bato-adv
کد خبر: ۴۶۰۴۰۳
یک جامعه‌شناس با مقایسه ماجرای میدان کاج و ماجرای مشهد مطرح کرد

خشونت، ابزار تحقق خواسته‌های‌مان شده

خشونت، ابزار تحقق خواسته‌های‌مان شده
عالیه شکربیگی جامعه‌شناس گفت: واقعیت این است که شرایط و بستر اجتماعی امروز ایران به شکلی شده که انسان‌هایی جبار را پرورش می‌دهد. در این بستر انسان‌های خشونت‌گرا دارند پرورش می‌یابند. در این بستر است که فرد با خود می‌گوید اگر شما باشید ما نخواهیم بود و اگر ما باشیم شما نباید باشید.
تاریخ انتشار: ۱۲:۱۵ - ۱۰ آبان ۱۳۹۹

یک دهه را درنظر بگیرید که آغازش وقوع قتلی در میدان کاج سعادت‌آباد تهران بوده و انتهایش ماجرای مرگ یک مرد در پی دستگیری توسط مامور قانون در مشهد. در ماجرای نخست ایستادیم و مردن یک نفر را تماشا کردیم. در ماجرای مشهد ایستادیم و به مردی با شوکر خندیدیم. ما را چه شده است؟ چیزی که «عالیه شکربیگی» جامعه‌شناس در توصیف آن می‌گوید کار ما از آنچه حضرت سعدی فرموده بود بنی‌آدم اعضای یک پیکرند، رسیده‌ایم به جایی که می‌ایستیم.

به گزارش اعتماد، این عضو ۵۸ ساله انجمن جامعه‌شناسی ایران که دکترای خود را در «بررسی مسائل اجتماعی» گذرانده است به بروز و ظهور منیت‌ها در جامعه و فردگرایی اشاره می‌کند و توضیح می‌دهد: «خشونت به عنوان یک ابزار برای تحقق منیت به کار بسته شده است.»

او که در زمان وقوع حادثه میدان سعادت‌آباد نیز به تحلیل ماجرا پرداخته بوده با مد نظر قرار دادن ماجرای مشهد به واقعه دخترآبادان اشاره می‌کند و می‌افزاید: «آن دخترخانم در آبادان می‌توانست برود شکایت کند، اما احتمالا چشم‌اندازی که مقابل خود دیده این بود که حالا بروم شکایت کنم قانون هزار و یک خان جلوی پای من می‌گذارد و آخر‌الامر هم خود مرا متهم می‌کنند. پس ترجیح داده خودش مجری قانون شود و حق خودش را بستاند.» شکربیگی همچنان امیدوار است که گوش مسئولان زنگ خطر‌هایی که او و همکارانش از آن خبر می‌دهند را بشنوند و زودتر برای آن چاره‌اندیشی کنند.

هفته نخست آبان امسال درحالی آغاز شد که به نوعی یادآور هفته نخست آبان ۱۰ سال قبل بود. مردم در ۶ آبان ۸۹ در میدان کاج سعادت آباد تهران ایستادند و ۵۵ دقیقه ناظر خشونت بودند تا بالاخره یک نفر جان باخت. امسال در مشهد مردم ایستادند و بسته شدن یک فرد به میله و تحمل آزار با شوکر را تماشا کردند. در فیلم‌هایی که از آن ماجرا پخش شد صدای خنده حاضران شنیده می‌شد. در آبادان و ماجرایی که به دختر آبادان مشهور شد هم وضعیتی شبیه آن رخ داد. چه شده است که ما می‌ایستیم و خشونت را تماشا می‌کنیم؟ چرا باید از یک نفر به خنده بیفتیم؟

بله آنچه در آن فیلم بعد از آزاری که به وسیله دستگاه شوکر به فردی که دستش بسته بود و نمی‌توانست از خود دفاعی کند دیده می‌شد، رفتار حاضران در محل بود. عده‌ای که ایستاده بودند، نگاه می‌کردند و در مواردی می‌خندیدند. اگر عمیقا روی این مساله متمرکز شویم این پرسش پیش می‌آید؛ چه شده که ما از عمل به شعر حضرت سعدی یعنی آنجا که می‌گوید بنی‌آدم اعضای یکدیگرند، که در آفرینش ز یک گوهرند/ چو عضوی به درد آورد روزگار، دگر عضو را نماند قرار که نماد اصلی اخلاقی در جامعه بوده به چنین رفتاری رسیده‌ایم؟ چه شده که این اصل اخلاقی را زیر پا می‌گذاریم؟

من در همان قضیه میدان کاج سعادت‌آباد تهران که ۱۰ سال پیش از این روی داد و مردم ایستادند و جان دادن یک فرد و عربده‌کشی ضارب را تماشا کردند، مصاحبه‌ای کردم و از بی‌تفاوتی اجتماعی مردم ایران صحبت کردم و نسبت به آن هشدار دادم. این بی‌تفاوتی برخاسته از بحرانی است که در اجتماع ماست. وقتی جدال و خشونت در جامعه افزایش یابد و بستر‌های خشونت‌زا شکل بگیرد و وقتی کرامت انسانی، ارزش والای انسانی و اصول اخلاقی جای خود را به خشونت و شعف حاصل از ابراز خشونت بدهد آن جامعه دچار یک‌جور فروپاشی اخلاقی و فرهنگی شده است.

فرقی نمی‌کند ما از یک خانواده صحبت کنیم یا یک سیستم، یک خانواده وقتی می‌تواند خروجی سالمی داشته باشد که همه اعضای آن سالم رفتار کنند. یک سیستم هم به همین گونه است. جامعه هم همین است وقتی یک جامعه از سلامت روان برخوردار است که همه اعضای آن جامعه رفتار سالمی داشته باشند.

در چارجوب نظری هم وقتی هر کس وظایف خود را به درستی انجام ندهد، نمی‌توان انتظار داشت که خروجی آن مجموعه از سلامت برخوردار باشد. این در حالی است که مهم‌ترین پیوست جامعه پیوست اخلاقی، پیوست انسانی و پیوست فرهنگی آن جامعه است. آنجا که احترام به انسان و انسانیت زیر پا گذاشته می‌شود شاهد پیدایش انسان‌هایی هستیم که در آن اجتماع از خشونت لذت می‌برند، از رفتار‌های خشن سرخوش می‌شوند، می‌خندند. این رفتار گویای یک فاجعه در دل جامعه ما و در دل فرهنگ ماست. این تغییر رفتار مربوط به یک روز و دو روز نیست و در طول زمان به وقوع پیوسته است. در طول زمان ارزش‌های یک فرد تغییر کرده و به انسانی «فردگرا» تبدیل شده است. به انسانی خشونت‌گرا تبدیل شده که از شکنجه و خشونت لذت می‌برد.

در ماجرای میدان کاج سعادت آباد تهران برخی این توجیه را می‌آوردند که ضارب با قمه ایستاده بود و اجازه نمی‌داد کسی برای کمک به فرد مجروح پیش برود. بعد این پرسش مطرح شد که چرا ماموران که سلاح داشتند، اقدامی نکردند. در ماجرای مشهد هم این توجیه ممکن است مطرح شود که ما اگر جلو می‌رفتیم مامور به خود ما واکنش نشان می‌داد. آیا این توجیهات منطقی به نظر می‌رسد؟

آنچه در مشهد مشاهده کردیم، گواه وقوع مساله‌ای اجتماعی است. چسب اجتماعی که همان سرمایه اجتماعی باشد دچار آسیب شده است. به گونه‌ای دچار آسیب شده است که شاهدیم یک انسان جلوی شما آزار می‌بیند و شما به جای آنکه بروید جلو و از فردی که خود باید حافظ نظم باشد، خواهش کنید این رفتار را متوقف کند. بگویید حتی اگر این فرد مجرم باشد و خطا کرده باشد قانونی هست، قواعدی هست، باید تحت تعریف آن قوانین با او برخورد شود نه اینکه خود ما دست به تشخیص بزنیم. شاهدیم که چنین رفتاری نمی‌کنیم و ناراحت‌کنند‌ه‌تر اینکه فراتر از این وضعیت انسان‌هایی هستند که ایستاده‌اند و می‌خندند.

ما در کشوری زندگی می‌کنیم که با تورم قانون مواجه است. به عبارتی ما قانون بازدارنده کم نداریم. الان شما به افول ارزش‌های اخلاقی اشاره می‌کنید. اینکه دیگر شعر سعدی برای‌مان کارکرد ندارد. چه شد که به چنین تغییری در جامعه رسیدیم؟

آقای روحانی اواخر دولت اول و اوایل دولت دوم خودش منشور حقوق شهروندی را به جامعه و مردم معرفی کرد و خواهان اجرای آن شد. اما ما در مشهد و آنچه در شهرک حجت این کلان‌شهر رخ داد چیزی را شاهد هستیم که در آن متاسفانه انسان‌ها حقوق انسانی و حقوق شهروندی همدیگر را به رسمیت نمی‌شناسند. این نشان‌دهنده وضعیتی است که در آن منیت و فردیت افراد تا به جایی رسیده که فقط به خودشان فکر کنند.

واقعیت این است که شرایط و بستر اجتماعی امروز ایران به شکلی شده که انسان‌هایی جبار را پرورش می‌دهد. در این بستر انسان‌های خشونت‌گرا دارند پرورش می‌یابند. در این بستر است که فرد با خود می‌گوید اگر شما باشید ما نخواهیم بود و اگر ما باشیم شما نباید باشید.

ما امیدوار بودیم در اصول اخلاقی که زیربنای توسعه و زیربنای اقتصاد و سیاست و سایر بخش‌هاست پیشتاز باشیم، اما اکنون می‌بینیم که اصول اخلاقی در جامعه در حال مخدوش شدن است. به همین دلیل ماجرای مشهد فقط ماجرایی نیست که در یک شهرک حاشیه‌نشین این کلان‌شهر روی داده باشد بلکه رویدادی است که باید از زوایای مختلف بررسی شود.

آنچه روی داده گواه آن است که سرمایه اجتماعی دارای ناکارآمدی شده و سرمایه‌های انسانی و عاطفی از بین رفته است که در آن انسان‌هایی به وجود آمده‌اند که سلطه‌گرا هستند و در شکل بیرونی آن می‌بینیم با آن مامور خاطی که خود باید حافظ نظم می‌بود همراهی می‌کنند. ماموری که باید مردم را متفرق می‌کرد و آن فرد خاطی را به قانون تحویل می‌داد خود دست به کار شد و مردم هم با او همراهی کردند.

این بستر همان بستری است که دو گروه انسان را پرورش می‌دهد؛ یکی انسان‌های سلطه‌گرا و جبار و دیگری انسان‌هایی که مجبورند این سلطه را متحمل شوند. در شرایطی که ما بیش از هر زمان دیگری نیاز به نگاهی برخاسته از الگوی جامعه‌محوری و خانواده‌محوری داریم شاهد آن هستیم که بیشتر فردگرایی و منیت‌گرایی دارد پیش می‌رود. واقعه مشهد که یادآور واقعه میدان کاج سعادت آباد تهران بود، زنگ خطر جدی از بین رفتن ارزش‌های اخلاقی و انسانی در جامعه ماست.

اگر بخواهیم واقعه مشهد و واقعه دختر آبادان را کنار هم بگذاریم آیا شباهت‌هایی بین این دو ماجرا می‌توانیم بیابیم و هر دو را نتیجه بی‌تفاوتی اجتماعی یا بروز فردگرایی در جامعه تحلیل کنیم؟

حکایت همان است که می‌گویند مشت نمونه خروار است. در میدان کاج مردم عکس‌العملی نشان ندادند و حالا در شهرک حجت مشهد می‌ایستند و برخی می‌خندند. در ماجرای دختر آبادان شاهد بودیم که دختری بلند می‌شود و خودش را محق می‌داند و دست به کار احقاق حق خود می‌شود.

در مشهد شاهدیم که ماموری خودش را مبنای قانون می‌داند. در همه این موارد یا حتی آن مامور حراست شرکت پالایش نفت آبادان که بالاسر آن دختر کار‌های ناشایستی می‌کرد، شاهد انسان‌هایی هستیم که بر این مبنا، جامعه و عصری که در آن به سر می‌برند خشونت را به عنوان یک عملکرد برای خواسته‌های خودشان به کار می‌گیرند. یعنی خشونت به عنوان یک ابزار برای تحقق منیت به کار بسته شده است.

آن دخترخانم در آبادان می‌توانست برود شکایت کند، اما احتمالا چشم‌اندازی که مقابل خود دیده این بود که حالا بروم شکایت کنم قانون هزار و یک خان جلوی پای من می‌گذارد و آخر‌الامر هم خود مرا متهم می‌کنند. پس ترجیح داده خودش مجری قانون شود و حق خودش را بستاند. این رفتار یعنی فروپاشی اخلاقی. در ماجرای ماموری که در مشهد خودش را محق به انجام اقداماتی مجازات‌گرایانه دانسته نیز همین وضع است.

او براساس یک نظام سلسله مراتبی و براساس قانون صرفا مامور حفظ نظم است و این مسئولیت به او سپرده شده است. نه اینکه او بخواهد نقش فردی دیگر را بازی کند. این وضع حاصل شرایطی است که در آن، جامعه انسان‌هایی پرورش داده که خشونت‌گرایی را وسیله و ابزاری برای رسیدن به منافع و خواسته‌های خود می‌دانند. برای همین است که هر روز یک خبر بد از جامعه خودمان می‌شنویم. برای همین است که افراد می‌ایستند و بی‌تفاوت تماشا می‌کنند. این رفتار برای جامعه بسیار خطرناک است.

اگر به همان دوره وقوع ماجرای میدان کاج در سعادت‌آباد برگردیم شاهد اتفاقات دیگری هم بودیم که مشابه همان رویداد بود. مثلا در مرداد و شهریور ۱۳۹۰ ما در همین روزنامه اعتماد گزارش‌هایی تهیه کردیم که مردم برای دیدن مراسم اعدام پیش از طلوع آفتاب درحالی که فلاکس چای و تخمه به همراه داشتند حاضر می‌شدند.

همان زمان پرسیدیم لحظه جان دادن یک انسان چه لذتی دارد که کسی خودش را مجاب می‌کند پیش از طلوع آفتاب برخیزد و با چای و تخمه در آنجا حاضر شود و تماشا کند. این وضع حالا به شکل تهیه فیلم یا دیدن فیلم و سرگرم شدن از طریق گوشی‌های هوشمند تبدیل شده. این را چگونه می‌توان تحلیل کرد. یا شاید همان طور که می‌گوییم خب همه چیز به همه چیز باید شبیه باشد. وقتی اقتصاد و سیاست وضع‌شان خوب نیست پس این هم تابعی از آن است و از کنار قضیه بگذریم.

حتی اگر به جهان‌بینی مذهبی خودمان رجوع کنیم می‌بینیم که در آنجا به ما گفته‌اند، جامعه‌ای تغییر نمی‌کند مگر آنکه اعضای آن جامعه بخواهند سرنوشت خود را تغییر دهند. در یک کلام وضعیت جامعه ما تغییر نمی‌کند مگر آنکه تک‌تک افراد جامعه ما درون خودشان را تغییر دهند و به جهان‌بینی و آگاهی‌ای برسند که در آن حق و حقوق انسان‌ها محترم شمرده می‌شود. اینکه کسی مامور حکومت هست، باشد. رییس‌جمهور جامعه‌ای است، باشد. او حق ندارد به کسی توهین کند و علیه کسی خشونت ابراز کند. اما ما می‌بینیم که در جامعه ما هنوز رفتار‌های انسانی و حقوق انسان‌ها رعایت نمی‌شود.

آنچه انسان را به مقام خلیفه‌اللهی رسانده و ما در جامعه‌شناسی آن را به مکتب انسانیت می‌شناسیم همین است که ارزش‌های انسانی و خدایی باید محترم شمرده شود. اگر شما تابع مکتب انسانیت نباشید و اگر جامعه ما چنین نکند فرض کنیم شما ۵ سال دیگر با من در همین زمینه مصاحبه‌ای کنید، بحثمان این خواهد بود که شرایط از سال جاری هم بدتر شده است.

وقتی بنیاد‌های اخلاقی جامعه آسیب دید و هرکس تابع آنچه خود می‌خواهد باشد نه تابع اصول و ضوابط، آن وقت است که شاهد بروز و تولد انسان‌هایی هستیم که همه چیز را برای خودش می‌خواهد. برای همین است که الان شاهد انواعی از تبعیض چه تبعیض طبقاتی چه تبعیض جنسیتی چه شکاف طبقاتی هستیم. الان باید بگوییم دره عمیقی در روابط انسان‌های جامعه به وجود آمده است. هم به لحاظ سیاسی، هم به لحاظ اقتصادی و هم به لحاظ اخلاقی. این شکاف خیلی عمیق شده است و زنگ خطر در بالاترین سطح را باید به صدا درآورد.

شما در تحلیل این ماجراها، چه مشهد و چه دختر آبادان و چه آنچه پیش‌تر در میدان‌کاج سعادت‌آباد یا تماشای اعدام‌ها، رخداد موضوع را با فردگرایی و بروز منیت‌ها مرتبط دانستید. این می‌تواند عارضه دنیای مدرن یا دنیای سرمایه‌داری باشد. چرا ما و جامعه ما گرفتار آن شده است.

ما الان دست‌کم هر یک عضو یکی از شبکه‌های اجتماعی هستیم. هر کدام‌مان یک گوشی هوشمند داریم و اکثرا اوقات‌مان را با این گوشی‌ها می‌گذرانیم. این تکنولوژی‌ها و شبکه‌های اجتماعی فردیت افراد را بیشتر و بیشتر می‌کنند. پیش‌تر می‌گفتیم که قرن بیست‌ویکم قرن تنهایی است. الان هم این تنهایی بیشتر شده است. در همین تنهایی‌هاست که فرد احساس افسردگی شدید می‌کند و هیچ چیزی برایش ارزش ندارد و دست به خودکشی می‌زند. چرا باید امروز شاهد خودکشی دانش‌آموزان باشیم.

واقعیت این است که جامعه ما الان دچار یک دل‌زدگی شده است. مسئولان ما پشت در‌های بسته اتاق‌هایی که فقط خودشان و تفکرشان وجود دارد تصمیم‌سازی می‌کنند و در مقابل شاهد آن هستیم آن‌هایی که در این تصمیم‌گیری‌ها نیستند عملا بی‌تفاوتی اجتماعی را رقم زده‌اند. آنچه اینک بیش از هر زمان دیگری نیازمند آن هستیم این است که مسوولان کلان کشور حرف‌های ما جامعه‌شناسان و زنگ خطر‌هایی که ما از آن صحبت می‌کنیم را بشنوند و برای آن کاری بکنند.

آقای روحانی اواخر دولت اول و اوایل دولت دوم خودش منشور حقوق شهروندی را به جامعه و مردم معرفی کرد و خواهان اجرای آن شد. اما ما در مشهد و آنچه در شهرک حجت این کلان‌شهر رخ داد چیزی را شاهد هستیم که در آن متاسفانه انسان‌ها حقوق انسانی و حقوق شهروندی همدیگر را به رسمیت نمی‌شناسند. این نشان‌دهنده وضعیتی است که در آن منیت و فردیت افراد تا به جایی رسیده که فقط به خودشان فکر کنند.

ما الان دست‌کم هر یک عضو یکی از شبکه‌های اجتماعی هستیم. هر کدام‌مان یک گوشی هوشمند داریم و اکثرا اوقات‌مان را با این گوشی‌ها می‌گذرانیم. این تکنولوژی‌ها و شبکه‌های اجتماعی فردیت افراد را بیشتر و بیشتر می‌کنند. پیش‌تر می‌گفتیم که قرن بیست و یکم قرن تنهایی است. الان هم این تنهایی بیشتر شده است. در همین تنهایی‌هاست که فرد احساس افسردگی شدید می‌کند و هیچ چیزی برایش ارزش ندارد و دست به خودکشی می‌زند. چرا باید امروز شاهد خودکشی دانش‌آموزان باشیم.

مجله خواندنی ها
مجله فرارو