوص خاستگاه اجتماعی پوپولیسم در جامعه آمریکا دامن زد. مک‌کارتی سناتور جمهوری‌خواهِ ایالت ویسکانسین، همین ایالتی که کارت‌های الکترالش کار دست هیلاری کلینتون داد؛ در بحبوحه‌ی جنگ سرد حتی رییس‌جمهور ترومن را به حشرونشر با کومنیست‌ها متهم می‌کرد.

حتی روزولتِ جمهوری‌خواه نیز پس از آنکه در 1952 به ریاست جمهوری برگزیده شد هیچ‌گاه صراحتا نتوانست از مک‌کارتی انتقاد کند. کانون آرمانیِ پوپولیسمِ مک‌کارتی، آمریکای عاری از کمونیست‌‌ها بود. لولو‌خرخر‌ه‌هایی که به جان مردم آمریکا افتاده بودند! مک‌کارتی در 1957 و در سن 48 سالگی در اثر افراط در مصرف مشروبات الکی درگذشت.

نمونه سوم: جورج والاس (George Wallace)

شعار جورج والاس که پس از شکست در انتخابات ریاست‌جمهوری سال 1968، در 1970 به مقام فرمانداری ایالت آلاباما رسید این بود: تبعیض نژادی برای امروز، تبعیض نژادی برای فردا و... برای همیشه. والاس لباس‌های ارزان‌قیمت بر تن می‌کرد، موهایش را روغن می‌زد و به آداب‌ورسوم دیپلماتیک به‌هیچ‌وجه پایبند نبود.

ذایقه‌ی دهاتی خودش را که به نمونه‌ی آرمانیِ آلابامای روستاییِ سفید ارجاع داشت با تفاخر به رخ می‌کشید. به روشنفکران، دانشگاهیان و بانکدارها به‌شدت بی‌اعتماد بود و خواهان اصلاح نظام مالیاتی کشور به نفع ایالات زادگاهش شد. در انتخابات ریاست‌جمهوری 1972 و 1976 از حزب دموکرات شرکت کرد اما ناکام ماند. در همان 1972 در مری‌لند مورد سوءقصد قرار گرفت و تا آخر عمر برروی صندلی چرخدار نشست. گرایش و تظاهر ریچارد نیکسون و کارتر مبنی بر اینکه در خارج از معرکه‌ی فاسد قدرت فعالیت سیاسی می‌کنند و نیز شعار ریگان مبنی بر بازگشت به "شعور پاک و قدیمیِ مردم عادی"، وامدار پوپولیسمِ والاس است.

نمونه چهارم: پوپولیسمِ موعظه‌گرِ روس پروت (Ross Perot)

پروت در انتخابات ریاست‌جمهوری سال 1992 به‌عنوان نامزد مستقل و از حزب سوم شرکت کرد و توانست یک‌پنجم آراء را به‌دست آورد که در نوع خود و در هشتاد سال گذشته بی‌سابقه بود. پروت خواستار کاهش تعهدات بین‌المللی آمریکا، اتخاذ رویکردی درون‌گرا وانزواطلب در سیاست خارجی و بازگشت به شعور عامه مردم و داشتن ذهنی تجاری در کسب‌وکار شد. شعار او این بود: ما با اتحاد آمریکا را حفظ خواهیم کرد (United We Stand America). در انتخابات، حدود 60 میلیون دلار از پول خودش خرج کرد.  مدام تکرار می‌کرد که به دلیل فساد سیاسی هیئت حاکمه، و ادای تکلیفی که بر دوش خود حس می‌کرده قدم به مبارزات انتخاباتی گذاشته.

در مجموع می‌توان علت شکل‌گیری و خیزش جنبش‌های پوپولیستیِ پیش‌گفته را در بی‌ثباتی‌های اقتصادی در کشاورزی ناشی از جنگ‌های داخلی آمریکا، تضاد با کمونیسم و جنگ سرد، نیز بی‌عدالتی‌های ناشی از ظهور جهانی‌شدن خلاصه نمود. پوپولیسمی که می‌خواست و هنوز نیز می‌خواهد با شعارهای جاه‌طلبانه‌‌ای همچون بازتوزیع ثروت، ساخت مدارس و بیمارستان‌ها، بازگشت به "آرمان‌های پدران بنیانگذار"، و سخن گفتن از معصومیت آمریکا با لحنی غم‌انگیز، اقتدار آمریکا را  به او بازگرداند.

پوپولیسمِ آنروزها  یک سر داشت  و هزار سودا اما ترامپیسم، پوپولیسمی کاسب‌کارانه است در ترکیب نامتجانسِ بهره‌گیری از نهادهای حاکم و در عین حال تمسخر گاه‌به‌گاهِ آنها، در تجلیل از مهاجرستیزی و مردسالاری، رژیم عوام‌فریب آینده هزار سر دارد و یک سودا: انباشت سرمایه و پول به هروسیله‌ای! پولی که هیچ‌گاه از حساب بانکی و جیب گشاد ثروتمندان به جیب جامه‌های کهنه‌ی فقرا سرریز نخواهد کرد؛ هیچ‌گاه!

ترامپیسم: پوپولیسم کاسب‌کار

کانون آرمانی ترامپیسم، آمریکای سفیدپوستی است که تمامی شهروندانش از روحیه‌ای دلال مسلک برخوردار باشند. همچون تمامیِ پوپولیست‌های آمریکایی، شاید سوای رهبران حزب مردم که بر روستاییان و کشاورزان تکیه زده بودند؛ ترامپیسم هیچگاه نخواهد توانست خارج از قوانین و ساختارهای نهادهای حزبی عمل کند.

لولوخرخره‌ای که او برای مردم ساخته؛ نه کمونیست‌ها، یا شهری‌ها یا بانکدارهای شمال، که دشمنی همچون چین، و نظام مالیاتی و به‌طور کلی سیستم فاسدی است که در کاخ سفید لانه کرده و در این میان هیچ‌گاه از خود نمی‌پرسند که آیا مردمی که طی این سال‌ها زیر فشار فقر، هزینه‌های دانشگاهی و پزشکی سرسام‌آور و اختلاف طبقاتی، خُرد شده‌اند آیا روزی از او نخواهند پرسید که ثروت‌اش را به چه بهایی به‌دست آورده و در برج‌ها، هتل‌ها و سایر اماکنی که بدان‌ها عشق می‌ورزد با زنان چگونه رفتار می‌شده است؟

او تشنه‌ی مقام ریاست جمهوری بود و عوام‌فریبانه قاپیدش. سفید‌پوستان فقیر که سوای نژادپرستان و افراطی‌ها، پشتوانه‌ی مردمیِ اصلی او هستند؛  هرگز نصیبی از شعارهای توخالی ترامپ نخواهند برد این را تجربه جنبش‌های عوام‌فریبانه در آمریکا به ما می‌گوید. اگر این تز را بپذیریم که یکی از عوامل روی کار آمدن پوپولیست‌ها عملکرد ضعیف دموکراسی‌های بی‌ثباتِ لیبرال است؛ مقصر اصلی در سربرکشیدن ترامپیسم چونان رژیمی پوپولیست؛ هیلاری کلینتون و هم‌حزبی‌هایش هستند که با تداعی مشکلات کلینتون در زندگی خصوصی‌اش با سیاست‌های لیبرالِ حزبی در اذهان مردم آمریکا از سویی، و ممانعت از برنده شدن سندرز در انتخابات درون‌حزبی با ترفندهای مهوع، سد راه رییس‌جمهوری سندرز شده و راه را برای خیزش گروهی تاجرمسلک و به دور از  تجربه و اخلاق سیاسی هموار ساختند

سندرز، رهبر چپ مترقی در آمریکا به‌راحتی می‌توانست نئولیبرالیسم فاسد و افسارگسیخته را ابتدا در آمریکا و سپس در بسیاری از کشور‌ها و در نوعی همکاری با اولاند در فرانسه و مرکل در آلمان لگام زند و جهان را به‌سمت‌وسویی انسانی‌تر رهنمون شود. پیشنهاد همکاری با ترامپ از سوی سندرز یک اشتباه مهلک بود که به وجهه‌ی او و جنبش کارگری آمریکا سخت لطمه می‌زند.

اوباما نیز فدای تبختر حزبی کلینتون شد؛ زنان سفیدپوستی که به ترامپ رای دادند چند صباح دیگر درک خواهند کرد که برنامه مراقبت بهداشتی اوباما رهاوردهای بسیار مثبتی برای آن‌ها داشت.

سیاه‌پوستانی که از کلینتون دوری جسته و به ترامپ رای دادند نیز ناراحتیِ به‌حقِ خویش از رفتار خشن و غیرانسانی پلیس کشور با رنگین‌پوستان را بهانه‌ای کردند برای سرکار آوردن رییس‌جمهوری که فردای روز با تعیین یک عضو از مجموعه ی ده‌نفره‌ی قضات دیوان عالی، قوه‌ی قضاییه را به همراه مقننه و مجریه تمام و کمال در اختیار خویش خواهد داشت و توازن قوا در کشور را از تعادلی دموکراتیک محروم خواهد ساخت.

ترامپیسم در عرصه سیاست خارجی بر خروج آمریکا از هر معرکه‌ای که هزینه‌اش بر نفعش بچربد تاکید خواهد داشت؛ او خاورمیانه را برای پوتین واگذاشته و اتحاد استراژیک خویش با اسراییل را مستحکم خواهد کرد. لذا ترامپیسم برای سیاستمداران ایرانی نیز یک هشدار است؛ هشدار بابت اینکه خلیج فارس باید همواره آرام بماند و از تضعیف احتمالی  رابطه‌ی آمریکا با اعراب به گونه‌ای استفاده شود.

هشدار بابت اینکه باید مشاوران و کابینه ترامپ را به‌‌خوبی تحلیل کنند. ولید فارس (Walid Phares) مشاور سیاست خارجی ترامپ در کتابی با عنوان رویارویی، پیروز شدن در برابر جنگ‌طلبی (Confrontation: Winning against Jihadism)، 151 بار به ایران ارجاع داده است.

در صفحه‌ی 26 این کتاب، نویسنده، ایران را دوشادوش سلفی‌ها یکی از دو اردوگاه جنگ‌طلبان می‌داند و ساختار سیاسی‌اش را با طالبان مقایسه می‌کند. در صفحه‌ی 107 زنان ایران را همچون زنانِ سودانی، اسیر ستم شوهران و پدرانشان و محبوس در خانه تصویر می‌کند.

در صفحه 200 به وضوح موضع مخالف و تندی در قبال سیاست‌های نظامی ایران در لبنان و سوریه اتخاذ می‌کند و در بخشی که به‌طور مفصلتری به ایران می‌پردازد ایران رادر کنار طالبان بزرگترین خطر برای صلح در خاورمیانه تلقی مینماید کشوری که از دیدگاه او یک نسخه‌ی جهادی از استالینیست برپا کرده‌.فارس کتابی نیز با نام انقلاب اسلامی ایران نگاشته که درآنجا نیز به تشریح همین دیدگاه‌ها می‌پردازد.

دستگاه دیپلماسی و نظامی در ایران باید در قبال تحریکات وزارت امورخارجه‌ای که می‌خواهد به ولید فارس یا امثال او سپرده شود؛ بسیار محتاط و منطقی عمل کنند.  

ترامپیسم برای مردم ایران که انتخاباتی حساس را پیش رو دارند نیز واجد اهمیت است. اینکه ضروری است با نگاهی تیزبین، به فرایند روی کار آمدن پوپولیست‌ها در آمریکا نیک بنگرند تا بتوانند در ایرانی که در نبود احزاب جاافتاده‌ی سیاسی، همه‌چیز در لحظه تغییر می‌کند پیش از رای دادن به کاندیداهای ریاست‌جمهوریِ آینده، کارنامه‌ها، اقوال و حال افراد را دقیق سنجیده اسیر احساسات نشوند و بتوانند سره را از ناسره تشخیص دهند.

منطق و حفظ صلح در اندک کشورهایی در خاورمیانه‌ که هنوز اسیر جنگ نشده‌اند؛ حکم می‌کند که رای مردم ایران در انتخابات پیش‌رو، فرد و طرز فکری باشد که بتواند با ترامپیسم با سلاح بردباری و تسامح و عقلانیت روبه‌رو شود نه با این شعار که تنها راه حفظ صلح جنگ است! هرچیزی غیر از این باشد خاورمیانه بیشتر از این‌ها به خون کشیده شده به خاورخون بدل خواهد شد. ایرانی‌ها یکبار طعم تلخ پاره‌شدن یک قرارداد بین‌المللی از سوی یک دیوانه‌ی خون‌ریز را چشیده‌اند؛ پس باید لاطائلات ترامپ را درهرحال جدی بگیرند.


منابع:
تاگارت، پل، (1385) پوپولیسم، ترجمه حسن مرتضوی، نشر آشیان: تهران.
Phares, w. (2008) The confrontation: Winning the war against future Jihad, NY: Palgrave
اینترنت

جاويد
Iran, Islamic Republic of
۱۴:۲۲ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۳
بنده فكر ميكردم بعد از سال ٥٧ نسل توده اي ها و چپ هاي وطني منقرض شده اما خواندن اين مقاله كه بعد از كلي ضغري كبرا در اخر ميخواسته ليبراليزم را بكوبد نشان داد كه اين عزيزان زنده هستند و در سوداي جهاني چپول
سلام
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۳۳ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۳
دموکراسی خوب

دموکراسی بد

این منطق بعضی در ایران است

یعنی مردم هچ!!؟

ولو آمریکایی باشند چون ترامپ بدتر را برگزیندند!
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۰:۰۸ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۳
تحلیل شتاب زده است.
واقعیت این است که در ساختار قدرت امریکا، رئیس جمهور تبدیل به چنین کابوسی برای دیگران نخواهد شد.
انتخاب کسی مانند ترامپ نیز اتفاق چندا جدیدی در آمریکا نیست، بالاخره مردم این کشور بوش را در دومین دوره ریاست جمهوری نیز انتخاب کردند.
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۰۸:۳۶ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۳
اصلا فرضیه نوشتار ربطی به موضوع ندارد و نویسنده دنبال موقعیتی برای نشان دادن حفظیات خود بوده .بدرود
دکترنصیر
Iran, Islamic Republic of
۰۸:۲۱ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۳
خدا رو شکر ایران با تیز هوشی رهبری که از مدتها قبل می گفت نمیشه روی دولت ها در امریکا جساب کرد از برجام امریکایها با لیبی و عراق درس گرفت و برجامی که با امریکایها بسته شد کاملا متفاوت با برجام اون کشورها هست امریکایها اسراییل و حتی اعراب با همه منافع اقتصادی و امنیتی درگیری با ایران هم می دونن اگر بخوان بزنن زیر برجام و حتی دنبال تغییر اون باشن باید بین یک ایران بدون بمب یا یک ایران دارای بمب یکی رو انتخاب کنن ایران هم در نطقه ای قرار داره که اگر بیش از این امتیاز میداد دقیقا به سمت لیبی و عراق یعنی خلع سلاح کامل می رفت و دیگه دوگانگی که امروز رقبا و دشمنان ایران با اون درگیر هستن که حتی باعش میشه رئیس سابق اطلاعات عربستان بیاد بگه نباید زیر برجام زد چون ایران به سمت بمب میره نشون میده راه ایران تنها راه ممکن و درست بوده...
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۱۱
امید
Iran, Islamic Republic of
۱۶:۳۱ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۲
اینقدر روضه ننویسید بابا. مگه مثل اینجا هرکی هرکی هست که پوپولیسم بشه؟!

وقتی نماینده حزب مبشه یعنی یکسری افراد خبره (که بالاخره عضو حزب هستند) طرف و انتخاب کردن. + در نهایت هم در مجمع حزب یکبار دیگه این بررسی و اعلام میشه.

کلی خبره جامعه آمریکا، بیواسطه، تایید کردن ترامپ رو.

مث اینجا نیست که یکی از شهرش به شهرت برسه و به پوپولیسم برسه.
ناشناس
United Arab Emirates
۱۹:۰۰ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۲
محمود خودمان.چاوز.ترامپ سه نابغه و استاد جهانی پوپولیسم بوده و هستند
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۹:۲۷ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۲
عالی عالی
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۲۰:۵۷ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۲
همانطور که یک پوپولیست در طی هشت سال توانست اقتصاد و فرهنگ ما را نیمه ویران کند ترامپ هم آمریکا را نابود خواهد کرد
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۲۲:۲۸ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۲
بسیار عالی، تحلیل واقع گرایانه و سنجیده ای بود
ناشناس
United States
۲۳:۵۴ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۲
اطلاعات کپی شده!
تحلیل بدید آقا . اینارو که بزنی گوگل هم بهت میگه
مجله فرارو