جان هاركز با پاي چپ از ميانههاي زمين سرسبز «رز بال» در لسآنجلس، توپ را ميفرستد توي محوطه هجده قدم و اسكوبار به سرعت براي قطع كردن سانتر تكلي بلند ميرود و همانجور درازكش روي زمين ميماند. حالا همه با چشمهايشان توپ را التماس ميكنند كه بايستد، اما توپ ميرود و گوشه دروازه كلمبيا جا خوش ميكند.
جان
هاركز با پاي چپ از ميانههاي زمين سرسبز «رز بال» در لسآنجلس، توپ را
ميفرستد توي محوطه هجده قدم و اسكوبار به سرعت براي قطع كردن سانتر تكلي
بلند ميرود و همانجور درازكش روي زمين ميماند. حالا همه با چشمهايشان
توپ را التماس ميكنند كه بايستد، اما توپ ميرود و گوشه دروازه كلمبيا
جا خوش ميكند.
حالا كلمبيا بازي را به امريكا باخته است، به تيمي
كه پيشتر از اين بارها و به راحتي شكستشان داده بود. تيم ملي كلمبيا
كه يك سال پيش با بزرگي و مستقيم و بدون شكست به جام جهاني صعود كرده
بود، حالا فقط سايهيي از آن تيم بزرگ بود. تيمي كه آرژانتين را در
بوئنوسآيرس پنج بر هيچ تحقير كرده بود. با آسپريلاي بزرگ، والدراماي ال
پيبو، والنسياي دوست داشتني و البته آندره اسكوبار يا جنتلمن فوتبال از
كشور كوكايين. يك روز پيش از بازي با ايالات متحده، بازيكنان روي صفحه
تلويزيونهاي هتل محل اقامتشان پيغامهاي تهديدآميز دريافت ميكنند، خبر
ميرسد برادر «چنتو هرر»، هافبك مياني اين تيم در كلمبيا به قتل رسيده.
سرمربي تيم، «فرانچسكو ماتورانا» تهديد ميشود كه اجازه ندارد به گومز
بازي دهد. روز بازي فرا ميرسد و تصوير صورتهاي يخ كرده بازيكنان كلمبيا
انگار كه صد سال است نخوابيده باشند روي تلويزيونهاي سراسر دنيا مخابره
ميشود، كلمبياييها مدام حمله ميكنند اما توني ميولا، دروازهبان
غولپيكر امريكاييها ميخواهد ستاره باشد. كلمبيا بازي را ميبازد و به
خانه بازميگردد، «آندره اسكوبار» كه آماده بود براي بازي در ميلان به
ايتاليا برود، ?? روز بعد حوالي نيمه شب در «مدلين» همان جا كه به دنيا
آمده بود به گلوله بسته ميشود و شرم و بهت كلمبيا را ميبلعد.