bato-adv
کد خبر: ۳۳۶۲۴

ابن‌سينا از شفا تا شفا

دكتر غلامرضا اعواني
تاریخ انتشار: ۱۲:۱۵ - ۲۸ مهر ۱۳۸۸

وقتي كه متون يوناني به زبان عربي ترجمه شد، غير از كتاب سياست، همه كتاب‌هاي ارسطو ترجمه شد.
 
و شرح‌هاي مهمي مانند شرح «تئوفراستوس» شاگرد ارسطو و شرح «اسكندر افروديسي» يا شرح «ثامسطيوس‏» و شروح «الامفيدورس» همه به زبان عربي ترجمه شد؛ بنابراين مسلمانان در واقع نه‌تنها آثار ارسطو بلكه همه شرح‌هاي مهم او را در اختيار داشتند و مي‌خواندند؛ از جمله ابن‌سينا. او وقتي كه به كتابخانه نوح‌بن‌‌منصور ساماني راه يافت، به تمام اين متون دست پيدا كرد و آنها را خواند. نخستين كتابي كه ابن‌سينا نوشته و الآن در دست ما هست، «رساله‌العروضيه» نام دارد كه آن را در 22 سالگي نوشته و تلخيص تمام آثار ارسطو است. در اين كتاب كه بيش از 200صفحه است، لب آراي ارسطو را مي‌بينيم.

اگر كتاب شفا كه در حدود 15 جلد است و در حدود 14 الي 15 سال بعد منتشر شده را با رساله‌‌العروضيه مقايسه كنيم، اصلا قابل قياس نيست. حجم شفا بي‌اغراق 30 الي 40 برابر رساله‌‌العروضيه هست و ابن‌سينا مطالب در اين كتاب را به تفصيل بررسي كرده است.

ابن‌سينا واقعا در كتاب شفا ارسطو را دگرگون مي‌كند؛ تمام مسائل را برداشته و مورد تحليل قرار داده و اصلا آن مسائلي كه در ارسطو پيدا مي‌كنيم، قابل قياس با اين آثار از نظر تحليل نيست و بسيار عميق‌تر است. در آغاز شفا به اين مسائل اشاره كرده كه هر مسئله‌اي را واقعا تحليل و انتقاد كردم و خيلي مسائل بر آن افزودم. مسلما بيشتر مسائل مهم ارسطو را واقعا دگرگون كرده است.

نوآوري‌هاي ابن‌سينا زياد است، مخصوصا در الهيات شفا. الهيات ابن‌سينا واقعا داراي نوآوري‌هاي مهمي است. ابن‌سينا هستي‌شناسي را به‌صورت علم درآورده كه اصلا به اين صورت در ارسطو نمي‌بينيم.

ابن‌سينا يك هستي‌شناسي منظم و سيستماتيك را تأسيس كرده كه بي‌‌نظير است و قبل از او نظيري ندارد و اين را هم در فلسفه اسلامي، فلاسفه بعدي مانند ملاصدرا دنبال و تكميل كردند و هم در فلسفه غرب در قرون وسطي؛ مانند «قديس توماس آكوئيناس»، «زدوس»، «كاتوس» كه پيروان ابن‌سينا بودند و بعدا ‌ «لايب‌نيتس» و «كريستين وولف» تا برسيم به «هگل» و «هايدگر» كه هستي‌شناسي را تكميل كردند؛ تا اينكه هستي‌شناسي جدا و در مبحث جدايي مطرح شده است.

بعد از ارسطو فلسفه در عالم اسلام خيلي ترقي كرده، مخصوصا در سرزمين اسلام، در سرزمين وحي. ارسطو نمي‌توانسته كاملا مورد تأييد ابن‌سينا باشد و بنابراين حكمت مشرقيين همان است كه در حكمت اشراقي مي‌بينيم. در واقع او يك حكيم اشراقي الهي بوده است.

ابن‌سينا براي نخستين‌بار در اول كتاب شفا حكمت مشرقيين را مطرح مي‌كند. كتاب شفا تحولي را در حكمت مشاء ايجاد مي‌كند كه قابل قياس با ارسطو نيست اما در عين حال در آغاز مقدمه كتاب شفا تصريح و تأكيد مي‌كند كه من آنچه را در اين كتاب شفا مي‌نويسم، در واقع سعي كردم از روش مشائيان پيروي كنم، با توجه به اينكه روششان خيلي پراكنده بود كه اينها را منظم كردم و مسائل بسيار زيادي را بر آن افزودم.

ابن‌سينا خيلي در اين باره بحث مي‌كند؛ با وجود اين مي‌گويد كه اين يك نوع فلسفه بر مبناي مشائيان بوده كه بالاخره اين را كامل كردم اما فلسفه‌اي كه مورد قبول من باشد نيست و كسي كه بخواهد به فلسفه دقيق كه مورد توجه و قبول من است، آشنا شود به كتاب حكمت‌‌مشرقيين مراجعه كند.

بخش كوچك و مقدمه‌اي از اين كتاب پيدا شده كه ابن‌سينا در مقدمه خيلي درد دل مي‌كند. اما آن چيزي كه امروز از اين كتاب مانده، بخش منطق است.

منطق حكمت مشرقيين همان مسائل منطقي است كه در آثار ديگر او مي‌بينيم.بخش فلسفه حكمت مشرقيين اما در دسترس نيست. اخيرا نسخه‌اي در كتابخانه استانبول پيدا شده كه ادعا شده كه قسمت طبيعيات و الهيات حكمت‌المشرقيين است كه البته محل شك است اما آنچه پيداست جهت‌گيري او در مسير يك حكمت الهي ناب است كه ما در آثار ديگر مي‌بينيم.

در واقع ابن‌سينا را بايد مؤسس حكمت اشراق ناميد كه در رسائل رمزي او و همچنين در كتاب اشارات و تنبيهات، مخصوصا نمط‌‌هاي نهم و دهم عرفان نظري را به بهترين وجه شرح داده و همچنين كتاب‌هايي داشته كه در واقع از بين رفته؛ مانند كتاب «البر و الاسم» در اخلاق كه كتاب بسيار مفصلي بوده است.

مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین