bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۸۴۶۹۱

متن کامل گفتگوی پیمان قاسم خانی با برنامه «هفت»

تاریخ انتشار: ۱۶:۳۴ - ۰۱ مرداد ۱۳۹۰


در خلال نقد دیشب برنامه هفت مصاحبه ای با پیمان قاسم خانی نویسنده فیلمنامه ورود آقایان ممنوع پخش شد که متن کامل آن را در زیر می خوانید.

می خوایم از نینوچکا شروع کنیم، فیلمی که من خیلی دوستش دارم و تو تاثیر گرفتی ازش. چرا فیلمنامه نینوچکا فیلمنامه خوبیه، اگه بخوای تشریح کنی؟

فیلم هایی که من دیدم یک حس و حال کلی ازشون تو ذهنم می مونه و یه لحظات خاصی. نینوچکا، حسی که ازش دارم اینه که یه زنی با اخلاقیات و فیزیک سخت و خشک تبدیل میشه به یه زن دیگه و اون سکانس خاصی که نینوچکا با اون کلاهی که گذاشته رو سرش با اون قیافه جدیدش اون خیلی یادم بود. اون لحظه ای که آقای محمدی داشت ایده را برای من تعریف می کرد بلافاصله اون جرقه زد. به نینوچکا حس خوبی دارم و فیلم رو دوستش دارم.

ایده اولیه ای که منوچهر محمدی داد چی بود؟

یک مدرسه ای هست و یک خانم مدیری که با عشق مخالفه و بچه ها بهش یک درسی میدن و خانم مدیر میفهمه که عشق وجود داره و واقعیه و هست در آدم و نمیشه جلوی اون رو گرفت.

در این طرح های دو سه خطی اولیه چه چیزی تو رو جذب کرد؟ اون جرقه چه جوری میخوره تو ذهنت؟

یه آنی هست. یه چیزی که فکر می کنم میتونه این طرح رو متفاوت کنه با فیلم های کمدی دیگه. وقتی سامان مقدم ایده مکس را برام تعریف کرد، یک خواننده لس آنجلسی که اشتباهی میاد اینجا وعوضی می گیرنش با کسی. اولین چیزی که اون لحظه به ذهن من رسید این بود که چقدر میتونه بامزه بشه که این آدم با اون زبونی که اونا دارن بیاد اینجا و با زبان رسمی جدید ما آشنا بشه. موقعی که سامان این رو تعریف می کرد من به این چند کلمه فکر می کردم. این باعث شد که من بگم آره این یه چیزی داره برای من.

تم برات مهم هست یا اصلا اون آنه رو از یه جای دیگه می گیری. تم بهت آن میده یا نه؟

فکر می کنم آن از یه چیز دیگه میاد. من بعضی وقت ها می بینم نوشتم و بعد یهو دیدم که تم داره روش سوار میشه.

به تم فکر نکردی؟

نه واقعا. ولی مثلا یه چیزی از ورود آقایان ممنوع بگم. اون سکانسی که این دوتا دارن قدشون رو با هم اندازه می گیرن، به نظرم سکانس بامزه و خوبی بود و در جهت داستان بود. بعد رفتیم جلوتر دیدم که سکانس چقدر قشنگ جا افتاده تو داستان. ولی من اون دفعه فکر نمی کردم که همچین کاری بکنم.

تم را در حین نگارش پیدا می کنی؟

به نظرم خودش میاد توش.

نوشتن رو از کجا شروع می کنی؟

خیلی فکر می کنم قبلش. از اون لحظه ای که حالا طرحی برام تعریف بشه پروسه شروع شده برای من ولی بعد شروع می کنم به یادداشت کردن.

یادداشت های پراکنده یا منسجم؟

نه نه منسجم نیست. تا داستان تو ذهنم شکل بگیره خیلی مراحل میگذره. با شخصیت ها کلنجار میرم. به لحظه ها فکر می کنم. لحظه هایی که در جهت داستان هستند. بعد شروع میشه کم کم به جمع شدن و برای همین مرحله فینال سخت ترین مرحله کار من هست و خیلی وقت میبره.

فینال را یک دو سه بدون دیالوگ میزنی یا نه؟

اول یک طرح هفت هشت صفحه ای که البته این طرح تهیه کننده ها رو هم ساکت می کنه. چون فکر می کنن یه کاری کردم و میرن پروانه می گیرن. و من دارم وقت می خرم برای خودم. خیلی وقت ها اون طرح هفت هشت صفحه ای شباهتی نداره به چیزی که نوشته میشه. بعد شماره میزنم دقیق و با تعداد سکانس...

بدون دیالوگ...

بدون دیالوگ. بعد وقتی جلو میریم این هم تغییر میکنه.

از اول می نویسی یا از سکانسی که دوست داری؟

نه از اول اول.

بعد اگه جایی گیر کنی بر میگردی اول رو درست کنی؟

بله.

این اتفاق افتاده برات؟

بله. نمیتونم رد بشم ازش، که این سکانس رو فعلا بذارم کنار. سکانس ها پایه همدیگه هستن. تا این سکانس رو درست نکنم نمیتونم برم جلو. برای همه فیلمنامه نویس های جوان خوبه که اینو بدونن که این برگشتن مهمه . مثلا من میرم جلو و یه چیزی رو می نویسم توی سکانس های وسط داستان و میگم خب این چقدر بامزه هست و این شوخی احتیاج به دو و یکش داره و این شوخی شماره سه هست. میرم یک رو می کارم، دو رو می کارم. یه چیزهایی هست که همون جا به ذهنم می رسه. حتی ممکنه وسط داستان یه شخصیت پیدا بشه. شخصیتی که می بینم اونجا کارم رو راه میندازه وواردش می کنم.

شرح حال شخصیت ها تو ذهنته یا یادداشت کردی؟

یه سری رو یادداشت کردم.

شرح حال شخصیت ها تو نوشتن هم اضافه میشه به داستان؟

نه. اینا باعث میشه یه مقدار بیشتر بشناسم شخصیت هارو. مقداریش که لازمه برای تماشاگر بهش میدم ولی بیشتر ازاین برای این هست که خودم شخصیت رو بشناسم و بدونم در مقابل فلان اتفاق چه عکس العملی نشون میده.

تقسیم بندی اطلاعات فیلمنامه ات حسیه یا قاعده داره؟

چیزی بین این دوتاست. من یه مقدار کلا حسی می نویسم ولی احساس می کنم که حسم و غریزم الان آزموده شده و میذارم به عهده اون. یه چیزایی رو میدونم که از لحاظ تکنیکی خیلی غلط نمیره حسم.

این که میگن موقعیت دراماتیک باید در ده دقیقه اول اجرا بشه تو اصلا بهش فکر کردی؟

من فکر نمی کنم به اینا. دیروز با مانی حقیقی صحبت می کردیم می گفت پرده اول ورود آقایان طولانی شده و عطف اول رو دیر شروع کردیم. من بهش فکر نکردم. نمی دونم. ولی بر اساس اون تجربه حس می کنم که تا اونجایی که ما عطف اول رو داریم تماشاگر خسته نمیشه.

قلاب چیه؟ برای فیلنامه نویس ها این قلاب که گیر کنه که همه فیلمنامه نویس های جوان میخوان بدونن این قلاب چه جوری گیر می کنه؟ تو حسی این قلاب رو گیر میندازی یا می فهمی از قبلش؟ یه یادداشتی داری که کجای قصه این قلاب اتفاق بیفته؟ 

یادداشتی در کار نیست. من بیشتر این هارو گذاشتم ته نشین شده توی خودم و الان کاملا حسی هست.

ولی معتقد به قلاب هستی؟

همه اینها درسته. ببینید من انگلیسی حرف می زنم بدون اینکه گرامر بلد باشم. خود بخود اشتباه نمی کنم. این هم یه همچین چیزیه. یعنی من الان گرامر این کار رو خیلی علمی بلد نیستم ولی فکر می کنم خیلی غلط نمیرم.

یک صحنه رو که طراحی می کنی از اول تا آخر به کوتاهی یا بلندی صحنه فکر می کنی یا نه؟

من اول می نویسم یعنی هر چی که فکر می کنم لازم هست و همین نقطه ضعف فیلنامه های منه که همیشه خیلی طولانی میشه. تک تک دیالوگ ها برام مهمه. در مسیر کمدی تک تک دیالوگ ها یک ریتمی دارن و یک سیری دارن و این حالت پینگ پنگی رو بهش اعتقاد دارم. طولانی می نویسم برای اینکه کوتاه بشه. بخاطر اینکه خیلی فشرده می نویسم و  اون ریتم پینگ پنگی رو رعایت می کنم، بعد کوتاه کردنش مشکل میشه و اذیت میشم.

خودت کوتاه می کنی یا میدی دیگران برات انجام بدن؟

نه خودم کوتاه می کنم. من اصلا هیچوقت به خودم اجازه نمیدم که خب این فیلمنامه من خدمت شما و برم سراغ کار دیگه. هیچوقت. تا لحظه آخر سر کار هستم.

فینال رو از قبل پیش بینی می کنی یا نه در حین نوشتن پیش میاد؟

در داستان های کلاسیک پایان مشخص هست به نظر من. اینا احتیاج به کار عجیب غریب ندارن. توی این کار از اول می دونستم که دوست ندارم پایان شکل پایان های فرموله شده کمدی رمانتیک باشه که این دو تا آدم برسن به هم. به خاطر همین در طول داستان نشونه هایی نذاشته بودم از علاقه خانم دارابی و آقای جبلی به همدیگه چون میدونستم که در پایان قراری نداریم که این دوتا به هم برسن. من یه جمله ای از فیلنمامه نویس بعد از ظهر سگی و لوک خوش دست بگم که اومده بود ایران. اون می گفت من اصلا نمی تونم فیلنامه رو جوری بنویسم که بدونم تهش چی میشه، چون میخوام همزمان با قهرمان، داستان رو تجربه کنم و برم جلو.خیلی حرف قشنگی بود منتها برای فیلمنامه های یه کم غیر کلاسیک و خاص. من اولین فیلمنامه ای که شروع کردم روز اولی بود که وارد کلاس فیلمنامه نویسی شدم و برای خودم شروع کردم به فیلمنامه نوشتن. نوشتم نوشتم رفتم جلو. بعد به آقای بیضایی که اومد سر کلاس گفتم که استاد من فینال قصه رو نمی دونم و همینجوری دارم میرم جلو. آقای بیضایی گفت که نمی تونی و باید ته فیلمنامه رو بدونی. من با خودم گفت که این اساتید پیر شدن و نمی دونن دیگه و من این شکلی می نویسم. شش ماه نوشتم و به گِل نشستم. نه همچین چیزی نیست. اساتید می دونن چی میگن.

یکی از نکات مهم فیلنامه نویسی توالی هست. این توالی و ترتیب تو ذهنت چیده شده هست یا نه حسی بدست میاد؟

مخلوطه ولی خیلی بهش قائلم. یعنی وقتی یه سکانسی جایی هست، این سکانس باید یه ارزش وجودی داشته باشه. باید یه دلیلی برای وجودش داشته باشه. یا داره کاراکتر رو پیش میبره یا داره کمک میکنه به شخصیت سازی ما، یا یه پله ای هست برای سکانس بعدی که قصه را پیش ببره. یک سکانس اشتباه می تونه داستان رم بیندازه. یک سکانس زیادی میتونه خسته بکنه تماشاگر رو و اولین خمیازه رو بکشه و این سمه برای فیلم. و اگه یک سکانس کم باشه تماشاگر احساس میکنه تو فیلم یه سوراخی هست بدون این که بدونه کجا. من سعی ام رو می کنم تا چیدمان سکانس ها درست باشه.

در کمدی تقسیم شوخی ها هم قاعده هست یا نه؟

نمیدونم شاید باشه. من استفاده نمی کنم.

به شوخی ها کلی فکر می کنی؟

بله. به نظرم. من با داستان جلو میرم. داستان الان به من موقعیتی میده که تو سکانس خیلی شوخی بکنم جوری که تماشاگر اینقدر بخنده که به خاطر این شوخی، شوخی بعدی رو نشنود. من این کار رو می کنم. ممکنه داستان به من در یک سکانس هیچ شوخی نده. سعی ام رو می کنم که سکانس رو بامزه کنم ولی اگه داستان به من راه نده این کار رو نمی کنم.

شوخی نویسی یک تخصص ویژه می خواد؟

میگن که هست همچین چیزی گویا. من کسانی رو دیدم که شوخی نویس های خیلی خوبی بودن.

این شوخی ها از کجا میاد؟شوخی هایی که روی فیلم ها تاثیر میذارن...

حتما. فقط شوخی نه، همه چی. من از فیلم ها تکنیک یاد می گیرم و حالا تو سکانس یا هر چیز دیگه ای. من در هر چیزی دنبال جنبه شوخی می گردم بیشتر از همه. الان که داریم حرف می زنیم من دارم فکر می کنم که به چی شما می تونم بخندم.

موقعیت مهم تره برات یا شخصیت؟ موقعیت دراماتیک یا شخصیت اصلی؟الان در ورود آقایان موقعیت مهم تر بود یا کاراکتر؟

ببین ورود آقایان کاراکترهای جالبی داشت مثلا کاراکتر خانم دارابی. به نظر من کاراکتر خودش موقعیت می آفریند. در کارهای خودم اگه بخوام اسمی ببرم دختری با کفش های کتانی بود که فقط با شخصیت داشتم می رفتم جلو.

طوری می نویسی که کارگردان بفهمه که چه جوری بره جلو؟ بدون اینکه اسم دوربین بیاری؟

بله.

کارگردان های سینمای ایران معمولا دوست ندارن فیلمنامه نویس ها اینقدر دخالت داشته باشن.

الان اینطوری نیست. فرض کنین با آقای افخمی توی سن پطرزبورگ یا با رامبد توی این کار. وقتی می نویسم اینجا مکث، کسی نمیگه به تو چه. این مکث مهمه. کارگردانی میتونه سکانس رو نابود کنه و میتونه سکانس رو بکشه بالا. با یه تاکید اشتباهی روی یک کلمه یا جمله.

راجع به عادت های نوشتن یه کم بگو. کی به نظرت زمان نوشتن مناسبه؟ با چی می نویسی؟ زمان بندی دقیق همیشگی داری یا نه هر وقت حسش بیاد یا مودی داشته باشی؟

اولا که تایپ نمی کنم با خودکار می نویسم سعی کردم تایپ کنم ولی یاد نگرفتم. با کاغذ و خودکار راحت ترم. دوست دارم خط بزنم. من آدم صبح زودم. اگه بتونم که شش صبح بلند شم بهترین ساعته برام صبح زودها. یه حالت هایی هم هست که اگه یه زمانی چیزی به ذهنم برسه باید هر جایی که هستم جدا شم و برم شروع کنم به نوشتن. این اتفاق ها هم زیاد نمی افته. ولی ماجرا اینه اگه بتونم صبح ها بیدار بشم آدم صبحم.

bato-adv
مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین