bato-adv
bato-adv
"او در سالنی کنسرت داد که باید شجریان در آن می‌خواند"

حمله و دفاع همزمان پولاد کیمیایی از محمدرضا گلزار!

حمله و دفاع همزمان پولاد کیمیایی از محمدرضا گلزار!
آدمی مثل محمدرضا گلزار گناهی ندارد. او در خارج از ایران در سالنی کنسرت اجرا می‌کند که اگر کسی لایق حضور در آنجا باشد، قطعا شخصی در قامت محمد‌رضا شجریان است. از طرفی، مخاطب هم متوجه نیست به چه دلیل برای این کنسرت بلیت خریده است؟ برای صدای او؟ دیدن چهره او یا لذت‌بردن از موسیقی؟ از همه بدتر مردم برای این اشتباه پول خرج می‌کنند. به‌مرور این سلیقه در جامعه تزریق می‌شود و عام‌گرایی بسط بیشتری پیدا می‌کند
تاریخ انتشار: ۱۰:۴۴ - ۲۹ آبان ۱۳۹۸

«معکوس» نخستین تجربه کارگردانی پولاد کیمیایی است. فیلمی که به تعبیر کیمیایی مشکلات و موانع، بسیاری را به این باور رسانده بود که ساخته نخواهد شد. بعد از گذشت یک سال از زمان ساخت، این فیلم به زودی اکران خواهد شد. فیلمی که وامدار سینمای پدرش مسعود کیمیایی است و در عین حال مسیر مستقلی را طی می‌کند.

گفتگوی شرق با پولاد کیمیایی را می‌خوانیم:

«معکوس» فیلمی است که براساس قواعد سینمای کلاسیک ساخته شده و به نظر می‌رسد تا حدودی وام‌گرفته از سینمای مسعود کیمیایی است. آگاهانه به این سمت حرکت کردید؟
من از سینمای پدر یاد گرفتم. شاید بیش از هرچیز پایبندبودن به مفاهیم و نماد‌هایی که در نگاه اول از نظر مخاطب پنهان می‌ماند و گاهی مفهوم سومی از آن استنباط می‌شود. مثلا در فیلم «خط قرمز» پدر این شمایل را به خوبی می‌بینیم. به نظرم ما نسلی هستیم که گاهی رفتارمان همراه با یک خشم است و در عین حال همه ما در یک حس عجیب و نوستالژیک با گذشته‌مان پیوند خورده‌ایم. گاهی از آن‌ها انتقاد می‌کنیم و اختلاف نظر داریم و گاهی به شدت به آن‌ها نزدیک می‌شویم. در عین حال باید حواسمان به این موضوع هم باشد که نسل پیش از ما به مرور پیر می‌شوند و مدام به ما گوشزد می‌کنند «نگهبان چیز‌هایی باش که برایت به ارث مانده است». «از ریشه‌هایت نگهداری کن».

«معکوس» فیلم دغدغه‌مندی است و درنهایت شاهد فیلمی خنثی نیستیم. به نظرم نکته‌ای که به آن اشاره کردی را هم می‌توان در فیلم دید. ما وارث نسلی هستیم که هیچ ارتباطی با هم ندارند، تنهایی را انتخاب می‌کنند و شاید گاهی به هم برگردند. اما این وصل‌شدن‌ها موقتی است و در آن اتفاق جدی رخ نمی‌دهد. این موارد در فیلم بسیار ملموس است. خشم نسلی که از آن صحبت می‌کنی باورپذیر شده است و محملی که برای آن پیدا کردی هم جالب است؛ مسابقه اتومبیل‌رانی‌ای که اتفاقات پیش‌بینی‌نشده فراوانی در آن دیده می‌شود.
در قواعد سینمای کلاسیک معمولا شخصیتی را می‌بینیم که در پی گرفتن حقی است و سرانجام به آن می‌رسد. شخصیت رضا برای من نماد سینمای کیمیایی است و به نوعی یادآور رضا‌های کیمیایی است. در سینمای کیمیایی معمولا موضوع ناموس، قداست و مردانگی وجود دارد و درنهایت شخصی که ازخودگذشتگی می‌کند. رضا در فیلم «معکوس» اعتراف می‌کند که عاشق مادر سالار بوده. سالار در مهم‌ترین اتفاق زندگی‌اش شکست می‌خورد. درواقع او از خط قانونی شکست می‌خورد که هرگز قادر به ردکردنش نیست.

‌اتفاقا نکته مهم در فیلم این است که سالار در مسابقه برنده نمی‌شود و خودش اعتراف می‌کند که یک بازنده است. اما بازنده‌ای که حین اتفاقاتی که تجربه می‌کند، این بار می‌توانیم او را برنده تصور کنیم.
من به تمامی این شخصیت‌ها فکر کردم. در صحنه مسابقه با پیمان و درنهایت برنده‌شدن رقیب می‌توان دلیل این رقابت نابرابر و شکست را دید.

‌به نظرم این موضوع در طول زمان ثابت خواهد شد که پولاد کیمیایی حرف برای گفتن بسیار دارد، برعکس کسانی که اتفاقا حرفی برای گفتن ندارند و فیلم می‌سازند.
خوشحالم اگر از فیلم اول چنین برداشت می‌شود. خصوصا در ساخت این فیلم که با مشکلات بسیاری روبه‌رو بودم. اصلا زمانی که قصدم را برای ساخت فیلم سینمایی عنوان کردم، هجمه عجیبی علیه من وجود داشت. برای من جهانی شکل گرفته به اسم مسعود کیمیایی که ناخودآگاه از کودکی با این ذهنیت بزرگ شدم. او با نگاهی به سینمای کلاسیک و وسترن و البته بومی‌کردن آن سینمای خاص خودش را شکل داد. برای من پیشینه‌ای ۵۰ ساله حاکم است. قطعا تفاوت‌هایی با پدر دارم، اما سلیقه‌های ما به هم بسیار نزدیک است. طبیعی است که اختلاف نسل خودش را نشان می‌دهد. مثل دنیای من با دهه هفتادی‌ها. حالا فکر کنید من از مسعود کیمیایی صحبت می‌کنم که اختلاف نسل ما با یکدیگر بسیار است. من هرگز وجود پدرم را انکار نمی‌کنم. هرگز به این فکر نکردم وقتی به عنوان کارگردان وارد سینما شوم، عکس کار او را انجام دهم و تظاهر کنم آدم متفاوتی نسبت به پدرم هستم. من از سینمای کیمیایی تأثیر گرفتم. نمی‌توانم او را نادیده بگیرم. بسیاری از کسانی که مسعود کیمیایی و سینمای او را دوست دارند، پولاد را از آن خانواده می‌بینند. همین موضوع توقعاتی را ایجاد می‌کند. برآورده‌کردن این توقعات و انتظارات ساده نیست. موضوع بعدی موقعیت من به عنوان کارگردان یک فیلم سینمایی است. آن هم کسی که نخستین فیلمش را کارگردانی می‌کند.

اینکه فقط به عنوان کارگردان حضور سمبولیک در صحنه داشته باشم به هیچ وجه خواست من نیست. قطعا کسانی که به دیدن فیلم من می‌نشینند می‌خواهند بدانند چه حرفی برای گفتن دارم؟ آیا از عهده کار تکنیکال برمی‌آیم و به سراغ موضوعات روز و ملتهب می‌روم؟ الان که فیلم ساخته شده و برای اکران عمومی آماده می‌شوم، می‌بینم که اندازه فیلم، اندازه ایران است. مقصودم این است که توقع نداریم این فیلم شبیه «سریع و خشن» باشد. به هیچ وجه نخواستم شبیه فیلم‌های هالیوودی باشیم. یک فیلم ایرانی است که می‌توانیم بپذیریم یک مسابقه اتومبیل‌رانی به این شکل می‌تواند برگزار شود. مقصودم رئالیسم اجتماعی خود ماست. از نظر تکنیکال باید به مخاطبم می‌گفتم دکوپاژ بلدم و سینما می‌دانم. از ساخت چنین فیلمی هراس ندارم. از طرف دیگر باید چشمم به گیشه سینما باشد. اگر در فیلم نخست گیشه را نادیده بگیرم و البته سرمایه‌گذاری که روی استعداد من حساب باز کرده، قطعا اتفاق خوبی نیست. این را هم در نظر بگیرید که در ساخت این فیلم به گیشه باج ندادم. من از حضور بازیگرانی مثل بابک حمیدیان، اکبر زنجان‌پور، شهرام حقیقت‌دوست و... استفاده کردم که همگی به زیبایی نقششان را ایفا کردند و جنس همین فیلم‌نامه بودند وبه‌هیچ‌وجه دنبال این نبودم که حضور بازیگرانی خاص، می‌تواند گیشه فروش من را تضمین کند. سهم زیادی از سرمایه‌ای را که برای ساخت فیلم بود، صرف ساخت دکور، فیلم‌برداری و سایر اتفاقات تکنیکی فیلم کردم. بیشتر به کیفیت فکر کردم تا این مسیر سخت را طی کنم. به من حق بدهید که ساخت این فیلم برای من به مراتب سخت‌تر بود. بعد از ۲۵ سال حضور در سینما برخی هنوز من را نپذیرفته‌اند. هنوز گاهی اولین سؤالی که از من پرسیده می‌شود این است که اگر پدرت نبود چه‌کاره می‌شدی؟ و بعد از تمام این هجمه‌ها کارگردانی‌کردن اعتماد‌به‌نفس و انگیزه زیادی می‌خواهد.

‌قطعا این قضاوت‌ها درباره تو بیشتر بوده و گاهی همین بی‌مهری‌ها دلسردکننده است.
جامعه ما عصبی است. کسی تو را به انجام کاری تشویق نمی‌کند! چرا همیشه نکات منفی یک کار را پررنگ می‌کنیم؟ اگر کاری انجام داده باشی که محسنات و مضراتی داشته باشد، برخی درست روی نقاط ضعف دست می‌گذارند. عجیب است همه ما که سال‌ها تلاش کردیم به جایگاهی که دوست داریم برسیم، همیشه با موانعی روبه‌رو هستیم. بخشی از این مسیر صرف تلاشت می‌شود و بخشی دیگر مبارزه با انرژی‌های منفی که اطرافت هست. دعوا در سینما واقعا سر چیست؟ آدمی مثل محمدرضا گلزار گناهی ندارد. او در خارج از ایران در سالنی کنسرت اجرا می‌کند که اگر کسی لایق حضور در آنجا باشد، قطعا شخصی در قامت محمد‌رضا شجریان است. از طرفی، مخاطب هم متوجه نیست به چه دلیل برای این کنسرت بلیت خریده است؟ برای صدای او؟ دیدن چهره او یا لذت‌بردن از موسیقی؟ از همه بدتر مردم برای این اشتباه پول خرج می‌کنند. به‌مرور این سلیقه در جامعه تزریق می‌شود و عام‌گرایی بسط بیشتری پیدا می‌کند. متأسفانه اینجا به محض قد علم کردن بیشتر دشمن پیدا می‌کنی و دامنه تخریب‌کردنت بیشتر می‌شود. جنگیدن با این موانع روز‌به‌روز بیشتر خسته‌ات می‌کند.

‌بله. این فرد مدام به‌دنبال مقصر شکست‌هایش می‌گردد و این مقصران شکست‌ها کسانی هستند که اجازه رسیدن به آرمان‌ها را فراهم نکردند. این راه ناگزیری است که باید سپری کنیم. نکته دیگر در حرف‌های تو وجود دارد. تو تصمیم نگرفتی پدرت را انکار کنی و جا پای او بگذاری. هرکسی جای تو بود، شاید با این حجم از خشونتی که سمتش پرتاب می‌کردند، به سمت انکار سنت‌ها می‌رفت. تو انتخاب درست و هوشمندانه‌ای انجام دادی. با اینکه سینمای تو وامدار مسعود کیمیایی است. اما مسعود کیمیایی نمی‌تواند فیلمی مثل «معکوس» بسازد. از عهده ساختن آن برنمی‌آید، اما سنت این فیلم وابسته به سنت سینمای کیمیایی است. به نظر من این موضوع درخشان‌ترین بخش تفکر توست و امیدوارم ادامه داشته باشد. اتفاقا این سایه سنگین روی سر شما سنگین نیست. هر‌چند همه تصمیم دارند از سنگینی این سایه بگویند، اما تو می‌گویی من از زیر این سایه آن‌طور‌که بلدم بیرون می‌آیم، نه آن‌طور که شما بلدید.
بله طی‌کردن این مسیر آسان نیست. وقتی پدر ساخت «خون شد» را آغاز کرد، بسیاری از اینکه من در این فیلم حضور ندارم، تعجب کردند. هرچند تقدیر این‌گونه پیش رفت که من در این فیلم حضور نداشته باشم. اما خودم از این موضوع ناراضی نیستم. بسیاری از دوستان پدر که در این فیلم باز با او همکاری می‌کنند، از اینکه من در فیلم حضور ندارم، ناراحت‌اند. برخی هم دوست داشتند مثل سابق من هم نقشی در فیلم پدر داشته باشم. اما الان به این فکر می‌کنم بسیاری از موضوعات را می‌توان نادیده گرفت و با انرژی بیشتری به هدف فکر و تلاش کرد.

متأسفانه مسئله جامعه حذف‌کردن است تا تحمل‌کردن. به نظرم با اکران این فیلم فصل جدیدی از زندگی پولاد کیمیایی آغاز می‌شود و بخشی از مشکلات رفع خواهد شد.
متأسفانه مشکلات ساخت فیلم اولم زیاد بود و شرایط روحی خوبی نداشتم. در زمان ساخت فیلم، پدر در بیمارستان بود. تمام مدت نگران پدر بودم و البته او مسئولیت تهیه‌کنندگی فیلم را پذیرفته بود و حضورش برای من بسیار دلگرم‌کننده و الزامی بود و شرایط بسیار سختی را پشت سر گذاشتم. موضوع دیگری که غافلگیرم کرد این بود که انگار هیچ‌کس باور نداشت فیلم را به سرانجام برسانم.

‌قطعا طی‌کردن این راه سخت بود و همین تجربیات باعث می‌شود که قدم‌های بعد را محکم‌تر برداشت.
بله. به نظرم زاویه نگاه در کارگردانی اتفاق بسیار مهمی است. من از عباس کیارستمی چیز‌های زیادی یاد گرفتم. خاطرم هست زمانی که برای ساخت تیتراژ «سرباز‌های جمعه» آمد، دوربینش را آماده کرد و خواست که چند سرباز از مقابل دوربین رد شوند. از آن‌ها خواست جملاتی را که در حین رژه تکرار می‌کنند، بگویند. برای من عجیب بود که عباس کیارستمی چه صحنه‌ای می‌گیرد! وقتی در سینما تیتراژ را دیدم، حیرت کردم. او از زاویه دیگری به این رژه نگاه کرده بود. چاله‌های آب با تصویر سربازان در آن و بعد دیدن تصویر واضح‌تری از سربازان...؛ این صحنه‌ها امضای کیارستمی را داشت. حس پلان آن‌قدر جذاب و خوب بود که قطعا ساختش از عهده شخص دیگری برنمی‌آمد.

کارگردانی را تجربه کردید و همچنان به بازیگری ادامه می‌دهید. در‌حال‌حاضر کدام‌یک برای شما اولویت دارد؟
کارگردانی بسیار سخت است، اما با وجود تجربه‌کردن این حس خوب، نمی‌توانم بازیگری را رها کنم. بازیگری را دوست دارم. برایش زحمت کشیدم. کارگردانی برای من فصل جدیدی است، اما قطعا با تجربه‌کردن آن، بازیگری هم برایم تعریف و مفهوم دیگری پیدا کرده است.

bato-adv
مجله خواندنی ها
مجله فرارو