فرارو- علی مطهری با ورود به مجلس هشتم گاها به تنهایی نقش یك حزب را ایفا میكند. به پای استیضاح وزیر مینشیند و برای اصولگرایان نیز كاندیدا تعیین میكند.
او به تعیین كاندیدا اكتفا نكرده و مدلی هم برای انتخابات ریاستجمهوری ارائه كرده است؛ مدلی كه به گفته او در انتخابات ریاستجمهوری گذشته نیز ارائه شده و براساس آن ولایتی كاندیدای ریاستجمهوری بوده است و علی لاریجانی معاون اول. در نبود ولایتی او البته همچنان احمدینژاد اصلاحشده را بر چهرههایی چون میرحسین و خاتمی ترجیح میدهد و دلایلی تفصیلی برای این نظر خود تشریح میكند.
گفتوگو با مطهری در روزی برگزار میشود كه چند ساعتی بعدتر یك كوچه بالاتر از خانه او بزرگداشت بازرگان در حسینیه ارشاد ممكن نمیشود. علی مطهری كه پدر شهیدش معرف بازرگان برای سمت نخستوزیری دولت موقت بوده توصیه به دیدن نقاط مثبت و منفی افراد همراه یكدیگر میكند.
-آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ به این معنا كه علی مطهری به واسطه فرزند شهیدمطهری هم كه شده میتوانست در مجالس پیشین نیز وارد مجلس شود اما چرا مجلس هشتم و دیگر مجالس نه؟
دلیل اصلی آن تدوین آثار استاد مطهری بود. تدوین و تنظیم آثار باقیمانده از زمان شهادت ایشان از هر كار دیگری برای من واجبتر بود و چون این كار رو به اتمام است دیدم فرصت خوبی است كه وارد عالم سیاست شوم اگرچه پیش از این نیز با ارائه مقاله و سخنرانی در عالم سیاست حضور داشتهام. بهعلاوه معتقدم هر كسی باید در زمان پختگی خود وارد سیاست شود و لااقل تا حدی پخته شده باشد، بعد وارد سیاست شود. كسانی كه خام وارد سیاست میشوند زود حذف میشوند.
-گفته بودید برای اینكه تاثیرگذار باشید وارد عرصه سیاست شدهاید.
بله، این هم دلیل دیگر بود. سالها بود كه مقاله مینوشتم اما احساس كردم برای این كه كارم موثرتر باشد باید جایگاه قانونی پیدا كنم.
-آیا شرایط و وضعیت كشور هم در این تصمیم تاثیرگذار بود؟
شرایط روز موثر بوده است ولی نه زیاد. ما معمولا در شرایط خاص هستیم. شاید شرایط امروز خیلی اقتضا نمیكرد وارد مجلس شوم چرا كه چندان نگرانیای از اینكه اصولگرایان رای نیاورند وجود نداشت.
-گفتید كه یك نفر باید پخته شده و وارد عرصه سیاست شود. این تاكیدی كه شما بر آقای ولایتی دارید به دلیل همان پختگی ایشان است؟
كسی كه میخواهد رئیسجمهور شود باید ظرفیت این كار را داشته و مراتب قبلی را طی كرده باشد. اینكه فردی یكدفعه از سمت مثلا مدیركلی رئیسجمهور شود، هم به خود ضربه میزند هم به كشور. امام(ره) هم فرمودند خدا نكند كه انسان قبل از آنكه خودش را ساخته باشد مردم به او روی آورند. از كسانی كه برای ریاستجمهوری مطرح هستند آقای ولایتی شرایط مناسب را دارد و حتی در دوره گذشته هم این شرایط را داشت و اگر همه اصولگرایان از ایشان حمایت میكردند تعدد كاندیدا پیدا نمیشد.
در دوره قبل هم من پیشنهادی شبیه همین پیشنهاد را به اصولگرایان دادم كه آقای ولایتی كاندیدای ریاستجمهوری شوند و یكی از كاندیداها معاون اول ایشان باشد و بقیه كنار روند. ابتدا استقبال شد و بعد پشیمان شدند چون همه میخواستند رئیسجمهور شوند و هیچكس نمیخواست كوتاه بیاید. كار به آنجا كشید كه چند كاندیدای اصولگرا در میدان ماندند و در نهایت برخلاف همه پیشبینیها آقای احمدینژاد پیروز انتخابات شدند.
-این سوال مطرح میشود كه چرا آقای ولایتی؟ چرا آقای حدادعادل، پورمحمدی، قالیباف و از همه مهمتر آقای لاریجانی نه؟
در مورد آقای لاریجانی معتقدم كه ایشان به تازگی رئیس مجلس شدهاند. اگر كسی عهدهدار مسوولیتی شد باید آن را به پایان برساند و ایشان باید یك دوره رئیس مجلس باشند. همانطور كه در گذشته هم با كاندیداتوری آقای قالیباف مخالف بودم و میگفتم كه ایشان تازه به نیروی انتظامی انتظام دادهاند و رها كردن آنجا كار درستی نیست و ای كاش این كار را نمیكردند. در مورد آقای احمدینژاد هم همینطور.
-پس شما هم مانند خیلی دیگر آرزو میكردید كه آقای احمدینژاد در شهرداری میماندند؟
میماندند به این معنا كه ما باید كار را به سامان برسانیم نه اینكه یكدفعه رها كنیم و جای بالاتر برویم. درباره آقای لاریجانی هم صورت خوبی ندارد كه مردم ببینند ایشان بعد از هشت نه ماه، ریاست مجلس را رها كرده و جای دیگر بروند. احساس مردم این میشود كه اینها این پستها را به عنوان سكوی پرش میخواهند. در مورد بقیه كاندیداها هم من معتقدم كه آقای ولایتی از نظر سابقه و پیشینه مناسبترین فرد برای این مقام است.
دنیا ایشان را میشناسد، مراتب پیشرفت سیاسی را پلهپله طی كرده است و ظرفیت ریاستجمهوری را هم دارد. برخی از این افرادی كه نام بردید در حد ریاستجمهوری نیستند. ما نباید این مساله را كوچك بگیریم. ریاستجمهوری سعهصدر، دریادلی و تجربه كافی میخواهد. بنابراین بهتر است دنبال آدمهای پخته برویم.
-طبق گفته خودتان در دوره قبل هم نظر شما روی آقای ولایتی بوده و روی آقای لاریجانی نبوده است؟
در دوره قبل نظر من این بود كه آقای ولایتی كاندیدای ریاستجمهوری و آقای لاریجانی معاون اول باشند كه عملا ممكن نشد. البته آقای لاریجانی پذیرفته بودند، موانعی به وجود آمد و نشد.
-شما حدی را برای ریاستجمهوری بیان كردید. آیا فكر نمیكنید با انتخابات ریاستجمهوری گذشته نهتنها حد ریاستجمهوری بلكه حد همه سمتها به هم ریخته و بازگرداندن این حد كار سختی است؟
بله، شورای نگهبان نباید به راحتی هر كسی را به عنوان رجل سیاسی قبول كند و كاندیدای ریاستجمهوری باید یك حداقلی داشته باشد. به طور مثال حداقل یك دوره وزیر بوده و پلهپله بالا آمده باشد.
-اشاره كردید كه رئیسجمهور باید ظرفیت لازم را برای این سمت داشته باشد. شما این ظرفیت را در آقای احمدینژاد میبینید؟
با توجه به یك دوره ریاستجمهوری، حالا تجربه و ظرفیت را پیدا كردهاند. در دوره قبل میشد تردید كرد اما اكنون با تجربه 4 ساله این ظرفیت را پیدا كرده است.
-بر اساس آخرین اظهارنظری كه از شما منتشر شده بود گفته بودید "وقتی اعلام شد یا آقای خاتمی یا آقای موسوی خواهند آمد، من گفتم اگر یكی از اینها بیاید قاعدتا ما ناچاریم از آقای احمدینژاد حمایت كنیم" اما این مدلی كه شما بیان میكنید یك نوع عملگرایی صرف است و فكر نمیكنید اصولگرایی شما را خدشهدار میكند چراكه اگر شما به امری اعتقاد ندارید نباید از ترس پیروزی دیگران عقبنشینی كنید.
نه، این اتفاقا عین اصولگرایی است. یك اصولگرا هم اصلح را بر صالح ترجیح میدهد و اهم و مهم میكند. ممكن است فرد مورد نظر ما ایدهآل نباشد اما در قیاس با افراد دیگر بهتر باشد و خطر كمتری داشته باشد، باید سراغ او برویم. ما در انتخابات میخواهیم به یك نتیجه عملی برسیم و به اصطلاح مامور به نتیجه هستیم، صرف بحث تئوریك و نظری نیست، لذا باید ببینیم میخواهیم چه نتیجهای بگیریم. ممكن است رئیسجمهور ایدهآل ما فرد دیگری باشد اما وقتی با خطر بزرگتری مواجهیم باید ببینیم بهترین نتیجه را در چه شرایطی میتوان گرفت و چارهای نداریم جز اینكه از فرد دیگری كه نزدیكتر به آن ایدهآل است حمایت كنیم.
-ولی این حمایت به هر حال باید مرزی داشته باشد. به فرض اگر آقای كردان هم به عنوان یك اصولگرا رای بالای 30 میلیون داشته باشند و شما احساس كنید كه اگر از ایشان حمایت نكنید یك اصلاحطلب رای میآورد از آقای كردان حمایت میكنید؟
اصلا بحث اصولگرا و اصلاحطلب و تعصب گروهی مطرح نیست، بحث صلاحیتها است. بالاخره ما بسیاری از شرایط را در آقای احمدینژاد میبینیم منتها انتقاداتی هم داریم. اینطور نیست كه فقط به این دلیل كه در مقابل رقیبان رای میآورد از او حمایت كنیم بلكه نقاط مثبت او از نقاط مثبت طرف مقابل بیشتر است، بنابراین ما در شرایط خاص از ایشان حمایت میكنیم.
-شما در نامهای به آقای احمدینژاد درباره سخنان آقای مشایی بحث وجود تفكری مانند تفكر گروه فرقان در دولت را مطرح كرده بودید. بعد، آن سخنان آقای مشایی توسط آقای احمدینژاد تایید شد. اگر شما آقای مشایی را یك اصولگرا نمیدانستید و معتقد بودید ایشان باید بركنار شوند آقای احمدینژاد هم كه اعلام كردهاند حرفهای آقای مشایی حرف ایشان هم هست، چگونه حكم به بركناری آقای مشایی میدهید و از ریاستجمهوری مجدد آقای احمدینژاد حمایت میكنید؟
این اختلاف، مصداقی است. ما میگوییم آقای الف اصولگرا نیست، ایشان میگویند هست. ممكن است اصول ما یكسان باشد اما در تشخیص مصداق اختلاف داریم. در این حد اختلافنظر طبیعی است. البته آقای احمدینژاد بهتر است از برخی افكار و اعمال آقای مشایی تبری جوید. در این صورت حمایت از دست رفته برخی مراجع و بخشی از روحانیت را به دست خواهد آورد. مشكل اینجاست كه خود آقای احمدینژاد در مسائل فكری عمیق نیست.
-اینجا بحث، مصداقی نیست. وقتی شما بحث تفكر فرقانی را مطرح میكنید كه به ترور پدر شما یعنی شهیدمطهری منجر شده است، دیگر بحث مصداق نیست بلكه اختلاف مبانی است.
خیر. من گفتم افرادی شبیه گروه فرقان در روش اسلامشناسی، یعنی با گروه فرقان شباهتی در روش شناخت دارند. گروه فرقان خود را در شناخت اسلام خودكفا میدانستند و میگفتند ما نیازی به روحانیت نداریم و خودشان اجتهاد و تفسیر قرآن میكردند. من در آن نامه گفتم كه چنین روشی را در دولت نهم استشمام میكنیم و افرادی در درون این دولت هستند كه خود را خودكفا در شناخت اسلام میدانند و این اصطكاكهایی هم كه بین دولت نهم و مراجع پیدا شد به همین دلیل بود. در تشبیه، لازم نیست مشبه و مشبهبه از هر جهت مانند یكدیگر باشند، بلكه یك جهت شباهت كافی است.
-به هر حال شباهت به گروه فرقان هم نسبتی است كه میتواند فرد را نهتنها از دایره اصولگرایی بلكه از دایره انقلاب هم خارج كند.
خیر، برخی از ما ممكن است از جهتی شباهت به منافقین داشته باشیم، مثلا از حیث روش تبلیغ مانند آنها عمل كنیم، این به آن معنا نیست كه این افراد منافقند.
-اشاره مستقیم شما به آقای مشایی بود كه آقای احمدینژاد بارها اعلام كردند حرفهای آقای مشایی را قبول دارند. به این ترتیب آقای احمدینژاد هم روشی شبیه به روش گروه فرقان دارند؟
خیر، این دو ربطی به هم ندارند. اینكه آقای احمدینژاد حرفهای آقای مشایی را قبول دارد یك مساله فكری است كه به ایشان هم ضربه زده است. ولی معلوم نیست كه ایشان روش اسلامشناسی اینگونه اطرافیان خود را هم قبول داشته باشد، خصوصا كه ایشان از شیفتگان استاد مطهری است.
-با وجود اینگونه تفكر در تعدادی از اعضای دولت، این دولت همچنان اصولگرا است؟
به هر حال این یكی از نقصهای دولت است ولی شما باید نقاط مثبت را هم ببینید و بررسی كنید كه درمجموع این دولت اصولگرا است یا نه؟
-خیلی از اصلاحطلبان بیان میكنند كه مراد ما از اصلاحطلبی اندیشههای شهیدمطهری بوده است اما شما به عنوان فرزند شهیدمطهری اصرار دارید كه خود را اصولگرا معرفی كنید.
هر دو طرف بخشهایی از اندیشههای شهید مطهری را دارند و به بخشهایی از اندیشههای ایشان كمتوجه هستند. لذا نسبت هیچكدام با شهیدمطهری بیشتر نیست. اصولگرایان به بخشهایی از اندیشه شهیدمطهری مانند تاكید بر آزادی بیان، نوع نگاه ایشان به ولایت فقیه، حریت و آزادگی، اصلاحات اجتماعی، مبارزه با خرافات و نقدهایی كه به روحانیت داشتند كمتوجه هستند.
از آن طرف اصلاحطلبان توجه خوبی به آزادی و اصلاحات اجتماعی و مبارزه با خرافات و خلاصه جنبه روشنفكری ایشان دارند ولی آنجا كه شهیدمطهری مرز آزادی بیان را نفاق، فریب، دروغ و نیرنگ معرفی میكنند و یا میگویند مرز آزادی فقط این نیست كه آزادی دیگران محدود شود بلكه مصلحت فرد و مصلحت اجتماع هم آزادی را محدود میكند یا به آنچه كه استاد مطهری درباره اهمیت عفاف در قرآن و موازین شرعی روابط زن و مرد میگوید توجه چندانی ندارند. ما نباید نومن ببعض و نكفر ببعض باشیم.
-با این تفسیر شما اندیشههای شهیدمطهری را در جایگاه وسط و یا بالایی میدانید كه هیچ كدام از گروهها به آن دست پیدا نكردهاند، پس چرا شما به جای اینكه در میانه بایستید در یكی از دو جناح ایستادهاید؟
در واقع در میانه هستیم. ما اصلاحطلب هم هستیم. هر اصولگرایی باید اصلاحطلب هم باشد. یكی از اصول اصولگرایی اصلاحطلبی است. یك اصولگرا حتما اصلاحطلب هم هست زیرا امر به معروف و نهی از منكر یعنی اصلاحطلبی مستمر. و از آن طرف یك اصلاحطلب هم اصلاح خود را براساس یك اصولی انجام میدهد. من این دستهبندیها را قبول ندارم. اگر ما از آن گروه اصلاحطلبها كه به دنبال دموكراسی غربی هستند و میخواستند تغییری در نظام جمهوری اسلامی ایجاد كرده و اصل ولایت فقیه و شورای نگهبان را از نظام حذف كنند صرف نظر كنیم بقیه اصلاحطلبان با اصولگرایان اختلاف زیادی ندارند و باید یك گروه را تشكیل دهند.
-شما اصلاحطلبانی را گفتید كه به دنبال دموكراسی غربی هستند. اما كسانی مانند میرحسین موسوی، كروبی و خاتمی كه اینگونه نیستند. شما چگونه احمدینژاد را بر این افراد ترجیح میدهید؟
حساب آقای كروبی جدا است. وجهه روحانیت و آخوندی آقای كروبی بر وجهه روشنفكری ایشان میچربد. اما آقای خاتمی برعكس است و جنبه روشنفكری ایشان بر جنبه روحانیت و آخوندی او غلبه دارد. ما اصلا كار نداریم كه آقای خاتمی و موسوی در كدام گروه قرار گرفتهاند. شرایط طرفین را میسنجیم و بعد نتیجهگیری میكنیم. اصلا كاری به این دستهبندیها نداریم. بالاخره ما دلایلی برای ترجیح آقای احمدینژاد بر آقای موسوی یا آقای خاتمی داریم.
-دلیل این ترجیح چیست؟ چرا شما آقای احمدینژاد را بر كاندیداهای اصلاحطلب ترجیح میدهید؟
آقای خاتمی یك شخصیت اجرایی نیست، بیشتر یك شخصیت فكری است و جنبههای روشنفكرانه استاد مطهری را خوب دریافته است اما به جنبههای اصولگرایانه و ضدغربی ایشان كمتوجه است. دموكراسی را به عنوان یك ایدئولوژی تلقی كرده است نه یك ابزار.
برای میل مردم اصالت قائل است و در ملاقات با برخی رهبران غربی نیز میگفت ما در ابتدای راه دموكراسی هستیم و تا به شما برسیم خیلی كار داریم، در حالی كه اساسا ما دموكراسی مطلق غربی را قبول نداریم و معتقدیم صراط مستقیم را خدا و پیامبر معین كردهاند نه تمایلات مردم. این راه را حاكمان جامعه باید بپیمایند و البته حاكمان را مردم تعیین میكنند و میان آنها و مردم حقوق متقابل برقرار است. نگاه ایشان به مسائل فرهنگی نیز یك نگاه متاثر از غرب است، لذا در میان برخی مردم نام ایشان علیرغم شخصیت ایشان، تسامح و تساهل در مسائل دینی را تداعی میكند، درحالی كه عملكرد فرهنگی آقای احمدینژاد تفاوتی با عملكرد آقای خاتمی نداشته است و بیتفاوتی و كمتوجهی نسبت به مسائل فرهنگی و ارزشهایی مانند حفظ هویت اسلامی و مقابله با نفوذ فرهنگ غربی و مسائلی مانند پوشش اسلامی در هر دو یكسان بوده است اما در عین حال نام احمدینژاد تداعیگر فرهنگ غربی نیست.
به هر حال آقای خاتمی را مناسب برای ریاستجمهوری نمیدانم و در صورت انتخاب ایشان بار دیگر كشور به آشوب كشیده میشود. احمدینژاد اصلاحشده را به ایشان ترجیح میدهم. آقای موسوی هم در نهایت یك روشنفكر است و اسلام خود را در اصل از روشنفكران مسلمان گرفته نه از روحانیت، لذا قابل پیشبینی نیست و میزان اطاعت ایشان از ولایت فقیه روشن نیست. هشت سال نخستوزیری ایشان ملاك نیست زیرا امكان سركشی در مقابل امام وجود نداشت و اداره كشور در دوره جنگ با رهبری امام خمینی(ره)، در حالی كه در زمان جنگ محدودیتهایی به وجود میآید و انتظارات مردم كم میشود و مردم خود را برای سختیها آماده میكنند ملاك كافی نیست. بهعلاوه جنبه هنری شخصیت ایشان بر جنبه اجرایی آن میچربد.
همچنین در 20 سال گذشته ایشان غایب بوده و در مقابل خطراتی كه كشور از ناحیه اصلاحطلبان یا از ناحیه این دولت با آنها مواجه بوده بیتفاوت بوده است. بعلاوه تفكر اقتصادی ایشان همچنان تفكر اقتصاد دولتی است. در مجموع باز آقای احمدینژاد اصلاحشده را بر ایشان ترجیح میدهم. البته ارزیابی كاندیداها نیاز به وقت بیشتر دارد.
-آینده سیاسی خود را چه میدانید؟ ما چهرههایی در مجلس هفتم داشتیم كه انتقاداتی به اصولگرایان داشتند و در نهایت حذف شدند. هرچند شاید آنها پشتوانه شما را نداشتند اما به هر حال این عاقبت را برای خود متصور نیستید؟
والله من نمیدانم. ما به تكلیف خود عمل میكنیم و به هر جا منجر شود خوب است.
-این ظرفیت برای تحمل شما در جریان اصولگرایی وجود دارد؟
برخی از اصولگرایان ظرفیت تحمل انتقادات ما را ندارند. آنهایی كه نگاه غلطی به اصولگرایی و ولایت فقیه دارند باید خود را اصلاح كنند. اگر بنا است كسی از جریان اصولگرایی خارج شود ما نیستیم بلكه آنها هستند.
-آنها چه كسانی هستند؟
كسانی كه نگاه غلطی به ولایت فقیه دارند. یك كار فكری قوی در بین اصولگراها لازم است. اصولگرایان و یا حداقل سران اصولگرا چه میزان آثار شهیدمطهری را مطالعه كردهاند؟ برخی از این افراد حرفهایی میزنند كه نقطه مقابل افكار شهیدمطهری است. آنها باید خود را اصلاح كنند.
-شاید آنها میگویند ما شهیدمطهری زمان یعنی آیتالله مصباحیزدی داریم و نیازی به مطالعه آثار شهیدمطهری نداریم؟
نه، حتی اگر ایشان را هم ملاك قرار دهند باز كارشان میلنگد. بالاخره ما باید مبانیای داشته باشیم. شما مبانی خود را از كجا گرفتهاید؟ مبانی خود را در وهله اول باید از امام، شهیدمطهری و رهبری گرفته باشید. با این تفاسیر یك كار فكری قوی در بین اصولگرایان لازم است.
-شما انتقاداتی به آقای هاشمی داشتید و از سوی دیگر معتقد به كاندیداتوری آقای ولایتی هستید كه نزدیكترین فرد از بین كاندیداها به ایشان است.
من دو بار از ایشان انتقاد كردم. یك بار سال 1380 در مصاحبهای با روزنامه كیهان از اینكه برخی اطرافیان و نزدیكان آقای هاشمی در دوره ریاستجمهوری ایشان وارد امور اقتصادی شده بودند انتقاد كردم. یك بار هم یك پیشنهاد به ایشان دادم و شاید انتقاد نبود.
چند ماه قبل از انتخابات ریاستجمهوری سال 84 بود كه از ایشان خواستم كه كاندیدای ریاستجمهوری نشوند، به دلیل تز شهیدمطهری كه اصرار دارند روحانیون در جمهوری اسلامی پستهای اجرایی دولتی نپذیرند و همچنان در كنار مردم و درمقابل و ناظر بر دولتها باشند تا استقلال روحانیت شیعه همچنان محفوظ بماند حتی در جمهوری اسلامی.
شهیدمطهری و امام روی این فكر اصرار داشتند. بعد از آنكه داستان بنیصدر پیش آمد امام مجبور شدند از روحانیون در ریاستجمهوری استفاده كنند. حتی امروز هم معتقدم روحانیون با وجود افراد صالح غیرروحانی رئیسجمهور نشوند و تنها در شرایط اضطراری كه فرد صالح غیرروحانی نیست وارد میدان شوند. آنجا هم تاكید بر یك نظریه سیاسی بوده است كه انتقاد به حساب نمیآید. آقای هاشمی را یك شخصیت فكور میدانم. ایشان از دوستان نزدیك استاد مطهری بودند.
-بعدازظهر هم در نزدیكی منزل شما ختم مهندس بازرگان است. با توجه به اینكه شهیدمطهری مرحوم بازرگان را برای نخستوزیری معرفی كردند نظر شما درباره ایشان چیست؟
ما باید هر كسی را همانطور كه بوده ببینیم. به هر حال ایشان در جذب نسل جوان به سوی نهضت اسلامی موثر و درمجموع یك شخصیت مثبت بودهاند. البته انتقادات فكری و سیاسی هم به ایشان وارد است. شهید مطهری آرای مهندس بازرگان در توحید و نبوت و معاد را كه در كتاب راه طی شده و درس دینداری مطرح شده بود مورد انتقاد قرار میدهند و در سایر آثار هم جاهایی انتقاد و جاهایی هم تمجید كردهاند.
به هر حال باید انصاف را در مورد این شخصیتها مد نظر قرار داده و نقاط مثبت و نقاط منقی را با هم ببینیم. نوع برخورد شهید مطهری با مهندس بازرگان میتواند درس خوبی باشد كه با قشر تحصیلكرده مذهبی و روشنفكران مسلمان چگونه باید برخورد كرد. در عین انتقاد ایشان به مهندس بازرگان رابطه دوستی پابرجا بود تا آنجا كه مهندس بازرگان را به عنوان نخستوزیر دولت موقت به امام معرفی كردند. وقتی كه امام از ایشان سوال كردند كه مهندس بازرگان را چگونه میبینید ایشان گفتند این نقاط مثبت را دارد و این نقاط منفی را.
بعدا امام گفته بودند كه من با افراد زیادی درباره مهندس بازرگان مشورت كردم و هیچكس منصفانهتر از آقای مطهری قضاوت نكرد. علت اعتماد امام به شهیدمطهری این بود كه میدانست ایشان از حب و بغضها و تعصبات فردی و گروهی خالی است. شهیدمطهری معتقد بودند تا جایی كه پای نفاق و دروغ در میان نباشد ما میتوانیم همكاری داشته باشیم اگرچه اختلاف عقیدتی باشد.
لذا برخورد ایشان با مهندس بازرگان دوستانه اما با مجاهدین خلق خیلی تند و سخت است برای اینكه میگفتند اینها دروغ میگویند و دارای نفاق هستند ولی درباره مهندس بازرگان معتقد بودند كه از روی فكر به این عقیده رسیده است، ساختار فكری او را علوم تجربی ساخته و با فلسفه بیگانه است و اینگونه فكر میكند و هیچگونه نفاقی در او نیست و در عقاید خود صادق است. افرادی كه صادق نبودند مانند دكتر پیمان مورد توجه شهیدمطهری نبودند بلكه مورد بغض ایشان بودند.