bato-adv
کد خبر: ۱۰۳۸۰۴

خالي از هر حسي!

گفت‌وگو با داوود رشيدي
تاریخ انتشار: ۱۰:۵۸ - ۱۶ بهمن ۱۳۹۰


داوود ‌رشيدي‌78ساله‌كارش را با تئاتر شروع‌كرده و سينما برايش آن اوايل هيچ حسي نداشته. بعدتر كه جلال مقامي و بهروز وثوقي با او حرف زده اند، كم كم علاقه اش به اين حوزه هم جلب شده.حالا بعد سال ها از ورودش به تئاتر مي‌گويد‌و از برخورد‌خانواده‌اش و‌پذيرفته‌شدنش‌بين‌اهالي‌تئاترو....

آقاي رشيدي مي‌دانم شما در خانواده‌اي نيمه سياسي رشد پيدا کرديد، چگونه شد که به تئاتر و سينما علاقه پيدا کرديد؟
همان طور که گفتيد پدرم کاردار وزارت امور خارجه بود و چند جا هم سفير شد، در اين سفرها من و خواهرم نيز با او مي رفتيم. پدرم با اينکه يک شغل سياسي داشت اما همواره به هنر علاقه نشان مي‌داد. به ياد دارم در مهماني هاي ما هميشه بزرگان موسيقي ايران حضور داشتند و خود پدرم هم دستي بر ساز تار داشت. من بعدها متوجه شدم زماني که اولين مدرسه سينما در ايران تاسيس شد نام پدر من هم به عنوان يکي از هنر آموزانش ثبت شده بود. هميشه پدرم ما را در ايام تعطيل و يا پنج‌شنبه‌ها به تئاتر و سينما مي برد.

ظاهراً شما پس از بازگشت از ترکيه در مقطعي به مدرسه فرانسوي ها در تهران مي رويد.
بله. مدرسه اي با نام سن لويي که بعد از گذشت چند ماه به اصرار پدرم از آن مدرسه بيرون آمدم و در يک دبستان ايراني که اطراف خانه مان بود ششم دبستان را به پايان رساندم و مدرک تحصيلي‌ام را از آن دبستان گرفتم.

در همين مقطع تحصيلي است که پدر شما سفير ايران در فرانسه مي شوند؟
بله. بعد از گرفتن اين مدرک پدرم از جانب وزارت امور خارجه ايران سفير مي‌شود در کشور فرانسه. ما به همراه خانواده به کشور فرانسه سفر کرديم و در آنجا من را براي ادامه تحصيل در يک مدرسه بزرگ فرانسوي گذاشتند.

اين مدرسه شبانه روزي بود؟
بله. فقط شنبه و يک‌شنبه‌ها اجازه مرخصي داشتيم تا به ديدن پدر و مادرهايمان برويم.

تا چه مقطعي در فرانسه تحصيل کرديد؟
تا کلاس يازدهم. در واقع ديپلمم را از مدرسه فرانسوي گرفتم و درست در همين ايام بود که ماموريت پدرم در فرانسه تمام شد و ما دوباره به تهران برگشتيم.

از همان ابتدا قرار بود در دانشگاه درس کارگرداني تئاتر بخوانيد؟
اول قرار بود پزشکي بخوانم اما در همان دوران دبيرستان به تئاتر علاقه پيدا کرده بودم. حتي در زمان کودکي يک تئاتر بازي کردم و نقش يکي از بچه‌هاي کلاس ابتدايي را در پرده اول بر عهده داشتم.

جداً؟ کارگردان اين نمايشنامه چه کسي بود؟
استاد نوشين. من توسط خانم حائري (اولين مجري زن راديوي ايران) که از اقوام نزديک ما بود به آقاي نوشين معرفي شدم و در واقع اولين مواجهه من با عالم تئاتر آنجا رقم خورد. اين آيين تئاتر روي من خيلي اثر گذاشت که چگونه بازيگران مي آيند، گريم مي شوند.

برگرديم به سوال قبل، مواجهه خانواده شما با ادامه تحصيل در رشته تئاتر چگونه بود؟
وقتي ديپلمم را گرفتم به پدر گفتم من دوست دارم در رشته تئاتر ادامه تحصيل بدهم. ايشان کمي مکث کرد و رو به من گفت از نظر من مانعي ندارد اما دوست داري تا آخر عمر در اروپا زندگي کني؟ من گفتم نه. اتفاقاً دوست دارم پس از پايان تحصيلاتم به ايران برگردم. پدرم گفتند پس بايد يک مدرک دانشگاهي هم داشته باشي تا نگويند فلاني چون نتوانسته درس بخواند رفته مطرب شده! وقتي در مورد رشته پزشکي تحقيق کردم متوجه شدم تحصيل اين رشته حدوداً شش سال طول مي کشد و خيلي زمان بر است. در نتيجه دفترچه رشته‌هاي دانشگاهي را باز کردم و ديدم رشته علوم سياسي هم به لحاظ خانوادگي به من نزديک است و هم واحدهايش به دردم مي خورد. در نتيجه اين رشته را در دانشگاه ادامه دادم. در کنارش به آکادمي موسيقي ژنو مي رفتم و با خانمي به نام (لاشانار) کلاس هاي خصوصي برداشتم و مباحث تئاتري را از ايشان آموختم تا اينکه بعدها با دوستان هم دوره ام دو نمايشنامه نيمه حرفه اي در آنجا کار کردم.

از بازيگران هم نسل شما در آن دوران کسي با شما همکلاس بود؟
نه ولي افراد ديگري بودند که حتماً با نام آنها آشنا هستيد مثل دکتر ستاري، پروفسور سميعي و داريوش شايگان.

که بعدها به سمت رشته‌هاي ديگري مثل فلسفه و پزشکي روي آوردند؟
بله. اما در آن دوران پروفسور سميعي و دکتر ستاري خيلي به تئاتر علاقه داشتند. حتي در دو نمايش نيمه حرفه اي من به عنوان بازيگر حضور داشتند!

اين نمايش‌هاي نيمه حرفه اي را با گروه‌هاي فرانسوي روي صحنه مي برديد؟
اصلا نمايش‌ها را به زبان فرانسه اجرا مي کرديم. آقاي دکتر ستاري و پروفسور سميعي هم به خاطر علاقه به تئاتر حاضر شدند نقش سياهي لشكر را در نمايش‌هاي من بازي کنند (مي خندد) حتي جالب است به شما بگويم شب اولي که ما نمايشنامه مريد شيطان را براي منتقدين تئاتر اجرا کرديم فرداي آن روز عکسي در صفحه اول روزنامه معتبر « لا سويس» چاپ شد‌که دکتر‌ستاري نيزه به دست در نمايش من بازي مي کند!

در آن زماني که به تماشاي کارهاي ايراني مي رفتيد جريان تئاتر نوين ايران شکل گرفته بود؟‌به طور شفاف‌تر‌بيشتر‌به تماشاي چه نوع نمايش‌هايي مي‌رفتيد؟
آن دوران که هنوز کارگرداناني مثل بهرام بيضايي به دنيا نيامده بودند، بيشتر نمايش‌ها يا آثار فکاهي بودند يا اقتباس از متون خارجي.

برگرديم به دوران تحصيلتان در ژنو، آن زماني که شما تئاتر را به صورت حرفه اي آغاز کرديد بيشتر تمايل به بازيگري داشتيد يا کارگرداني؟
تقريبا هر دو.

چگونه وارد تئاتر حرفه اي شديد؟
در ژنو سالن تئاتري بود به نام کاروژ که توسط آقاي سيمون اداره مي شد. ايشان يکي از کارگردانان برجسته فرانسوي بودند که وقتي نمايش اجرا مي کرد منتقدين و مخاطبين جدي تئاتر از پاريس براي ديدن آثار ايشان مي آمدند، من يک قرار ملاقات از ايشان گرفتم و يك شب به سالن کاروژ رفتم و داستان «موش و گربه» عبيد زاکاني را که به فرانسه ترجمه شده بود برايشان تعريف کردم. به ياد دارم مرحوم سيمون در حالي که سيگار در دست داشت با شنيدن اين داستان، مبهوت به من خيره شده بود و تکان نمي خورد! خلاصه اينگونه شد که من وارد جريان حرفه اي تئاتر شدم.

شما در ژنو و تهران نمايشنامه‌هاي معروفي را اجرا كرديد.آيا هرگز‌به فکر اين مسئله نيفتاده ايد که نمايشنامه اي از خودتان را روي صحنه ببريد؟
راستش وقتي سال 1341 به ايران برگشتم زبان فارسيم چندان خوب نبود و به ادبيات فارسي چندان مسلط نبودم (چون تقريبا از دوران ابتدايي تا پايان دانشگاه در خارج از ايران تحصيل کرده بودم) حتي به درستي نمي توانستم فارسي صحبت کنم. از اين صحبت‌ها مي خواهم اينگونه نتيجه گيري کنم که من بيشتر درگير ادبيات فرانسه و اروپا بودم تا ايران. در نتيجه به اجراي آثار خارجي علاقه داشتم.

نمايش نويسي بود که شما به آثارش علاقه داشته باشيد و مايل باشيد نمايش‌هاي او را مرتب روي صحنه ببريد؟
از ايراني ها چند نمايش از غلامحسين ساعدي و پرويز صياد روي صحنه بردم و از خارجي ها هم متون مختلفي را انتخاب مي کردم.

پس از پايان تحصيلاتتان در رشته علوم سياسي پدرتان پيشنهاد حضور در دستگاه وزارت امور خارجه را به شما ندادند؟
خير، راستش خودم هم زياد به اين کارها علاقه نداشتم. سال 1341 به ايران برگشتم. همراه پدرم پيش وزير فرهنگ و هنر رفتيم و پدرم خيلي با آب و تاب سوابق هنري من را در ژنو براي وزير فرهنگ تعريف کرد که وزير در جواب پدرم گفت اجازه مي دهيد تنهايي با داوود صحبت کنم؟ وقتي پدرم اتاق را ترک کرد وزير نگاهي به من کرد و گفت اينهايي که پدرت مي گفت راست بود؟! من در جواب تمام روزنامه‌ها و مدارک تحصيلي‌ام را نشان دادم. وزير بعد از ديدن مدارک، من را به اداره هنرهاي دراماتيک فرستاد تا به عنوان کارگردان استخدام شوم.

مي دانم اولين نمايشي که شما قصد داشتيد در ايران روي صحنه ببريد ايوانف(آنتوان چخوف)بود. چه شد که اين نمايش در آن مقطع روي صحنه نرفت؟
من تازه وارد بودم و اغلب بازيگران تئاتر ايران من را نمي شناختند. در نتيجه در آن مقطع نتوانستم ايوانف را روي صحنه ببرم و به جاي آن يک متن کم شخصيت تر را جايگزينش کردم و به عنوان اولين تجربه تئاتري در ايران نمايشنامه «مي خواهيد با من بازي کنيد» (مارسال آرشال) را همراه دکتر طباطبايي ترجمه کرديم و همراه ژاله صبا، پرويز کاردان، منوچهر فريد و جعفر والي اين نمايشنامه را در تالار اداره هنرهاي دراماتيک روي صحنه برديم

آقاي رشيدي تئاتر‌هاي شما چطور به لاله زار(مرکز اجراي تئاتر در دهه چهل) راه پيدا کرد؟
ما نمايش «کاپيتان قر گز» را در همان تالار اداره هنرهاي دراماتيک روي صحنه برديم که يک شب دکتر والا مهمان اجراي ما بودند. ايشان وقتي نمايش ما را ديد در حالي که اشک در چشم داشت گفت شما بايد اين نمايش را بين توده مردم بياوريد و در لاله زار هم اجرا داشته باشيد که ما هم از خدا خواسته اين درخواست را پذيرفتيم!

مگر مخاطبين شما در سالن اداره هنرهاي دراماتيک توده مردم نبودند؟
چرا ولي آنچنان که بايد منعکس نمي شد. چون مرکز تئاتر مردمي آن زمان لاله زار بود.

چطور وارد تلويزيون ملي ايران شديد؟
فريدون رهنما از اقوام نزديک ما بود که آن زمان مدير واحد نمايش تلويزيون بود. پس از فوت ايشان دکتر قطبي رئيس تلويزيون آن موقع به من گفت تو بيا و جايگزين رهنما شو. من اينطور وارد تلويزيون شدم و تا سال 1357 من در تلويزيون بودم.

کمي هم به سينما بپردازيم، چگونه وارد سينما شديد؟ و چگونه در «فرار از تله» جلال مقدم بازي کرديد؟
با مرحوم جلال مقدم دوست بودم. ايشان يک روز به منزل من آمد و گفت داوود من يک فيلمنامه اي در دست دارم که خيلي دوست دارم تو در آن بازي کني. من هم مثل هر آدم ديگري سينما را دوست داشتم و هميشه وسوسه بازي در سينما را داشتم مخصوصا اگر کارگردانش آدمي مثل جلال مقدم بود.

اولين مواجهه شما با دوربين 35 چطور رقم خورد؟
اولين پلاني که من در فرار از تله جلوي دوربين رفتم سکانس بانک بود که من در حال شمارش پول هستم. جلال مقدم از پشت دوربين به من مي گفت داوود برو سمت باجه، حالا پول را بگير، حالا بشمار و.... تا اينکه شب آمديم هتل و من به جلال مقدم گفتم آقا من دوست ندارم در سينما بازي کنم اين چه کاري است كه از هر حسي خالي است؟! خلاصه آن شب جلال مقدم و بهروز وثوقي تا نزديکي هاي صبح به من ياد دادند سينما، دوربين و تدوين چيست و من را ترغيب به ادامه کار کردند.

از نظر آقاي داوود رشيدي نسل جوان بازيگري ايران چگونه است؟
خوشبختانه با نسل با پشتکاري روبه رو هستيم که خيلي جدي پيگير کار خود هستند و بايد اينجا ياد کنم از کارگردانان جوان ايراني در عرصه تئاتر و سينما که کارهاي خوبي از آنها مشاهده مي‌کنيم.

 

مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین