bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۴۷۲۷۸۰
قدرت مظاهری

از جیب‌بری پدر تا ماینر غیرمجاز

از جیب‌بری پدر تا ماینر غیرمجاز
یه مدت پیش توی صف نونوایی ناخودآگاه متوجه مکالمه‌ی دوتا شهروند شدم که داشتن صحبت می‌کردن و یکی شون به یکی دیگه شون درخواست خرید ده تا دستگاه ماینر رو می‌داد. حرفاشون که تموم شد، پرسیدم: "ببخشید، جسارتا مجوز گرفتید برای ماینرا؟ " جفت شون بر و بر نیگام کردن و فروشنده هه گفت:"مجوز چی؟! مجوز نمی‌خواد!
تاریخ انتشار: ۲۱:۵۶ - ۲۸ دی ۱۳۹۹

قدرت مظاهری؛ یک ... یه آدم می‌شناختم زیاد اهل کار و فعالیت نبود. نه مدیریت درست و حسابی داشت و نه می‌تونست حساب کتابای زندگیشو جمع و جور کنه. قپی زیاد می‌اومد البته. این‌که فلان می‌کنم و بهمان می‌شم و از این‌جور حرفا. از هر صدتا کلمه‌ای که می‌گفت، سه تا حرف راست و درست هم درنمی اومد ازش. رو همین حساب، کلی بدهی بار آورده بود توی محله شون. عوضش ولی، چهار تا بچه‌ی جوون داشت که خیلی آدمای کاری و غیوری بودن و هر کاری برمی اومد از دست شون.

اون اوائل که بابائه از تنبلیش هیچ کاری غیر از غُرغُر نمی‌کرد، هر شب که بچه‌ها برمی گشتن از سر کار، تا چشماشونو می‌ذاشتن رو هم که چرتی بزنن و یه خستگی در کنن، بابائه یواشکی می‌رفت سراغ جیباشون و هرچی که کار کرده بودن، کش می‌رفت و فرداش می‌داد جای بدهیایی که داشت. بچه‌ها اولش زیرسبیلی رد می‌کردن کار باباشون رو ولی وقتی دیدن از رو نمی‌ره، اونا هم کم کم راه بابائه رو پیش گرفتن و شدن عینهو خودش.

یکی‌شون از میوه‌های درخت خونه می‌دزدید، یکی دیگه ظرفای خونه رو می‌قاپید و بیرون حراج می‌کرد، سومیه فرشای خونه رو به بهونه‌ی شستشو می‌برد بیرون و دیگه پس نمی‌آورد، آخری هم زده بود تو خط رخت و لباسای توی کمدا و هر روز یه ساک می‌بست ازشون و می‌برد می‌فروخت.

یه مدت بعد جوری شده بود که غیر از مادر خونواده، باقی دیگه شون، همه از همدیگه دزدی می‌کردن و به روی هم هم نمی‌آوردن. یه مدت توی اون محله بودن و بعد دیگه سراغی نداشتم ازشون تا یکی دوسال پیش که شنیدم مادره دق کرده از دست شون و مرده و بابائه و بچه‌ها هم هرکدوم یه گوشه از خونه رو که دیگه چیزی نمونده بود توی اون، فروختن و گم شدن توی روزگار ...

دو ...
خیلیا رو می‌شناسم که کجه دستاشون. کافیه یه کم دقیق بشی توی حرکات و سکنات و رفتار و کردارشون. خیلی راحت می‌شه فهمید ازشون که دارن کارای خبیثی می‌کنن اون زیرزیرا. از لبخندای مزورانه و مرموزشون، از نگاه‌های شیطنت آمیزشون، از آب کشیدن جانمازای زربافت و رنگارنگ شون و از کل مسیر کجی که برای رسیدن به مقصدشون درنظر گرفتن، راحت می‌شه فهمید که دارن دور می‌زنن همه رو.

سوای اختلاسای کلان اختلاسای کوچیک توی ادارات و سازمانا، ساخت و سازای غیرمجاز، قطع و فروش درختای جنگلی، دزدی اموال دولتی، سرقت از خودپردازا و پارکا و اماکن عمومی دیگه، آب دزدی و گاز دزدی و برق دزدی و باقی چیزای دیگه‌ای شبیه اینا، هنرای جدیدی هستن که چن سالی می‌شه متداول شده و اسم شون هم شده زرنگی!

یه مدت پیش توی صف نونوایی ناخودآگاه متوجه مکالمه‌ی دوتا شهروند شدم که داشتن صحبت می‌کردن و یکی شون به یکی دیگه شون درخواست خرید ده تا دستگاه ماینر رو می‌داد. حرفاشون که تموم شد، پرسیدم: "ببخشید، جسارتا مجوز گرفتید برای ماینرا؟ "جفت شون بر و بر نیگام کردن و فروشنده هه گفت: "مجوز چی؟! مجوز نمی‌خواد! "گفتم: "استفاده از برق شهری می‌کنید دیگه" گفت: "نه، قراره یه جای صنعتی نصب شون کنیم" گفتم: "فرق نمی‌کنه. باید مجوز بگیرید. قیمت برق تون می‌شه برق صادراتی" دوتایی شون خندیدن و جوری نیگام کردن که یعنی خیلی خوشه حالت عمو! ...

سه ...
یه مدت توی ذهنم بد و بیراه می‌گفتم به اون بابائه. همون که هیچ کاری نمی‌کرد غیر از دزدی از جیب بچه هاش. یه مدت این اواخر هم بد و بیراه می‌گفتم به دله دزدای فراوون توی مملکت که اموال عمومی رو هاپولی می‌کردن و از موقعیتای اداری و سازمانی و اجتماعی شون سوءاستفاده می‌کردن برای بالاکشیدن دارای‌های ملی و عمومی.

این روزا توی دلم و توی ذهنم و توی باورم ولی دارم حق می‌دم بهشون. حق می‌دم به دزدیاشون، به بالاکشیدناشون، به سوءاستفاده کردناشون و به همه و همه‌ی خبائث و خلافایی که برای رسیدن به رفاه و بالابردن سطح زندگی شون انجام می‌دن. این روزا کم کم داره این باور توی ذهنم جوونه می‌زنه و ریشه می‌دوونه که وقتی بابای یه خونه از راه و روشای مختلف دارای‌های بچه‌هاش رو بکشه، غیر از دزدی و هاپولی خونه، چه راه دیگه‌ای باقی می‌مونه برای بچه‌ها؟!

bato-adv
مجله خواندنی ها
مجله فرارو