فرارو- همزمان با تشدید رایزنیهای دیپلماتیک در مدت اخیر، در قالب مذاکرات هستهای وین (با محوریت احیای توافق برجام)، گمانه زنیهای مختلفی در مورد سرنوشت نهایی این مذاکرات مطرح میشود. در این راستا، عدهای از ناظران و تحلیلگران معتقدند که دستیابی به توافق هستهای میان ایران و گروه چهار بعلاوه یک، قریب الوقوع و در دسترس است و عدهای دیگر، بر این باورند که عمق شکافها میان ایران و غرب در چهارچوب مذاکرات مذکور به قدری زیاد است که هنوز بایستی مذاکراتی طولانی میان طرفهای مذکور انجام شود.
با این حال، همه بویژه افکار عمومی با طیفی از پرسشهای اساسی رو به رو هستند: به عنوان مثال، مشکل اصلی معادله هستهای ایران کجاست؟ علتِ شنیده شدن صداهای مختلف در مورد سرنوشت مذاکرات در وین چیست؟ و آیا اساسا میتوان به انعقاد یک توافق پایدار که به نحوی موثر، سطح تنشها میان ایران و غرب را با محوریت مساله هستهای تهران کاهش دهد و حدی از گشایش اقتصادی و رفاه را نیز برای مردمِ ایران به ارمغان آورد، امیدوار بود؟
به گزارش فرارو، در این چهارچوب، دکتر "مهدی مطهرنیا"، استاد علم سیاست و کارشناس روابط بین الملل، در گفتگو با فرارو، این دغدغهها را مخاطب قرار داده و نسبت به روند جاری مذاکرات وین، چه از حیث بازیگرانِ درگیر در آن و چه از منظر کلیِ نظام بین الملل، و همچنین آینده احتمالی این مذاکرات، به طرح دیدگاههای خود پرداخته است. مشروح گفتگو با مهدی مطهرنیا را در ادامه بخوانید.
«در شرایط کنونی، پرونده هستهای ایران در سطح روییِ اصطکاک تهران با نظام بین الملل و هسته اصلی قدرت آن قرار دارد. مرکز مغناطیسی قدرت در نظام بین الملل، هنوز ایالات متحده آمریکا است. کشورهایی، چون چین، جدای از ساختار قدرتِ قابل توجه خود در برابر ایالات متحده آمریکا، هنوز در امتداد این مرکز مغناطیسی قرار دارند و پکن اگرچه بارِ منفی در مسیرِ امتداد مثبت این مرکز مغناطیسی وارد میکند، اما در نهایت رو به روی آن نمیایستد. ایران در دوایر دور از این مرکز مغناطیسیِ قدرت، به عنوان یک کشور متوسط (از منظر قدرت) و در قالب یک قدرت منطقه ای، عملا کشمکشهای زیادی با آمریکا دارد به نحوی که حتی این کشمکشها و منازعات، بیش از آن چیزی هستند که پکن و واشنگتن در مناسبات دوجانبه خود با یکدیگر تجربه میکنند.
از این رو، موضوع اصلی، "پرونده هستهای ایران" نیست بلکه مساله تخاصم یک قدرتِ سطح متوسط که وزن یک قدرت منطقهای را دارد (ایران) با ابرقدرتِ جهانی است. این ابرقدرت جهانی زمانی امپراطوری ایران بوده، زمانی امپراطوری روم، زمانی اسپانیا، بریتانیا و... و اکنون آمریکا است و در آینده میتوان هر کشور دیگری باشد. باید توجه داشت که مرکز مغناطیسی قدرت، از اهمیت زیادی برخوردار است. پرونده هستهای ایران، عنوانی است که به تلاطم جاری میان ایران و آمریکا داده شده است تا روزنهای برای کشمکشِ بیشتر میان مرکز مغناطیسی قدرت و یکی از نیروهای منفی (از دید مرکز مغناطیسی قدرت، این نیرویِ منفی ایران است) ایجاد شود. از این رو، دلالت ضمنی، بر اصالت عینیِ این تلاطم و رویارویی است.
درست به همین دلیل است که اوباما از سال ۲۰۱۴ به بعد به این فکر افتاد که ایران را در یک روند دیپلماتیک و مذاکره وارد کند و در چهارچوب این روند، زمینههای حل مسائل خود با ایران را فراهم کند (از این منظر و با توجه به دغدغههای آمریکا). در این چهارچوب، با آمدن و حاضر شدنِ ایران پای میز مذاکره، یا ایران این مرکز مغناطیسی قدرت (آمریکا) را به رسمیت میشناسد و در امتداد آن قرار میگیرد که این مساله در گام نخست منجر به انعقاد توافق برجام در سال ۲۰۱۵ شد، و یا اینکه آن را نمیپذیرد و با چنبره برجام، عملا با چهارچوبی مواجه خواهد شد که غرب به طور خاص از طریق آن وارد چالشهای جدی با ایران میشود تا بتواند مسائل گسترده ترِ خود را با آن حل کند.
در این چهارچوب، ایران از منظر غرب یا باید به مذاکره گسترده و پُردامنه با آمریکا در قالب برجام وارد میشد یا در قالب همین توافق، سطح تنشهای با ایران تا حد زیادی افزایش مییافت و پایتختهای کشورهای غربی نیز عملا علیه ایران وارد میشدند. الگوی پنج بعلاوه یک که همان پنج قدرت بزرگ جهانی بعلاوه آمریکا بود (و نَه کشورهای دارای حق وتوی شورای امنیت سازمان ملل بعلاوه آلمان) طراحی شد. در این چهارچوب، پرونده هستهای ایران آغاز شد و اکنون نیز در سطحی لغزنده قرار دارد.
باید توجه داشت که در این معادله، نکته اصلی، پرونده هستهای ایران نیست بلکه نکته محوری همان تنشهای تهران و واشنگتن در پهنه نظام بین الملل است که اکنون یک جنبه عینی و جدیِ خود را در قالب معادله هستهای نشان داده است. در شرایط کنونی شاهدیم که ایران شدیدا در تقابل با آمریکا درگیر است و عملا این تهران است که به قُطب نبرد تمدنها (از نگاه غرب و بویژه آمریکا) تبدیل شده است. این تنش ها، جلوههایی عینی در منطقه خاورمیانه نیز پیدا کرده اند. از این منظر، پروند هستهای ایران در لایه رویی و ظاهریِ نظام بین الملل و در جلویِ دیدگاه همگان برجسته شده و به مثابه اهرم فشاری علیه تهران راهبری میشود. از این رو، تئوری که من پیشتر نیز در سال ۱۳۷۹ هجری شمسی بر آن تاکید داشتم، یعنی تئوری "جنگهای نامتعادل" پیاده سازی شده است.
اکنون نیز مذاکرات روی یک سطح لغزان قرار دارد. از یک طرف برخی خواهانِ حفظ وضع موجود هستند که از جمله آنها میتوان به چین و روسیه و تا حدی خود ایران اشاره کرد. ایران در دولت "ابراهیم رئیسی" با رویکرد "نَه جنگ و نَه مذاکره" وارد روند وین شد (این رویکرد یعنی حفظ وضع موجود). تداوم فشارها علیه ایران در دولت بایدن که به زعم برخی خوش بینان، انتظار میرفت (با حضور بایدن در کاخ سفید) پایان یابد، نقش قابل توجهی در از سرگیری روند دیپلماتیک در چهارچوب مذاکرات هستهای وین داشته است. باید توجه داشت که در جریان شش دور مذاکره در زمان دولت "حسن روحانی"، روی میز مذاکرات حدود هشت پرانتز بود که در اواخر عمرِ دولت مذکور، این پرانتزها در حال رفع شدن و حصول نتیجه راجع به آنها بودند، اما این روند در خرداد ماه و با انتخابات ریاست جمهوری کشورمان منقطع شد و در شرایط کنونی بیش از ۱۲ پرانتز اصلی در روند مذاکرات وجود دارد. دولت ابراهیم رئیسی پیشنهادات خود را در قالبِ دو دستور کار به گروه چهار بعلاوه یک عرضه کرد.
در شرایط کنونی، عملا ایران و طرفهای مقابل، وارد یک محیط فرسایشیِ مذاکراتی شده اند. غنیسازی ۶۰ درصدی و انجام آزمایشهای موشکی پیشرفته ایران و رونمایی از دیگر دستاوردهای نظامی و فضایی از سوی کشورمان، و در نهایت گمانه زنیهای محافل غربی و منطقهای مبنی بر اینکه ایران در حال نزدیک شدن به نقطه "گریز هسته ای" است، همه و همه به ظاهر وزن ایران را در چهارچوب مذاکرات هستهای افزایش میدهند. با این حال، به همان اندازه ایران و طرفهای مقابل آن را نیز به نقطه "عدم قطعیت/Uncertainty" نزدیک میسازند. امروز مذاکرات ایران و غرب در مورد مساله هستهای به نقطهای رسیده که عملا در فضای "عدم قطعیت" قرار گرفته است. دراین چهارچوب، همه چیز میتواند به ناگاه عوض شود. از این رو، لغزندگی فضای مذاکرات را میتوان در مواضع مختلف نمایندگان کشورهای مختلف در چهارچوب مذاکرات وین و حتی نماینده ایران مشاهده کرد.
جبهه آمریکا و تروئیکای اروپایی در مقابل ایران قرار گرفته اند. دلیل اصلی کشورهای اروپایی از این مساله نیز این است که معتقدند وضعیت ایران در چهارچوب معادله هستهای این کشور و همچنین موقعیت آن در منطقه خاورمیانه و به طور کلی نظام بین الملل، بایستی هر چه سریعتر مشخص شود. از این منظر، میتوان فضای مذاکرات را توام با فشار و تنش دانست و اینکه آیا نتیجه این مذاکرات، زایش امری مثبت خواهد بود یا منفی، حداقل قرائن نشان میدهند که در سطح رویی و ظاهری تلاش میشود که آشوبهای درونی در فضای مذاکرات، چندان در محیط بیرونی به نمایش گذاشته نشوند. این دستورکار، نخست از سوی ایران و سپس از سوی روسها در حال مدیریت شدن است. البته که این رویکرد به طور خاص در توئیت زنیهای مکرر "میخائیل اولیانوف" نماینده دولت روسیه در مذاکرات وین به وضوح قابل مشاهده است.
سفر اخیر وزیر خارجه کشورمان "حسین امیر عبداللهیان" به چین و آغاز فرآیندِ اجرایی شدن "توافق مشارکت راهبردی ۲۵ ساله" میان دو کشور و در عین سفر ابراهیم رئیسی به روسیه و رایزنی با مقامهای این کشور، همه و همه نمودهایی عینی از فضای پرتنشِ درونی مذاکرات در وین هستند و تلاشهای ایران نیز در جهت نشان دادن ابتکارهایی با هدف مهار آنها است. البته که در این میان، ایران سعی دارد تا جای ممکن چالشهای داخلی که بویژه در سطح اقتصادی و اجتماعی با آنها رو به رو است را نیز مدیریت کند و شرایط مناسبی را در عرصه داخلی خود فراهم سازد.
از طرفی دیگر، باید توجه داشت که بایدن نیز از وضعیت سیاسی مناسبی در عرصه سیاست داخلی آمریکا برخوردار نیست. وی رئیس جمهوری متزلزل است و تحت فشار افکار عمومی قرار دارد و با انتقادات تندِ جمهوریخواهان و در عین حال عدم همراهیِ کافی دموکراتها دست و پنجه نرم میکند. آمریکا نیز در حال پوست اندازی است و اگرچه گفته میشود که آمریکا دیگر توان رویارویی نظامی گسترده در جهان را ندارد، با این حال، این احتمال وجود دارد که این مساله در این کشور به صورت یک "نیاز" برای فرار از بحرانهای جاری آن تبدیل شود. از این رو، وضعیت، کاملا لغزنده است و تفاوت گسترده دیدگاهها از منظر کنشگران سیاسی، رسانهای و نمایندگان کشورهای حاضر در روند مذاکرات وین، به من به عنوان یک معلمِ علم سیاست نشان میدهد که وضعیت مذاکرات در یک موقعیت نامناسب قرار دارد».