تا امروز هر كدام از ما كه در شبكههاي اجتماعي زياد ميچرخيم.
وبلاگها يا صفحههاي مورد علاقهيي داريم كه توسط افرادي نوشته ميشود يا
ايستگاههاي راديويي هست با صداهايي كه نميشناسيم اما به آنها عادت
ميكنيم. اين افراد را اهالي رسانههاي اجتماعي هنرمندان گمنام مينامند.
كساني كه از قلب شبكههاي اجتماعي به شهرت رسيدهاند. علي شيروي يكي از
همين هنرمندان است كه امروز بيش از 20 هزار دنبالكننده دارد. او هم راديوي
شخصي دارد و هم 12 سال است كه وبلاگ نويسي ميكند. لقبي كه هواداران علي
شيروي به او دادهاند «بنكسي ايراني» است. بنكسي نام مستعار هنرمند
گرافيتي، فعال و منتقد سياسي، كارگردان و نقاش بريتانيايي است كه تا امروز
كسي او را نديده است.
علي شيروي هم هيچ هويتي از خود جز آثارش روي صفحات وب
باقي نگذاشته است. پس از صحبتهاي رييسجمهور درباره اهميت شبكههاي
اجتماعي و عضويت همه مردم ايران در اين شبكهها، با بنكسي ايراني درباره
تمام فرازو نشيبهاي شبكههاي اجتماعي چه از نظر اجتماعي و اقتصادي صحبت
كرديم. علي شيروي كسي است كه در تمام صفحات شبكههاي اجتماعي خودش و
ايستگاه راديويياش درباره خودش نوشته: پسركي موفرفري است كه مدتي ميشود
طوباي خودش را گم كرده است و... ادامه را در وبلاگش و مصاحبه بخوانيد.
وقتي با شبكههاي اجتماعي اثرم را ارائه ميكنم، بازخورد خيلي مستقيم و
اكثر زمانها نظرات تند و حتي مخالف با كارهايم از مخاطب ميگيرم، با
كاربراني كه دارم چه در اثر ادبي چه در زندگي شخصيام زندگي ميكنم و از
آنها تاثير ميگيرم و روي آنها تاثير ميگذارم، در پس اين همه مشتزني كه
ميان من و كاربران ايجاد ميشود، يك باشگاه مشتزني ايجاد شده كه نام آن را
هنر ميگذارم كه بخشي از زندگي شخصي من است
چه اندازه قالب شبكههاي اجتماعي كه براي ارائه هنر انتخاب كردي موفق بوده
است؟ اگر از طريق رسانههاي رسمي مثلا كتاب چاپ كردن يا شركت در برنامه
راديويي هنر خود را ارائه ميكردي چه تفاوتي با شبكههاي اجتماعي داشت؟
در دو بحث اين سوال را ميتوان توضيح داد؛ يك، كيفي و دو كمي. از لحاظ كمي
اصلا قابل مقايسه نيست، رسما با مردم زندگي ميكنم و ميزان دنبالكنندگان
من در شبكههاي اجتماعي و سايت راديويي بسيار زياد است و امكان نداشت اين
اندازه مخاطب عام را در مجاري رسمي هنر به دست ميآوردم، تعداد دانلودهايي
كه از كارهاي راديويي من ميشود اصلا قابل مقايسه نيست، از نظر كيفي بسيار
موثرتر است، به اين دليل كه مخاطب ايميل ميزند كه بخشي از زندگياش را با
شعرها و كارهاي راديويي من گذرانده است، گاهي اوقات بعضي از خبرنگاران كه
با من مصاحبه ميكنند خودشان هم ميگويند كه چند سال ميشود بخشي از
زندگيشان را با ديالوگها و نوشتههاي من گذراندهاند و تقريبا اين گونه
ارتباط دوسويه با مخاطب از طريق مجاري رسمي غيرممكن بود كه ميسر شود، مجاري
رسمي تاثيرگذاري خاص خودش را دارد و هنرمند را در جاي رفيعي قرار ميدهد،
مثلا شاعر را به شاعري دور از دسترس تبديل ميكند اما نه من شاعرم، نه
نويسنده بلكه بخشي از زندگي مردم هستم كه در ميان آنها وجود دارم.
چرا تا امروز كسي شما را نديده و تصويري از شما منتشر نشده است؟
سوالي است كه خيليها از من پرسيدهاند، اصلا به نوعي محوريترين سوال
درباره هنري است كه ارائه ميكنم، هيچ كس نديده است و نخواهد ديد، هنر من
خواندني است، به نظرم شعر شنيدني است نه ديدني، بنابراين نيازي نيست كه كسي
تصوير شاعر را ببينيد به اين خاطر كه خود پديده شعر يا هنر براي مخاطب
تمام آن نيازي را كه دارد برطرف ميكند و ديدن چهره هنرمند كمكي به رشد آن
اثر نميكند. بنابراين من هيچوقت كه حالا در ادامه مصاحبه بيشتر ميگويم،
هيچ نشاني از خودم باقي نميگذارم، نهتنها ديدن بلكه سن، تحصيلات و... در
آثار هنريام باقي نمانده است.
دليل انتخاب شبكههاي اجتماعي به طور كلي براي رسيدن به شهرت بوده يا ارائه هنر زيرزميني؟
توضيح مفصلي در اين باره وجود دارد كه چرا شبكههاي اجتماعي و چرا اينترنت ؟
هنري كه من دنبالش هستم همين قالبي است كه انتخاب كردهام، اين كار را
براي شهرت انتخاب نكردهام يا گذشتن از سانسورها و آزاديهايي نبوده است
من اين شبكهها را به خاطر ارتباط مستقيم با مخاطب انتخاب كردهام، همواره
هم درباره نوع ارائه هنر حق انتخاب داشتهام. احساسم اين است كه هنرمند
پستمدرن امروز كه يك هنرمند ويتريني و تابلويي يا گالري نيست بايد چالش
داشته باشد با مردم و زيست خودش را به عنوان خروجي هنر ارائه دهد، اين همان
روشي است كه همواره انجام دادهام. من كارم را با وبلاگنويسي آغاز كردم
يعني حتي سايت هم نزدم، حدود 12 سال است كه وبلاگنويسي ميكنم و ارتباط
مستقيم با نظرات كاربران دارم و خود كاربران كمك بزرگي به من كرده است حتي
بخش بزرگي از آثاري كه من در آن وبلاگ ايجاد كردم، ديالوگهاي مستقيم با
مردم را من ويرايش ميكردم و به عنوان يك اثر هنري روي وبلاگ ميگذاشتم و
به نوعي اين از نخستين كارهاي خلاقانهيي بود كه يك وبلاگ فارسي براي نگه
داشتن ارتباط خود با مردم انجام ميداد.
وقتي با شبكههاي اجتماعي اثرم را ارائه ميكنم، بازخورد خيلي مستقيم و
اكثر زمانها نظرات تند و حتي مخالف با كارهايم از مخاطب ميگيرم، با
كاربراني كه دارم چه در اثر ادبي چه در زندگي شخصيام زندگي ميكنم و از
آنها تاثير ميگيرم و روي آنها تاثير ميگذارم، در پس اين همه مشتزني كه
ميان من و كاربران ايجاد ميشود، يك باشگاه مشتزني ايجاد شده كه نام آن را
هنر ميگذارم كه بخشي از زندگي شخصي من است، همين پنهان بودن من هميشه در
ذهن مخاطب سوال ايجاد كرده و باعث شده كه تا با همديگر ديالوگهايي ايجاد
كنيم، اين بخشي از همان هنر پست مدرن است كه در شبكههاي اجتماعي به وجود
آمده است.
من در سايتهاي مختلف و برنامههاي راديويي كه با شما مصاحبه كردند فهميدم
كه به شما لقب بنكسي ايراني دادهاند، خب ميدانيم كه بنكسي هنرمندي است كه
تا به حال ديده نشده و هميشه گرافيتيهاي او در خيابان ديده شده است،
ماجراي اين لقبي كه به شما دادهاند، چيست؟
بنكسي ميگويد كه به نظرم بهترين گالري هنري ايستگاههاي اتوبوس هستند. من
هم موافقم كه ايستگاه ملي يا هنر رسمي نميتواند مخاطب زيادي به وجود
بياورد. قبل از اينكه درباره بنكسي توضيح دهم خيليها از من ميپرسند كه
چرا روي وبلاگ و سايت خودت آرشيو نداري، به نظر من امروز در لحظه اتفاق
ميافتد و در لحظه تمام ميشود. ببينيد بنكسي معتقد است كه گالريهاي هنري
براي افراد ميليونر است و او نميخواهد اين كار را انجام دهد. من به اين
دليل راه و روش بنكسي را دنبال ميكنم كه معتقدم بايد از فضاي رسمي خارج
شويم كه كمي پهلو به بحث اقتصاد ميزند. هم حضور من در شبكههاي اجتماعي و
هرگز ديده نشدنم باعث به وجود آمدن لقب بنكسي برايم شد. انتخاب شبكههاي
اجتماعي براي ارائه هنر از نظر اقتصادي براي هنرمند از نظر توليد عرضه هنرش
خرج حداقلي دارد، اين گونه تريبونهاي زيادي براي رساندن حرفمان به مردم
داريم و فكر نميكنم كساني كه در شبكههاي اجتماعي فعاليت ميكنند دنبال
معروف شدن باشند.
در واقع شبكههاي اجتماعي باعث ميشوند كه همه همديگر را مثل
خودشان بدانند اما مجاري رسمي كمي هنرمند را از مردم دور ميكند، شبكههاي
اجتماعي به نظر محيط صميميتري دارند.
شبكههاي اجتماعي باعث ميشوند كه مردم اگر كسي و كارهايش را دنبال ميكنند
اصلا هنرمند ندانند، اساسا يك دوست ميدانند كه با او صحبت ميكنند و يك
رونوشتي از حرفها و تفكرات خودشان را در اثر اين فرد ميبينند يا مثلا
صداي خودشان را ضبط ميكنند و براي راديوي مورد علاقهشان ميفرستند، يعني
همه باهم به نوعي در اين شبكه برابر هستند.
ببينيد بسيار زياد داشتيم كاربراني كه در توييتر، فيسبوك يا ساندكلود
حسابهاي كاربري به نام اصلي خودشان نيست و با اسمهاي مستعار فعاليت و
مردم هم اينها را دنبال ميكنند و كارهايشان را ميخوانند يا گوش ميدهند.
فكر ميكنيد كه اين شبكهها و تغيير اسمها و نداشتن هويت اصلي چه ميزان به
خود هنر كمك كرده است؟
گرفتن هويت خالق از اثر هنري باعث ميشود كه دست هنرمند در خلق اثر باز
باشد و ديگر گرفتار درگيريهاي عرفي نيست و از هربندي آزاد است و ميتواند
مستقل رفتار كند، در واقع او ميتواند بيپروا سخن بگويد كه اين بيپروايي
چه در فرم و چه در محتوا ميتواند حضور داشته باشد. اين گونه مخاطب در
انتخاب هنرمند درگير اسم او نميشود و به اثرش فكر ميكند. مثلا كساني كه
كارهاي من را دنبال ميكنند نميدانند كه مدرك تحصيلي من چيست و اصلا چه
كاري انجام ميدهم. به نظرم اين بيهويتي كمك بزرگي به مردم و هنرمند است.
تقريبا از هفت، هشت سال پيش تا امروز بيش از 100 وبلاگ را من هرروز
ميخوانم و اين نداشتن هويت را به خوبي در تمام آنها لمس كردهام كه كمك
بزرگي به مخاطبان كرده است، گفتيد كه 12 سال است كه وبلاگ مينويسي، بيشتر
درباره وبلاگنويسيات براي ما بگو.
اين وبلاگ به عنوان يك وبلاگ ادبي آغاز به كار كرد. فايت كلاب يا باشگاه
مشتزني كه با مخاطبان به راه انداختيم بيش از 20 هزار ايميل فقط براي من
آمد كه ميخواستند در اين وبلاگ عضو شوند و در اين باشگاه مشتزني يك
جرياني براي تغيير خواستار بودند. شعار اصلي ما در اين وبلاگ هم اين بود كه
زندگي مشت زدن نيست مشت خوردن و ادامه دادن است، ما جوانها كنار همديگر
يك فلسفه زيستي را ياد گرفتيم كه همه فكر ميكردند من خالق اين روش زيستن
هستم در صورتي كه اين راه از تكتك حرفهايي به وجود آمده بود كه ساعتها
در اين فضاي اجتماعي با همديگر زده بوديم. كاربران واقعا پيگير اين قضيه
شدند و از شهرهاي مختلف حتي از كوچكترين شهرهاي ما در اين باشگاه عضوگيري
كرديم. بيش از بيست هزار عضو ثابت داريم.
ميزان بازديدكنندگان از سايت شما در روز چقدر است؟
بيش از هفتهيي 10 هزار بازديدكننده داريم كه اين مقدار مخاطب كمتر از
چهار سال به وجود آمد، اتفاقي كه به وجود آمد اين بود كه بعد از وارد شدن
شبكههاي اجتماعي و ثابت شدن ميزان كاربران به اين فكر افتاديم كه يك
تغييري در نوع رسانه ايجاد كنيم و راديو را براي مخاطبان به وجود آورديم و
بعد صدا را براي كاربران راهاندازي كرديم. دليل اصلي اين بود كه
ميخواستيم اين ارتباط با مخاطب بيشتر شود و اثر هنري كه بين همه ما ايجاد
ميشود و تفكري كه در وبلاگ به وجود آورديم را با عنصر صدا به راديو اضافه
كنيم.
من به عنوان يك مخاطب آنلاين هميشه تحولات فضاي سايبر را دنبال كردم، تغيير
نسل از وبلاگ به شبكههاي اجتماعي و امروزه با وجود برنامههايي مثل
ايسنتا راديو شايد اين را ميگويد كه مخاطب امروز كم حوصله شده است، حتي در
كشورهاي ديگر هم مردم به سمت اين برنامهها و پادكستها رفتهاند، به نظرت
مخاطب آنلاين ايراني از چه زماني دچار اين تحول شده و دقيقا چرا راديو را
انتخاب كردي؟
بايد اشاره به پديدهيي كنم كه امروز وجود دارد و آن هم فوق مينيماليسم
است. شبكههاي اجتماعي اين پديده را به وجود آوردند. جايي خواندم ادگار آلن
پو، نويسنده امريكايي نوشته بود كه داستان كوتاه بايد به اندازه خوردن يك
قهوه باشد و الان به نظرم به جايي رسيده است كه بايد يك مطلب را به اندازه
درست كردن يك قهوه به مخاطب بدهيم و همهچيز سريع شده است، فستفود به وجود
آمده و نمونه ويژه آن توييتر است كه 140 حرف قابليت نوشتن دارد. به نوعي
بايد با سرعت حركت كرد و البته كوتاه نوشت. بسياري از وبلاگنويسها مثل من
و دوستانم به سمت كوتاهنويسي يا مينيماليسم رفتيم. كه واقعا توييتر جريان
سازترين رسانه در اين مساله بوده است. ورود من به راديو براي چند رسانهيي
شدن ارتباطم با مخاطب بود كه بسيار به ادامه فعاليت حرفهييام كمك كرده
است و هرروز هم بايد فعاليت بيشتري كنم تا مخاطبان آنلاين بيشتري به دست
بياورم.
به نظرت كاربر بيحوصله امروز كه همهچيز را كوتاه ميخواهد چه براي شنيدن و
چه خواندن در راديو يا پادكست چه ميزان زماني بايد براي او برنامهسازي
كرد تا به راحتي در شبكههاي اجتماعي مثل ساندكلود به آنها گوش دهد؟
ببينيد در بحث راديو از نظر فني با توجه به سرعت دانلود مخاطبان معمولا
بايد بيش از 20 دقيقه نباشد تا كاربران به راحتي آنها را دانلود كنند، حتي
اگر با توجه به صحبتهاي رييسجمهور درباره پهناي باند در ايران سرعت
اينترنت بيشتر شود ما فعالان حوزه سايبر ميتوانيم به جاي ايستگاههاي
راديويي شخصي آن را تبديل به شبكههاي تلويزيوني اينترنتي كنيم. كه به نظرم
مهمترين اتفاق در ايران خواهد بود. نكته مهمتر حوصله بچهها و جوانهاي
امروزي در ايران است كه قالب بايد مختصر و مفيد و دقيقا بايد به هدف بزنيم
در همان مدت كوتاه برنامه كه مثلا ميتوانيم از افراد مختلف كه بيشتر در
شبكههاي اجتماعي معروف هستند، دعوت كنيم تا با شركت در برنامههاي راديويي
اين رسانه را براي جوانان جذاب كنند تا بتوانيم حرف خودمان را از اين طريق
به آنها بزنيم. از من دعوت شده بود كه در يكي از برنامههاي راديو جوان
شركت كنم و آنجا برنامه داشته باشم. اما اين كار را نكردم زيرا پايگاههاي
راديويي شخصي كه شما ميسازيد اين اجازه را به مخاطبتان ميدهد كه هر زمان
كه خواست با شما ارتباط داشته باشد و برنامه شما را دانلود كند يا نظر
بنويسد.
به نظرت كساني مثل شما كه در شبكههاي اجتماعي فعاليت ميكنيد از اين طريق
ميتوانيد درآمدزايي كنيد و مردم چه اندازه اعتماد ميكنند؟
قطعا ميتوانيم درآمدزايي كنيم، شما بهتر ميدانيد كه در اروپا درآمدزايي
به سمت اينترنت آمده است و با آشنايي بيشتر مردم با درگاههاي بانكي فعالان
شبكههاي اجتماعي ميتوانند با ارائه هنر خود با ارزانترين قيمت مخاطبان
زيادي به دست بياورند تا اين گونه حيات هنرمند شبكههاي اجتماعي از بين
نرود. در واقع هنرمند ميتوان با اعتمادسازي كه در شبكههاي اجتماعي كرده
است كاربر را به اين سمت سوق دهد كه هنر او را خريداري كند و آن موقع
ميتواند درآمدزايي كند. بحث راديو اين گونه است كه براي افزايش كيفيت خودش
كه بخشهاي بيشتري با كيفيت بيشتر ارائه كند همان شنوندههاي هميشگي راديو
هزينه كمي راي براي اين پيشرفت پرداخت كنند. اعتماد به شبكههاي اجتماعي
اين گونه به وجود ميآيد كه وقتي كاربري روزي پنج ساعت از وقتش را در
شبكههاي اجتماعي گذرانده است، زندگياش بخشي از اين شبكههاي اجتماعي شده و
ميتواند به آن راديو يا وبلاگي كه علاقه دارد مبلغ كمي براي بهتر بودنش
پرداخت كند. من به چرخه اقتصادي در شبكههاي اجتماعي خيلي اميدوار هستم و
هنر هم ميتواند به عنوان يك محصول خريداري شود.
دقيقا ميزان هواداران و فالوئرهاي ايستگاه راديويي شخصي ات چقدر است؟
هفته اول هر قسمت از پادكست كه روي شبكههاي اجتماعي و سايت قرار ميگيرد،
بيش از 20 هزار دانلود است كه تا قسمت بعدي پادكست چند برابر ميشود و
واقعا اين ميزان دانلود كه به نوعي خريد اثر هنري است در فضاهاي رسمي در
هيچ كجاي دنيا وجود ندارد. اما قسمت بيشتري از مخاطبان به دليل سرعت
اينترنت فقط گوش ميكنند و دانلود نميكنند. اما هواداران رسمي كه حتي براي
پادكستها صدا ميفرستند به صورت ثابت دو هزار نفر هستند. نكته ديگري كه
وجود دارد، اين هست كه اگر براي مدت كوتاه يا حتي نيمهبلندي برنامههاي
شما در شبكههاي اجتماعي قطع شود بهشدت تعداد هواداران و فالوئرهاي شما
كاهش پيدا ميكند. بايد با مخاطب همواره در ارتباط بود زيرا آنها اين را
ميخواهند. بايد پاسخگوي اثر هنري خود باشيم.
گاهي اوقات هم در شبكههاي اجتماعي، مخاطبان با كاربران و حرفهاي دروغ
مواجه ميشوند و به آن فردي كه اعتماد كردهاند، هويت دقيقي ندارد و
مخاطبان همواره درباره او در اشتباه هستند، تا امروز با اين گروه مواجه
شدهيي؟
من كسي را ميشناختم كه بايد به سربازي ميرفت اما براي اينكه هيچوقت به
هواداراني كه داشت راست نگفته بود، روي وبلاگ خودش و شبكه اجتماعي خودش
نوشت كه به سفري براي خودسازي ميرود. اين به نظرم اصلا درست نيست، يكي از
معايب شبكههاي اجتماعي همين دروغ گفتن بعضي كاربران است. گاهي اوقات
جوگيريهاي عمومي باعث ميشود كه ما در شبكههاي اجتماعي از كسي پيروي
كنيم كه اصلا هويت خوبي ندارد. هنرمند شبكههاي اجتماعي هنرمندان يك شبه
هستند يعني آنها يك شبه معروف و ديده شدهاند كه در نوع خودش بينظير است.
هنرمند شبكههاي اجتماعي آيا هنرمند زيرزميني است يا تعريف جديد و تازهيي دارد؟
پس از سال 2000 كه نظريه مرگ ادبيات مطرح شد بعضيها فكر كردند كه ادبيات
از بين رفته است اما اين گونه نبود بلكه هنر و ادبيات سوار بر موج تكنولوژي
و اينترنت و حتي وارد شبكههاي اجتماعي مختلف شد تا بيشتر در ميان مردم
حضور داشته باشد. اين گونه يك اتحاد ميان هنر و مردم از طريق شبكههاي
اجتماعي صورت ميگيرد. من اين انسانها را كه از طريق شبكههاي اجتماعي و
اينترنت معروف ميشوند را هنرمندان گمنام مينامم. كساني كه ميخواهند
شنيده و خوانده شوند. كار خوب شبكههاي اجتماعي اين است كه كساني كه حرفي
براي گفتن دارند در آنها دوام ميآورند و كساني كه حرفي ندارند از بين
ميروند. به نظرم اين هنرمندان كاملا روزميني هستند و اصلا نميتوانند كه
زيرزميني باشند.
در واقع از زماني كه در شبكههاي اجتماعي شناخته شدي و هواداران خودت را به
دست آوردي چگونه رسانهها با تو ارتباط برقرار كردند و تو را پيدا كردند،
دقيقا چه مصاحبههايي انجام دادي؟
وقتي كه با مخاطب ارتباط مستقيم داشته باشيم در ميان خود اين مخاطبان افراد
با مشاغل مختلف حضور دارند و اين همان چرخه جالب شبكههاي اجتماعي است. من
مصاحبههاي تصويري كه از سمت جام جم و راديو هفت داشتم را به خاطر تصويري
بودنش قبول نكردم اما مصاحبههايي با سايتها و راديو داشتهام كه از ميان
همين فالوئرهاي من بودهاند. همين گونه كه خود شما من را پيدا كردي و با هم
داريم صحبت ميكنيم.
به نظرت مخاطبان شما به چه دليلي كار شما را پسنديده است؟ چه تمايزي با ديگر آثاري كه در شبكههاي اجتماعي هست، داشته است؟
مخاطبي كه 10 سال يك انسان را به عنوان يك هنرمند در شبكههاي اجتماعي يا
وبلاگها دنبال كرده است، سير تطوري كه در اين هنرمند ايجاد شده و در زندگي
شخصي هر دوي آنها يعني هنرمند و كاربر وجود دارد، باعث ميشود كه مخاطب
جذب شود. در واقع به نوعي پيشرفت زندگي شخصي هنرمند با اثري كه براي
كاربران اينترنتي توليد ميكند باعث تمايز كار من با ديگران شد.
حالا كه از طريق شبكههاي اجتماعي و به طور كلي اينترنت توانستي براي خود
مخاطبان زيادي داشته باشي به فعاليت قانوني منظورم چاپ كتاب و... هم فكر
ميكني؟
هيچ تصميمي در حال حاضر ندارم و براي كساني كه مثل من داراي اين گونه
هنرها هستند، نميتوان تصميم قطعي گرفت. هنرمند اينترنتي يا پست مدرن
نميتواند تصميم واحدي براي ادامه كارههاي خودش داشته باشد. فعلا در حال
شنا كردن هستم با اثر هنري و اينترنت تا ببينيم كه چه اتفاقي قرار است
بيفتد. مهم بيشتر شنيدن و ديده شدن است ولي بيشتر دوست دارم در همين شيوه
فعاليت كنم.
تحليلي كه ميتواني ارائه كني از آينده شبكههاي اجتماعي و ارائه هنر از طريق اينترنت چيست و به نظرت چه تغييراتي خواهد كرد؟
من احساس ميكنم كه با بالارفتن سرعت اينترنت در ايران ميتوانيم به تغيير
نسل از صدا و به تصوير فكر كنيم كه البته در كشورهاي پيشرفته اين اتفاق
افتاده است و در ايران هم ميتوانيم شاهدش باشيم و اين نياز كاربران به
تصوير به جاي صدا قطعا در ايران هم به وجود ميآيد. در آينده قطعا به دليل
حضور پررنگتر شبكههاي اجتماعي اينقدر هنرمند از جنس مردم ميشود كه ديگر
بحثي براي شهرت و معروفيت وجود نخواهد داشت. پيشبيني آينده شبكههاي
اجتماعي به اين دليل كه بخشي از زندگي ما شده است اصلا نميتوانيم
پيشبينياش كنيم. ما خودمان بخشي از شبكه اجتماعي هستيم كه نميتوانيم
نظري دربارهاش بدهيم. موج شبكههاي اجتماعي با نيازهاي مردم تغيير ميكند و
در گردش خواهد بود.