bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۴۴۹۵۴۲

فرجی‌راد: نظام نوین مدیترانه هنوز معماری نشده است

فرجی‌راد: نظام نوین مدیترانه هنوز معماری نشده است
عبدالرضا فرجی‌راد استاد جغرافیای سیاسی می‌گوید: مرحله‌ای که در مدیترانه شاهد آن هستیم، ایجاد یک بی‌نظمی است. اینکه چه زمان در آینده شاهد ثباتی در این منطقه خواهیم بود، مستلزم مرور زمان است. قطعا در شرایط ثبات یک یا چند قدرت مشخص بر منطقه مسلط می‌شوند و اتحاد‌هایی برای ایجاد توازن تشکیل خواهد شد. اما در حال حاضر، همه چیز در یک به‌هم ریختگی و بی‌نظمی قرار دارد که هر طرف به صورت مستقل تلاش می‌کند تا به قدرت مسلط در دریای مدیترانه تبدیل شود.
تاریخ انتشار: ۱۳:۱۳ - ۱۴ مرداد ۱۳۹۹

رویارویی‌ها و رقابت‌های بین‌المللی در گوشه‌گوشه دریای مدیترانه، این منطقه را به یکی از کانون‌های بحران جهانی در یک دهه گذشته تبدیل کرده است. جنگ یک دهه‌ای در سوریه و لیبی، رویارویی سنتی میان یونان، ترکیه و قبرس، ایجاد پایگاه دایمی نظامی روسیه در شرق مدیترانه، عبور و مرور پناهندگان به اروپا، مسیر ترانزیت کانل سوئز و تنگه جبل‌الطارق و اکتشاف‌های تازه منابع گاز طبیعی، همگی این منطقه را در شرق و جنوب اروپا، شمال آفریقا و غرب آسیا به محل رقابت قدرت‌های جهان تبدیل کرده است.

اعتماد در ادامه می‌نویسد: عبدالرضا فرجی‌راد، استاد جغرافیای سیاسی معتقد است که نه تنها قدرت‌های جهانی، بلکه خرده‌قدرت‌ها و قدرت‌های منطقه‌ای نیز به‌تدریج در مدیترانه نقش بازی می‌کنند و ترافیکی از بازیگران را در آن ایجاد کرده‌اند. به گفته فرجی‌راد در حال حاضر مدیترانه در یک دوران بی‌نظمی به‌سر می‌برد که هیچ قدرت مسلطی در آن وجود ندارد، اما تحولات پیش رو به سمتی می‌رود که با تشکیل ائتلاف‌ها و اتحاد‌ها و مشخص شدن نتایج جنگ‌ها و رویارویی‌ها در منطقه، یک نظام جدید براساس تقسیم منافع استراتژیک و ژئوپلیتیک دریای مدیترانه میان قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای در این دریا حاکم شود. در ادامه متن کامل گفتگو با عبدالرضا فرجی‌راد، استاد جغرافیای سیاسی مطالعه می‌کنید.

مدیترانه در سال‌های اخیر به یکی از کانون‌های رقابت بین‌المللی تبدیل شده است. به نظر شما آیا می‌توان تصور کرد که این منطقه به نقطه‌ای تعیین‌کننده در نظام بین‌الملل قرن ۲۱ تبدیل شود؟

مساله مدیترانه یک مساله جدید نیست. اهمیت استراتژیک دریای مدیترانه یک مساله تاریخی است. از قرن‌ها پیش که امپراتوری روم پیرامون این دریا تشکیل شد و بعد از آن با سرنگونی امپراتوری روم و سلطه قدرت‌های مختلف در اطراف این دریا و بعد از آن دوران استعمار و قدرت بریتانیا و فرانسه در دریای مدیترانه.

در جنگ‌های جهانی اول و دوم هم نقش استراتژیک دریای مدیترانه بارز بود، به ویژه که با دخالت موسولینی در جنگ به نفع هیتلر، دریای مدیترانه به یک نقطه استراتژیک مهم در جنگ تبدیل شد. بعد از جنگ جهانی دوم هم وارد دوران جنگ سرد شدیم که عملا سلطه بر دریای مدیترانه دراختیار بلوک غرب قرار گرفت. در شرایط حاضر که جنگ سرد به پایان رسیده و قدرت امریکا تضعیف شده است، خرده‌قدرت‌ها و قدرت‌های منطقه‌ای نیز در این تنگه صاحب قدرت شده‌اند.

در کنار قدرت‌های جهانی مانند امریکا و روسیه و همچنین بریتانیا به دلیل سلطه بر تنگه جبل‌الطارق، خرده‌‍ قدرت‌هایی همچون مصر و ترکیه و حتی رژیم صهیونیستی هم به معادلات این دریا افزوده شده‌اند. هر کدام از قدرت‌های منطقه به فراخور ظرفیت‌شان برای نفود و اعمال قدرت در کشور‌های کوچک‌تر منطقه از نفوذ در دریای مدیترانه استفاده می‌کنند. آنچه مسلم است نفوذ ایالات‌متحده امریکا در مدیترانه کاهش می‌یابد.

هر چند که ناتو همچنان در مدیترانه دست بالا دارد و امریکا هم مهم‌ترین قدرت مسلط در ناتو محسوب می‌شود، اما در سال‌های اخیر به‌تدریج شاهد تضعیف اتحاد در ناتو هستیم. در سال‌هایی که دونالد ترامپ در امریکا به قدرت رسیده، واشنگتن مستقیما کمر به تضعیف ناتو بسته است و همزمان اروپایی‌ها نیز به فکر تشکیل یک ارتش مستقل اروپایی افتاده‌اند.

به اعتقاد من بسیار بعید است که ارتش متحد اروپایی یا یک ساز و کار قاره‌ای امنیتی به این زودی‌ها در اروپا شکل بگیرد تا بتواند از منافع کشور‌های اروپایی در مدیترانه و امنیت قاره اروپا دفاع کند. روسیه بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، بخش عمده‌ای از نفوذ خود را در منطقه مدیترانه از دست داده بود.

اما اخیرا با رویداد‌هایی که در لیبی و سوریه رخ داده است، مسکو به‌تدریج در حال بازسازی جای پا و نفوذ خود در این دریاست. همزمان با روسیه، ترکیه نیز به عنوان یک قدرت منطقه‌ای نوظهور در حال جولان در دریای مدیترانه است و در برابر این گسترش نفوذ و قدرت‌نمایی قدرت‌های منطقه‌ای دیگر هم مجاب شده‌اند که برای جلوگیری از گسترش نفوذ ترکیه وارد عمل شوند. مصر که به لحاظ سیاسی و ایدئولوژیک با نظام حاکم بر ترکیه اختلاف‌نظر جدی دارد، قدرتی است که تلاش می‌کند با نفوذ بیشتر آنکارا در دریای مدیترانه مقابله کند.

باتوجه به تنوع و تعدد بازیگران در این منطقه، فکر می‌کنید که کدام طرف می‌تواند دست بالاتر در این منطقه را داشته باشد؟

مرحله‌ای که در مدیترانه شاهد آن هستیم، ایجاد یک بی‌نظمی است. اینکه چه زمان در آینده شاهد ثباتی در این منطقه خواهیم بود، مستلزم مرور زمان است. قطعا در شرایط ثبات یک یا چند قدرت مشخص بر منطقه مسلط می‌شوند و اتحاد‌هایی برای ایجاد توازن تشکیل خواهد شد. اما در حال حاضر، همه چیز در یک به‌هم ریختگی و بی‌نظمی قرار دارد که هر طرف به صورت مستقل تلاش می‌کند تا به قدرت مسلط در دریای مدیترانه تبدیل شود.

اشاره کردید که ناتو به عنوان یک قدرت جهانی در دریای مدیترانه منافعی دارد، آیا سیاست ترکیه در راستای این منافع است؟

ترکیه عضو ناتو است، اما سیاست‌هایی که در دریای مدیترانه دنبال می‌کند، کاملا در تضاد با سیاست‌های ناتو قرار دارد. این کشور دومین قدرت زمینی ناتو محسوب می‌شود، اما در دریای مدیترانه کاملا خلاف سیاست‌های کلی ناتو عمل می‌کند، به همین دلیل است که در این منطقه شاهد درگیری‌های جدی میان ترکیه و مصر و ترکیه و یونان هستیم تا جایی که آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان در تماس تلفنی با رجب طیب اردوغان به آنکار هشدار داد که درگیری ترکیه با یونان، به معنای اعلام جنگ تمام‌عیار به اروپاست. این رقابت‌ها کاملا مخالف اهداف جمعی ناتو است که ترکیه یکی از اعضای آن محسوب می‌شود. به نظر نمی‌رسد که ترکیه برنامه‌ای برای عقب نشستن دارد.

باتوجه به رویارویی غیرمستقیم آنکارا و قاهره در خاک لیبی، تصور می‌کنید احتمال رویارویی میان این دو کشور در مدیترانه وجود داشته باشد؟

اگر مصر بخواهد وارد یک درگیری و هزینه‌های بیشتری را متحمل شود، باتوجه به مشکلات اقتصادی و سیاسی داخلی این کشور باعث یک بی‌ثباتی و ناامنی جدی داخلی در این کشور می‌شود. هر چند نباید فراموش کرد که سیاست‌های تهاجمی مدیترانه‌ای رجب طیب اردوغان باعث کاهش محبوبیت سیاسی او در داخل ترکیه شده و می‌تواند جایگاه خودش را نیز به خطر بیندازد.

باتوجه به ریشه رقابت‌های تاریخی در مدیترانه آیا تصور می‌کنید که رویداد‌هایی مانند آنچه در پایان قرن بیستم در بالکان رخ داد، در مدیترانه هم تکرار شود؟

مساله جنگ بوسنی و فروپاشی یوگسلاوی سابق، بیش از اینکه یک مساله سلطه جهانی بر آبراه‌ها و منابع استراتژیک باشد، بیشتر مربوط به اختلافات قومی بود. جغرافیایی که بعد از جنگ جهانی دوم به عنوان یوگسلاوی تشکیل شد، به لحاظ قومی و مذهبی جمع‌پذیر نبود. هر چند طی سال‌ها این اتحادیه توسط مارشال تیتو مدیریت شد، اما نهایتا به‌دلیل مسائل قومی و مذهبی دچار بحران شد.

اما آنچه در مدیترانه رخ می‌دهد، فراتر از اختلافات قومی و مذهبی است. موقعیت مدیترانه از یک‌سو استراتژیک است و از سوی دیگر جایگاه ژئوپلیتیک دارد. جایگاه استراتژیک مدیترانه به این دلیل است که این دریا از گذشته محل جولان قدرت‌های جهانی از ناتو و امریکا گرفته تا روسیه بوده است و حالا چینی‌ها هم به این معادله اضافه شده‌اند. چینی‌ها در حال نفوذ به مدیترانه هستند.

کشتی‌های تجاری چینی بعد از عبور از کانال سوئز به یونان می‌روند، چینی‌ها در جنوب یونان سرمایه‌گذاری کلانی کرده‌اند که هم برای یونان درآمد دارد و هم جای پای چین را در مدیترانه محکم کرده است. در‌واقع یونان به عنوان هاب مدیریت ترانزیت کالای چین به اروپا تبدیل شده است. از سوی دیگر چینی‌ها وارد مذاکرات ۱۶+۱ شده‌اند که شامل ۱۶ کشور شرق اروپا با چین است. این تلاش چین برای نفوذ در شرق و جنوب اروپا، باعث ایجاد اختلاف‌نظر و دودستگی در اتحادیه اروپا شده است. علاوه بر قدرت‌های سنتی منطقه، یعنی امریکا، فرانسه، بریتانیا و روسیه، چینی‌ها هم به‌تدریج در حال افزایش قدرت و توانایی خود در دریای مدیترانه هستند.

سیاست‌های روسیه و چین در مدیترانه تا چه حد همسو است؟

بستگی به روند رویداد‌ها دارد. همان‌گونه که عرض کردم الان چنددستگی و بی‌نظمی در مدیترانه حاکم است. اما به نظر می‌رسد که اگر امریکایی‌ها قصد داشته باشند به همین سیاست‌ها ادامه دهند، احتمال زیادی وجود دارد که روسیه و چین وارد اتحاد با یکدیگر شوند. در حال حاضر تا حدود زیادی سیاست‌های چین و روسیه در مدیترانه جنوبی، یعنی لیبی و مصر و مدیترانه شرقی یعنی سوریه و لبنان و رژیم صهیونیستی، هماهنگ است، اما در مدیترانه شمالی یعنی مسائل مرتبط با شرق و جنوب اروپا و بالکان که حوزه نفوذ روسیه است، چینی‌ها یک رقیب تازه‌وارد محسوب می‌شوند.

در نتیجه روس‌ها هم در حال حاضر در شرق اروپا و بالکان که حوزه نفوذ سنتی خودشان است، با چین رقابت می‌کنند. باید در بلندمدت دید که آیا روسیه نفوذ چین را تحمل می‌کند و آمادگی همکاری با یک بازیگر جدید در این جغرافیا دارد یا نه. به هر حال همه کشور‌های شرق اروپا روزگاری کمونیست بودند و حوزه نفوذ اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی محسوب می‌شدند.

مسکو باید تصمیم بگیرد که می‌خواهد در همکاری با چینی‌ها در شرق اروپا نفوذ کند یا مستقلا علاقه‌مند است این کشور‌ها را راسا به بلوک وابسته به خودشان بازگرداند. با این حال من تصور می‌کنم که روس‌ها دنبال همکاری با چین بروند، چراکه توان اقتصادی روسیه امروزی چندان گسترده نیست و برای سرمایه‌گذاری و قطع وابستگی شرق اروپا به اروپای غربی، نیازمند توان اقتصادی چین هستند. اما در رویکرد دوم هم روسیه به هر حال تاکنون موفق بوده که به لحاظ سیاسی و ایدئولوژیک در کشور‌هایی مانند مجارستان و بلغارستان را به مسکو جذب کند. این کشور‌ها نوعی دوری گزینی از اتحادیه اروپا در پیش گرفته‌اند که از سوی کشور‌های غربی به عنوان نزدیک شدن به روسیه تلقی می‌شود.

آنچه در مدیترانه شاهد آن هستیم، موزاییک‌هایی منفصل از هم هستیم. هنوز نمی‌توان از نظامی مسلط صحبت کرد، چراکه این نظام هنوز معماری نشده است و موزاییک‌های منفصل به شکل منظم کنار هم چیده نشده‌اند.

منابع سوخت‌های فسیلی زیر سطحی و کشور‌های پیرامون دریای مدیترانه تا چه اندازه در موقعیت این منطقه نقش بازی می‌کنند؟

مساله انرژی اهمیت ژئوپلیتیک دریای مدیترانه را به شکل چشمگیری افزایش می‌دهد. لیبی یکی از تولیدکنندگان عمده نفت در حوزه مدیترانه محسوب می‌شود که تصادفا نفت این کشور نفت خام سبک است و اروپایی‌ها علاقه‌مند به استفاده از آن هستند. همزمان منابع گاز طبیعی در مصر و اسراییل کشف شده است که می‌تواند این دو را نیز به عنوان صادرکننده انرژی تبدیل کند و اهمیت ژئوپلیتیک آن‌ها را برای اروپا به شکل چشمگیری افزایش دهد.

ترکیه نیز اکنون به چهارراه ترانزیت انرژی تبدیل شده است. نفت خام و گاز طبیعی از روسیه، قفقاز جنوبی، دریای خزر و خاورمیانه از طریق خاک ترکیه به اروپا منتقل می‌شود. اینکه شاهد هستیم در جنوب مدیترانه وضعیت لیبی بعد از سال‌ها جنگ همچنان نامشخص مانده است و روز به روز بر تعداد بازیگران جهانی و منطقه در این جنگ افزوده می‌شود، به دلیل منافع متعدد و اهمیت ژئوپلیتیک انرژی این کشور است. از فرانسه، ایتالیا، روسیه، مصر، ترکیه و امریکا هر کدام نقشه‌ای برای آینده لیبی در سر دارند و در جنگ این کشور دخالت می‌کنند.

اینکه ترکیه چتر خود را در شمال غربی سوریه پهن کرده است و از ادلب جم نمی‌خورد، به این دلیل است که قصد دارد در آینده از منابع انرژی غرب و شمال سوریه بهره‌مند شود. هر اندازه که زمان بیشتری بگذرد، وقتی مصر و اسراییل به صادرکننده گاز تبدیل شوند، باز هم اهمیت استراتژیک دریای مدیترانه بیشتر خواهد شد.

همزمان با افزایش رقابت‌های میان امریکا و چین، اهمیت کانال سوئز هم بیش از هر زمان دیگری افزایش یافته است. چینی‌ها اگر می‌خواهند بازار بزرگ و ثروتمند اروپا را دراختیار داشته باشند مجبور هستند که از کانال سوئز استفاده کنند. اهمیت کانال سوئز است که باعث می‌شود امریکایی‌ها بدون توجه به هیچ مساله‌ای به کمک‌های مالی و نظامی به مصر ادامه دهند.

وقتی سیاست خارجی دولت ترامپ را دنبال می‌کنیم می‌بینیم که ترامپ تقریبا همه کمک‌های بین‌المللی این کشور به متحدانش را یا کاملا قطع کرده یا کاهش داده یا مشروط کرده است، اما در مورد مصر می‌بینیم که کوچک‌ترین تغییری در این کمک‌ها ایجاد نشده است. کنترل کانال سوئز و نگه داشتن مصر در بلوک غرب، اهمیت ویژه‌ای برای امریکا خواهد داشت.

یعنی امریکا استراتژی مشخص و بلندمدتی در دریای مدیترانه دارد؟

اهمیت مدیترانه هیچ‌گاه برای امریکا از بین نرفته است. یکی از مهم‌ترین رویکرد‌های استراتژیک امریکا مقابله با قدرت و نفوذ چین است. باید توجه کرد که این رویارویی فقط در دریای جنوبی چین یا جنوب شرقی آسیا رخ نمی‌دهد. در خاورمیانه برای کنترل منابع انرژی، در کانال سوئز برای کنترل مسیر ترانزیت کالا و در مدیترانه برای منابع جدید انرژی برنامه‌ریزی می‌کنند تا جلوی نفوذ چین در این مناطق را بگیرند.

چین در حال تلاش است تا سلطه دریایی و اقیانوسی خود را گسترش دهد، الان چینی‌ها در حال ساخت بزرگ‌ترین ناو آبی-خشکی جهان هستند، اگر موفق به ساخت این ناو شوند، توانسته‌اند به لحاظ توان دریایی روی دست امریکا بلند شوند. امریکا با تمام تمرکز این تحولات را رصد و برای مقابله با قدرت چین برنامه‌ریزی می‌کند.

همزمان واشنگتن روسیه را یک قدرت اگرسیو یا تهاجمی ارزیابی می‌کند. در امریکا معتقدند که روس‌ها از لاک دفاعی که بعد از فروپاشی شوروی رفته بودند، خارج و به یک قدرت اگرسیو تبدیل شده‌اند. در نتیجه امریکا، مدیترانه را رها نخواهد کرد و اهمیت این دریا را درک می‌کند.

به تصور من اگر دولت در امریکا تغییر کند، اولویت مدیترانه در امریکا به‌شدت افزایش پیدا کند. در حال حاضر دولت کنونی به نوعی روزمره برنامه‌ریزی می‌کند و چندان رویکرد استراتژیک و بلندمدتی ندارد، اما روسای جمهور بعدی چه دموکرات‌ها و چه جمهوری‌خواهان با تجربه‌تر، قطعا رویکرد جدی‌تری در موضوع مدیترانه خواهند داشت و برای حفظ اتحاد‌شان با اروپا و اتحاد با رژیم صهیونیستی و مصر تلاش بیشتری خواهند کرد تا جلوی نفوذ چین و روسیه را در این منطقه بگیرند.

جایگاه ایران را در مدیترانه چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آیا ایران ظرفیت کافی و برنامه‌ای بلندمدت برای حضور در مدیترانه دارد؟

تصور من این است که در مقطع فعلی ایران توجه ویژه‌ای به نفوذ در دریای مدیترانه ندارد. آنچه ایران برای برنامه‌های کشیدن خط‌آهن و خط لوله انتقال انرژی از طریق مسیر عراق به سوریه در ذهن دارد، یک رویکرد بری است نه تفکر بحری. ایران بیشتر به دنبال حضور و نفوذ در عراق، روسیه و لبنان است که استراتژی مقاومت را پیگیری کند.

بعید می‌دانم که ایران حتی برنامه‌ای برای رقابت با مصر، ترکیه و رژیم صهیونیستی از لحاظ انرژی در دریای مدیترانه داشته باشد. قطعا کسی در میان سیاستگذاران ایرانی بدش نمی‌آید که اگر خط لوله انرژی میان ایران، عراق و سوریه ایجاد شد، مازاد انرژی آن به جنوب اروپا صادر شود و امتیاز بزرگی برای ایران است، ایتالیا، اسپانیا و پرتغال در جنوب اروپا از شرکای قدیمی ایران محسوب می‌شوند و قطعا از چنین چیزی بهره‌مند می‌شوند. اما واقعیت این است که در حال حاضر گذشته از اینکه خط لوله هنوز تاسیس نشده است، اصولا ظرفیت تولید گاز طبیعی در ایران به حدی نیست که بتواند هم نیاز عراق، هم نیاز سوریه و هم نیاز لبنان را تامین کند و مازادی برای صادرات به جنوب اروپا داشته باشد.

شاید در آینده اگر گشایشی در اقتصاد ایران و سرمایه‌گذاری در صنعت نفت و گاز ایجاد شود و همچنین پیشرفتی برای ایجاد خط لوله به عراق و سوریه پیش آمد، آنگاه می‌توان تازه به استفاده از آن برای صادرات به جنوب اروپا فکر کرد.

bato-adv
مجله خواندنی ها
مجله فرارو