مردي پاييز سال 93 با اورژانس تماس گرفت و گفت همسر و فرزندش دچار مشکلي شدهاند. با حضور مأموران اورژانس مشخص شد مادر و فرزند جانشان را از دست دادهاند. با توجه به اينکه مشخص بود دختربچه دوماهه به قتل رسيده است، مأموران پليس ويژه قتل در محل حاضر شدند و تحقيقات خود را آغاز کردند. وقتي اجساد به پزشکيقانوني منتقل شد، شوهر مقتول مورد بازجويي قرار گرفت. او ادعا کرد چيزي درباره نحوه مرگ فرزند و همسرش نميداند. سپس مادر زن جوان مورد بازجويي قرار گرفت. او گفت: من نميدانم دخترم چطور کشته شده، اما دامادم مرد خوبي است و من از او شکايتي ندارم. او هيچوقت رفتار بدي نداشته است.
به گزارش شرق، در همين حين پزشکيقانوني اعلام کرد زن جوان به دليل مصرف نوعي سم جانش را از دست داده و اين سم در مواد غذايي معمولي موجود نيست و به صورت خوراکي مصرف شده است.
همچنين پزشکيقانوني اعلام کرد دختربچه دوماهه به دليل خفگي جانش را از دست داده و فشار بر عناصر حياتي گردن علت مرگ بوده است.
بهاينترتيب پليس مرد جوان را به صورت ويژه مورد بازجويي قرار داد. او اتهام قتل را قبول کرد و گفت: من همسر و فرزندم را کشتم، چون نميتوانستم این وضعيت را تحمل کنم.
متهم بعد از اعتراف اوليه و قبل از اينکه بازداشت شود متواري شد. چهار سال بعد از اين فرار او سرانجام خود را به مأموران پليس معرفي کرد و گفت: من چهار سال قبل بعد از اينکه مشخص شد همسرم را به قتل رساندم، فرار کردم، اما از کاري که کردهام پشيمان هستم و بهشدت عذاب وجدان دارم.
متهم گفت: من و همسرم بعد از ازدواج دچار اختلافاتي شديم، البته اينطور نبود که درگيري بين ما وجود داشته باشد، درواقع تفاوتهاي زيادي با هم داشتيم، بااينحال من سعي ميکردم او را اذيت نکنم و هميشه به همسرم و خانوادهاش احترام ميگذاشتم تا اينکه بعد از چندسال متوجه شدم همسرم باردار است. من از ابتدا گفته بودم دوست ندارم بچهدار شوم. وقتي همسرم باردار شد، اصرار کرد بچه را نگه دارد و بعد از اينکه بچه به دنيا آمد، من وضع روحي بدي پيدا کردم. بچه گريه ميکرد و من اذيت ميشدم. ديگر هيچچيز مثل سابق نبود و از اينکه بهخاطر خواسته همسرم دچار چنين وضعيتي شده بودم خيلي عصبي و ناراحت بودم.
متهم ادامه داد: من عاشق همسرم نبودم، اما زندگي خوبي با هم داشتيم و من تفاوتهايي را که با هم داشتيم تحمل ميکردم تا از هم جدا نشويم و زندگيمان دوام داشته باشد، اما اين اتفاق نيفتاد. با اينکه قرار ما اين بود که بچهدار نشويم، اما او زير قولش زد. وقتي باردار شد، تصميم گرفت بچه را نگه دارد و به حرفهاي من عمل نکرد.
متهم ادامه داد: مدتها بود به اين فکر ميکردم که از اين وضعيت خلاص شوم. ديگر هيچ علاقهاي به زندگيام نداشتم. ضمن اينکه ما صاحب يک دختر بوديم و جداشدن هم خيلي سخت بود، به همين خاطر تصميم به قتل گرفتم. اول ميخواستم فقط بچه را بکشم، چون خيلي گريه ميکرد و من خيلي شبها نميتوانستم بخوابم و صدايش آزارم ميداد، اما بعد از مدتي فکر کردم که اشتباه ميکنم و بايد هردو را از بين ببرم. براي اين کار لازم بود سم تهيه کنم تا همسرم را از طريق سم از بين ببرم. به خيابان ناصرخسرو رفتم و يک سم خريدم. سم را در يک شربت حل کردم و به همسرم دادم. همسرم به خواب عميقي فرورفت و ديگر بيدار نشد. فروشنده به من گفته بود که مقدار زياد اين دارو ميتواند باعث مرگ شود و من بايد احتياط کنم، به همين خاطر هم مقدار زيادي از دارو را به همسرم دادم. وقتي او به حالت نيمهبيهوش درآمد، تصميم گرفتم بچه را بکشم. براي اينکه صورت دخترم را نبينم و نيمه راه پشيمان نشوم، روي صورت دخترم چيزي کشيدم، بعد دستهايم را روي گلويش گذاشتم و آنقدر فشار دادم تا خفه شد. بلافاصله پشيمان شدم و تصميم گرفتم آنها را نجات دهم، به همين خاطر هم به اورژانس زنگ زدم و درخواست کمک کردم.
متهم به قتل در ادامه گفت: وقتي امدادگران اورژانس رسيدند، گفتند هر دو فوت کردهاند و کاري براي آنها نميتوان انجام داد. پليس به دنبال اين بود که متوجه شود چرا همسر و فرزند من کشته شدهاند. آنها خانه را مورد بررسي قرار دادند و ليواني که همسرم با آن سم را نوشيده بود پيدا کردند. من ميدانستم که کارم تمام است و همهچيز مشخص ميشود. اعتراف کردم و گفتم چرا دست به قتل زدم. مادرزنم بسيار زن مهرباني است. از وقتي که من با دخترش ازدواج کردم، با من مثل فرزندش رفتار ميکرد. يکي از مهمترين دلايلي که زندگي من با همسرم ادامه پيدا کرد اين بود که مادرش بسيار با من مهربان برخورد ميکرد و هربار که من گلايهاي از دخترش ميکردم او طرف من را ميگرفت و به دخترش ميگفت که بايد رفتارش را درست کند. همسرم از ابتداي ازدواجمان نسبت به من بيتوجه بود و اين بيتوجهي بعد از بچهدارشدنمان خيلي شديدتر شد. او هيچچيز را براي من نميخواست و همهچيز را براي خودش و دخترش ميخواست. اين وضعيت خيلي من را عصبي و ناراحت ميکرد.
متهم درباره فرارش گفت: در اين سالها که فراري بودم، عذاب وجدان شديدي گرفتم، چون هرچقدر هم با همسرم مشکل داشتم نبايد دست به قتل او و دختر دوماههام ميزدم. من دخترم را دوست داشتم. وقتي به دنيا آمد خوشحال شدم، اما نميدانم چرا صداي گريههايش عصبيام ميکرد، به همين خاطر هم تصميم گرفتم خودم را تسليم کنم و مجازات کاري را که کردهام تحمل کنم تا شايد از اين عذاب وجدان که گرفتارش شدهام رهايي پيدا کنم.
با توجه به شرايط متهم در زمان ارتکاب قتل، او به پزشکيقانوني معرفي شد. متخصصان بعد از بررسي پرونده رواني اين مرد و مصاحبه با وي اعلام کردند او سلامت روان دارد و درحاليکه اختيار داشته مرتکب قتل شده است. بهاينترتيب کيفرخواست عليه متهم صادر و پرونده براي رسيدگي به شعبه 2 دادگاه کيفري استان تهران ارسال شد.