bato-adv
bato-adv
مجتبی مرادی

کیش و ماتِ کلمات

تاریخ انتشار: ۱۳:۰۲ - ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۸

مجتبی مرادی؛ دو چیز پایه‌های دنیایِ جدید را ساخته‌اند و آدمی را به سویِ مدنیّت حرکت داده‌اند؛ یکی کشاورزی‌ست و آن دیگری نوشتن است، هر دو از کارهای سخت است و هر دو از هر کس ساخته نیست. شاید گزافه نباشد اگر بگوییم نوشتن دشوارتر از زیستن است زیرا نویسنده مدام و پی‌درپی چیزها و کسانِ بسیاری را در اندیشه و قلمِ خود زندگی می‌کند.

نوشتن حتی اگر عصیانی هذیان‌گونه باشد کاری‌ست که تنها مخصوصِ آدمیزاد است و هیچ جنبندۀ دیگری از چنین تاب و توانی برخوردار نیست و صد البته نوشتارِ هدفمند از بیهوده‌نویسی و ژاژخایی دشوارتر است، چونان بنا کردنِ ساختمانی که به بادی فروریزد یا چنان کاخی بلند که از باد و باران نیابد گزند و در تاریخِ انسان بماند و ماندگار شود مثلِ آثار بشکوه و فاخرِ ادبیات؛ مثنوی معنوی و دیوانِ حافظ و سعدی و آثار داستایوفسکی و کافکا و چخوف و تولستوی و هاینریش بل و دیگران.

روزگاری نگارندۀ این سطور برای کارگری به عسلویه رفته بود (امرِ غریبی نیست تقریباً تجربۀ مشترکِ همۀ ماست.)، مختار بود تا میانِ بیل و کلنگ یکی را برگزیند، بیل را برداشت، پیرمردی داخلِ کانال می‌کند، نیم‌ساعتی گذشت، پیرمرد گفت: این‌طور که تو بیل را در دستت گرفته‌ای نیم ساعت دیگر دست‌هایت پر از تاول می‌شود. دست‌ها پر از تاول شد و البته به تجربه دریافتیم که بیل‌زدن هم آدابی دارد!

امروزه و به دلایلِ بسیار و از جمله ضعف و بلکه نادرستی نظامِ آموزشی و در نتیجه پرورشِ فارغ‌التحصیلانی که با یقین و با شواهدِ فراوان می‌توان گفت بسیاری از ایشان سوادِ خواندن و نوشتن هم ندارند روزنامه‌ها، سایت‌ها، رسانه‌های ملی و محلی مملو از کسانی‌ست که قلم می‌زنند و غلط می‌زنند، جدا از اینکه عموماً هذیان‌نویسی است آکنده از اشتباه‌های فاحش و هولناکِ املایی و انشایی است، از بی‌بی‌سی فارسی تا سایت‌های داخلی (بیش‌تر) و روزنامه‌ها (کم‌تر) بی‌پروا مشغولِ نابودیِ ادبیات هستند، استاد تمامِ دانشگاه که انتظار می‌رود وزن و قافیه را بشناسد طبعِ شاعری‌اش گل می‌کند و گند می‌زند به قندِ شیرینِ پارسی، کارشناس و بلکه کارشناس ارشد ادبیات انگار که مهندسِ تخریب یا تخریب‌چی زخمی و ویران می‌کند ادبیات را، این آشفتگی و پریشانی در نوشتن به روشنی نشانۀ آن است که ما سوادِ خواندن نداریم و به تبعِ آن سوادِ نوشتن هم نداریم.

ما کتاب نمی‌خوانیم و کتاب می‌نویسیم، روزنامه نمی‌خوانیم و روزنامه‌نگار هستیم، شعر نخوانده‌ایم و شاعر شده‌ایم، ما بی‌سواد و بسیار بی‌سواد هستیم و چون تعدادمان زیاد است فکر می‌کنیم ( خیال می‌کنیم) با همین فرمان و در همین بی‌راهه به مقصد و مقصود می‌رسیم اما این ماشین عازمِ تهِ درّۀ نادانی‌ست. ما تعدادمان زیاد است و گمان می‌کنیم ادبیات چه اهمیتی دارد؟!

مهم فحوا و محتوایِ کلام است غافل از اینکه کلامِ لنگ در هوا خالی از محتوا هم خواهد بود، غافل از اینکه ادبیات نسبت مستقیم با خرد و اندیشه دارد و نابسامانی در ادبیات حاکی از نابسامانی در اندیشه است، ما مریض شدیم و چون تعدادمان زیاد است انسان‌های سالم را مسخره می‌کنیم. ما بسیارانیم و بیمِ آن می‌رود که به انبوه‌المثنی‌های زیادی بدل شویم.

bato-adv
مجله خواندنی ها
مجله فرارو