bato-adv
کد خبر: ۵۶۲۳۳۹

کلکسیونی از خلاف در قهوه‌خانه‌ها؛ قل‌قل قلیان با مخلوط شیشه و تنباکو

کلکسیونی از خلاف در قهوه‌خانه‌ها؛ قل‌قل قلیان با مخلوط شیشه و تنباکو
اواخر سال ١٣٩۵ که گذر یکی از اعضای شورای شهر تهران به خیابان زمزم افتاد و در صحن شورا از وجود ٣٠٠ قهوه‌خانه سنتی در کوچک‌ترین منطقه تهران و ١۵ قهوه‌خانه در خیابان زمزم خبر داد.
تاریخ انتشار: ۱۳:۳۵ - ۲۹ تير ۱۴۰۱

اگر خیابان زمزم را بالا و پایین کنید، دست‌کم ۱۴-١۵ قهوه‌خانه می‌بینید. قهوه‌خانه‌هایی که هنوز با همان میز‌های پایه‌بلند فلزی قدیمی و استکان‌های کمرباریک و نعلبکی‌های شسته نشسته چینی سر می‌کنند، ولی مشتریانشان جوانان و حتی نوجوانان ١٣-۱۴ ساله هستند.

به گزارش همشهری، روی سردر قهوه‌خانه تابلویی نصب نشده، اما اسمی که روی در شیشه‌ای و غبارگرفته آن نوشته شده، شبیه نام زورخانه است. تا در قهوه خانه با صدایی آرام روی پاشنه می‌چرخد و باز می‌شود، نگاه‌ها به طرفمان کشیده می‌شود. نگاه‌ها تیز است که «باز چه خبر شده؟»

اواخر سال ١٣٩۵ که گذر یکی از اعضای شورای شهر تهران به خیابان زمزم افتاد و در صحن شورا از وجود ٣٠٠ قهوه‌خانه سنتی در کوچک‌ترین منطقه تهران و ١۵ قهوه‌خانه در خیابان زمزم خبر داد، از خبرنگاران تا کارشناسان بهداشت و مدیران فرهنگی و... کفش و کلاه کردند و به این خیابان حاشیه ریل راه‌آهن آمدند، میان آن‌ها هم خانم بود هم آقا.

مدتی هم جاروجنجال شد و همه از این موضوع گفتند و نوشتند و تعجب کردند و...، ولی هیچ اتفاقی نیفتاد، تعداد قهوه‌خانه‌ها کمتر نشد، خلوت‌تر هم نشدند، مراکز فرهنگی محله زمزم هم از یک سرای محله (همان خانه سلامت) و کتابخانه معراج فراتر نرفت، اما این رفت‌وآمد‌ها به مذاق قهوه‌خانه‌داران زمزم خوش نیامد و هنوز هم تا خانمی با دفتر و دستک به قلمرو آن‌ها پا می‌گذارد ترش می‌کنند که «کاری داشتین؟»

آقا رفیع صدایش می‌زنند و از قدیمی‌ترین قهوه‌خانه‌داران محله زمزم است. منتظر جواب نمی‌ماند و همان طور که پول چای و قلیان مشتری را حساب می‌کند، صدایش را بالا می‌برد: «هر روز یکی را می‌فرستند اینجا که بپرسد خلاف می‌کنید یا نه. ما پروانه کسب داریم. توی این گاراژ بغلی که اسمش را قهوه‌خانه گذاشته، بیشتر از اینجا خلاف می‌شه. اگر راست می‌گویند، جلو این‌ها را بگیرند...»

قهوه خانه

هیچ‌کدام از ریش سپیدان محل حاضر نشدند همراه ما به قهوه‌خانه‌ها سر بزنند: «خانه و خانواده ما در این محل است، دشمن‌تراشی می‌شود، فکر می‌کنند می‌خواهیم نان آن‌ها را ببریم. ولی به شما بگویم که...» فقط درد دل‌هایشان از وجود این محل‌های کسب پرحرف‌وحدیث را روی دایره ریختند که مثنوی هفتاد من کاغذ بود.

پاتوق مناسب نداریم

مشتریان آقا رفیع هم کم‌کم با او همصدا می‌شوند: «چیزی ننویسی که باز بیایند سراغمان. همین جا هم که آرامش داریم، می‌خواهند از ما بگیرند؟ پس کجا برویم؟ توی پارک یا گوشه خیابان؟...» میان جمعیتی که پشت میز‌های چوبی مستطیل‌شکل قهوه‌خانه نشسته‌اند، از جوان ١٧-١٨‌ساله تا مردان میانسال به چشم می‌خورد. کیسه‌ای پر از ماله و کمچه و کاردک بنایی کنار ٢ مرد میانسال که در حال خوردن نیمرو هستند، قرار گرفته و عطر چای و تنباکو‌های طمع‌دار دوسیب و خوانسار درهم آمیخته‌است.

جوان ١٧، ١٨ ساله همانطور که مشغول پک زدن به شیلنگ قلیان است، با جوان همسن و سال کنار دستش، به شیطنت و درگوشی اختلاط می‌کند و صدای خنده‌های ریز و فلفلیش در میان قل‌قل قلیان‌های روی میز گم می‌شود. یکی از آن‌ها می‌گوید: «دلخوشی ما همین است که اینجا دور هم جمع شویم و ساعتی با هم اختلاط کنیم.» دوستش با یک حساب سرانگشتی به ما ثابت می‌کند که برای اهالی زمزم ارزان‌ترین تفریح و عصرانه در همین قهوه‌خانه‌ها یافت می‌شود: «آبجی اینجا قیمت صبحانه و قلیان سرجمع ۵٠ هزار تومان می‌شود، آن وقت با دو تا از بروبچه‌ها تا میدان انقلاب برویم و یک فیلم ببینیم، ۵٠٠ هزار تومان پیاده می‌شویم. اینجا به جیب ما بیشتر می‌آید.»

هنوز چندان از قهوه‌خانه دور نشده‌ایم که مرد میانسالی با عجله خود را به ما می‌رساند: «مردی را که کلاه پشمی سرش بود دیدید؟» هنوز در ذهنمان میان تصاویر مشتریان قهوه‌خانه دنبال مردی با این نشانی می‌گردیم که صورتش را جلوتر می‌آورد و آهسته می‌گوید: «همه ساقی‌های این محله نوچه او هستند. جوان‌های مردم را بدبخت کرده. من فقط ٢ تا دختر دارم، ولی والله دلم به حال جوان‌های مردم می‌سوزد که تا پایشان به این قهوه‌خانه باز می‌شود، آن‌ها را به شیشه معتاد می‌کند. می‌گویند با صاحبان بعضی از قهوه‌خانه‌ها دستش توی یک کاسه است و با تنباکوی قلیان‌ها شیشه مخلوط می‌کنند تا مشتریانشان پابند قلیان و قهوه‌خانه شوند.» او از کاسبان محله زمزم است.

گاراژ‌هایی که قهوه‌خانه شدند

از او نشانی گاراژی را می‌پرسیم که به قول آقا رفیع بیشتر از قهوه‌خانه او ماجرا‌های غیرقانونی و پنهان و پوشیده دارد. می‌گوید: «قبلا گاراژ بوده که حالا قهوه‌خانه شده. از معتاد تا ساقی و قمه‌کش آنجا پیدا می‌شود.» تا به این گاراژ برسیم، از جلوی در‌های شیشه‌ای و کدر چند قهوه‌خانه دیگر می‌گذریم. خیابان زمزم در قرق تراشکاری‌ها و تعمیرگاه‌هاست و بین ٢-٣ گاراژ و تراشکاری حتما یک قهوه‌خانه وجود دارد. هنوز آفتاب نیمروز در خیابان شلوغ و پررفت و آمد زمزم پهن نشده، اما هوا حسابی گرم است.

در‌های شیشه‌ای قهوه‌خانه‌ها فارغ از خطر انتقال کرونا، حسابی کیپ شده‌اند و هیچ روزنه هوایی نمی‌تواند در لابه لای حلقه‌های دود و دم سفیدرنگ قلیان‌های چاق و پر آتش رخنه کند. به گاراژ که می‌رسیم، دیدن مردان تنومندی که در آلونک انتهای گاراژ دور هم جمع شده و مشغول چای خوردن و اختلاط هستند، به دلمان هول و ولا می‌اندازد: «اینجا که تابلوی قهوه‌خانه ندارد. داخل آن هم دید ندارد و معلوم نیست چه خبر است.»

قهوه خانه

تماس با یکی از ریش‌سپیدان محله، تنها راهی است که به نظرمان می‌رسد. چند دقیقه بعد جوان بلندقدی سر می‌رسد و ما را داخل بقالی جمع‌وجورش که چند متری آن طرف‌تر از گاراژ قرار گرفته، دعوت می‌کند: «نمی‌توانم شما را داخل چایخانه ببرم، ولی حاج آقا گفته‌اند هر اطلاعاتی لازم دارید، در اختیارتان بگذارم.»

او می‌گوید: «قهوه‌خانه‌هایی که داخل گاراژ‌ها و تعمیرگاه‌ها ساخته می‌شوند، مجوز ندارند و فقط افراد آشنا و قابل اعتماد به داخل آن رفت‌وآمد می‌کنند. توی این قهوه‌خانه‌ها مالخرانی که لوازم یدکی دست دوم ماشین دارند، مشتری‌هایشان را پیدا می‌کنند. برای تعمیرکاران تفاوتی نمی‌کند این لوازم مال دزدی است یا نه، آن‌ها را با قیمتی ناچیز می‌خرند و بعد از آن که از چای و قلیان حسابی سر کیف آمدند، با این لوازم مشغول تعمیر ماشین‌های مشتریان گاراژ می‌شوند.»

در آمار‌های رسمی تعداد قهوه‌خانه‌های منطقه حدود ٧٠ تا ثبت شده، اما اهالی منطقه تعداد آن‌ها را حدود ٣٠٠ قهوه‌خانه می‌دانند که این قهوه‌خانه‌های غیرمجاز و بی‌نام و نشان هم جزء آن‌ها محاسبه می‌شوند. مرد جوان که از گفتن نامش طفره می‌رود، تا یکی از مشتریان قهوه‌خانه از مقابل مغازه‌اش عبور می‌کنند، نشانمان می‌دهد و می‌گوید: «ببینید، توی آن‌ها از هر گروهی پیدا می‌شود. این را می‌بینید؟ راننده اتوبوس است. هر وقت تهران است، اینجا صبحانه‌ای می‌خورد، قلیانی می‌کشد و راه می‌افتد طرف جاده و کوه و کمر. آن پسربچه هم شاگردش است. او را هم همراه خودش می‌آورد.»

مشتریان خیلی جوان

سن پسرکی که همراه راننده قوی هیکل به داخل گاراژ می‌رود، به زحمت به ١٣، ١٤سال می‌رسد. کاسب هم‌صحبتمان می‌گوید: «در قهوه‌خانه‌های مجاز از ترس بازرسی‌های اداره اماکن، پسر‌های نوجوان را به‌راحتی راه نمی‌دهند. اما توی این قهوه‌خانه‌ها حتی بچه محصل پیدا می‌شود.

یکی از این بچه‌ها را من می‌شناسم، پدری معتاد دارد که با خرده فروشی مواد مخدر، خرج عملش را درمی آورد. تا چند ماه پیش خودش به اینجا می‌آمد و مواد را تحویل می‌گرفت، ولی مدتی پیش با یکی از پخش کننده‌های گردن کلفت بر سر حق و حسابش گلاویز شد و او را از قهوه‌خانه بیرون انداختند. از آن روز پسرش هر روز می‌آید و امانتی‌های پدرش را تحویل می‌گیرد.»

مرد که از همسایگی این پاتوق خاص، دل خوشی ندارد، از بی‌توجهی مسئولان به فعالیت غیرقانونی این قهوه‌خانه‌ها حسابی شاکی است: «از وقتی محل کلانتری امامزاده حسن (ع) را جابه جا کردند و به خیابان زمزم نزدیک‌تر شده، این محل آرام‌تر شده و شب‌ها اگر با هم گلاویز شوند و عربده‌کشی کنند، پلیس برخورد می‌کند، ولی تا وقتی خیابان زمزم ساماندهی و این گاراژ‌ها تعیین تکلیف نشوند، از آن‌ها به عنوان قهوه‌خانه‌های زیرزمینی و غیرقانونی استفاده می‌شود.»

وقتی صحبت از قهوه‌خانه به میان می‌آید، قهوه‌خانه‌های امروزی که تعدادشان در منطقه ١٧ به حدود ٧٠ تا می‌رسد، اولین تصویری است که به ذهن می‌آید، اما اهالی قدیمی محله قهوه‌خانه‌هایی را به خاطر دارند که پاتوق امن و صمیمانه‌ای برای کوچک و بزرگ محله بوده است.

یکی از شورایاران که در محله زمزم موسپید کرده، تعریف می‌کند: «قدیم از خیابان شهید غلامرضایی تا سه‌راه سرگردان فقط یک قهوه‌خانه وجود داشت که در آن پیرمردان و کارگران لر و آذری زبان دور هم جمع می‌شدند و اختلاط می‌کردند. آن زمان توی قهوه‌خانه قلیان کشیدن معمول نبود و برای خوردن چای یا املت و دیزی به آنجا می‌آمدند. آن زمان قهوه‌خانه سه‌راه سرگردان محلی بود که هر کس به کارگر نیاز داشت، می‌توانست در آنجا پیدا کند. چند سال بعد در پاسگاه نعمت آباد هم قهوه‌خانه‌ای درست شد که پاتوق راننده‌های مینی‌بوس بود.»

مجوز‌های بدون ضابطه

او نگران اثرات همنشینی جوانان با افراد ناباب در قهوه‌خانه‌ها است: «جوانان وقتی می‌بینند کسی که در قهوه‌خانه‌ها مواد مخدر خریدوفروش می‌کند، با لباس مارک‌دار و ماشین گرانقیمت توی محله می‌چرخد، ناخودآگاه به این مسیر کشیده می‌شوند.» این معتمد محله کمبود مراکز فرهنگی و تفریحی را دلیل جذب جوانان به سوی قهوه‌خانه‌ها می‌داند: «اینجا ما یک سینما، یک پارک مجهز یا مرکز فرهنگی که برای جوانان برنامه برگزار کند، نداریم. آن‌ها برای پر کردن وقت فراغتشان از قهوه‌خانه‌ها سر درمی‌آورند.»

یکی از شورایاران جوان محله زهتابی پایین آمدن رده سنی مخاطبان قهوه‌خانه‌ها را مسئله‌ای مهم می‌داند و می‌گوید: «در بسیاری از این مکان‌ها برای جذب جوانان حتی خدماتی مثل اینترنت وایفای رایگان وجود دارد. در گذشته قهوه‌خانه‌ها پاتوق پیرمرد‌ها و آدم‌های سالم بود، ولی الان این مکان‌ها شرایطی دارند که پیرمرد‌ها دور از شان خود می‌دانند آنجا پا بگذارند.»

او نبودن نظارت کارشناسانه بر صدور مجوز فعالیت قهوه‌خانه‌ها را سبب رشد قارچی آن‌ها در گوشه کنار منطقه عنوان می‌کند و می‌گوید: «این تعداد قهوه‌خانه برای کوچک‌ترین منطقه تهران چه توجیهی دارد؟ برای صدور این مجوز‌ها چقدر شرایط محل تاسیس قهوه‌خانه در نظر گرفته می‌شود؟»

قهوه‌خانه‌های مدرن و امروزی

در گوشه کنار محله‌هایی مانند زهتابی و وصفنارد که هنوز قطعاتی از باغ‌ها و مزارع سرسبز و پهناور محله باقی مانده، سفره خانه‌هایی شکل گرفته که چهره به روز و بزک کرده قهوه‌خانه‌ها هستند. در این باغ‌های سرسبز که آب زلال حوض‌های فیروزه‌ای از فواره‌ها فوران می‌کنند و با نورپردازی‌های هنرمندانه، فضای پرطراوت باغ زیبایی دوچندان پیدا می‌کند، بر خلاف قهوه‌خانه‌های سنتی، ممنوعیتی برای ورود بانوان وجود ندارد.

از این سفره خانه‌ها که یکی از پررونق‌ترین آن‌ها در محله زمزم قرار گرفته، جوانان به خوبی استقبال کرده‌اند و به هر کدام از آن‌ها پا بگذارید، گروهی از جوانان روی تخت‌های پوشیده از قالیچه‌های دست‌باف، به پشتی‌های ایرانی تکیه‌زده‌اند و میانشان شیلنگ قلیان‌های پردود و دم آنقدر می‌چرخد که سرخی ذغال به خاکستر تبدیل شود.

در این قهوه‌خانه‌های امروزی، غذا‌های متنوع و باب طبع و دندان جوانان هم یافت می‌شود و نیازی نیست به املت و عدسی و دیزی قهوه‌خانه‌های سنتی قناعت کنند. در سفره‌خانه‌ها چهره‌های خشن مردانی که سبیل‌هایشان را تا بناگوش تاب داده‌اند و در پشت میز‌های فلزی قهوه‌خانه‌ها فراوان دیده می‌شوند، کمتر به چشم می‌خورند و جوانان اطوکشیده بیشترین تیپ مشتریان این مکان‌های لوکس را تشکیل می‌دهند.

اگر به سفره خانه‌ها در ظاهر یک مشتری دست به جیب سرکی بکشیم یا حتی دقایقی مقابل این قهوه‌خانه‌های مدرن پا نگه داریم، متوجه رفت‌وآمد آزاد خانم‌هایی با ظاهر نامناسب می‌شویم که خودرو‌های مدل بالای شاسی بلندشان با قواره کوچه‌های تنگ و تودرتوی این محله‌ها چندان هماهنگ نیست و آن وقت زنگ خطر وجود این قلیان‌سرا‌های شیک و زیبا را برای نسل جوان محله می‌شنویم...

برچسب ها: قهوه خانه
مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین