يكي از مهمترين مسايل بحران اقتصاد جهاني در هر جا كه فكرش را كنيد، نبود رهبري سياسي است. كسي جسارت ندارد تا به مردم حقيقت را بگويد و افسوس حقيقت آن است كه چهار ركن اصلي در اقتصاد جهاني -يعني آمريكا، اروپا، چين و جهان عرب- هر يك از راهي دستاوردهايشان را در چند دهه گذشته از دست دادهاند و حالا بايد با منابع كمتر، سريعتر و البته با دردسر بيشتر خود را از چاله بيرون آورند.
يكي از مهمترين مسايل بحران اقتصاد جهاني در هر جا كه فكرش را كنيد، نبود رهبري سياسي است. كسي جسارت ندارد تا به مردم حقيقت را بگويد و افسوس حقيقت آن است كه چهار ركن اصلي در اقتصاد جهاني -يعني آمريكا، اروپا، چين و جهان عرب- هر يك از راهي دستاوردهايشان را در چند دهه گذشته از دست دادهاند و حالا بايد با منابع كمتر، سريعتر و البته با دردسر بيشتر خود را از چاله بيرون آورند.
راه برونرفت آساني وجود ندارد ولي از آنجا كه به هر حال چارهاي جز روبهرو شدن با حقيقت نداريم، فكر ميكنم در آينده احتمالا شاهد سياستي افسارگسيخته، خشمآلود و بيثبات خواهيم بود كه بهبود وضعيت اقتصادي را باز هم مشكلتر خواهد كرد. تركيب چالههاي عميق و سياستمداران ضعيف تركيب بدي است.
در اروپا از يونان، ايتاليا، اسپانيا و پرتغال آغاز كنيم كه همگي از تواناييهاي آلمان بهرهمند ميشدند. يعني هر چند به اندازه آلمان توليد نميكردند و اصول آلماني بر كارگران و پساندازكنندگانشان حاكم نبود اما به عنوان كشورهاي عضو اتحاديه اروپا از همجواري با آلمان سود ميبردند. اما آنان به جاي آنكه از اين همجواري در جهت مدرن كردن اقتصاد و رقابتي كردن توليد بيشتر استفاده كنند راه سرمايهگذاري در املاك را در پيش گرفتند و مصرفشان را بالا بردند و همين بادهنوشيها بانكهايشان را ناتوانتر كرد و تعادل مليشان را بر هم زد و حالا به آساني نميتوانند خود را خلاص كنند.
آنگلا مركل، صدراعظم آلمان، با بيان «فرصت از دسترفته» در سخنراني هفته قبل خود كار را به رسوايي كشاند. به گفته او «كاهش بهره وامها كه با ورود يورو به اتحاديه اروپا آغاز شد كشورهايي چون ايتاليا را در بهرهمندي ناگزير همطراز آلمان كرد و به جاي آنكه از گشايشي كه در شرايط جديد به وجود آمده در جهت جهش اقتصاد رقابتي استفاده شود، آنقدر پولها صرف بالا بردن مصرف شد كه ديگر مجالي براي انجام اصلاحات اقتصادي نماند.»
«نيكلاس بلوم»، ستوننويس سياسي روزنامه «بايلد» ميگويد «يونان را بايد مانند يك كشور درحالتوسعه از نو ساخت. يك نفر از رهبران منطقه يورو بايد سرانجام حقيقت را به يونانيها بگويد كه: از اين شروع دوباره تنها آنان كه قدمهاي استوار اوليه را برداشتهاند، ميتوانند بهرهاي داشته باشند و اين يعني يونانيها بايد از يورو كنار بكشند.»
جهان عرب از ليبي، تونس و مصر گرفته تا سوريه و يمن 50 سال در چنبره اقتدار حاكماني بود كه قادر بودند اصلاحاتي را از بالا به بدنه جامعه به تدريج اعمال كنند. ديكتاتورهاي نظامي كرهجنوبي و تايوان از قدرتشان براي شكل بخشيدن به يك اقتصاد صادراتمحور استفاده كردند، مردمشان را آموزش دادند و همزمان طبقه متوسط بزرگي پديد آمد كه در روندي دموكراتيك توانست قدرت را در دست بگيرد.
براساس گزارش 2002 توسعه انساني، اعراب سازمان ملل متحد كشورهاي عرب بايد به سرعت براي كمبود آزادي و دانش و توانمندي زنان راهي ميجستند. به جاي آن حاكمان عرب همه قدرت و ثروتشان را به كار بردند تا هشدارهاي ذكرشده در گزارش را ناديده بگيرند، بخش كوچكي از مردمشان را غني و سعي كردند توجه بقيه را به مسايل گولزنك مانند مناقشات منطقهاي و «ناصريسم» پوپوليستي جلب كنند. حالا عربها ناچارند با يك نظام تكه پاره سياسي و خيل انبوه جوانانشان خود را از چاله بيرون آورند.
كداميك از رهبران عرب به مردمش خواهد گفت كه پايهگذاري اقتصادي رقابتي و مراكز آموزشي مدرن، بزرگترين چالش آينده خواهد بود؟ غوغايي كه امروز در خيابانهاي مصر برپاست خبر از وقايع پيشرو ميدهد. چين براي بالا بردن اعتبار خود از مزايايي كه اقتصاد صادراتمحورش فراهم آورده بود براي امور زيربنايي در قرن بيستويكم سود جست و طبقه بزرگ متوسط در آن به وجود آمد اما رهبران فعلي چين از اين جهش عظيم اقتصادي براي انجام اصلاحات تدريجي سياسي استفاده نكردند. فساد بدتر از هميشه است و شفافيت نهادينه نشده و حاكميت قانون كم است و تفاهم سياسي در اين كشور وجود ندارد.
اگر رشد اقتصادي كاهش يابد نيروهايي در جامعه چين برساخته ميشوند كه مفري ندارند. اين از دلايلي است كه «ون جيابائو»، نخستوزير بازنشسته چين را واداشت تا در ماه مارس درباره رسيدن كشورش به يك مقطع حساس هشدار دهد. ون ميگويد «به اين ترتيب نميتوانيم اصلاحات نهادهاي اقتصادي را به طور كامل عملي كنيم و آنچه تا به امروز به دست آوردهايم ممكن است از دست برود. مشكلات جديد را نخواهيم توانست به صورتي بنيادي حل كنيم و ممكن است تراژدي تاريخي انقلاب فرهنگي را دوباره ببينيم.»
براي ما آمريكاييها دهه 1990 دهه بهرهمندي توام با آرامش بود. موهبتي كه كامپيوتر و قيمت ارزان نفت برايمان به ارمغان آورده بود كسري بودجه فدرال را به شكلي چشمگير كاهش داد. اما وقايع 11 سپتامبر دو جنگ را بر گردنمان گذاشت كه همراه با شروع آنها به جاي افزايش مالياتها آن را كاهش داديم، تعهدات بيمه سالمندان براي پرداخت هزينه داروي افراد تحت پوشش را بالا برديم و ناچار شديم براي گرفتار نشدن در ركود اقتصادي باز هم قرض بگيريم. پس براي اروپا و آمريكا و چين و جهان عرب هر يك به طريقي سالهاي گذشته به هدر رفتهاند.
براي آنكه دوباره بتوانيم به درستي روي پاي خود بايستيم بايد راهي پرپيچوخم را طي كنيم. اگر جاي اوباما بودم راه تساهل و تسامح با جمهوريخواهان را در پيش ميگرفتم و براي ايجاد تعادل مالي درازمدت به مشوقهاي كميسيون سيمپسون-بول (كميسيوني مركب از جمهوريخواهان و دموكراتها براي حل مشكل كسري بودجه) توجه ميكردم. اين كار دستكم نشان ميدهد آنطور كه مردم انتظار دارند اوباما برنامه منطقي براي اقتصاد دارد و صاحبان كسبوكار هم از او حمايت خواهند كرد. نميتوان براي تغيير در سياستها تا ژانويه (ماه انتخابات رياستجمهوري) صبر كرد. جهان و ما حالا به يك جزيره آرامش در آمريكا نيازمنديم.