bato-adv
کد خبر: ۹۰۶۲۲
به مناسبت سالمرگ کلنل پسیان

برخاستن نظامیان در سپهر سیاست ایران (1)

قاسم توکلی
تاریخ انتشار: ۰۹:۱۵ - ۱۰ مهر ۱۳۹۰


فرارو- کلنل محمدتقی خان پسیان، فرمانده ژاندارمری و والی ایالت خراسان، در غروب روز دهم مهرماه 1300 در تپه های روستای جعفرآباد قوچان مشغول نبرد با اکراد شورشی ای بود که به فرمان مرکز علیه او بسیج شده بودند و در همان حال که این فرمانده ارشد نیروهای «ژاندارمری» در خراسان قربانی توطئه نخست وزیر وقت، قوام السلطنه، می شد در پایتخت رضاخان سردار سپه، وزیر جنگ و فرمانده «دیویزیون (لشگر) قزاق»، در حال محکم کردن پایه های یک استبداد نظامی بود که مقدر بود برای بیش از پنج دهه بر ایران حکمرانی کند.

کلنل پسیان آخرین فرمانده بزرگ از نخستین نسل افسرانی بود که نهاد ژاندارمری در ایران تربیت کرده بود و با کشته شدن وی آخرین شانس ژاندارمها برای حفظ حیات خود، مستقل از دیویزین قزاق، از بین رفت و چندی بعد این نیرو در ارتش متحدالشکلی که رضاخان بنیاد گذارد ادغام شد، ارتشی که شاکله اصلی آن همان دیویزیون قزاق بود.
 
اینکه چگونه چنین اتفاقی افتاد و از میان گزینه های محتمل، چرا رضاخان موفق به قبضه قدرت شد؟ اینکه نیروی ژاندارمری، به عنوان رقیب و آلترناتیو دیویزین قزاق، واجد چه ویژگیها و مزیتهایی نسبت به این نیروی وابسته به روسیه و بریتانیا بود؟ و اساساً اینکه چرا پس از یک انقلاب دموکراتیک (انقلاب مشروطه) اقبال عمومی متوجه یک دیکتاتوری نظامی در ایران شد؟ و پاسخ به سئوالاتی از این دست، محورهای اصلی این مقاله را شکل می دهند که در دو بخش تقدیم خوانندگان می گردد.

نیروی نظامی ایران تا زمان ناصرالدین شاه عمدتاً متکی به جنگجویان عشایری بود، به این معنا که یک اتحاد قبایلی از ایلات و عشایر هوادار سلطنت وجود داشت که در هنگامه جنگ یا بروز طغیان و شورش، بسیج شده و به مصاف خصم می شتافت. البته واضح است که چنین ارتش بدوی ای تنها قادر بود از پس قبایل همسنگ خود برآید و در برابر یک ارتش مدرن و آموزش دیده، کاری از آن برنمی آمد؛ واقعیت تلخی که ایرانیان در جنگ با روسیه (1813 و 1828) با تمام وجود بدان پی بردند.

رویای داشتن یک ارتش مدرن، آموزش دیده و متحدالشکل در سراسر سده نوزده و نیمه اول سده بیستم در صدر برنامه های تمام جنبشهای اصلاحی و انقلابی در ایران قرار داشت؛ از شاهزاده عباس میرزای قاجار گرفته تا انقلابیون مشروطه خواه. پس از تلاشهای ناکام عباس میرزا برای تشکیل «نظام جدید» و امیر کبیر برای ایجاد «نظام بنیچه»، ناصرالدین شاه در سفر به روسیه نخستین گام اساسی را در این زمینه برداشت.

حضرت سلطان که در حضور تزار روسیه در حال سان دیدن از نیروهای قزاق بود در همان لحظه آنچنان مجذوب دیسیپلین و انضباط این نیروها شد که بالفور از تزار درخواست نمود که روسیه یک لشگر مشابه همان نیروها در ایران بوجود آورد، نیرویی که بعدها به «دیویزیون قزاق» معروف شده و تاثیر تعیین کننده ای بر روند تحولات سیاسی کشور برجای گذاشت.

قزاقها که اهرم فشار و عامل تحقق اراده تزارهای روسیه در ایران بودند در پیوند با استبداد ارتجاعی خاندان قاجار برای چندین دهه هر نوع آرادیخواهی را در ایران سرکوب نمودند؛ به توپ بستن شدن مجلس اول شورای ملی توسط لیاخوف روسی، فرمانده وقت دیویزین قزاق در تهران، که آغازی بود بر دوره «استبداد صغیر» در ایران، شاهدی بر این مدعاست.

با پیروزی قطعی مشروطه خواهان بر محمدعلی شاه قاجار (23 تیر 1288)، برای تحقق این اراده ملی نوظهور نیاز به یک نیروی نظامی مدرن و البته بی طرف (نسبت به روسیه و بریتانیا) احساس شد، مشروطه خواهان پس از فتح تهران به این نتیجه رسیدند که باید در مقابل قزاق ها نیرویی ملی گرا و مستقل به وجود آید تا بتواند مجری قوانین حاصل از مشروطیت باشد. با تصویب این قانون در مجلس دوم، نمایندگان مجلس برای جلوگیری از نفوذ روس و انگلیس درصدد برآمدند تا از افسران سوئدی که نیرویی بی طرف در ایران بودند برای تاسیس ژاندارمری دعوت به عمل آوردند و به این ترتیب مستشاران سوئدی به فرماندهی یالمارسن در سال 1289 این نیرو را سازماندهی و تاسیس کردند. ابتدا وظایف این سازمان مختصر بود و از آن طبق پیشنهاد مورگان شوستر امریکایی (در سال بعد) فقط برای وصول مالیات و عوارض استفاده می شد، اما به تدریج این نیروها وظیفه حفظ و امنیت راه ها را نیز عهده دار شدند.

در مجلس دوم مشروطه، در سال 1290، نمایندگان برای سروسامان دادن به اوضاع مالی کشور، مورگان شوستر امریکایی را به استخدام درآوردند، شوستر که می دید دولت به شدت از کمبودهای مالی رنج می برد با استفاده از نیروهای ژاندارمری، که بازوی نظامی انقلاب مشروطه محسوب می شدند، اقدام به اخذ مالیات از شاهزادگان و اعضای دربار قاجار از جمله برادران شورشی شاه مخلوع نمود، اما این بار هم روسیه اعمال حاکمیت مستقل ایرانیان را در داخل کشور برنتابیده و طی اولتیماتومی 48 ساعته از مجلس شورای ملی خواست که مورگان شوستر را اخراج نماید.

ماجرا از این قرار بود که محمدعلی شاه در تابستان 1290، دو سال پس از فرار از ایران، به همراه دو تن از برادرانش؛ شعاع السلطنه و سالارالدوله، و با کمک روسها از شمال وارد کشور شد و علم طغیان علیه دولت مشروطه برافراخت که این بار نیز از انقلابیون شکست خورده و مجدداً به روسیه فرار کرد. به همین دلیل ژاندارمری دستور یافت اموال دو برادر شورشی شاه را مصادره نماید که روسیه بلافاصله با این بهانه که این اموال در رهن «بانک استقراضی روس» است به کشور لشگرکشی نموده و شهرهای تبریز و رشت و قزوین را به تصرف خود درآورد که در نتیجه این لشگرکشی، مجلس دوم مشروطه نیز همچون مجلس اول، با دخالت مستقیم روسها سقوط کرد.

با تعطیلی مجلس دوم مشروطه، یک دوره فترت 3 ساله آغاز شد، اما در همین دوره نیز روسها دست از قلع و قمع آزادیخواهان ایرانی برنداشتند، در سراسر سالهای 1290 و 1291 نیروهای روسیه تزاری با حمایت از بقایای استبداد قجر، در شهرهای رشت، انزلی و تبریز به قتل، دستگیری و تبعید مشروطه خواهان پرداختند، از جمله این جنایات می توان به بر دار کشیدن 44 تن از آزادیخواهان در تبریز و قتل بیش از 200 نفر در مشهد اشاره کرد.

اما این همه ماجرا نبود، با آغاز جنگ جهانی اول در سال 1293 نظامیان روسیه سراسر شمال ایران را اشغال و راهی تهران شدند، این مسئله باعث انحلال مجلس سوم و فرار کابینه برخاسته از آن، ابتدا به قم و سپس به کرمانشاه شد. این بار نیز این ژاندارمهای ایرانی بودند که از دولت در تبعید، که تلاش می کرد مستقل از روسیه و انگلستان عمل کند، دفاع کردند که در این برهه برای نخستین بار نام کلنل پسیان وارد تاریخ می شود.

ژاندارمها به عنوان بازوی نظامی انقلاب مشروطه تا آخرین لحظه تلاش کردند تا در برابر نیروهای بیگانه از این اراده ملی پاسداری کنند. کلنل که از دوران نوجوانی در مدارس نظامی ژاندارمری آموزش دیده بود، در این زمان افسر جوانی بود که فرماندهی یکی از فوجهای ژاندارمری را بر عهده داشت. اما علیرغم اینکه کلنل موفق شد شکستهایی را به روسها وارد کند و حتی برای مدتی آنها را از شهر همدان عقب براند، روسها سرانجام غالب گشته و با کشته شدن تعداد زیادی از همرزمان کلنل، وی به همراه برخی از رجال کابینه در تبعید مجبور به عقب نشینی و خروج از کشور شد.

کلنل که در جریان نبرد زخمی شده بود، راهی آلمان شد و ایران به تسلط کامل روسیه و بریتانیا درآمد. دیویزیون قزاق در تمام این مدت تحت فرماندهی افسران روسی بود و علیه مشروطه خواهان می جنگید. در میان افسران ایرانی قزاقخانه افسر جوانی به نام رضاخان میرپنج حضور داشت که او هم از دوره نوجوانی وارد دیویزیون قزاق شده و مدارج نظامی را به تدریج طی کرده بود.

تاریخ تا پیش از سال 1299 درباره رضاخان سکوت کرده است اما آنقدر می دانیم که پس از سقوط مجلس سوم مشروطه و اضمحلال کابینه تبعیدی، وی در همدان حضور داشته و با از میان برداشته شدن ژاندارمری و پیوستن نیروهای روسی و بریتانیایی به یکدیگر (در آن زمان روسیه تزاری و بریتانیا متحد یکدیگر بوده و علیه آلمان می جنگیدند) برای مدتی با یک افسر ایرانی تبار بریتانیایی به نام اردشیر جی راپرتر ارتباط داشته است.

وقوع انقلاب کمونیستی 1917 روسیه و فروپاشی امپراطوری تزارها اما تمام معادلات سیاسی را هم برای ژاندارمها و هم برای قزاقها بر هم زد و بار دیگر به آنها اجازه نقش آفرینی در تحولات تاریخی ایران را داد. نقطه عطف این تحول تاریخی سال 1299 بود، زمانی که رضاخان میرپنج در تهران و کلنل پسیان در خراسان قدرت نظامی را قبضه کردند و بار دیگر به عنوان نیروهای رقیب در برابر هم ظاهر شدند.
 ادامه دارد...

مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین