bato-adv
کد خبر: ۴۹۷۳۶

بررسی حیات سیاسی میرحسین موسوی

احمد توکلی
تاریخ انتشار: ۱۱:۴۲ - ۲۰ خرداد ۱۳۸۹


احمد توکلی نماینده مجلس در گفتگویی با نشریه همشهری به بررسی حیات سیاسی میرحسین موسوی پرداخته است . توكلي در دولت اول موسوي، وزير كار و سخنگوي دولت بوده است. البته او در همان دوران به يكي از جدي‌ترين منتقدين سياست‌هاي اقتصادي موسوي تبديل شد و در نهايت هم از دولت وي كناره گرفت. 

آقاي دكتر توكلي شما يكي از چهره‌هاي فعال سياسي و رسانه‌اي دهه شصت بوديد و در دولت ميرحسين موسوي هم حضور داشتيد. به نظر شما چه عاملي باعث شد كه آقاي موسوي پس از اتمام دوره نخست وزيري اش از فضاي سياسي كشور كناره بگيرد و سكوت اختيار كند؟
علت دقيق اين سكوت براي من چندان روشن نيست، ولي قرائني داريم كه با كنار هم چيدن اين قرائن مي‌توانيم به علت سكوت آقاي موسوي در اين 20 سال نزديك شويم. آقاي موسوي دو مشخصه برجسته داشت. يكي استكبارستيزي و ديگري مستضعف‌گرايي. 

آن موقع همه ما در دولت تلاش داشتيم كه وضع مستضعفين كشور را كه در سال‌هاي حكومت پهلوي به شدت تحت فشار بودند ارتقا ببخشيم. مخصوصا در روستاها و شهرهاي كوچك. به همين دليل جهت‌گيري دولت در تخصيص منابع مالي، توجه به روستاها و نقاط محروم بود. در سياستگذاري‌هايي هم كه به قدرت خريد مردم برمي‌گشت شديدا حساس بوديم كه اين سياستگذاري‌ها بر وضع مستضعفين چه تحولي ايجاد مي‌كند.
 
آن‌قدر اين مساله براي همه ما مهم بود كه نتيجه‌اش اين شد كه وضع مستضعفين در اول انقلاب با سرعت بسيار بيشتري از وضع عمومي كشور بهبود پيدا كرد؛ علاوه بر شواهد عيني، تحقيقات علمي نيز نشان مي‌دهد كه درحالي‌كه توليد ملي در سال‌هاي اول انقلاب به علت جنگ و سياست هاي دولتي كردن اقتصاد در خيلي از سال‌ها نرخ منفي داشت، توزيع درآمد به سرعت و به‌شدت بهبود پيدا كرده بود. بخشي از اين موفقيت تحت‌تاثير روحيه مهندس موسوي بود و البته جهت‌گيري كلي نظام هم همين بود.
 
مثلا آقاي هاشمي در همان سال‌ها در خطبه‌هاي نمازجمعه بحث‌هاي مبسوطي را در دفاع از توزيع منابع و درآمدهاي ملي به نفع مستضعفين انجام مي‌داد.البته مواضع ايشان در آن دوره شديدا دفاع از دولتي كردن امور اقتصادي بود كه اين جنبه مورد مخالفت ما بود.

پس اختلاف شما ودوستانتان كه به طيف راست دولت معروف شديد با نخست‌وزير وقت و نزديكانش در چه بود؟
به نظر مي‌رسيد، آن‌قدر اين مساله توزيع منابع و درآمدهاي ملي به نفع مستضعفين براي آقاي موسوي اهميت داشت و در رفتار او نمايان احساس مي‌شد كه به نوعي به سمت دولتي كردن همه امور و دراختيار گرفتن تمام منابع و فعاليت‌هاي اقتصادي به بهانه توزيع عادلانه آن‌ها پيش مي‌رفت.
 
در حقيقت آقاي موسوي به تعبير دوستان ما در آن نامه معروف به امام به دنبال دولتي‌كردن مردم بود. از طرف ديگر ما و دوستان هم‌فكر ما در ضمن اين‌كه مخالف اختلاف طبقاتي بوديم، دفاع از حقوق مالكيت را وظيفه خودمان مي‌دانستيم. چون به نظر ما اسلام اين دو را با هم مي‌خواست و جمع هر دو را ممكن مي‌دانست و مي‌داند. 

به همين دليل از طرف آقاي موسوي و آقاي هاشمي متهم شديم كه طرفدار سرمايه‌دارها و نظام‌ بازار هستيم. درحالي‌كه خود آنها به‌شدت به دولتي كردن و دخالت دولت در امور اقتصادي پايبند بودند، و ما در واقع با دخالت بي‌حد و حصر دولت در زندگي مردم مخالف بوديم. اعتقاد ما بر اين بود كه بخش خصوصي بايد با نظارت و كنترل دولت رشد كند و در حيطه كار دولت دخالت نكند. اين مسأله منشاء اختلافات شديدي بين دو دسته از وزراء شد.

با وجود اين اختلاف‌ها چطور در آن شرايط حساس جنگ، به اين نتيجه رسيديد كه دولت را ترك كنيد؟ در همه دولت‌ها بين برخي از اعضاي كابينه اختلاف وجود دارد،‌ چرا اين اختلاف منجر به كناره‌گيري شما و آقاي عسگراولادي شد؟
اين اختلاف تا حدي شدت گرفت كه آقاي موسوي و دوستان وي از جمله آقايان بهزاد نبوي، مرحوم نوربخش و امثال ايشان، سعي داشتند كه در كارهايي كه ما در اختيار داشتيم اختلال ايجاد كنند و شرايطي را ايجاد كنند كه وزارتخانه‌هايي كه مسئوليت آن‌ها با ما بود توفيقي به دست نياورد، شواهد متقني هم در اين مورد وجود داشت.
 
ما ديديم كه كشمكش در حال بالاگرفتن است و به نقص در كار مردم مي‌كشد. بنابراين ترجيح داديم براي جلوگيري از اين اختلافي كه در نهايت به ضرر مردم تمام مي‌شد از دولت كناره‌گيري كنيم. همان زمان نامه‌اي به امام امت نوشتيم.
 
هفت تن از وزراي آن موقع شامل آقاي پرورش، وزير آموزش و پرورش، آقاي ولايتي، وزير امور خارجه، آقاي مرتضي نبوي، وزير پست و تلگراف و تلفن، آقاي عسگراولادي، وزير بازرگاني، آقاي ناطق نوري، وزير كشور، آقاي رفيق‌دوست، وزير سپاه، و بنده به عنوان وزير كار به امام عرض كرديم كه اختلاف بر سر دولتي كردن مردم است يا مردمي كردن دولت و ما هفت نفر با گزينه اول كه دولتي كردن مردم است، مخالف هستيم و آن را به ضرر كشور، نظام و مستضعفان مي‌دانيم و فكر مي‌كنيم به جاي اين كار بايد دولت مردمي شود تا با سياستگذاري‌هاي درست امور را به نفع مردم به سامان برساند، نه اين‌كه در ريز و درشت زندگي مردم دخالت‌ كند. 

با اين استدلال، تقاضا كرديم تا امام اجازه بدهند كه ما استعفا بدهيم. بالاخره بعد از رفت‌وآمدهاي زياد تصميم دوستان بر اين شد كه بنده و آقاي عسگراولادي كه اقتصادي‌هاي اين جمع بوديم و طبيعتا به دليل ماهيت اقتصادي اختلاف با نخست‌وزير مشكلات بيشتري داشتيم، استعفا بدهيم. البته آقاي موسوي اين موضوع را تحمل نكرد و به جز آقاي ولايتي كه امام به او اجازه نمي‌داد، پنج نفر ديگر را حذف كرد.

مگر چه رفتاري با اين وزرا شد كه شما از آن به "حذف " تعبير مي‌كنيد؟
از جمع وزرايي كه گفتم آقاي مرتضي نبوي و آقاي پرورش را عزل كردند. در دولت دومشان هم آقاي رفيق‌دوست و آقاي ناطق را به شكل خيلي بدي حذف كردند. يعني به شكل تحقيرآميزي و البته اين دوستان آدم‌هايي نبودند كه حقارت را بپذيرند و نپذيرفتند. ولي آقاي موسوي رفتار نامناسبي داشت، شبيه رفتارهايي كه بعضي وقت‌ها از آقاي احمدي‌نژاد با برخي از وزرايشان مي‌بينيم.

خوب برگرديم به موضع اصلي مصاحبه يعني علت سكوت آقاي موسوي در اين بيست سال.
مقصود من از نقل اين ماجراي تاريخي اين است كه مي‌خواهم نشان دهم كه ايشان چقدر اصرار داشت كه دولت بايد در همه امور دخالت كند و اين كار را به نفع مستضعفان مي‌دانست و نظام بازار را به صورت اصولي قبول نداشت. شما اين را در نظر داشته باشيد و زماني كه آقاي هاشمي سر كار آمد را بررسي كنيد. آقاي هاشمي درست 180 درجه روشش را عوض كرد. يعني تبديل شد به مجري سياست‌هاي تعديل بانك جهاني و صندوق بين‌المللي پول. سروصداي امثال ما به شدت درآمد. 

من سرمقاله‌هاي روشن، شفاف و تندي در روزنامه رسالت عليه سياست تعديل آقاي هاشمي‌رفسنجاني مي‌نوشتم. در عين حال انتظار اين بود كه كسي كه بيش از همه بايد در اعتراض به آن شرايط خلاف عدالت، فرياد بزند آقاي موسوي باشد. درحالي‌كه ايشان مطلقاً سكوت كرد و اين سكوت بيش ‌از همه اسباب تعجب امثال بنده را فراهم كرد، كه چگونه فردي كه به زعم خود براي توزيع عادلانه ثروت‌ها اينگونه با رئيس‌جمهور وقت(مقام معظم رهبري) و بخش قابل توجهي از كابينه خود درگير مي‌شود، حال‌كه تمام سياست‌هاي دولت آقاي هاشمي ضد آرمان‌هايي كه بيان مي‌كرد پيش مي‌رود، سكوت مطلق را حتي بر يك بار سخن گفتن ترجيح مي‌دهد. 

اين براي من قابل توجيه نبود تا اينكه مهلت دولت اول آقاي هاشمي تمام شد. در انتخابات دور دوم رياست‌جمهوري آقاي هاشمي، بنده با او رقابت مي‌كردم و تمام انتقادات اقتصادي، سياسي و فرهنگي را با محوريت نگاه عدالت‌طلبانه و در نقد سياست‌هاي اقتصادي آقاي هاشمي، كه به زعم من و بسياري از كارشناسان منجر به تشديد شكاف طبقاتي مي‌شد، به صورت كاملاً عريان در رقابت‌ انتخاباتي بيان كردم. با اينكه در همان زمان نيز آثار سياست‌هاي تعديل آقاي هاشمي در اين تشديد شكاف طبقاتي آشكار شده بود و علي‌رغم فضاي داغ رقابت انتخاباتي و عطش جامعه براي انتقاد از وضع بوجود آمده، باز هم در اين دوره آقاي موسوي هيچ سخن نگفت. 

نه مقاله‌اي و نه سخنراني از ايشان ديديم و نه بيانيه‌اي صادر كرد و نه فعال در صحنه سياست نقش بازي مي‌كرد. البته اين را خبر دارم كه در مجمع تشخيص به عنوان اعتراض گاهي حرف‌هايي زده بود، اما اين اعتراض‌ها به هيچ‌وجه بروز اجتماعي نداشت.

اين سكوت در دولت بعدي هم ادامه داشت. در دوره اصلاحات كه سيد محمدخاتمي وزير ارشاد سابق ميرحسين موسوي به رياست‌جمهوري رسيد هم شاهد اين سكوت هستيم.
همين طور است. صفت دوم مهندس موسوي كه به آن شهره بود، ماهيت ضد امپرياليستي و مخالفت وي با سلطه‌طلبي آمريكا بود. اين مسئله را به طور جدي هم قبول داشت و هم تبيين مي‌كرد و بر اساس آن سياست‌ خارجي دولتش را شكل مي‌داد. 

ولي متاسفانه وقتي كه دوره آقاي خاتمي شد؛ روشنفكراني كه بر سر كار آمدند سعي كردند مفهوم امپرياليسم را پاك كنند و اصلا تفكر ضد سلطه‌طلبي را به سخره مي‌گرفتند و مساله توطئه استكبار جهاني را عليه انقلاب اسلامي يك توهم اعلام كردند. در اين شرايط هم انتظار بود كه آقاي موسوي يك تحركي از خود نشان بدهد. البته ايشان در يك سخنراني در يكي از دانشگاه‌هاي تهران، "توهم توطئه " را توهم اعلام كرد و از توطئه استكباري عليه كشورهاي ضعيف يعني تبيين مفهوم امپرياليسم و استكبار بر عليه انقلاب اسلامي و ملت‌هاي ضعيف سخن گفت.
 
اما به محض اينكه سخنراني ايشان منتشر شد، روزنامه‌هاي دوم خردادي حملات تندي را عليه او انجام دادند و ايشان به جاي ايستادگي و مقاومت در مبارزه براي احقاق حق مظلومين جهان و پرده برداشتن از چهره آمريكاي سلطه‌طلب سكوت كرد و عقب نشست. ديگر ما حرفي از ايشان نشنيديم و موضع‌گيري نديديم. اين هم براي من بسيار تاسف‌بار بود.

شايد با قاطعيت نتوان اين سكوت را ناشي از عدم اعتقاد به باورهاي گذشته دانست. شايد عده‌اي معتقد باشند كه اين نوع سكوت بيشتر يك سكوت مصلحتي براي حمايت از دولت نزديك به وي يعني دولت خاتمي باشد.
شايد هم هردو. بنده به دليل اين‌كه بالاخره ايشان را شخصيت مومن و انقلابي مي‌دانستم براي اينكه ارتباط ما با هم قطع نشود، دو سه بار در اين سال‌هاي سكوت و انزواطلبي ايشان، براي ديد و بازديد عيد به ديدار ايشان رفتم.
 
يادم مي‌آيد يكي از اين ديدارهاي نوروزي مربوط به ايامي بود كه افكار دكتر سروش در بين روشنفكران در حال رواج بود. فكر مي‌كنم ابتداي دهه 70 بود. در اين ديدار نوروزي دغدغه‌هاي آن روزهاي انقلابيون و مساله دكتر سروش را با وي مطرح كردم و اينكه اگر كسي افكار دكتر سروش را بپذيرد در واقع مبارزه نفي مي‌شود و تسليم در برابر غرب يك ارزش مي‌شود، نه ضدارزش. و از او خواستم كه نظرش را بدهد، ايشان سكوت كرد و تنها يك جمله گفت به اين مضمون كه البته اين حرف‌ها به جاي خود ولي نميتوان هر حرف مخالفي را با عنوان دگرانديش از صحنه حذف كرد.
 
اين جمله البته به صورت كلي جمله درستي است، اما در آن فضاي گفت‌وگوي ما و فضاي سياسي جامعه، كاملاً به معناي تاييد خط فكري روشنفكران تسليم‌گرا و منكر استكبار بود. چرا كه اين عنوان "دگرانديش " را آن روزها در ادبيات سياسي براي معرفي گروهي كه طرفدار دكتر سروش بودند و طرفدار ليبراليسم سياسي و تسليم و همگرايي با غرب بودند استفاده مي‌كردند.
 
بنابراين وقتي كه يك لغت و اصطلاحي براي يك دسته‌اي كه صاحب تفكر خاصي هستند عنوان مي‌شود؛ تقبيح استفاده از اين اصطلاح، در واقع به معناي تأييد تلويحي اين نگاه بود. من پيش خودم تلقي‌ام اين شد كه ايشان مانند قديم فكر نمي‌كند. البته نه آن موقع نه الان نمي‌توانم قسم بخورم كه برداشتم درست بوده است. يك واقعه هم گفتنش لازم است. 

در سال 1380 كه بنده با آقاي خاتمي رقابت مي‌كردم، به رغم آنكه مواضع بنده دفاع از عدالت و استقلال كشور در قبال هجمه فرهنگي، سياسي و اقتصادي غرب بود و مواضع اصلاح طلبان به وضوح غربگرايانه بود آقاي موسوي در دفاع از خاتمي بيانيه داد در حاليكه معلوم بود او راي مي‌آورد و موسوي نياز به تاييد جريان ليبرال سرمايه داري و ليبرال دموكراسي در حال جولان نداشت. شايد بتوان نتيجه گرفت كه اگر موسوي بر انديشه‌هاي پيشين خويش باقي بود نمي‌بايست چنين مي‌كرد. 

به اين ترتيب مي‌بينيد كه اين دو رفتار يعني سكوت محض در دوره‌ آقاي هاشمي و سكوت منفعلانه در دوره آقاي خاتمي با دو ويژگي مشخص ايشان كه مستضعف‌گرايي و استكبارستيزي بود به شدت ناسازگار است. اين سكوت طولاني در كنار تاييد تلويحي نگاه ليبراليسم سازشگرا چه معنايي مي‌تواند داشته باشد؟ آقاي موسوي در ايام انتخابات هم پاسخ سوالات درباره اين سكوت 20 ساله را ندادند. بلكه گفتند چون دوره آقاي احمدي‌نژاد خطري براي انقلاب احساس كردم به‌ميدان آمدم.

به نقطه خوبي رسيديم. آقاي موسوي در مواضع ابتدايي خود پس از اعلام كانديداتوري و حتي بعدها در مناظره‌هاي انتخاباتي بسيار تاكيد مي‌كرد كه به دليل احساس خطر جدي براي انقلاب سكوت بيست‌ساله خود را شكسته است. توجيهي كه همان موقع براي بسياري از آگاهان مسائل سياسي و حتي مردم قابل فهم نبود. اين‌كه چگونه ميرحسين موسوي با آن ويژگي‌ها در دهه شصت، 20 سال سكوت مي‌كند و در دولت‌هاي سازندگي و اصلاحات در مقابل بسياري از انحراف‌ها زبان به كام مي‌گيرد، اما در فضايي كه بيشترين شباهت را به آرمان‌گرايي دهه شصت دارد، اعلام خطر كرده و براي رفع اين خطر وارد صحنه مي‌شود. 

من نمي‌دانم كه اگر فردي زمان آقاي هاشمي با اجراي سياست‌هاي تعديل در كشور، كه اختلاف طبقاتي را تشديد مي‌كرد احساس خطر نمي‌كند و زمان آقاي خاتمي كه استكبارستيزي توسط نخبگان دولتي تخطئه شد و مي‌رفت تا به دست روشنفكران نزديك به اين دولت به كلي بر باد برود و ايشان باز احساس خطر نكرد،
 
زمان آقاي احمدي‌نژاد چه چيزي ديده بود كه از اين‌ها مهم‌تر بود. البته بنده خودم بعضي از كارهايي را كه آقاي احمدي‌نژاد كرده و مي‌كند، مخالف مصالح كشور و انقلاب مي‌دانم و خطر احساس مي‌كنم؛ ولي معني‌اش اين نيست كه زمان آقاي هاشمي يا آقاي خاتمي خطري انقلاب را تهديد نمي‌كرد و فقط الان انقلاب در حال تهديد شدن است. فكر نمي‌كنم اين توضيح آقاي موسوي كثيري از روشنفكران و مذهبي‌هايي كه ايشان را مي‌شناختند قانع كرده باشد.

شما تاكيد داريد كه آقاي موسوي به آقاي هاشمي مطلقاً اعتراض نكردند. از طرفي در دوره نخست‌وزيري موسوي هم ما شاهد حمايت‌هاي آقاي هاشمي از مشي اقتصادي ايشان بوديم. يعني در دو دولتي كه به لحاظ زماني كاملا در تداوم يكديگرند و به لحاظ اقتصادي كاملا در تضاد آشكار با هم هستند، ما شاهديم كه دو رئيس دولت به نوعي از كار يكديگر حمايت مي‌كنند. اين مسئله به خاطر نزديكي شخصي اين دوچهره نبود؟
بله. شايد "الگوي رفتار رفاقتي " يا همان جناح‌گرايي در سياست ايران بتواند اين موضع‌گيري ايشان را توضيح بدهد. پيوندهاي عاطفي و عادت‌هاي رفتاري در سياستمداران ايران شديد است و خيلي از تاييد يا تكذيب‌ها تحت تاثير اين رفتارها و گرايش‌ها صورت مي‌گيرد، كه به آن جناح‌گرايي يا رفيق‌بازي در عالم سياست مي‌گويند. همان موقع هم اين مسائل مورد بحث بود كه حركات برخي از دولتمردان وقت و تخبگان سياسي بيشتر جناحي است تا عقيدتي. 

در آن قصه اولي كه بحث كردم آن‌قدر اختلاف در بين ما از يك طرف و آقاي موسوي و آقاي هاشمي از طرف ديگر زياد بود كه بحث فقه سنتي و فقه پويا مطرح شد. ما معروف بوديم به طرفداران "اسلام فقاهتي " و آنها خود را طرفداران "اسلام پويا " مي‌خواندند. كه امام(ره) ضمن اينكه از فقه سنتي دفاع كردند؛ تأييد كردند كه فقه سنتي پويا هم هست و روش‌هاي من‌درآوردي و اباحه‌گري را كه در فقه به وسيله يك عده از روشنفكران تبليغ مي‌شد تخطئه كردند. 

مي‌خواهم بگويم اختلاف حتي تا حد مسائل اعتقادي پيش رفته بود. ولي مي‌بينيم با اينكه اين‌قدر اختلاف بود، آقاي هاشمي وقتي موضعش را تغيير داد، آقاي موسوي كه همواره مورد حمايت آقاي هاشمي بود سكوت كرد و وقتي كه آقاي موسوي نامزد شد، آقاي هاشمي از او حمايت كرد. ممكن است اين مسائل عجيب و غريب در عالم سياست تحت تاثير رفاقت‌ها و الفت‌هايي كه از اول انقلاب در حزب جمهوري اسلامي بين آقاي موسوي و آقاي هاشمي بود، اتفاق افتاده باشد.

مسئله ديگري كه براي بسياري از فعالان سياسي و رسانه اي عجيب بود و با توجه به حضور دائمي شما در فضاي مطبوعاتي كشور قابل طرح است طرح ادعاي سانسور شدن مهندس موسوي توسط وي در اولين صحبت انتخاباتي بود كه گفت مرا 20 سال سانسور كردند. اين ادعاي آقاي موسوي براي شما، با توجه به اينكه در اين فضاي 20 ساله در روزنامه‌هاي رسالت و روزنامه فردا كه هر دو مشي كاملا انتقادي نسبت به دولت‌هاي وقت خود داشتند و قاعدتا بايد تريبون خود را در اختيار عناصري چون ميرحسين موسوي براي نقد دولت قرار مي‌دادند؛ چقدر قابل پذيرش است؟ يعني آيا اين‌گونه بود كه يك اراده سياسي مبني بر سانسور آقاي موسوي در رسانه‌ها و مطبوعات حاكم باشد؟
من به‌هيچ‌وجه اين ادعا را قبول ندارم. براي اينكه مبدع سانسور و فشار بر مطبوعات خود آقاي موسوي است.
 
در توضيح ادعايم عرض مي‌كنم وقتي ما روزنامه رسالت را در سال 64 تاسيس كرديم، تنها روزنامه منتقد دولت بوديم. آقاي موسوي در مواجه با مطبوعات منتقد آن‌قدر كم‌طاقت بود كه تحمل نقد مستند به گزارش اقتصادي دولت خود را هم نداشت. طبق قانون دولت موظف بود كه در شهريور هر سال گزارش سالانه اقتصادي را منتشر كند، كه گزارش سال 63 براي اولين بار بعد از انقلاب در سال 65 منتشر شد. 

من در روزنامه رسالت خلاصه گزارش سالانه را با حاشيه‌نويسي خودم طي يك سلسله يادداشت‌هايي آوردم. آقاي موسوي برافروخته شد. اين‌كه از درون دولت يك گزارش كارشناسي منتشر شود كه تاييد منتقدان دولت باشد به شدت او را برآشفته كرده بود، تا حدي كه در مصاحبه راديو تلويزيوني گفت: "به كشور خيانت مي‌كنند، با انتشار آمار سري به دشمن گرا مي‌دهند. " حتي خدمت امام رسيد و به خلاف اعلام كرد كه اينها گزارش‌هاي محرمانه و سري را منتشر مي‌كنند. 

وقتي كه در آن شرايط جنگي اين‌گونه تلقي شد كه روزنامه رسالت اخبار محرمانه و سري را منتشر مي‌كند، طبيعي بود كه همه جامعه برافروخته و از دست ما عصباني شوند. من خودم يادم هست كه با سه تن از علماي عضو روزنامه رسالت خدمت مرحوم آيت‌الله مشكيني رسيديم و نسخه اصلي گزارش ها را به ايشان نشان داديم. ما به آقاي مشكيني اين گزارش‌ها را نشان داديم كه هيچ مهر سري و محرمانه‌اي نداشت و حتي در مقدمه‌اش هم نوشته بود كه طبق قانون بايد به‌صورت عمومي منتشر ‌شود.
 
از آيت الله مشكيني پرسيديم كه شما چرافرموديد كه ما اسرار نظام را منتشر مي‌كنيم. از صحبت‌هاي آقاي مشكيني معلوم شد كه دولت آقاي موسوي خبرهاي دروغ به ايشان داده‌اند و ايشان هم به نخست‌وزير زمان جنگ اعتماد كرده و در دفاع از منافع ملي با نيت پاك سخن گفته بود. درحالي‌كه اطلاعات نادرست بود. اين را خدمت امام هم منعكس كرديم. اين‌ها نمونه‌اي بود از كارهاي آقاي موسوي كه حتي تحمل نداشت يك گزارش رسمي آزاد به راحتي در روزنامه مستقلي مثل رسالت منتشر شود و حاضر بود نسبت دروغي به اين روزنامه بدهد تا بتواند آن‌ها را خفه كند. كه اتفاقا موجب جو تبليغاتي سنگين عليه روزنامه رسالت شد.
 
تا حدي كه ما خودمان به اين نتيجه رسيديم كه كمتر حرف اقتصادي بزنيم. حتي وقتي امام فرمودند كه در زمان جنگ روزنامه‌ها بي‌انصافي نكنند، و حتي بعضي مطالب منصفانه را هم ننويسند، ما فكركرديم كه اگر حرف خودمان را مصداق منصفانه هم بدانيم، باز مصلحت وحدت ملي و اتحاد ذيل رهبري وقت اين است كه كمتر از اين حرف‌ها بزنيم. 

روزنامه سلام هم چند سال بعد از رسالت منتشر شد و آن هم موضع انتقادي نسبت به دولت آقاي هاشمي داشت و در انتقاد مثل خيلي از روزنامه‌هاي دوم خردادي بعدي معمولا جانب افراط را مي‌گرفت. اين نشان مي‌دهد كه آقاي موسوي اگر همان موقع نمي‌‌توانست در رسالت مطلب بنويسد، مي‌توانست در سلام و يا حتي در روزنامه جمهوري اسلامي كه مديرمسئول آن يعني آقاي مسيح مهاجري احترام خاصي براي وي قائل بود و تا آنجا كه مي‌توانست و موسوي را در صراط صحيحي مي‌ديد سعي مي‌كرد از ايشان دفاع كند، مطلب بنويسد. 

پس موسوي امكان سخن گفتن داشت. هيچ سانسوري در ميان نبود. ايشان نخست‌وزير زمان امام بود و پيش همه محترم بود. گرچه خطاهاي زيادي كرده بود ولي احترامش حفظ شده بود. من خودم كه اين‌قدر از نظر مشي سياسي و اقتصادي منتقدش بودم به‌ويژه در امور اقتصادي و دولتي كردن امور، عرض كردم كه دلم نمي‌آمد چند سال يك بار به ايشان سر نزنم. فضا فضايي نبود كه آقاي موسوي بسته باشد و آقاي موسوي اگر سخني بگويد مورد مواخذه قرار بگيرد. بله آقاي موسوي در يك زماني مورد مواخذه قرار گرفت و آن هم همان‌طور كه گفتم زمان دوم خرداد بود كه تحمل حرف مخالف را نداشتند.
 
به رغم اينكه بعضي از آنها ادعاي گزافه زيادي در باب آزادي بيان داشتند. البته در مجموع در زمان آقاي خاتمي فضا به نسبت زمان آقاي هاشمي بازتر شد و جزء رحمت هايي بود كه آن موقع اتفاق افتاد. همان موقع هم آقاي موسوي جز آن سخنراني كه عرض كردم در رسانه هاي دوم خردادي به او حمله كردند و عقب نشست، هيچ حضور و بروز رسانه‌اي ديگري نداشت. درصورتي‌كه مي‌توانست دست به قلم ببرد چرا كه اهل قلم است، اهل سخن است. ولي ما آثار قلمي و آثار سخني از ايشان نديديم. با اين‌كه فضا هم براي وي باز بود و مي‌توانستند حرف‌هايي بزنند. كما اينكه روزنامه‌هاي متنوع و متعددي در اين دوره منتشر شد و فضا براي ظهور اجتماعي و رسانه‌اي وي كاملا باز بود.

خود شما يا همكارانتان در روزنامه رسالت و يا بعدها در روزنامه فردا سراغ آقاي موسوي نرفتيد؟ با توجه به اينكه علي‌القاعده انتظار داشتيد سياست‌هاي اقتصاد كاپيتاليستي دولت هاشمي و يا سياست‌هاي ليبرالي دولت آقاي خاتمي را در بعد سياست‌خارجي و حتي سياست‌هاي اقتصادي نقد كند؟
من الان درست به‌خاطر ندارم كه سراغ ايشان رفتيم يا نه؛ ولي اگر هم نرفته باشيم خودمان را ملامت نمي‌كنيم. براي اينكه مهندس موسوي انزواي سياسي در پيش گرفته بود و اجازه نمي‌داد كسي سراغش برود. يعني فضاي سياسي و رسانه‌اي كشور و به‌خصوص علاقمندان ايشان كاملاً مايوس از ايفاي نقش وي بود.

با توجه به اين مطالبي كه بيان كرديد، چرا ايشان اين سكوت 20 ساله را شكست و به صحنه آمد؟ يعني با توجه به اين سكوتي كه در اين سال‌ها داشتند علي‌رغم مخالفت جدي با آن دو اصل فكري وي، كه شما بيان كرديد، اين شائبه‌اي كه خيلي‌ها مطرح مي‌كنند كه ايشان با حمايت و برنامه آقاي هاشمي آمدند را مي‌شود تاييد كرد؟ چون با توجه به استدلال‌هاي شما و تحليل بسياري ديگر از اگاهان سياسي، خيلي دلايل شخصي و يا سياسي مشخصي نمي‌توان برايش قائل شد؟
نمي‌توانم به اين صراحت اين مسئله را تاييد كنم. اما آن چيزي كه برايم مسجل است، اين است كه رفتار چهارساله آقاي احمدي‌نژاد و اصولگرايان مجلس هفتم كه در مسيري متفاوت از فضاي غيرارزشي سال‌هاي دولت آقاي خاتمي شكل گرفته بود، فضايي درست كرده بود كه جامعه به سمت ارزش‌هاي انقلاب متمايل شد. 

شاهدش هم اين است كه در دوره دوم شوراهاي شهر و روستا و بعد از آن در مجلس هفتم اكثريت مدافعان ارزش‌هاي انقلاب اسلامي پيروز شدند. بعد از آن هم آقاي احمدي‌نژاد با آن ويژگي‌هاي انقلابي و اصولگرايانه و با حمايت اصولگرايان پيروز شد. نتيجه‌اش اين شد كه با كارهايي كه در دولت اول آقاي احمدي‌نژاد پيگيري شد و مواضعي كه مجلس هفتم داشت، حال و هواي مسلط بر فضاي سياسي كشور، حال و هواي ارزش‌گرايي بود. مقابله با وابستگي و وادادگي در برابر نظام سلطه را هيچ‌كس نمي تواند در مواضع دولت و مجلس اصولگرا نفي كند. طرفداري از معيشت و اقتصاد و زندگي مردم هم از ويژگي‌هاي بارز اين دوره است.
 
پس مي‌بينيد كه اگر دوم خرداد و جريان اصلاحات مي‌خواست كسي را به صحنه بياورد و براي انتخابات در موضع رسمي قرار دهد بايد كسي را انتخاب مي‌كرد كه اين مشخصات در او از نظر سابقه ذهني و تاريخي مردم وجود مي‌داشت و چه كسي بهتر از آقاي موسوي كه هم اينها را داشت و هم 20 سال از صحنه كنار بود و طبيعتا آسيب‌ نديده بود. در نتيجه در وضعيت نامناسب اصلاح‌طلبان به لحاظ اقبال مردم، بهترين شخصيتي بود كه به طور نسبي جلب آرا مي‌كرد

. يعني دولت آقاي احمدي‌نژاد و مجلس هفتم فضايي را پيش آوردند كه جز يك عدالت‌گرايِ استقلال‌طلبِ استكبارستيز فرد ديگري محبوب مردم قرار نمي‌گرفت. به نظر من به همين دليل آقاي موسوي انتخاب شد و با اين مقدماتي كه من گفتم از اصل اشتباه نكرده بودند. اگر شما به بيانيه اول آقاي موسوي كه به عنوان بيانيه ورود ايشان به عرصه انتخابات تعبير شد نگاه كنيد كاملا حال و هواي حرف‌هاي انقلابي و عدالت‌خواهانه دكتر احمدي‌نژاد را داشت. ولي متاسفانه به تدريج رنگ روشنفكرمآبي غربگرا در بيانيه‌ها و مواضع ايشان پررنگ‌تر شد و رنگ عدالت‌خواهي ضعيف شد تا به آنجايي كه نبايد مي‌كشيد، كشيد.

برچسب ها: موسوی توکلی
مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین