گفتوگو با پيمان معادي كه علاوه بر موفق بودن خيلي هم خوش قول است، در يكي از كافههاي تهران اتفاق افتاد. او كه به تازگي از سفر بازگشته و هنوز ساعت خودش را با ما تطبيق نداده، با تمام خستگي پيشنهاد مصاحبه را قبول ميكند و از همان اول قرار ميشود كه به جاي صحبت و تكرار مكررات درباره فيلم خوب «جدايي نادر از سيمين» به فيلمسازي و بازيگري پيمان معادي و راه جديدي كه پيش گرفته بپردازيم.
گفتوگو از همان اولين شروع سينمايي معادي يعني فيلمنامه «آواز قو» شروع شد و تا رفاقت و همكاري با اصغر فرهادي و به كارگرداني «برف روي كاجها» رسيد.
در ابتدا پيمان معادي را به عنوان فيلمنامه نويس ميشناختند و بعد بازيگر و حالا كارگردان. خود شما دوست داريد در چه كسوتي شناخته بشويد؟
واقعا فرقي نميكند. دوست دارم در هر كدام كه باشم جزو خوبها باشم، چيزي كه دوست دارم بگويم اين است كه ترجيح ميدهم اسمم در هر پروژهاي باعث بشود كه عدهاي فكر بكنند كه آن پروژه، پروژه خوبي است. اين مهمترين دليلي است كه براي آن كار ميكنم. دوست دارم يك مهري باشم كه مخاطب بگويد معادي به جاي ما فكر كرده كه كدام كار را انتخاب كند و كدام كار را رد كند و اگر كاري را انتخاب كرده پس حتما آن كار ارزشي دارد.
پس در هر كاري اول كيفيت براي شما مهم است؟
صددرصد. چون اين مساله براي خودم هم وجود داشته است. مثلا در سينماي فرنگ بازيگراني بودهاند كه من ميدانستم اگر او در يك فيلمي بازي ميكند آن فيلم حتما فيلم خوبي است. مثلا شان پن و ادوارد نورتون اينطور بودهاند، اما شايد براي خيلي از بازيگران معروفتر از آنها اينطور نبوده. اما خيلي از بازيگران هستند كه تو وقتي اسمشان را در يك گروه ميبيني ميداني كه كيفيت آن فيلم از يك حدي پايينتر نيست. تو ميتواني از اسمت يك استانداردي بسازي كه به عنوان يك بازيگر نشاندهنده فكري باشي كه از مخاطب نشات گرفته است.
كمي به قبل برگرديم، زماني كه شما فيلمنامه «آواز قو» را نوشتيد. اين فيلم جزو فيلمهاي موفق آن سالها بود و خيليها آن را جهش بهرام رادان ميدانند، البته ايرادي كه به «آواز قو» گرفته ميشود، وجود ديالوگهاي شعاري در آن است، خودتان چقدر از «آواز قو» در كارنامه كاريتان دفاع ميكنيد؟
فيلمنامه «آواز قو» سال 79 نوشته شده و اولين كار من بود. اينكه ميگوييد باعث جهش بهرام رادان هم بوده احساس ميكنم كه آن زمان ديگر وقت جهش بهرام رادان بود و با هر فيلم ديگري هم اين اتفاق ميافتاد. بهرام فيلم را خيلي خوب بازي كرد و شايد بتوان گفت اين فيلم باعث تسريع رسيدنش به موقعيت بهتر باشد. در مورد شعاري بودن بخشي از ديالوگهاي فيلمنامه كاملا اين بحث را قبول دارم و البته اين شعاري بودن را هم دوست دارم. براي اينكه آن روزها من به خاطر دارم كه براي جوانها روزهاي سختي بود و اتفاق قصه آواز قو در بطن جامعه كاملا ملموس بود و من بعضي وقتها ميديدم كه جوانها دوست داشتند يك حرفهايي بزنند و تو هر طوري كه اين حرفها را ميزدي شعاري ميشد.
يك سري اعتراضات در هر شرايطي شعار است، امروز هم همين است و فرقي نميكند كه از طرف كدام جناح باشد، اين ماجرا اجتنابناپذير است. اتفاقا در بعضي از جاهاي «آواز قو» مخاطب دوست داشت كه بعضي از حرفها را درشت بشنود. در حالي كه من سعي ميكنم عموما از شعار دادن پرهيز كنم اما اين اتفاق واقعا اجتنابناپذير بود و البته هرچقدر كه گذشت اين فيلم بيشتر ديده شد. به نظر من «آواز قو» تريلر خيلي خوبي بود.
فيلمنامه «عطش» دومين كار شماست، با وجود گروه بازيگري محبوبي كه داشت اما فيلم خيلي ديده نشد، به نظر شما ضعف اصلي فيلم «عطش» چه بود؟
چند تا دليل داشت كه من براي شما خيلي خلاصه ميگويم. يكي اينكه از معدود فيلمهايي بود كه من به صورت سفارشي قبول كردم. يعني تهيهكننده «آواز قو» بلافاصله در طي موفقيت آن به من پيشنهاد فيلمنامه «عطش» را داد، من در ابتدا فكر میكردم يك سري آزادي عمل در آن خواهم داشت كه رفتهرفته فهميدم كه اين آزادي عمل را ندارم و در واقع فيلمنامه طوري شد كه من سليقه خودم را خیلیكم در آن دخيل ديدم البته در مجموع كيفيت قابل قبولي در ساخت پيدا كرد و من ميبينم درامي كه شكل گرفته درام خاصي است و از آن نوع درامهاي سياهي است كه به سمت گيشه نيفتاد و دغدغه اين چيزها را نداشته. با اينكه تهيه كنندهاي به شدت گيشهاي داشت ولي در مجموع فيلم قابل قبولي بود. اگر اشتباه نكنم عطش چهارمين فيلم پرفروش آن سالها بود.
آواز قو، عطش، كما، كافه ستاره و شام عروسي. اينها همه دستپخت فيلمنامه نويسي شما هستند كه بدون استثنا در گيشه موفق بودند. كدام را بيشتر به عنوان سابقه كاري خود ميپسنديد؟
راستش نميدانم. من يك روزي برگشتم پشت سرم را نگاه كردم و ديدم هيچ كدام از آنها را آنطور كه بايد و شايد دوست ندارم و وقت آن است كه خط عوض كنم و مسير ديگري را امتحان كنم. دو، سه سالي خودم را كنار كشيدم و شروع كردم به فيلم كوتاه ساختن. در مجموع دلم ميخواهد به اين چند كاري كه اشاره كردي بيشتر به صورت يك پكيج نگاه كنم و جدا جدا به بررسي آن نپردازم. با اينكه هر كدام از آنها در نوع خودش موفق بود و مثلا شام عروسي، كما، آواز قو و البته كافه ستاره هر كدام جزو پرفروشترينهاي زمان خود بودند اما در هر صورت من به اين پنج كار به صورت يك پكيج از گذشته نگاه ميكنم. در هر صورت هر كدام از آنها چه خوب و چه بد يك تجربه بود. اما ميتوانم، بگويم يكي، دو تا از اين فيلمها براي من خيلي موثرتر بود. مثل «آواز قو» كه اصلا من را به سينما آورد. من شايد اگر به جاي «آواز قو» هر چيز ديگري مينوشتم شايد الان اصلا اينجا نمينشستم، در هر صورت هر كدام از اين كارها به نوبه خودش يك اتفاق در كارنامه كاري من است.
در آخرين كار شما يعني «برف روي كاجها» شما به عنوان نويسنده و كارگردان ظاهر شديد. اصلا چه شد، تصميم گرفتيد كه كارگرداني را هم تجربه كنيد؟
اين فيلمنامه اصلا براي اين نوشته شده بود كه خودم آن را بسازم و پنج سال از نوشتن آن ميگذرد و از همان اول، تصميم داشتم خودم آن را كارگرداني كنم. يك روز داشتم با بهروز هاشميان صحبت ميكردم و گفتم يك قصهاي دارم راجع به يك زن با اين مشخصات و از همان زمان قرار شد آن را بنويسم و بسازم. اما مدام كار پيش ميآمد و اين پروسه را به تعويق ميانداخت. اولا؛ زماني كه تصميم به ساخت اين كار گرفتم، گفتم اول چند فيلم كوتاه بسازم و يكي، دو سال چرخ زدم و در حين اين كارها آن را هم مينوشتم. تا اينكه فيلمنامه حاضر شد. و وقتي خواستم اين فيلم را بسازم، «درباره الي» پيش آمد و سپس يك فيلمنامه مشترك با اصغر فرهادي نوشتم كه او هم اكنون در برلين مشغول ساخت آن است و بعد هم «جدايي نادر از سيمين» بود و همه اينها كارگرداني اين كار را عقب انداخت و تا الان طول كشيد.
الان كار تمام شده؟
بله. حالا در مرحله صداگذاري هستيم.
در سينماي ايران از ميان بازيگري، فيلمنامهنويسي و كارگرداني كدام سختتر است؟
هر كدام سختي خاص خودش را دارد. البته به نظرم فيلمنامه نويسي از همهاش سختتر است و براي همين است كه معضل فيلمنامه در سينماي ايران بيش از هر چيزي حس ميشود. شما نگاه ميكنيد و ميبينيد ما معضل كارگرداني به آن شدت نداريم و كارگردانهاي خيلي خوب زياد داريم كه بازيهاي خوبي ميگيرند، دكوپاژ را ميشناسند اما به قصه كه ميرسيم كار ميلنگد يا بازيهاي خوبي در سينما ميبينيم اما قصهها ضعيف است. به نظرم فيلمنامه نويسي از همه مشكلتر است.
آشنايي با اصغر فرهادي در تغيير روند زندگي هنري شما موثر بود؟
بدون شك بيتاثير نيست. البته من زماني تغيير مسير دادم كه تصميم گرفتم فيلم كوتاه بسازم، وقتي فيلم كوتاه ساختم دوستاني براي ديدن فيلم آمدند و آنجا با فرهادي آشنا شدم و براي «درباره الي» به من پيشنهاد داد. بدون شك از آن زمان به بعد مسيري كه رفتم شايد با سرعت بيشتري بود و اصغر فرهادي فيلمساز بزرگي است و ارتباط من با او در زندگي هنري من تاثيرگذار است اما آشنايي با او مسير كاري من را تغيير نداد، مسير كار من تغيير كرده بود كه اصغر فرهادي آمد.
عدهاي ميگويند كه در كار اخيرتان متاثر از فيلمسازي اصغر فرهادي هستيد. خودتان اين مساله را قبول داريد؟
نه. براي اينكه خيلي حرف بياساسي است. من اصلا ميگويم، كسي فيلم من را نديده كه بخواهد اين اظهار نظر را بكند. كساني هم كه فيلم را ديدهاند، گفتهاند كه سينماي بسيار متفاوتي دارد. من اصلا كاري به كيفيت فيلم ندارم، اما اگر چيزي بخواهم در معرفي فيلم بگويم اين است كه فيلم من شبيه بههيچ فيلمي نيست. اين فيلم خاصيت و حال خودش را دارد. البته اگر كسي ميگفت سينماي من شبيه سينماي فرهادي ديده ميشد خيلي هم خوشحال ميشدم اما اصلا اينطور نيست.
اصغر فرهادي در فيلم «برف روي كاجها» با شما همكاري داشته؟
قرار بود كه اينطور باشد. اصلا با اصغر كه حرف زديم او گفت، بيا «جدايي نادر از سيمين» را تمام كنيم و بعد برويم سراغ كار تو. اما اتفاقاتي كه براي فيلم اصغر افتاد اصلا مسير او را تغيير داد و به شدت وقتش را پر كرد و اصغر وقتي آمد كه كار ما تقريبا تمام شده بود. من اصغر را در روزهاي آخر مونتاژ ديدم كه او فيلم را ديد و بسيار هم دوست داشتم. از طرفي من الان بابت اين ماجرا خيلي خوشحال هستم. چون باعث شد من فيلم را كاملا به سليقه خودم بسازم. بالاخره من ميخواستم وارد عرصه فيلمسازي بشوم، از طرف ديگر اين را هم ميدانم كه حضور اصغر فرهادي ميتوانست در بهتر شدن كيفيت فيلم كمك بزرگي باشد. اما حتما در فيلمهاي بعدي من اين اتفاق خواهد افتاد.
شما خودتان را با اصغر فرهادي يك گروه ميدانيد و اصلا با هم قرار كار تيمي گذاشتهايد؟
من و اصغر با هم قراري نگذاشتهايم و البته خوشحال ميشوم كه هم تيم همچين آدمي باشم. ما درباره الي را كار كرديم و رفتيم. يك فيلمنامه با هم نوشتيم كه اصغر فرهادي آن را در خارج از كشور كار ميكند، بعد جدايي نادر از سيمين پيش آمد و با هم باز همكار شديم. اما قراري با هم نگذاشتهايم و فعلا داريم هركدام به طور مجزا كار ميكنيم. اما رابطه ما آنقدر رابطه دوستانه و خوب بود كه بخش اعظم انرژي ما به كار رفت تا به حاشيه و همين باعث قويتر شدن رابطه كاري ما شد. براي همين بعيد ميدانم كه اين رابطه كاري ادامه پيدا نكند. البته من دلم ميخواهد يك روز مثلا با ماني حقيقي كار كنم، همين چند روز پيش هم رامبد جوان را ديدم و گفتم ما چرا تا به حال با هم كار نكردهايم و قرار شد يك كاري با هم انجام بدهيم، قرار بوده با رضا كاهاني كار كنم و با هر آدمي كه احساس كنم حرفي براي گفتن داشته باشد دوست دارم كار كنم.
تجربه نشان داده كه كارگروهي در ايران بعد از موفقيتهاي مداوم ادامه پيدا نميكند و از هم پاشيده ميشود، با تصور اين آينده نه چندان خوشايند در كارگروهي، آينده كاري خودتان را با اصغر فرهادي چطور پيشبيني ميكنيد؟
البته اين را بگويم كه در هر سينمايي اين مساله اجتنابناپذير است و اين حتي در سينماي خارج هم ديده ميشود. چون كه بعد از موفقيتهاي كارگروهي و سرريز شدن موفقيت و پول شخصيتهاي اصلي هر طرف نشان داده ميشود و وقتي درآمد هزار برابر ميشود، ظرفيت هر طرف هم مشخص ميشود. موفقيت و شكستهاي خيلي بد است كه معيارها را عوض ميكند. نمونه درخشان اين ماجرا اينيوريته و آرياگا است. اينيوريته فيلمساز مكزيكي آمد و سه فيلمنامه آرياگا را ساخت و به موفقيت بسيار چشمگيري دست يافت و بعد از آن بين آنها اختلاف پيش آمد و يكي گفت دليل موفقيت او فيلمنامههاي من است و آن يكي هم ادعا كرد كه كارگرداني من باعث موفقيت ماجرا شده. امروز من با استانداردهاي خودم حس ميكنم، ميتوانم با شما به جاي خوبي برسم، وقتي اين جايي كه با شما رسيدم هزارپله بالاتر از جايگاه شروع ماست، آدمهاي ديگري دورمان را ميگيرد كه خيلي بيشتر از شما به درد من ميخورند و من ميروم با آنها. من نميدانم چقدر اين ماجرا اخلاقي است، اما اين اتفاق بالاخره ميافتد. ماجرا اين است كه در موفقيتها همه را شريك بدانيم و سهم آدمها را بدانيم. البته خوشبختانه هيچ كدام از اين اتفاقها براي ما نيفتاده و قرار هم نيست كه بيفتد، ولي نوع كارهاي آينده هر كداممان تعيينكننده ادامه ارتباط كاري است.
پس شما بدتان نميآيد كه تجربه كار با كارگردانهاي ديگر را هم داشته باشيد.
صددرصد. با چند كارگردان هم صحبت كردهام و برايم هم فرقي نميكند كه كارگردان چه كسي باشد. من فكر ميكنم كه هميشه بخش مهمي از سينما برای فيلم اوليهاست. هميشه فكر ميكنم كه فيلم اوليها هميشه فيلمسازهاي خوبي هستند. مثل اولين آلبوم خوانندهها كه هميشه از همه كارهايشان بهتر است، چون براي ساخت آن خيلي تلاش ميكنند. در حالي كه براي فاصله آلبومهاي بعدي، يك سال بيشتر فرصت ندارند. فيلم اوليها هم هميشه اتفاقات خوبي را براي سينما رقم زدهاند.
شما خودتان را فيلمساز ژانر اجتماعي ميدانيد؟
بله.
حالا با توجه به مشكلاتي كه فيلمسازان اجتماعي دارند و به عنوان مثل فيلم رسول صدرعاملي بعد از 5 سال تازه مجوز اكران گرفته و رخشان بنياعتماد بعد از مدتها شروع به فيلمسازي كرده، به نظر شما فيلمسازي اجتماعي در ايران تعريف دارد؟
نه. به نظرم مثل خيلي چيزهاي ديگر كه تعريف ندارد، فيلم اجتماعي هم در ايران تعريفي ندارد و واقعا فيلم اجتماعي ساختن معيارها و نگاههايي ميخواهد كه اگر نباشد مشكلات بسياري پشت آن است. براي همين ميبيني كه فيلمسازهاي اين ژانر تغيير مسير ميدهند. ما در ايران خيلي به آن شكلي كه بايد در قيدوبند ژانرها نيستيم. يكي از مشكلات هم همين است كه تكليفها در فيلمها روشن نيست اما در مورد موضوع اجتماعي احساس ميكنم به شدت اذيت ميشويم.
شما در رشته فيلمسازي و بازيگري تحصيلات آكادميك داريد؟
خير، اما مطالعهام در فيلمسازي و بازيگري زياد بوده، همانطور كه در فيلمنامه نويسي تحصيلات آكادميك نداشتهام و بيشتر بر پايه مطالعه همه چيز استوار بوده است. من با توجه به علاقهام شروع كردم به نوشتن يك سري داستان كوتاه تا اینکه به فيلمنامه نويسي رسيدم.
اخيرا نامهاي از طرف شما در اينترنت منتشر شده كه سروصداي زيادي هم به پا كرده. آيا صحت آن را تاييد ميكنيد؟
نامه را در فيسبوك ديدم و همان جا هم تكذيبش كردم. نامه برای من نيست و البته خيليها ميگويند چرا در فيسبوك آن را تكذيب كردي و من بايد بگويم به خاطر اينكه اولا؛ نخواستم قضيه را خيلي مهم جلوه دهم و از طرفي هم آن را در فيس بوك ديده بودم. برخي فكر ميكنند من تحت فشار قرار گرفتهام و آن را تكذيب ميكنم، اما همين جا هم ميگويم كه اگر لازم ميدانستم كه اين نامه را بنويسم، شهامتش را هم داشتم كه پاي آن بايستم.
اما تا همين چند روز پيش در فيسبوكتان هم بود. چطور بر نداشتيد؟
من خيلي به فيسبوك سر نميزنم. براي همين نديده بودم كه دوباره اين متن را روي صفحهام فرستادهاند، براي همين تا برداشتنش كمي طول كشيد.