bato-adv
کد خبر: ۵۳۴۴۴۳

گلسرخی به روایت هم‌بندی‌ها؛ او برای جانش چانه نزد

گلسرخی به روایت هم‌بندی‌ها؛ او برای جانش چانه نزد
عزت‌شاهی در پایان درباره رفتار گلسرخی نسبت به نیرو‌های مذهبی گفت: «گلسرخی قبل از اینكه به دادگاه برود یك كت و شلوار مشكی داشت. آن را به من داد و گفت من می‌روم و معلوم نیست برگردم، اگر برگشتم كت و شلوار را به من بده اگر هم برنگشتم مال خودت باشد.
تاریخ انتشار: ۰۱:۰۲ - ۲۸ بهمن ۱۴۰۰

ناگهان صحنه تلویزیون باز شد و به‌جای خوانندگان پر‌زرق‌و‌برق و فیلمفارسی‌های مردانه، دادگاه نظامی به نمایش عموم درآمد و آن زمان هم به علت كمبود رسانه‌ها، حدودا تمامی برنامه‌های تلویزیون از سوی مردم دیده می‌شد. آنچه مردم در اواخر بهمن 1352 مشاهده كردند، چهره چند جوان مبارز روشنفكرمسلك به اتهامی بزرگ بود. یكی از آنها كه دفاعیات او گویا از زیر دست سانسورچیان تلویزیون در‌رفت، خسرو گلسرخی نام داشت. شاعر، كارمند روزنامه كیهان و هوادار جریان چپ ماركسیستی بود و از او تعدادی شعر، نقد ادبی و هنری و فرزندی به نام دامون و فیلمی از دفاعیات پرشور باقی مانده است. باید به این نكته نیز توجه داشت كه گلسرخی شاید دوستان و همراهانی در سازمان چریك‌های فدایی خلق ایران داشته بود، اما به‌طور رسمی و به واقع هیچ‌گاه با این سازمان فعالیت خاصی را تجربه نكرده بود.

به گزارش شرق، وی دفاعیاتی مفصل نیز در تلفیقی از باور‌های مذهبی و ماركسیستی درباره مبارزه با شاه را به نمایش گذاشت و در آخر نیز رئیس دادگاه اجازه تمام‌كردن صحبت را به گلسرخی نداد. گلسرخی در بخشی از این دادگاه می‌گوید: «زندگی مولا حسین نمودار زندگی اکنونی ماست که جان‌بر‌کف، برای خلق‌های محروم میهن خود در این دادگاه محاکمه می‌شویم. او در اقلیت بود؛ و یزید، بارگاه، قشون، حکومت و قدرت داشت. او ایستاد و شهید شد. هرچند یزید گوشه‌ای از تاریخ را اشغال کرد، ولی آنچه در تداوم تاریخ تکرار شد، راه مولا حسین و پایداری او بود، نه حکومت یزید. آنچه را که خلق‌ها تکرار کردند و می‌کنند، راه مولا حسین است. بدین‌گونه است که در یک جامعه مارکسیستی، اسلام حقیقی به‌عنوان یک روبنا قابل توجیه است؛ و ما نیز چنین اسلامی را اسلام حسینی و اسلام علی را تأیید می‌کنیم. من در این دادگاه برای جانم چانه نمی‌زنم و حتی برای عمرم. من قطره‌ای ناچیز از عظمت، از حرمان خلق‌های مبارز ایران هستم. خلقی که مزدک‌ها، مازیارها، بابک‌ها، یعقوب‌لیث‌ها، ستارها و حیدرعموغلی‌ها، پسیان‌ها و میرزاکوچک‌ها، ارانی‌ها و روزبه‌ها و وارطان‌ها داشته ‌است. آری من برای جانم چانه نمی‌زنم؛ چرا‌که فرزند خلقی مبارز و دلاور هستم».

پس از او كرامت‌الله دانشیان نیز دفاعیات خود را خواند؛ اگرچه گلسرخی بیشتر مورد توجه عموم قرار گرفت. آن گروه كه تلفیقی از جوانان شیرازی و تهرانی بودند، عمدتا نجات یافتند، اما خسرو گلسرخی و كرامت‌الله دانشیان در نهایت به جوخه اعدام سپرده شدند. اینكه چه شد كه گلسرخی، دانشیان، علامه‌زاده، فرهنگ، جمشیدی و دیگر اعضا این پرونده دستگیر شدند، بحث مفصل دیگری است كه مطلب دیگری را هم می‌طلبد، اما آنچه از آن پرونده به یادگار ماند، این بود كه دژخیمان شاه اگرچه شادمان از حذف این جوانان بودند، اما نمی‌دانستند كه این واقعه تا سال‌ها به‌عنوان یك جنایت در پرونده خونینشان باقی خواهد ماند. خسرو گلسرخی در تاریخ 29 بهمن 1352 به جوخه اعدام سپرده شد.

به مناسبت سالگرد اعدام خسرو گلسرخی گفت‌وگویی داشتیم با دو هم‌سلول او در زندان قصر كه مشروح آن را می‌خوانید.

عزت‌الله مطهری(شاهی)، زندانی سیاسی پیش از انقلاب كه در جریان مبارزه با نیرو‌های مذهبی دستگیر شده بود و باور‌های عمیق مذهبی نیز داشت، در بازه زمانی كوتاهی با گلسرخی هم‌سلول بوده است. از او درباره خاطراتش با گلسرخی در زندان‌های قصر و كمیته مشترك ضد خرابكاری پرسیدیم: «اوایل سال 1352 كه من در زندان كمیته مشترك بودم، در یكی از این روز‌ها خسرو گلسرخی را به زندان آوردند و با من هم‌سلول شد. ایشان در آغاز به این علت كه تعدادی از دوستانش را دستگیر نكرده بودند، نگران بود كه آنها دستگیر شوند و من هر روز می‌دیدم كه ناراحتی دارد. می‌دید من هر شكنجه‌ای می‌شوم و شلاق می‌خورم و بدنم زخم است. من را نصیحت می‌كرد كه چرا این‌قدر خودت را اذیت می‌كنی، هر‌كسی خربزه می‌خورد پای لرز آن هم می‌نشیند كه من نظرم این بود كه ما اعتقادمان این است كه باید نسبت به مسائل این‌چنینی ازخودگذشتگی داشته باشیم و خود را فدای مبارزه كنیم و اگر هر‌كسی دستگیر می‌شود اطلاعاتش را بدهد كه در بیرون چیزی برای مبارزه باقی نمی‌ماند. بنابراین ما برای اعتقادات مذهبی و سیاسی حاضر هستیم خود را به كشتن دهیم، اما رفقای ما به زندان نیایند. به هر حال با او بحث‌های زیادی داشتیم و برخورد صادقانه‌ای با هم داشتیم. ایشان در مدتی كه با من هم‌سلول بود، خیلی به من علاقه‌مند شد. زمانی هم كه من از كمیته مشترك بیرون آمدم، من را به زندان قصر بردند كه گلسرخی را هم با من به قصر آوردند و خوشبختانه باز هم در آنجا در یك اتاق افتادیم و در اتاق یک بودیم. پرونده من روشن بود، اما او هنوز دل‌نگران بیرون بود و تعدادی از دوستان او را هم به مرور دستگیر كردند و نگران بازجویی‌ها بود كه او را دلداری می‌دادم و می‌گفتم تو كه من را نصیحت می‌كردی كه این‌قدر اذیت نشو‌ كه الان بدتر از من شده‌ای و خودت را اذیت نكن. زمانی كه با دوستانت روبه‌رو شدی، آنچه صلاح است قبول كن و آنچه صلاح نیست قبول نكن.

به هر صورت دو ماهی با هم هم‌اتاق بودیم و یك روز ایشان را خواستند كه به كمیته برگردند؛ زمانی كه دوباره به قصر بازگشت بحث‌های مفصلی با هم درباره مذهب و آخرت و عدالت و ماركسیسم داشتیم. من به او می‌گفتم ما كه به امام حسین معتقد هستیم امام حسین حاضر شد از فرزند شش‌ماهه خود هم صرف‌نظر كند اما از رهبران شما كدام‌یك حاضر هستند چنین كاری كنند؟ یا حضرت علی حاضر بود تمام زندگی خود را به مردم ببخشد. آن زمان هم مقاله‌ای در روزنامه خوانده بودم كه نخست‌وزیر شوروی به آلمان رفته بود تا كلكسیون ماشینش را كه دو ماشین كم داشت تكمیل كند یا برژنف مزرعه بزرگی در آفریقای جنوبی داشت و فرزندش را به سرپرستی آنجا گذاشته بود با وجود این به گلسرخی گفتم رهبران شما كه معتقدید فدای خلق می‌شوند چنین زندگی‌هایی دارند ما در سنت‌های مذهبی و روایت‌ها این را داریم كه اگر حتی پیرهن شما یك دكمه غصبی داشته باشد و حق مردم باشد، نماز شما باطل است! ولی رهبران شما چگونه زندگی می‌كنند؟ آنها كلكسیون ماشین را از كجا آورده‌اند؟ جز اینكه با سوءاستفاده از اموال مردم این پول‌ها را جمع كرده‌اند؟ مسائل اقتصادی هم كه درباره عدالت مطرح می‌كنید 1400 سال پییش حضرت علی در نهج‌البلاغه آنها را مطرح كرده است. حالا شما بعد از 1400 سال این حرف‌ها را به صورت شعار و تئوری می‌زنید. هركدام می‌گویند ما می‌خواهیم فدای كارگر شویم ببینید زندگی‌شان چگونه است اما رهبران دینی ما به این حرف‌ها عمل كرده‌اند. به طور كلی روایات مذهبی را برای او تعریف می‌كردم. این مسائل باعث شد گلسرخی نسبت به مذهب علاقه‌مند شود و بعد از اینكه به دادگاه رفت در دفاعیاتش از حضرت علی و امام حسین به عنوان رهبر خلق‌های جهان یاد كرد و از اسلام دفاع كرد كه رئیس دادگاه نیز نگذاشت او حرف‌هایش را بزند و با اعتراض نشست و حكم اعدام به او دادند. زمانی هم كه با من هم‌بند بود جزئیات پرونده او را نمی‌دانستم و بعدا شنیدم كه قرار بوده در جشن هنر شیراز یك حركت مسلحانه انجام دهند كه دستگیر شدند و برخی از هم‌پرونده‌ای‌های او زیر بازجویی خوب عمل نكردند.

عزت‌شاهی در پایان درباره رفتار گلسرخی نسبت به نیرو‌های مذهبی گفت: «گلسرخی قبل از اینكه به دادگاه برود یك كت و شلوار مشكی داشت. آن را به من داد و گفت من می‌روم و معلوم نیست برگردم، اگر برگشتم كت و شلوار را به من بده اگر هم برنگشتم مال خودت باشد كه بعد از اعدام چون خانواده‌اش را نمی‌شناختم، از طریق ملاقاتی‌های خودم آن كت و شلوار را به بیرون فرستادم تا آن را بشورند و به یك مستحق بدهند تا ثواب آن نثار روح خودش باشد. الان هم در قطعه 33 بهشت‌زهرا خاك شده است كه در این چند سال چهار دفعه سر قبر ایشان رفته‌ام چون نسبت به مذهب احترام می‌گذاشت و نسبت به برخی از ماركسیست‌ها كه ضدمذهب بودند و مذهب را افیون توده‌ها می‌دانستند اما خسرو گلسرخی به مذهب احترام می‌گذاشت و من نیز به خاطر رفتار صادقانه او چند دفعه سر قبر او رفتم و از خدا برای او تقاضای آمرزش كردم. به هر حال او آدم معاندی نبود اما برخی از ماركسیست‌ها معاند بودند و به مذهب و نماز و خدا توهین می‌كردند ولی از گلسرخی توهینی نسبت به مذهب و خدا ندیدم».

كامران پورصفر كه پیش از انقلاب در جریان یك تظاهرات دانشجویی به زندان افتاد و با گروه‌های چپ‌گرا همراهی داشت نیز چند ماهی با گلسرخی هم‌سلولی را تجربه كرده بود. از او درباره حضور خسرو گلسرخی و رفتار او با دیگر زندانیان پرسیدیم:
«در تابستان 1352 درِ زندان شماره 4 قصر باز شد و چند زندانی وارد حیاط شدند كه یكی از آنها با سبیل‌های برجسته قابل توجه بود. البته من خسرو گلسرخی را قبلا در دانشگاه ادبیات در جریان نمایش‌نامه‌‌خانه بارانی نوشته و كارگردانی آقای فرامرز طالبی دیده بودم و كمی صحبت كرده بودیم و از زمستان50 چهره او در ذهن من مانده بود و سال 52 كه وارد زندان شد از او استقبال كردم. آن زمان هم استقبال به این شكل بود كه برای زندانی‌های جدید دست می‌زدند و سرود می‌خواندند و... برای ما هم ورود گلسرخی تعجب‌آور و از یك طرف هم خشنودكننده بود. از این جهت خشنودكننده كه روشنفكران و هنرمندان كه تمایل سیاسی مشخصی نشان نمی‌دادند در خدمت مبارزه قرار گرفته‌اند یادمان نرود كه زندانی‌شدن او خشنود‌كننده نبود بلكه حضور او میان جریان مبارزه قابل توجه بود.خسرو گلسرخی بسیار شاداب و خوشحال وارد شد و اساسا برخی رفتار‌های غرورآمیزی را كه برخی روشنفكران و هنرمندان داشتند، نداشت و از تفرعن بی‌بهره بود و در شوخی‌ها و همراهی‌های ما در كمون و كمون یاری شركت می‌كرد و در ورزش هم حضور داشت. حتی زمانی كه حوادث سنگین تابستان 52 گذشت و امكان گفت‌وگو‌های وسیع وجود نداشت، گلسرخی هم شركت می‌كرد. او از خاطراتش مبنی بر شنیدن برخی اسامی عجیب تعریف می‌كرد و آنها را در ذهن داشت. یكی از آن اسامی آویزان‌زاده سفور پارك یا لاك‌پشت‌زاده بود. به هر حال آن چند ماهی كه با هم بودیم گلسرخی بسیار چهره فعال، خون‌سرد، خوش‌برخورد و با توانایی‌های قابل قبول بود. گلسرخی و دانشیان هواداران سازمان بودند مثل تمام ما كه در زندان صرفا طرفدار بودیم. آن دوره غیر از اعضای حزب توده و مائوئیست‌ها همه هوادار چریك‌ها بودند. آن زمان شرایط زندان سخت بود و برخی كلمات را هم نمی‌توانستیم بگوییم. آن دوره حتی سفره دسته‌جمعی را هم سخت تحمل می‌كردند و كمون‌ها را جمع كردند؛ اما بچه‌ها به هر ترتیب این كمون‌ها را نگهداری كردند تا زندانی‌های بعدی از داشته‌های موجود محروم نباشند. به هر حال جمع داخل زندان تحت فشار‌های سنگین سرهنگ زمانی و محركی به حیات خود ادامه داد. خسرو گلسرخی هم در این شرایط زندان بود و سختی‌ها را تحمل می‌كرد؛ باوجود‌این شوخی‌های گلسرخی بسیار شیرین و جذاب بود. آنجا یك حوض كوچك داشتیم كه نهایتا یك متر بود و بچه‌ها با شهامت در آن شیرجه می‌زدند. خاطرم هست یك بار خسرو یكی از بچه‌ها را داخل حوض هل داد كه دماغ آن فرد زخمی شد و پس از آن خسرو بسیار بسیار ناراحت شد. من از گلسرخی جز خیر و نیكی چیزی به خاطر ندارم».

پور‌صفر در پایان درباره واكنش‌ها نسبت به دادگاه گلسرخی گفت: «وقتی خسرو در دادگاه آن چهره را از خود نشان داد، برای من غیرطبیعی نبود. شاید برخی دوستان ما آن واكنش و مقاومت و صراحت در دشمنی با شاه را ناشی از امر دیگری تشخیص می‌دادند؛ اما برای من غیرطبیعی نبود و بدون اینكه تعجب كنم به آن دفاعیه درخشان گوش كردم؛ چون در آن چند ماهی كه با هم بودیم، خلق‌و‌خوی او دست‌مان آمده بود و بسیار مهم است كه مردم با خودشان و دوستان‌شان چگونه رفتار كنند و این چگونه‌بودن می‌تواند برای ما رفتار‌های آینده را ترسیم كند. خسرو گلسرخی در آن چند ماهی كه با هم بودیم، خطوط آینده زندگی خود را در ذهن دوستان و هم‌سنگرانش ترسیم كرده بود. او بسیار شاداب بود و وقتی هم رفت، با شادی رفت. البته روز رفتن دیگر تشریفات خاص زندانی‌ها را نداشتیم و او را زیر هشت صدا كردند و خندان رفت و دیدیم كه چه شد... . او سنت درخشان ایستادگی در مقام ستم را از خود به جا گذاشت. یادش بخیر انسان شریف و مردم‌دوستی بود».\

پیش‌تر در تاریخ ششم تیرماه 1400 گفت‌وگویی با بهزاد فراهانی با عنوان «روایتی دیگر از عصر چریك‌ها» داشته‌ایم كه در قسمتی از آن به صحبت درباره خسرو گلسرخی پرداخته بود كه بخش‌هایی از آن را می‌خوانیم: «ما با هم خیلی رفیق بودیم. همسر ایشان در رادیو با ما همكار بود. ما از طریق رحمان هاتفی ارتباط داشتیم. هاتفی مرد بزرگی بود، معلم ما بود، دوستش داشتیم. آن زمان بچه‌های چپ در كیهان قدرت عظیمی بودند. جلال سرفراز، گلسرخی، هاتفی و... . خسرو مقداری از بچه‌های مستقیم چپ كناره‌گیری می‌كرد؛ اما مطالعه داشت و خوب یاد می‌گرفت. با‌حیا بود و شرم شرقی عجیبی داشت. می‌شود گفت تا زمانی كه توقیف نشده بود، بچه‌ها از خسرو یك چهره بسیار دموكرات داشتند. بعد از بازداشتش دیدیم از زیر این خاكستر چه ققنوسی بیرون زد. او خود را کمونیست می‌دانست؛ اما حرف‌هایی می‌زد که انگار ریشه مذهبی داشت. این یك واقعیت است که شما نمی‌توانید در یك كشور شیعه زندگی كنید و شناخت شیعی شما كم باشد. ما باید به دلبستگی‌های مردم احترام بگذاریم؛ وگرنه جواب سلام ما را هم نمی‌دهند. اگر تقدس حسینی جایگاه ویژه تاریخی دارد، باید او را بشناسیم».

مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین