جوانیکردن، محدود به زمان نیست. قطار تقدیر شما را هر زمان در ایستگاه زندگی پیاده کند، امکان آن را دارید که جوانی کنید. در این گزارش کوچک، قرار است به جوانیکردنهای نسلهای قبلی ما با نسل ما بپردازیم. اگر شما این گزارش را تا پایان بخوانید متوجه خواهید شد که جوانیکردن، محدود به زمان نیست. نسلهای قبل از ما هم جوانی کردهاند و از جوانیکردنشان هم لذت بردهاند. نسلی که کتاب میخواند، موبایل، تبلت و اینترنت نداشت، از دورهمنشینی لذت میبرد، سینما میرفت، به موسیقی توجه داشت، دوست داشت خودرو لوکس سوار شود و... نسل ما با نسلهای قبلی تفاوتهایی دارد؛ اما این تفاوتها آنقدر نیست که ما از زندگی لذت بیشتری برده باشیم یا آنها به دلیل امکاناتی که به نسبت این روزهای ما نداشتهاند، از جوانیشان استفاده کمتری کرده بودند. جوانی کردن، یک فرآیند جاری است.
خوردنی
بازار خوردنی در کشور ما گرم بوده و هنوز هم گرم است. شاید یکی از مسائلی که باعث میشود جوانهای دنبال کار به فروش خوردنی فکر کنند، همین پرمشتری بودن بازار خوراکیهاست. شکل کار، تغییری اساسی نکرده، فقط ظرف و ظروف مورد استفاده عوض شده است اما آن روزها خیلیها ساندویچ نصفه میخوردند، از پیتزا هم خبری نبود. یعنی جوانهای آن موقع این همه شکمهایشان را پر نمیکردند. یکی از دلایل دور شکم بیشتر جوانهای دوره ما همین پرخوری است.
موتور
موتورسواری در مقطعی، یکی از جدیترین تفریحات بچههای دهه پنجاهی بهحساب میآمد. شاید خیلی از دهه شصتیها خاطرشان باشد که در روزهای دهه ۶۰ پسرهای جوان با سبیلهای تازه رسته، سوار بر هوندا ۱۲۵ CG قرمز پدرانشان میشدند و همچنان که خورجین موتور پدرشان روی موتور توی ذوق میزد، وسط خیابانها تکچرخ میزدند. تکچرخزدن جوانهای دهه پنجاهی بعد از چندی تبدیل به رویهای عمومی شده بود. یعنی به شکل یک قرار نانوشته، در روز مشخصی از هفته، همه جوانها با موتورهای پدرانشان جمع میشدند در محلهای و به عرضاندام میپرداختند. باتوجه به این نکته، آنها که در تکچرخزدن، زور بیشتری داشتند و میتوانستند سر موتورشان را بیشتر و طولانیتر روی هوا نگه دارند، برای ما کودکان دهه شصتی که ناظر این وقایع بودیم، حکم قهرمانان را داشتند. ما میکوشیدیم صبح فردای آن آوردگاه موتورسواران، وقتی موتورسوار محبوبمان که طول تکچرخهایش بیشتر از دیگران بود را در نانوایی دیدیم، به او سلام کنیم.
اینروزها دیگر موتورسواری بهعنوان تفریح شناخته نمیشود. با توجه به ترافیک تهران استفاده از این وسیله نقلیه دوچرخ بیشتر از اینکه لذتبخش باشد برای پایتختنشینان مفید، موثر و مهم است.
خودرو لوکس
خودرو لوکس سوارشدن برای هر کسی میتوانست جذاب باشد. خیلی از چهرههای شاخص اجتماع در طول سالها وسیلهنقلیهمنحصربهفرد داشتند. جوانهای شاخص اجتماع هم از این مولفه بینصیب نبودهاند و این علاقه را به استفاده از خودروهای لوکس در خود حفظ کردهاند. در عکس ، کوروش یغمایی با خودروی لوکسش عکس یادگاری گرفته؛ خودرویی که این روزها شاید در پارکینگ خانهای جاخوش کرده یا در گورستان خودروهای اوراق شده لمیده است. در عکس دیگر، محمدرضا گلزار هم درحال رانندگی با خودرو گرانقیمتش دیده میشود البته شاید سوار خودروهای لوکس شدن در هر دورهای، آرزوی بعضی از جوانها باشد، اما تنها عده معدودی هستند که به این آرزوی خود میرسند.
ماشین عروس
کافی بود عروسیتان نزدیک شود تا راهی برای حمل و نقل عروس خانم در شب عروسی پیدا کنید. این راه، خلاصه شده بود در آنکه خودرو پدر، عمو، شوهرعمه یا خاله، رفیق، حتی همسایهتان را یک شب امانت بگیرید و بشویید و گلی هم به سر و کلهاش بچسبانید و همین بشود مرکب شب عروسی شما. همین که خودرو موردنظر، ۴ تا چرخ داشته باشد و یک فرمان و ۲ صندلی که بشود عروس و داماد رویش بنشینند کافی بود. کسی دنبال آپشن و امکانات خاص برای ماشینهای عروس نبود. حالا البته اوضاع کمی فرق میکند. شمای تازهداماد میتوانید شب عروسیتان، مرکبی خارجی را انتخاب کنید. مدل ۲۰۱۴ حتی. خودرويي که لنگهاش در بازار موجود نباشد. فقط کافیست سر کیسه را شل کنید.
خرید خودرو
خرید خودروی صفر کیلومتر هم برای بسیاری از جوانها، یک دغدغه بوده است. تبلیغات بهجا مانده از روزهای قدیم، نشاندهنده آن است که بازار گرمی برای خرید خودروی صفر همیشه وجود داشته است. شاید این روزها اینترنت، زحمت تبلیغات مکتوب و کاغذی را کمتر کرده باشد اما به هر روی، هنوز بازار تبلیغات برای خودرو گرم است. چه کادیلاک ایران، ۵۰ سال پیش باشد و چه بیووک آنکور در سال ۲۰۱۳. خودرو خوب سوارشدن چه نسل قبلی و چه نسل فعلی، نیازمند پول زیاد است.
بچهداری
ازدواج که میکردی و یک سال بعد، بچهدار نشده بودی، همه قوم و خویش و بعضا همسایههای علت را جویا میشدند. این زمان اگر دو برابر میشد، باید مطمئن میشدی که ممکن است حتی پشت سر خودت یا همسرت صفحه هم بگذارند و دنبال عیب، ایراد و علتی برای بچهدار نشدنتان باشند. همین هم میشد که جوانهای قدیمی خیلی زود بچهدار میشدند و شاید به همین دلیل بود که پدران ما که فرزندان نسلهای قبل از خود بودند، ناگزیر بودند همراه پدران خود کار کنند و برای یک زندگی خانوادگی، به اندازه خود مشارکت داشته باشند. حالا، اوضاع برای فرزندهای نسل جدید کمی بهتر است. آنها قرار نیست پدران و مادران خود را در کار کردن یاری کنند؛ میتوانند لم بدهند و بازی پدر را نگاه کنند و مطمئنا اگر بزرگتر شدند، یکی از دستههای پلیاستیشن را بگیرند دستشان و یک طرف بازی با پدرشان باشند.
سینما و تئاتر
روزگاری بیک ایمانوردی و فردین قافله سالارهای سینما بودند و فیلمفارسی دیدن در سینماها، بالاترین لذت جوانی نسلهای پيشتر از ما بود. تئاترها هم البته کم مشتری نبود و بازار گرمی داشتند. خیابان لاله زار شبها، علاقهمندان به سینما و تئاتر را به خود دعوت میکرد و انگاری هنرهای دراماتیک آنقدر مشتری داشتهاند که برای دیدن فیلم و تئاتر سر و دست میشکستهاند. اوضاع الان کمی با گذشته فرق میکند. سینماها به مدد بلیت نیمبها چراغشان را روشن نگاه میدارند و از تعطیلی خود جلوگیری میکنند. تئاترها البته اوضاع بهتری دارند ولی هنوز تا رسیدن ما به روزهای گذشته راه زیادی در پیش است انگاری.
قالیشویی
اگر ۳۰ سال پیش یا بیشتر متولد میشدید، امکان نداشت تابستان، پدرتان دست شما را نگیرد و نبرد سر کار. یکی از مشاغلی که هر زمان از سال به آن مراجعه و یکی از جوانها را آنجا مشاهده میکردید، رفوگری و قالیشویی بود. قالیشویی در سالهای جدید با تغییرات گستردهای مواجه شده؛ بهعنوان مثال، مکانیزه شدن قالیشویی یکی از این تغییرات است. الان قالیشوییهای بسیاری با پسوند «اوغلی» آماده به کار هستند و زحمت شما را بهعنوان یک همسر جوان یا فرزند جوان راحت کردهاند. دیگر از اینکه بخواهید تعطیلات تابستانتان را در یک قالیشویی یا رفوگری کار کنید در امانید؛ حتی دیگر لازم نیست برای عید نوروز خودتان فرشهایتان را بشویید.
منبع: شهروند