سهیل محمودی شاعر و استاد دانشگاه در مطلبی با انتقاد از نحوه برخورد با کاریکاتور روزنامه شرق که موجبات توقیف این روزنامه را فراهم آورد، در این باره از هنرمندان دفاع مقدس نظرخواهی صورت داده است.
سهیل محمود در مطلب خود نوشت:
نیم جو از کائنات حسی و عقلی
بر سرِ بازار کن فکان به نماند
سعید طایی (شاعر عهد غزنویان)
نمی دانم چرا اهل سیاست که هیچ سررشته ای در امور هنری ندارند_ و البته در همه ی امور عالم صاحبنظرند ! این روزها به بهانه ی یک کاریکاتور این همه نظر تخصصی و تحلیلی ارائه می فرمایند...!
لطفا اجازه بدهید هنرمندان و اصحاب هنر و ادبیات و مطبوعات هم شاید نظری داشته باشند شاید این همه هنرمند و صاحب اندیشه هم توان تحلیل یک طرح و تصویر را داشته باشند! و بگویند: آنگونه که شما می فرمایید ،نیست ! می دانم که در این حوالی هیچ چیزی به تخصص لازم ،نیازی ندارد! اما شاید اینان هم طفلکی ها چیزی سرشان بشود!
آقایان تصمیم گیرنده لطفا قدری یواش تر...یادتان باشد: هنرمند میزبان تاریخ است و سیاستمدار میهمان تاریخ.
و اما يك پيشنهاد صادقانه و خيرخواهانه:
لطفا اهل سیاست و مدیران دولتی فرهنگی ،از هنرمندان شناخته شده ی روزگار و کسانی که در هنر سالهای دفاع مقدس دستی داشته اند، در باره ی کاریکاتور روزنامه ی شرق و مفهوم و منظور آن نظرخواهی کنند. فکر می کنم و خاطرجمع هستم در این صورت نتیجه ای مطلوب و به دور از هیجان و بدون حب و بغض به دست خواهد آمد.
این پیشنهاد ساده و خیرخواهانه به نفع هنر و فرهنگ ، آرامش مملکت ، حفظ شان رزمندگان عزیز ،طراح طرح و همه خواهد بود.
در ادامه نظر چند تن از هنرمندان شاخص دفاع مقدس را كه ذيل نظرخواهي سهيل محمودي آمده مي خوانيد:
علي رضا قزوه: بله اتفاقا پیشنهاد خوبیه. با دکتر ترکی عزیز استاد دانشگاه تهران و دوست سالهای قدیم هم صحبت می کردیم او هم می گفت حقش نبوده که این بنده خدا را بگیرند. او هم این حس را نداشته که این کاریکاتور توهین بوده. برای من مهم همان حرف مصاحبه ایشان است که گفته من خاک پای بسیجی ها هستم. همین جمله برای رهایی این هنرمند سند است. اهل سیاست بنشینند کار خودشان را بکنند کاش ما روزی برسیم به تخصص گرایی و در این موارد لااقل از مسعود شجاعی طباطبایی و آقای بیژنی و این هنرمندان سوال کنیم یا از شاعران و نویسندگان.
این که خط و ربط شرق چه بوده و باشد یا نباشد مسئله ی دیگری ست ولی حساب این بنده خدا را باید از آنها سوا کرد. من به عنوان یک هنرمند این جامعه و یک ادبیات شناس بعد از سی سال و چهل کتاب احساسم این نیست که این کاریکاتور توهین است من هم چنین حسی را برنداشت نکردم و ایشان از بچه های خوب و با معرفت کشورند و اصلا در خط اهانت به رزمندگان نیستند. بهترین شیوه همین است که از تعدادی دیگر هم بپرسند چون به هر حال یک کار هنری ست و هنرمندان بهترین قاضی این پرونده می توانند بود
عبدالجبار كاكايي: سلام سهیل عزیز رفتاری که نقادی را هتاکی می داند گوشش بدهکار این حرف ها نیست به نظر من حتی اگر قصد این هنرمند نقد جنگ باشد باید روی کرسی آزاد اندیشی بنشیند نه صندلی دادگاه.
علي هوشمند: سالهاست با افتخار براي رزمندگان مي سرايم و مي نويسم در حد بضاعت خودم ... اما از اين كاريكاتور چنين برداشتي نداشته ام. برداشتي كه برخي رسانه ها و شخصيت هاي عجول سياسي از آن داشته اند. خداوند عاقبت همه را ختم به خير كند.
همچنین سید ابوالحسن مختاباد با نگارش یادداشتی نظر خود را درباره برخورد با کاریکاتور روزنامه شرق اعلام کرده است.
یادداشت مختاباد به این شرح است:
آغاز: تا لحظه نگارش این یادداشت، نه مدیر مسئول روزنامه «شرق» و نه آقای هادی حیدری و نه بسیاری از روزنامهنگارانی که عاشق این آب و خاکند، مسلمانند و دوستدار وطن و غیرت و تعصبی نسبت به تاریخ جنگ ایران و هشت سال دفاع جانانه از آب و خاک خود دارند، نپذیرفتند برداشتی را که بابت آن، این روزنامه بسته شده است.
به معناي ديگر،اين گروه معتقدند در اين كاريكاتور هيچ نشانه و نمادي كه به شكل مستقيم و حتي غيرمستقيم نشان دهد شخصيتهاي موجود در آن رزمنده و جبههاي هستند، نيست. در طیف مقابل هم از قرار انشقاقی حاصل شده و برخی از چهره های دانشگاهی حوزه فرهنگ در آن طیف از این قیاس انگشت حیرت به دندان گزیدند که از جمله آنها نوشته دکتر کچوییان در سایت «الف» است. گذشته هادي حيدري هم چنين امري را تاييد نميكند. شخص نگارنده حداقل در دهها نشست هنري و فرهنگي با تراز بالا، حضور داشته كه هاديخان ،قاري قرآن آن بوده است.حتي برخي شبهاي احياء در ايام ماه مبارك رمضان و روزهاي شهادت موليالموحدين كه مراسم دعا و قرآن خواني رونق و رواجي شكوهمند دارد، اين هادي حيدري بود كه صداي پخته و پرورده اش در دعاي جوشنكبير گوش من و برخي از ديگر شهروندان حاضر در آن مراسم را مينواخت. چنين شخصي با اين پيشينه،چنان كه خود هم گفته است، چرا بايد يكي از نقاط شكوهمند تاريخ اين مرز و بوم را به سخره بگيرد؟
ميانه: يكي از خاصيتهاي اثر ادبي وهنري برداشتهاي مختلفي است كه نسبت به آن ميشود. مولانا جلال الدين رومي كه اين روزها با بزرگداشت او هم مصادف است، در دیوان شمس اشاره دارند به مفهوم حقیقت وآن را به مثابه آیینهای فرض میکنند که ازآسمان به زمین میافتد و میشکند و صدها تکه میشود. هر تکه آن به دست شخصی میافتد و آن شخص بر این گمان است که تمامی حقیقت را نزد خود دارد در حالی که وی تنها بخشی کوچک از حقیقت را حمل میکند.
خالق ارواح زآب و زگل
آینهای کرد و برابر گرفت
زآینه صد نقش شدو هر یکی
آنچه مر او راست میّسر گرفت.
اثر هنري و ادبي هم چنين وضعيتي دارد. كمتر كسي است كه بيتي از حافظ را بخواند و برداشت مطابق سليقه و نگاه خود را بر آن بار نكند. همين برداشتهاست كه متاسفانه اسباب دردسر ميشود، به خصوص هنگامي كه با غرض و سوء نيت وبراي از ميدان به در كردن رقيب به كار رود.
نگارنده به ياد دارد استاد شهرام ناظري ماجرايي را براي اشعار مربوط به آلبوم گل صدبرگ برايم تعريف ميكرد.در سالهايي(اوایل دهه شصت) كه اشعار اين آلبوم براي دريافت مجوز به شوراي شعر دفتر موسيقي وقت(مركز سرود و آهنگهاي انقلابي وزارت ارشاد) فرستاده شد، استاد زنده یاد مهرداد اوستا هم در آن شورا عضويت داشت. آقاي ناظري تعريف ميكردند روزي يكي از مسئولان و دستاندركاران اين شورا كه در انقلابيگري اش از بزرگان نظام هم كيلومترها جلوتر بود و خود را در جايگاه خدايي ميديد كه نسبت به تمامي امور پيدا و پنهان افراد آگاه است، آقاي ناظري را خواست و دو شعر« اندك اندك جمع مستان ميرسند» و «چه دانستم كه اين سودا مرا زين سان كند مجنون» را جلوي ایشان گذاشت و گفت:اين دو شعر بر عليه نظام جمهوري اسلامي است. آقاي ناظري گفت: نزديك بود از تعجب و شگفتي شاخ در بياورم.چشمهايم را گرد كردم و گفتم آخه اين شعر 700 سال قبل توسط مولوي گفته شده و چه ربطي به جمهوري اسلامي دارد؟ و در مقابل از اين داناي داناها شنید:الان عرض ميكنم.
شما در بيت دوم خواندهايد:
اندك اندك زين جهان هست و نيست
نيستان رفتند و هستان ميرسند
و سپس گفتند: «نيستان»كه رفتند منظورتان درست بود؛ يعني رژيم منحوس پهلوي به درك واصل شد، و به جاي آن جمهوري اسلامي آمد،اما شما نوشتهايد كه هستان ميآيند در حالي كه ما آمديم و مستقر شديم، اين هستان كيهستند كه قرار است به جاي ما بيايند؟ و در ادامه هم گفت كه شعر دوم شما هم كلا بر عليه آيتالله خميني رهبر انقلاب است و به همين دليل ما به اين كارتان مجوز انتشار نميدهيم.
خدا مرحوم مهرداد اوستا را بيامرزد كه هم ناظري را ميشناخت و هم درك و دريافتي عميق از اشعار كهن و نو داشت و خود هم شاعري شهير و شناخته شده بود. او ورقه را از زير دست آن بنده خدا گرفت و گفت: اين مزخرفات چيه ميگي ؟ آقاي ناظري را من مي شناسم و شعر هم مال مولاناست و ربطي به اين چيزها ندارد.
يكي دو ماه بعد كار گل صدبرگ منتشر شد و اتفاقا همين تصنيف اندك اندك از جمله تصانيف و قطعاتي بود كه بارها و بارها در جبههها پخش شدو قطعا رزمندگان و دليران اين مرز و بوم از آن خاطرات بسياري در ذهن دارند. يك لحظه در ذهن خود تصور كنيد كه مرحوم مهرداد اوستايي نبود و كاري چنين كه در مثلث هنري ناظري،ذوالفنون و قاسمي و ديگر نوازندگان اين اثر منتشر شد، بر اثر نگاه سليقهاي و من درآوردي آدمي ناآشنا به شعر و موسيقي مجوز انتشار نميگرفت. آن زمان ما و نسل قبل و بعد ما از يكي از آثار شنيدني و به يادماندني موسيقي عصر خود محروم ميشديم.
قصد از مثال یاد شده قیاسی آن اثر با کاریکاتور آقای هادی حیدری نیست که او هم موضوعی بشری را دستمایه کار خود قرار داده است. جهل و نادانی که به گفته بزرگان دینی ما در زمره چاره ناپذیرترین موارد است چنانکه مولانا در مثنوی حکایتی از عیسی مسیح می آورد که فردی او را می بیند که در کوه ها در حال فرار است. از او می پرسد یا عیسی تو که هر نوع بیماری را شفا می دهی و مرده را زنده می کنی از چه می گریزی که عیسی می گوید از جاهل چون تنها کسی است که من نمی توانم او را علاج کنم. چرا که او چشم و بینشی ندارد که چیزی را ببیند و اصولا کور است و چشم بر هر چیزی می بندد.این کاریکاتور هم چنین مفهومی را دستمایه قرار داده بود.
انجام: با چنين پيش زمينهاي آيا نميتوان نسبت به نگاههاي اين گونه به آثار هنري و فرهنگي و ادبي ترديدهاي جدي روا داشت.
نگارنده براي نظر آناني كه چنين تفسير نامربوطي را به اين كاريكاتور چسباندند احترام قائل است،اما آيا واقعا قوه قضاييه و هيئت نظارت بر مطبوعات( با وجود چهرههايي چون جناب مطهري و آقاي دكتر حسين انتظامي)چنين قضاوت و برداشتي را نسبت به اين كاريكاتور دارند؟ پرسش به اين پاسخ سخت است چرا كه اصولا درباره كار هنري ،چه شعر،چه سينما،چه موسيقي و تصوير و عکس و نقاشي سخت است و، و سختترآنجا كه ما وجدان خود را قاضي كنيم و بدانيم روز حساب و كتابي هست و به قول حافظ:
روزي كه پيشگاه حقيقت شود پديد
شرمنده رهروي كه عمل بر مجاز كرد