bato-adv
کد خبر: ۱۱۰۰۸
با افزایش پدیده قتل های خانوادگی:

ناقوس‌ها برای‌ که به ‌صدا در آمده‌اند؟!

زهرا فدایی
تاریخ انتشار: ۱۶:۱۶ - ۲۲ ارديبهشت ۱۳۸۷

 
«محمد شريف پدر دختری 14 ساله که او را سنگسار کرد؛ در اعترافات خود اظهار کرد: پس از گذشت مدتی به تدريج به يقين رسيدم که سعيده با مردی رابطه دارد و از بيم بر باد رفتن آبروی خود تصميم گرفتم که سعيده را بکشم و خودم را از اين ننگ نجات دهم. 

وی در خصوص نحوه انتخاب شيوه سنگسار برای قتل دخترش گفته است: بايد شيوه ای را برای کشتن دخترم انتخاب می کردم که او به سزای واقعی کاری که انجام داده بود برسد و بالاخره مصمم شدم وی را سنگسار کنم. 

سعيده در تمام طول مسير وحشت زده بود و با اينکه می دانست عاقبت خوشی در انتظارش نخواهد بود اما مطمئن نبود که چه مجازاتی را برای وی در نظر گرفته ام. 

وی در عين حال گفته که سعيده در حين اجرای سنگسار خانوادگی مرتب جيغ کشيده و با خواهش و التماس تلاش می کرد جانش را نجات دهد اما پدرش تاکيد کرده که برای آنچه وی دست يافتن دو باره به آبرو و داشتن زندگی شرافتمندانه ناميده چاره ای جز کشتن او نداشته است.»
 

چندی پیش رئیس پلیس ناجا با ابراز نگرانی از وضعیت وقوع قتل های خانوادگی اعلام داشت که قتل های خانوادگی 40 درصد از قتل ها را به خود اختصاص داده است و جای نگرانی دارد. 

هنگامی که جنایت در سرمنشاء کانون آرامش و امنیت اتفاق می افتد زنگ های اعلام خطر پیشامدهای ناگوارتری را هشدار می دهند. طبق آمار ارائه شده 80 درصد این قتل درون خانه اتفاق می افتد. 

بدل شدن حریم امن خانواده به کانون خشونت، درگیری و اضطراب، ضرورت بررسی کارشناسانه این آسیب اجتماعی را آشکار می سازد. 

سؤال اساسی در مورد این پدیده ی نا به هنجار اجتماعی این است که چرا و چگونه قتل به عنوان یک راه حل در برخی خانواده های ایرانی پذیرفته شده است؟ 

مردان زن کش
بسیاری از قتل ها با انگیزه سوءظن به مادر، همسر و خواهر و با انگیزه حفظ آبروی خانواده انجام می شود و کسانی که با این انگیزه مرتکب قتل شده اند مردان هستند. یعنی نیمی از مقتولان زن در ایران توسط محارم درجه یک خود به قتل رسیده اند که گاهاً قانون مجازات های اسلامی آنان را به قصاص محکوم نمی کند. 

میزان چنین قتل هایی در جوامع روستایی و عشایری نسب به جوامع شهری بسیار بیشتر است. در بسیاری موارد زن یا دختر خانواده بدون ارتکاب هیچ گناهی به قتل می رسند و تاوان عملی نکرده را پس می دهند. تنها به صرف یک سوء ظن خیالی یا رفتارهایی که برای برخی خانواده های دیگر خارج از عرف نیست و هنوز برای بعضی گناهی نابخشودنی محسوب می شود. و یا اتفاقی که فرد هیچ دخالت و نقشی در آن نداشته و تنها یک قربانی است هم او که برای بار دوم حقیقتاً قربانی می شود. 

کسانی که مرتکب چنین قتل هایی می شوند از جمله آنانی هستند که هنوز برای زن و دختر ارزشی انسانی قائل نیستند و به آن به چشم شیئی می نگرند که اگر دچار خدشه یا خرابی شد سریعاً باید از بین برود. 

برای مثال در مورد دخترکی 7 ساله که پدر فکر می کرد دایی دختر به او تعرض کرده ولی بعد از کشتنش، پزشکی قانونی اعلام که این موضوع به هیچ روی حقیقت نداشته است. 

یا اینکه دختری جوان از ازدواج فامیلی ناخواسته سر باز زده و برادرانش چاره را آن دیدند که با مرگ به زندگیش پایان دهند. ماجرای تأسف بار سنگسار دختر 14 ساله که با یک پسر دوست بوده و پدرش این لکه ننگ را به زعم خود به بهترین شکل پاک کرد و روسپید شد. 

و همچنین اتفاق اخیر که داماد خانواده خواهر زنش را ربود و بعد از چند روز پدر تصمیم گرفت که بین خود و دخترش، دختر را بکشد تا همه خلاص شوند. در حالی که اگر می خواستند قدری منصف تر به ماجرا نگاه کنند باید به این می اندیشیدند که چه هنجارهایی در یک خانواده ایرانی از بین رفته و شکسته شده بود که این جسارت و گستاخی را به داماد این خانواده داده و سبب شده بود که به دختر کوچک تر علاقه پیدا کند. درست است که با شک و سوءظن های بی مورد نباید خانه به زندانی انفرادی بدل ساخت ولی از طرفی نیز به بهانه های اندیشه های مدرن نباید مرزهایی را چنان از بین برد که هر بیگانه ای به خود اجازه ورود دهد. 

سری دوم چنین قتل هایی با انگیزه های حقیقی تری صورت می گیرد و در همه جای کشور اعم از شهر و روستا و قوم و عشیره و .. . رخ می دهد. در مواردی که همسر، مادر یا دختر خانواده با مردی رابطه نامشروع پنهانی داشته و آگاهانه این کار را انجام می داده است. یا از خانه فرار می کرده اند سپس گرفتار عوابق بعدی می شده اند. 

در یک نظر سنجی از مردانی که همسران خود را کشته اند مشخص شده است که 80 درصد مردان از کشتن زنانشان ابراز پشیمانی کرده اند. در این بین تحریک افراد غیر، نقش بسیار مهمی را ایفا می کند و با صحبت درمورد آنچه که مسائل ناموسی و غیرتی اطلاق می شود قاتل را به انجام این جنایت عرفی تشویق و ترقیب می نمایند.
 
رسیدن به معشوق و گریز از خشونت این دسته از قتل ها که درون خود به دو بخش تقسیم می شوند، اکثراً مختص زنان است و مردان تنها در مواردی خاص با چنین انگیزه هایی اقدام به قتل همسران خود یا دیگر اعضای خانواده می کنند.در بخش اول زنان قاتل در حقیقت اولین قربانیان ماجرا هستند. قربانی خشونت، آزار و کتک های مردان خویش. 

زنان شوهر کش

80 درصد قتل های انجام گرفته توسط زنان به خاطر ترس از شوهر، تحقیر های مکرر و آزار جنسی بوده است. زنانی که به چنین قتل هایی اقدام می کنند معمولاً آن را از پیش پی ریزی و با نقشه قبلی و همکاری مرد دیگری انجام می دهند. 

دكتر عباس محمدی اصل، جامعه شناس، افزايش اين خشونتها را نتيجه گذر جامعه سنتی به مدرنيته می داند: "خشونت خانوادگی اعمال نيروی جسمانی به زن يا شوهر عليه همسر و فرزندان كه همسر و فرزند مي‌توانند به طور واكنشی اينگونه خشونت را بازتاب كنند. تنها عامل كه ما مي‌توانيم به عنوان عاملی توضيح دهنده از آن استفاده كنيم بحث نابرابری قدرت بين زن و مرد يا شوهر است كه در دوره جديد به واسطه گذار جامعه ما از سنتی به مدرنيته و تعقيب جايگاه زنان در اين نظام علی الظاهر قدرت در ابعاد مختلف به زنان داده شده است. اين در حالی است كه در جامعه سنتی مردان نقش فعال مايشاء را برعهده داشتند. 

تصميمات سياسی و توزيع اقتصادی و تامين ارزش‌ها بر عهده آنان بود و زنان و فرزندان از آنها تبعيت مي‌كردند. جامعه ما تجربه مي‌كند انتقال قدرت را از نظام‌های شخصيتی مردانه به زنانه و كودكانه و چون اين تجربه نوپا است واكنش‌های شديد و خشنی رابه دنبال دارد كه در واقع نظام اجتماعی هم به نوعی از آن حمايت مي‌كند."
 
نکته قابل توجه این است که 95 درصد چنین زنانی از کشتن همسران خود نه تنها پشیمان نبوده اند بلکه می گویند اگر باز هم به عقب برگردند همین کار را تکرار خواهند کرد. 

و اما بخش دوم زنان هستند که گاهاً زندگی پر زجر و خشونت باری نیز نداشته اند و صرفاً برای رسیدن به معشوق یا دنیایی آرمانی تر و بیشتراز سر هوس اقدام به از بین بردن شوهران خود می کنند. 

بسیاری از آن ها فرزندانی هم دارند که در این میانه نادیده انگاشته می شود. و حتی مادرانی نیز بوده اند که فرزند خود را به دلیل اینکه پی به رابطه پنهانی او و مرد دیگری برده، به قتل رسانده اند. 

همان طور که اشاره شد این قتل ها با همدستی یک مرد صورت وقوع می گیرد و مردان پس از جنایت یا زنان را تنها گذاشته و دخالت خویش انکار می کنند یا به شدت اظهار ندامت و پشیمانی می کنند.
در جست و جوی چرایی این مسئله، به ریشه های دیگری از ارتکاب قتل می رسیم. ریشه هایی که درخاک فقر اقتصادی رشد می کنند و زمانی که با فقر فرهنگی، انحراف های اخلاقی و بیماری های روحی آبیاری می شوند زمینه را برای انجام بزه فراهم می آورند. آیا زمان آن نرسیده که فکری اساسی برای این معضل شوم اجتماعی کنیم و حیاط مقدس خانواده را از رشد چنین گیاهان هرزه ای پاک کنیم؟ 

«اکرم مهدوی متولد سال 1354 و اهل شهرستان الیگودرز است. تا پنجم ابتدایی تحصیل کرده و بعد به کلاس خیاطی فرستاده می شود. در 13 سالگی به عقد پسر دایی اش در می آید و پس از 5 سال زندگی مشترک که حاصلش دختری 5 ساله است، به دلیل آَشنایی همسرش با زن دیگری با دریافت مهریه 250 هزارتومانی مطلقه می شود. 

در سن 20 سالگی به اجبار پدر با شوهر دوم خود (مقتول) که 50 سال از او بزرگتر بوده و دو همسر عقدی دیگر داشته، ازدواج می کند. در طی 8 سال زندگی با او دوبار تقاضای طلاق در دادگاه محلاتی مطرح می کند که هر دوبار رد می شود. پس از آشنایی یک هفته ای با پسر جوانی به نام بهنام (شریک جرم اکرم) به علت آنکه بهنام خود را مجرد معرفی کرده بوه و نیز به این دلیل که اکرم را تهدید می کرده که دخترش را می کشد!(در صورتی که شوهر اکرم را نکشد) برای رهایی از این چرخه بسته، در مرداد ماه سال 1385دست به قتل مقتول می زنند. پس از گذشت 3 روز ، خو را به کلانتری معرفی کرده و ماجرا را بازگو می نماید. در ماه شهریور همان سال به عنوان متهم درجه دوم ،بازداشت شده و در زندان اوین به سر می برد. در این مدت 4 سال از دیدن دخترش محروم بوده و اکنون نیز در صورت عدم پرداخت مبلغ 60 میلیون دیه که خانواده مقتول به دریافت آن راضی شده اند، منتظر اجرای حکم اعدام است.»

مجله خواندنی ها
مجله فرارو