bato-adv
bato-adv
احسان پشت‌مشهدی

از كفر ناحوم تا كفر ناحوم به كفر ناحوم

نقدی بر فیلم تحسین شده کفرناحوم، اثر نادین لبکی کارگردان لبنانی؛ از وصف اكيد واقعيت تا الهيات نوين
تاریخ انتشار: ۱۵:۳۶ - ۲۵ آذر ۱۳۹۸
احسان پشت‌مشهدی؛ كفر ناحوم نام قريه‌ای است شهره به معروف‌ترين موعظه بر فراز كوه برای جهانيان. تمام اهل قريه از هر كجا گرد آمدند تا منجي ايشان را به ملكوت خدا خوشاگويي كند: "خوشا كسانی كه از فقر روحی خود آگاهند زيرا ملكوت آسمان از آن ايشان است. خوشا بينوايان چرا كه تسلی می يابند. خوشا فروتنان.... خوشا تشنگان نيكی.... خوشا رحم آورندگان.... خوشا پاك دلان...." خوشا زين‌لبكی!!!

مسيح در ملكوت كفرناحوم روان می‌شود و با معجزه كفرناحوم را زير و زبر می‌كند. نجات كفرناحوم در معجزه مسيحايی است. مردگان زنده می‌شوند، بيماران شفا می‌يابند، جنيان سالم و گرسنگان سير می‌گردند كه مسيح روح و جسم دردمند و مصيبت زده آمد. كفرناحوم معنای ديگر خود را از منظر الهيات اسلامي اعراب می‌يابد: وادی مصيبت. وادي مصيبت عظمی كه تنها معجزه مسيحايی چاره‌اش است. معجزه‌ای تكرار نشدنی و ديگر نيامدنی. كفرناحوم شهر فقر، آوراگان، كارگران مهاجر، بيكاری، زندان، ازدواج كودكان، تجارت انسان. اينجا جهنم است به كفرناحوم خوش آمديد.
 
كفرناحوم شهر معجزه شهر مصيبت است. فاصله بعيد شهر اعجاز تا شهر مصيبت، ذوقش تا آهش جز خود شهر بازی سوت و كور كفر ناحوم نيست. فاصله موعظه تا روايت در سكوت. فاصله از مريم مقدسش تا مجسمه بر آفتاب افتاده‌اش، فاصله كفر ناحوم از خودش تا خودش. از تاريخش تا اكنونش. از شهرتش تا واقعش.
 
تنها بايد كفرناحوم را از نزديك ديد و به درون رفت نه در انجيل خواند تا ملكوت خدا به شهر فقر و مصيبت سقوط كند. به جهنم كفر ناحوم. واقعيت با وصف اكيد ريشخند می‌شود و محو می‌شود. خوشا به چه!؟ تنها از قعری به قعر ديگر. از خانه بی‌خانمانی به زاغه‌ای و از زاغه‌ای به زندان. چون نزديك‌تر بدان شوی در دورترين فاصله از خود می‎ايستد. ملكوت خدا جهنم می‌شود. چون بدان بازگردی طردش كنی. دادگاه فن بيان طرد واقع از خود است كه به شكل شكايت از پدر و مادر براي به دنيا آوردن است. مادر نمی‌خواست چنين شود قضاوتش نكنيد. نامزد سحر فكر نمی‌كرد چنين شود. زين از بودنش در اين واقع شاكی است. پدر در سودای امكان بهتر از اين بودن است. چون در بودن غرق شوی چنان بودنی است كه شاكی‌اش شوی. چون به عمق آن روی از خود بيرونش آوری. حركت دوربين به درون و بيرون كفرناحوم آن‌را از خود تجريد می‌كند و به بيروت، بغداد، قاهره، نيويورك پرتابش می‌كند و هر جا زير گنبد كبودش می‌كند. واقعيت از جا كنده می‌شود و به مرز الهيات چنگ می‌زند . چرا كه چرايی بودنش به پرسش گرفته می‌شود. و مگر همه اين‌ها واقع نيست. پس چه چيز ناواقع‌تر از واقع و چه وصفی واقعی‌تر و ناواقعی‌تر از وصف اكيد واقعيت.
 
كفر ناحوم جابه جا مرز واقع و ناواقع را جابه جا می‌كند. ملكوت خدا جهنم است. رؤياي كودكي اسپايدرمن كژريخت است و دست و پا چلفتی. شهربازی سوت است و كور. جامعه محل زجر است و زندان محل ساز و آواز. جای آدميزاد نيست‌ ها پر آدم است. سوری‌اش لبنانی است لبنانی‌اش سوری . كارگر اجنبی است و ناجی فرزند بی‌شناسنامه وطن. جهان زير و زبر شده است و واژگون بر سر ما افتاده است.

شهرت ملكوت كفرناحوم با واديدنش از آن می‌گريزد و واقع ملكوت جهنم می‌شود. بشارت ملكوت مسيحايی در برابر واقع جهنمی طنز تلخي بيش نيست. نه تنها بشارتش كه وعظ و معجزه‌اش نيز به كاری نمی‌آيد. در موعظه مسيح روح فردی آدميان مورد خطاب است و به فروتنی، خيرخواهی، ترحم و پاکدلي فراخوانده می‌شوند. پيشاپيش در ضمن موعظه آدميان به دو گروه خير و شر تقسيم شده‌اند و به حال خيرخواهان خوشا گفته می‌شود. ولی در واقع كفرناحوم همگان خيرخواهند و پاكدل. شخصيت منفی در كفرناحوم نيست. همگان در فطرت و درون خود خوبند. قاچاقچی انسان فراتر از كليشه‌های مرسوم به نسبت به وعده خود به زين عمل می‌كند و پولش را می‌دهد. نامزد سحر خردسال برای او خوراكي می‌فرستد و بر دزدی‌های زين از خوراكی مغازه‌اش چشم می‌بندد. نكته‌ای است كه هيچ فريب شرورانه‌ای در فيلم نيست. صحبت‌های پدر و مادر زين نيز در دادگاه گواه خيرخواهی آنان است. پدر می‌خواست دخترش سقفی بر سرش باشد و بر تختی بخوابد. مادر حاضر به صد جنايت بود تا بچه هايش خوب زندگی كنند. ترجيع‌بند صحبت‌های پدر، مادر و نامزد سحر همه اين است كه ما نمی‌خواستيم اين گونه شود. آنان گرفتار نتيجه عمل خودند ولی عملی كه از سر خيرخواهی است. مصيبت كفرناحوم از بدخواهی روح شرير اين و آن نيست از اعمال خيرخواهانه جاهلانه است. جهلی كه منجر به اعمالی می‌شود كه عاقبتش را نمی‌خواستيم. عاقبت كرده‌ی ناخواسته است كه تف و لعنت و شكوی بر بودنمان نصيب‌مان می‌كند. نصيب مشترك همه كفرناحوم همين لعنت است. تنها پسر نيست كه از تولدش شاکی است پدر نيز بر همان تولدش نفرين می‌كند و در همان دادگاه می‌گويد چرا اين بدبختی را شروع كردم. شاكی و مشتكی از يك چيز به يكسان شاكی‌اند.
 
كفرناحوم جهنم خيرخواهان است. اهل آن خيرخواهند ولی وضعيت جهنمی است. برخورد و مناسبات خيرخواهان است كه همواره شر می‌زايد. جهنم كفرناحوم نه از روح شرير اهلش كه از وضعيت جهنمی‌اش است. كفرناحوم را واعظ منجی نيست حكم می‌خواهد. بي‌راه نيست كه كانون فيلم دادگاه است چرا كه وضعيت كفرناحوم جهنمی است نه آدميانش. كفرناحوم تشنه عدل است نه اخلاق. كيست كه نداند جايی در جهان باشد كه جای مسيح نباشد دادگاه است. وضعيت است كه به هم ريخته است و عقل خيرخواهان را ربوده است و كنش آن‌ها را به جايی رسانده است كه نتيجه‌اش مصيبت است. وضعيت است كه زين را در دوری شاهكار به همان‌جا می‌رساند كه پای يونس را با طناب ببندد. همان كاری كه مادرش می‌كرد و زين آن‌را از پای برادرش باز می‌كرد؛ شير پستان مادر را در چاه ريخت و سحر را مي‌راند. وضعيت واسطه خواست و فعل و نتيجه فعل است و رابطه ذهنی مستقيم آن‌ها را دائم برهم می‌زند.
 
وضعيت است كه منجر می‌شود تمام كفرناحوميان همديگر را نفهمند. در دادگاه مادر خطاب قرار مي گيرد كه چرا اينجايی؟ می‌گويد برای كار بچه‌گانه پسرم و پاسخ می‌شنود كاری كرده‌است كه پنج سال حبس دارد بچه‌گانه است. همين نفهميدن يكديگر كفرناحوميان است كه آنان را به قضاوتی نادرست در مورد همديگر می‌رساند و اساسا قضاوت را ناممكن می‌كند و پرونده را بايگانی. زين نامزد سحر را توله سگی می‌خواند كه چاقويش زده‌است. مادر يونس از زين كه بچه را نجات داده‌است شاكی است كه بچه را به كی دادی. پدر از دستگاه قضا شاكی است كه مانند حشره با آن‌ها برخورد می‌كنند. مادر به وكيل حمله می‌كند كه او را قضاوت نكند و اگر خودش جای او بود خود را دار می‌زد.
 
همه تقاضای محال دارند كه در وضعيتی ديگرسان بودند در حالی كه خود تا حدی اين وضعيت را ساخته‌اند ولی تنها به نيت خير خود خيره‌اند و نمی‌توانند نيت خود را تا فعل و نتيجه فعل خود و عاقبت خود رهگيری كنند و مسؤليت وضعيت جهنمی را بپذيرند. مسؤليت فرزندآوری خود را. كفرناحوميان تنها به درون خود می‌روند و با نيت خير كار خودشان را دوباره و دوباره ها می‌كنند و باز به ديوار نمی‌خواستم خود می‌خورند و از عاقبت خود يا شاكی می‌شوند (پدر) يا نالان(مادر). تنها ناچاری از وضعيت بهره‌شان است.
 
اينجا است كه الهياتی نوين می‌طلبد. كفر ناحوم وضعيتی است جهنمی پر از آدم‌های نيك. موعظه مسيح در پی تعالی روح نيك كفرناحوميان است. امری كه پيشاپيش همه دارند و همان است كه از ديدن آن‌چه ندارند ناتوانشان كرده‌است. اين‌جا است كه منجی‌ای ديگر می‌خواهد و موعظه‌ای ديگر. زمينه ظهور شخصيت زين الحاجی كفر ناحوم شكل می‌گيرد.

در وضعيت جهنمی كفرناحوم نوعی ناسازه سرخوشانه است. سرخوشی كه يا آدمی را از درك وضعيتش می‌تاراند و يا درون وضعيتش منزوی‌تر و عصبی‌تر می‌كند. بشارت مسيحایی در جهنم كفرناحوم ساز و آواز گروه انجيلی براي زندانيان است كه تنها ثمره‌اش غفلت بساران و عصبانيت آگاهان است. اين صحنه ناقوس مرگ الهيات مسيحايی به ساز خوش آهنگ است. آخرين پرده وضعيت جهنمی كه تازه در جهنم ساز خوش آهنگ نواخته می‌شود.

وابينی كفرناحوم وضعيت جهنمی شهرت ملكوتی‌اش را رسوا می‌كند و خطای موعظه منجی‌اش را نشان می‌دهد و مرگ الهياتش را رقم می‌زند. ولي وابينی امری توقف‌ناپذير است و با پيشرفت خود شهرت از دست رفته كفرناحوم در زير بار واقعش می‌رود كه دوباره بدان به شكلی نوين بازگردد. واديدن جهنم كفرناحوم آن‌را سزاوارتر از همه جا برای طلب نجات و نه بشارت نجات می‌كند. اين‌بار طلب نجات بدون منجی، وعظ بدون واعظ، اعجاز بدون عجز و مسيحايی معمولی از جنس بشر مثلكم...
 
كفرناحوم مواجهه خانواده با وضعيت جهنمی است؛ نه مواجهه یک فرد يا یک نظام سياسی با وضعيت جهنمی. مسأله كفرناحوم چگونی مواجهه خانواده با وضعيت جهنمی است كه در كفرناحوم برايشان رقم خورده است و اعضای خانواده را در دادگاه گردهم می‌آورد تا اين‌بار در حوزه بيرون از حوزه عاطفی پدرسالارانه خانواده طرز مواجهه هريك از اعضا را با وضعيت جهنمی كفرناحوم به قضاوت گذارد.

پدر در مواجهه با وضعيت جهنمی در پوچی افيون فرو رفته‌است. او همواره بر خودش تأكيد مكرر می‌كند كه حشره است و اين را بر خانواده‌اش نيز القا می‌كند. او باور حشره بودنشان را واقع بينانه‌ترين و معقول‌ترين مواجهه با وضعيت جهنمی می‌داند و حتي به مدرسه رفتن پسر را عبث می‌داند و جسارت طلب مدارك براي كار او را حماقتی ناشی از عدم درك حشرگی‌اش می‌داند. او كودك‌آزار نيست بدتر از آن است: كودك خردكن. چرا كه خودش در زير بار وضعيت جهنمی تخليه، حكم زندان و مرگ دختر خرد شده‌است ولی در خردشدگی عينی‌اش بازهم مدعی فكرش است. از نظر او مابقی خانواده احمق‌اند كه نفهميده‌اند حشره‌اند. باور حشرگی‌اش خوره افيون در جانش است و هر چه بيشتر خمود می‌شود متفكرتر می‌شود كه ما حشره‌ايم. ماهيت پدرسالارانه خانوداه در وضعيت پدری كه هيچ نشده است تشديد می‌شود و تنها كنش پدر را ممانعت از كنش هركس ديگر در خانواده می‌كند. او افتاده‌ای است كه پای همه را می‌بندد و دويدنش تنها زمانی است كه نگذارد ديگران بدوند. ماهيت پدرسالاری خانواده در جهنم كفرناحوم پدری حرّاف ولي افتاده از پا است كه دست و پا گير همگان است. بی‌تصميم برای خودش ولی تصميم‌گير برای همگان. كسی كه خودش را آدم نمی‌داند ولی پدر می‌داند. در مصيبت تصميم‌اش تنها به موعظه‌ای ديگر در صحت باور حشرگی دعوتيم. ماهيت پدرسالاری خانواده كفرناحوم دعوتی بی‌پايان به باور حشرگی است. در دادگاه نيز پدرِ سالار تنها شكايت فرافكنانه‌ای است از نگاه چونان حشره. پدرسالاری باور حشرگی و نگاه حشرگی به خانواده است. كسی چيزي غير از پدرِ سالار نمی‌شود. اگر در چنين فكری است خام است و احمق.
 
مادر خانواده پدرسالار به عكس پدر است. هر چه پدر پدرسالاری خوش‌فكر بيكار است مادر پدرسالاری بی‌فكر پركار است. او حاضر است صد جنايت تا فرزندانش وضعيت بهتری داشته باشند ولی نمی‌تواند برای كارش فكر كند يا مهم‌تر كار نكند و نگذارد كه كاری نشود. او مدام در كار نگهداری وضعيت است بی‌آنكه در وضعيت تغييری ايجاد كند. مادر تنها پذيرای هر تصميمی است و با كار بی‌امانش وضعيت جهنمی را تداوم می‌بخشد. خوش‌بينی مفرط مادر به درست شدن اوضاع افيون هميشه در كار بودنش است و تنها وضع جهنمی را مستمر مي‌كند. خوش‌بينی مفرط مادرانه خدایی مادرانه را در خانه‌های كفرناحوم خلق می‌كند. خدايی كه همواره چيزی را می‌خواهد كه ما می‌خواهيم!
 
خدایی مهربان كه به حتم اگر چيزي از دستمان بشد بهترش را می‌دهد. الهياتی كه با ورود به جهنم كفرناحوم دود می‌شود و با ورود دوباره به خانه رخ می‌زند و كشاكش با هست و نيستش را سرنوشت محتوم كفرناحوميان می‌كند. وجه پذيرای پر كار مادر بدو صفت مظهر مهربانی می‌بخشد و سبب می‌شود تا فرزندان همواره مادری را اولين و آخرين خاطره خود از مهربانی بدانند و در آن گم شوند. ولي وابينی واقع مهربانی مادر را مهربانی با هر تصميم پدر می‌كند. مهربانی مادر در خانواده پدرسالار جبران مكمل قهر پدر است و پر كاري او پوششی بر بی‌تصميمی او. چون نقش مكمل مادر در تداوم پدرسالاری خانواده و وضعيت جهنمی ديده شود مادر مهربان بی‌عاطفه می‌شود. بی‌عاطفگی برای نقشش در تداوم وضعيت. مادر خانواده پدرسالار كفرناحوم حافظ گريان وضعيت جهنمی است. مهربانی‌اش محمل اجرای قهر پدر است.

شكست برخورد مادرانه با وضعيت جهنمی در از دست دادن هر در فرزندش با چشم گريان نمايان است. باور حشرگی پدر و خوش‌بينی مفرط مادر دست به دست هم می‌دهد تا هر مفری را اميد بندند و به هر منجی باور يابند و دختر را براي رهايی از جهنم روانه‌اش كنند.
 
زين الحاجی ذيل پدر پوچ افيونی و مادر پذيرای خوش‌بين مواجهه‌ای كنش‌گرانه با وضعيت جهنمی دارد. تنها راه نجات از وضعيت جهنمی كفرناحوم كنش عاقلانه است. زين در هر وضعيتی در حال كنش است. او حتی در جايي كه نمی‌تواند تغييری در وضعيت ايجاد كند از آن می‌گريزد و خانواده را رها می‌كند و دل به اجتماع می‌زند. گريز و هجرت از وضعيت كفرناحوم و در قيد حرمت‌های ساختگی اطاعت به هر قيمت از خانواده و وطن نماندن نه واكنشی منفعلانه كه كنشی فعالانه است. او حتي هنگامي كه در زاغه پای‌بند يونس است با آينه تصوير تلويزيون همسايه را به درون می‌آورد. كنش او نه بزدلانه كه همراه مسوؤليت پذيری كامل است. او تنها كسی است كه در محكمه جايی كه همه كفرناحوميان با نمی‌خواستيم و فكر نمی‌كرديم خود را معذور می‌دارند خود را مسوؤل می‌داند و می‌گويد: من يك توله سگ را با چاقو زدم. كنش مسوؤليت پذيرانه زين از او يك سوژه می‌سازد: عامل عاقل. شخصيت عامل او به درخشان‌ترين شكلی در بازگشت او به خانه و خبر مرگ خواهرش متمايز می‌شود. جايی كه در برابر شخصيت قابل مادر و اظهار فضل پوچ پدر كه سحر رفته است ناگهان گريه‌اش را بند می‌آورد و در جاييی كه واقع سرد و پوچ پايان غمناك خود را تحكم می‌كند و ناله و تسليم را تنها چاره پدر و مادر می‌سازد در پی تقاص می‌دود تا نشان دهد رفتن يعنی چه...

وضعيت او را از پا نمی‌اندازد او از آن می‌گريزد. وادار به كرنشش نمی‌كند بر آن لعنت می‌فرستد. ناچارش نمی‌كند چاره‌اش می‌كند. تمامش نمی‌كند تقاصش را می‌گيرد. تقاص زين اوج كنش و برهم كنش او و وضع واقع است. جایی كه او واقع به پايان آمده را نشان دار می‌كند و اين‌بار او به حركتش در می‌آورد. هر چند كه به حبس می‌رود ولی واقع را از خود برون آورده و به محكمه‌اش می‌آورد. او در حبس نيز از كنش باز نمی‌ايستد. نوبت موعظه مسيحايی نوين برای همگان می‌رسد. او مدرك هويتی ندارد؛ افتاده‌ای است در وضعيت جهنمی كه افتان نيست بلكه قائم به خود است. اميدی كور به فردايی بهتر ندارد ولی اميدش را در فعلش می‌جويد. مصداق ليس الانسان الّا ما سعی. او كفرناحوميان را بشارت نمی‌دهد بلكه به سعی دعوت می‌كند. وضعيت جهنمی را كتمان نمی‌كند بلكه به يادشان می‌آورد و سعی را در همان واقع جهنمی برايشان معنا می‌كند. او آن‌ها را مسوؤل می‌كند.
 
او رابطه‌ای نوين را با خدا رقم می‌زند. خدایی كه در اراده خويش مختار است و رضا را رضايت به اراده مجزای قاهر او تعريف می‌كند نه دلخوشی به تطبيق هميشگي اراده او با دلخواست كفرناحوميان. او تنها كسي است كه به "خدا نخواست" مؤمن است. "من فكر می‌كردم ما آدم‌های خوبي می‌شويم ... ولي خدا نخواست." رضا به تقدير الهی تنها ان‌شاء الله نيست خدا نخواست نيز هست. زين مسوؤليت فعل خود را مي‌پذيرد و راضی به اراده قاهر خدا است و ديگران را دعوت به پذيرش مسوؤليت خود در برابر وضعيت جهنمي كفرناحوم می‌كند تا واقع كفرناحوم نشان دار واقعيت سوژگان شود. موعظه زين محكمه را بر هم می‌زند و كفرناحوميان را متهم می‌كند. زين نشان خود را بر واقع می‌گذارد و نشان دار می‌شود. شخصيت در كفرناحوم ساخته می‌شود.
 
وضعيت كفرناحوم محيط بر خانواده كفرناحوميان است. وضعيتی مفروض نه محتوم. مفروض از آن جهت كه نمی‌توان بر آن محاط شد و علتش را چاره كرد. چرا كه علتش امر ظاهر غايب است. جنگ علت ظاهر غايب كفرناحوم است كه خود ريشه در سياست دارد. جنگ در كفرناحوم چنان ظهور دارد كه در شدت ظهور خود غايب است. پرده نخست كفرناحوم بازی جنگ كودكان در خراب آبادهایی است كه تعمدا شبيه ويرانه‌های جنگ است در حالی كه به ظاهر جنگی در كفرناحوم نيست. ولی تمام آثار جنگ بر سركفرناحوم خراب است. جنگ همواره در زمينه‌ی كفرناحوم حاضر است و خود را پنهان می‌كند. تنها بزرگ‌تر كفرناحوم به گفته زين يك افسر است كه آن نيز ناپيدا است و دست زين از آن كوتاه.
bato-adv
مجله خواندنی ها
مجله فرارو