رضا عباسزاده در روزنامه بهار نوشت:
«در تقلب، هیچکس به گرد پای ما هم نمیرسد.»
1- جمله بالا نه متعلق به شاملو است، نه جرج برنارد شاو، نه دکتر شریعتی و نه حتی کوروش کبیر! جملهای است که خودمان وقتی تقلبی میبینیم آن را با افتخار به زبان میآوریم. و بعد، بادی که در قفسه سینه خود جمع کردهایم را آرام خالی میکنیم. پشت این جمله هم داستانهای بامزهای از تقلبهایی که خودمان یا دوستانمان در امتحانهای مدرسه و دانشگاه انجام دادهایم، تعریف میکنیم.
از اینکه چطور وقتی به مامور راهنمایی و رانندگی رسیدیم، سرعت ماشین خود را کم کردیم و کمربند ایمنی را به سمت پایین کشیدیم. حتی ممکن است نوبت به داستانهای تخیلی مانند «قهرمانی رباتهای بسکتبالیست متقلب تیم ایرانی در مسابقات روبوکاپ ژاپن» برسد. اینها البته اصلا از اعتبار «جمله» بالا کم نمیکنند. طبیعتا من هم اگر هر روز تمرین دویدن کنم، از همسایهای که دویدن در لغتنامه ذهنش وارد نشده، بهتر خواهم دوید و ما که هر روز تمرین تقلب و قانونشکنی میکنیم، باید ماهرتر از آن ژاپنی باشیم که تقلب در مغزش ستآپ نشده است.
2- از تقلب کردن و از بازگو کردن آن لذت میبریم و شرمی از انجام آن نداریم. با افتخار از تجربیاتی که در این مورد داشتهایم حرف میزنیم و تقلب را بازتولید میکنیم. در کوچکترین بازیهای دوستانه مانند «تختهنرد» یا حتی «منچ» جر میزنیم و تقلب میکنیم. ما تقلب را دوست داریم؛ البته اگر طرف برنده باشیم!
3- همین لذت ما از «ایستادن در طرف برنده تقلب» است که از بیشتر چهرهها و ستارههایمان «متقلب» میسازد. در سیاست، فوتبال، دانش یا هر حوزه دیگری. شما اگر بتوانید با چند تقلب، برای عدهای بشوید قهرمان و «امپراتور» و «پاشا» و «اسطوره» صدایتان کنند، ریسک این کار را به جان نمیخرید؟
4- اینگونه نیست؟ کافی است نگاهی به واکنش تبریزیها به خبرهای مربوط به تبانی شهرداری تبریز با دیگران بیندازید: «شما با تبریزیها مشکل دارید و نمیخواهید ما موفق باشیم» یا واکنش استقلالیها به شایعاتی که درباره قلعهنویی منتشر میشود: «چشم ندارید ببینید استقلال قهرمان شود» یا مثلا به پرسپولیسیها بگویید داستان آن گلی که میثاق معمارزاده از تیم قطبی خورد چه بود و ببینید واکنششان چیست! ما به کمالوند شک داریم؛ اگر در تیمش نباشیم.
از قلعهنویی سوالهایی داریم؛ اگر استقلالی نباشیم. و به معمارزاده مشکوکیم؛ اگر پرسپولیسی نباشیم. همه اینها هم ممکن است فقط تخیلات ما باشد و اتهامات واهی. اما تا وقتی که از طرف مقابل به داستان نگاه میکنیم جرم محرز است. اما اگر در طرف برنده باشیم موضوع کاملا فرق میکند. هر خطا و رفتار نادرست و غیراخلاقی اگر به نفع ما تمام شود مجاز و حتی لازم است.
5- اگر طرفدار یوونتوس باشیم، بعد از اثبات تخلفات تیم محبوبمان، به جای آنکه از آن ستاره بزرگی که مانند «انگ» روی پیراهن دوم تیممان نقش بسته، شرمسار شویم، از تماشایش لذت میبریم. استقلالی یا پرسپولیسی یا طرفدار هر تیم دیگری هم که باشیم، جای آنکه با هر موفقیت شائبهبرانگیزی، تامل کنیم و در جشن گرفتن درنگ کنیم، با افتخار آن را به رخ دیگران میکشیم.
6- ما شایسته حضور همه متقلبهای قهرمان روی قله و روی دوشهایمان هستیم. مایی که برای هر تقلبی هورا میکشیم و از هر پیروزی مشکوکی به وجد میآییم، شایسته همین فوتبالیم. همین فوتبال غبارآلود و پراتهام. جایی که پیشپاافتادهترین اتفاقاتش در زندگی روزانه به شک و شبهه و تقلب آلوده است را چه به فوتبال پاک؟