bato-adv
کد خبر: ۳۴۳۱۳

عقلا اولین قربانیان رادیکالیسم اند

امیر محبیان
تاریخ انتشار: ۱۱:۲۸ - ۱۱ آبان ۱۳۸۸


چند ماه از انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري مي‌گذرد، اما با گذشت اين همه مدت، رويدادهاي اين انتخابات و حوادث بعد از آن همچنان موضوع بحث بسياري از رسانه‌ها و تحليلگران سياسي است. در چنين شرايطي خيلي‌ها مي‌پرسند آيا همه اصولگرايان يك نگاه و يك تحليل درباره اين مسائل دارند؟ سكوت عده‌اي از اصولگرايان البته زمينه‌ساز آن شده كه خيلي‌ها به اين پرسش پاسخ مثبت بدهند. تحليل امير محبيان رئيس مركز مطالعات استراتژيك آريا و از روزنامه نگاران مشهور اصولگرا درباره جريان اصولگرايي، مسائل پس از انتخابات و برخي ديگر از موضوعات روز را در ادامه مي‌خوانيد:

آقاي محبيان ! در ميان نخبگان سياسي شما را به عنوان يكي از چهره‌هاي اصولگرا مي‌شناسند لطفا تعريفي از اصولگرايي ارائه دهيد و بگوئيد اساسا اصولگرايي به چه معناست؟ 

اصولا به دو شكل مي‌توان يك موضوع را تعريف كرد؛ اول اينكه بگوئيم آن شيء يا آن تفكر چيست؟
و ديگرآنكه بگوييم چه چيزي نيست. به نظر مي‌رسد اصولگرايي كه در جمهوري اسلامي ايران مطرح هست با محافظه‌كاري كه در غرب مرسوم است يكي نيست شايد از بعضي جاها مثل دغدغه سنت‌ها شباهت‌هايي بين آنها وجود داشته باشد ولي در واقع اصولگرايان نيز در بطن خود اعتقاد به نوعي از اصلاح‌طلبي هم دارند يعني انديشه آنها فقط رويكردي به سمت گذشته نيست بلكه ممكن است با اتكا به گذشته يا درس‌آموزي از گذشته به آينده هم نگاه كنند. در عين حال اصولگرايي وقتي كه به زبان خارجي به عنوان فاندامنتاليسم (Fundamentalism) ترجمه شد سبب شد برخي آن را با بنيادگرايي در غرب و بار ارزشي منفي آن يكي بدانند در حالي كه اين‌گونه نيست. اصولگرايي با بنيادگرايي به آن مفهومي كه در غرب است يكي نيست در واقع ما اگر بخواهيم لغت معادلي را برايش طراحي كنيم، معادل principalism مناسب‌تر است يعني اعتقاد به يكسري از پرنسيپ‌ها و اصول مي‌تواند ترجمه درستي براي لغت اصولگرايي باشد.

حال اگر بگوييم از مرحله‌اي كه اصولگرايي چه نيست، گذشتيم حال بايد بگوئيم كه اصولگرايي چيست؟ به نظر مي‌رسد در واقع در عنوان اين برچسبي كه بر اين جناح يا جريان يا تفكر گذاشته شده تعريف آنها مستتر باشد يعني اصولگرايي يا اصولگرايان كساني هستند كه به اصول پايبندند و گرايش نشان مي‌دهند حال بايد پرسيد اين اصول چيست؟ و اگر اصول را همان ريشه‌ها بدانيم اصولگرايان به كدامين ريشه‌ها چسبيده‌اند و از آن سعي مي‌كنند حفاظت بكنند؟ 

بايد گفت تمامي ايرانيان داراي دو پايه هويتي هستند كه بخش اعظم آن هويت اسلامي آنها و ديگري هويتي ملي است. اصولگرايان به هويت ملي خودشان افتخار مي‌كنند هر چند ممكن است نقاط ضعف آن را هم خوب بشناسند ولي در عين حال سعي مي‌كنند در رابطه با نقاط ضعف كنكاش كنند و آن را شناسايي كرده و برطرف كنند. 

بايد گفت اصولگرايان به ايراني‌ بودن خودشان افتخار مي‌كنند و از سوي ديگر به مسلمان بودن خودشان مباهات كرده و مي‌دانند كه ايراني‌ بودن جايگاه آنها را در منطقه و در دنيا نشان مي‌دهد و مسلمان بودن جهت حركتي آنها را نشان مي‌دهد، لذا به نظر مي‌رسد اصولگرايان كساني هستند كه اصول تفكر خودشان را از اسلامگرايي و ايران‌گرايي اتخاذ مي‌كنند اين نكته‌اي است كه بايد به آن توجه كرد براي همين هم هست كه وقتي در مواجهه با تفكرات ديگر قرار مي‌گيرند اصولگراياني كه انديشمندانه نگاه مي‌كنند نه از يك سو شيفته تفكر بيگانه مي‌شوند كه خود را فراموش كرده و در مقابل تفكرات ديگران دامن از دست بدهند، نه از سوي ديگر آن‌گونه كه چشم را بردستاورد‌ها و توليدات فكري ديگران ببندند بلكه تلاش‌شان اين است كه به نوعي گزينش گرايانه نگاه كنند، بدانند بر چه و كجا ايستاده‌اند. بر اساس هويت ديني و ملي خودشان با جهان مواجهه داشته باشند و آنچه را كه مفيد مي‌يابند، بگيرند و آنچه را كه مضر مي‌دانند، برانند. 

با تعريفي كه ارايه داديد يعني اصلاح‌طلبان به ريشه‌هاي ملي و مذهبي خودشان اعتنايي ندارند، مرز بين اصلاح‌طلبي و اصولگرايي چه مي‌شود؟
اثبات شي كه نفي ما عدا نمي‌كند. وقتي كه ما اصولگرايي را تعريف كرديم معني‌اش اين نيست كه اصلاح‌طلبان چنين نيستند. در يك تعريف درست به نظر مي‌رسد كه اصولگرايي فراتر از بحث يك جناح، يك تفكر و رويكرد و روش باشد، من معتقد هستم كه اصلاح‌طلبان مي‌توانند اصولگرا باشند همان طور كه در تعريف اصولگرايي، اصلاح‌طلبي را هم مستتر ديديم پس شايد به آن تعريف مقام معظم رهبري نزديك بشويم كه همه اصولگرايان بايد اصلاح‌طلب باشند، اصلاح‌طلبان هم بايداصولگرايانه به مسائل نگاه كنند.
 
به نظر مي‌رسد رسالت ملي و ديني ما در مواجهه با جهان امروزي بايد اين‌گونه باشد. پس بنابراين وقتي كه من اصولگرايي را تعريف مي‌كنم غرضم نام‌گذاري فقط بر يك جناح نيست بلكه يك تفكر و انديشه است كه هر كسي بدون هر گونه برچسبي مي‌تواند در آن حضور پيدا بكند. 

چه بخواهيم چه نخواهيم در ميان جريانات سياسي يك جناحي موسوم شده به اصولگرا. اگر بخواهيم مصداقي‌تر وارد شويم بگوييد جناح موسوم به اصولگرايي شامل چه طيف‌هايي هستند؟
تفكيك جريان اصولگرا بايد از وجوه مختلف صورت بگيرد. جريان اصولگرا از يك وجه نظري يا از يك ديدگاه بر حسب روش برخورد سياسي جريانات، تقسيماتي را بر خودش مي‌پذيرد. يك جرياني ممكن است روش برخوردش تند و افراطي باشد يك جرياني ممكن است روش آرام‌تر و معتدل‌تر و عقلاني‌تري را دنبال كند. يكي براي دفاع از ديدگاه خودش ممكن است به نظرات ديگران و حتي افكار عمومي ارزشي قائل نشود در حالي كه ديگري معتقد است اگر مي‌خواهيم سخنان خوب بگوييم بهتر اين است كه همزمان با او خوب هم سخن بگوييم لذا با زبان تند و خشن نمي‌توان از انديشه خوب دفاع كرد. 

از اين جهت از منظر روش، آنها را مي‌توان به دو دسته بزرگ تقسيم كرد. از جهت نوع تعامل با رقباي سياسي بين آنها تفاوت‌هايي وجود دارد، گروهي بر اين باورند كه بقاي ما در نبود ديگري است همان‌گونه كه ممكن است در بين اصلاح‌طلبان هم چنين گروه‌هايي باشند و بعضي‌ ديگر معتقد هستند كه بودن ما يعني با هم بودن. يعني در عين حال، حفظ هويت‌هاي ما مي‌تواند ارزشمند باشد و اين اختلافات اگر در چارچوب نظام و ارزش‌ها و اعتقاد‌ات مردم باشد؛ مي‌تواند مفيد و حتي به نفع امنيت ملي باشد. 

به نظر من جامعه مطلوب جامعه‌اي يك پارچه به معناي يك جامعه‌اي كه افراد آن همچون قطعات آجر كنار هم قرار گرفته باشد؛ نيست و حتي اين جامعه، مطلوب نيز نمي‌تواند باشد چنانچه سكوت حاكم بر آن ممكن است سكوت گورستاني باشد؛ در مقابل آن چيزي زيباست كه به ‌رغم تنوعات و سازهاي مختلفي كه در جامعه زده مي‌شود نهايتا جامعه به صورت يك كنسرت بزرگ يك موسيقي و سمفوني ملي را بنوازد لذا به نظر مي‌رسد كه اين دو ديدگاه وجود دارد؛ گروهي زيستن با رقيب را ناممكن مي‌دانند و حذف آنان را مطلوب و گروهي ديگر ممكن هست هم‌زيستي را ارزشمند بشمارند و سعي كنند رشد خودشان را در رشد تعالي و اصلاح رقيب هم بجويند. 

اين تقسيم‌بندي كه شما كرديد به ويژه بعد از انتخابات رياست جمهوري دهم نمود بيشتري پيداكرده، اصولگرايان به دو گروه تقسيم شده‌اند. يك گروه حامي ميانجيگري و ديگري حامي حذف كامل رقيب. فكر مي‌كنيد اين ماجرا بالاخره چه سرانجامي پيدا مي‌كند؟ كدام يكي از اين دو گروه از اصولگرايان موفق مي‌شوند كه حرف خودشان را به كرسي‌ بنشانند؟
متاسفانه فضاي تنش موجب راديكاليسم مي‌شود و راديكاليسم تفكراتي را كه انديشه حذف دارند ؛ تقويت مي‌كند و اين تراژدي تاريخ است و هنگامي كه فضا تند بشود و گام‌ها سريع‌تر و صدا‌ها بلندتر بشود آن كساني كه اولين قربانيان هستند عقلا و معتدلين هستند؛ اينها صداي‌شان ديگر به گوش كسي نمي‌رسد چرا كه فرياد احساسات، صداي آرام عقلانيت را خاموش مي‌كند. به نظر مي‌رسد يك اشتباه بزرگي كه در ميان دوم خردادي‌هاي جريان اصلاحات رخ داد اين بود كه مي‌خواستند پيام‌هاي عقلاني‌اش را در فضاي احساسي بيان كنند كه خود به آن دامن مي‌زدند. 

مسلما وقتي كه فضا، فضاي چالش و رقابت ميان احساس‌ها بشود كم‌كم رگ گردن‌ها برآمده مي‌شود و آنكه قدرت بيشتري دارد و مشت محكم‌تري دارد حرف آخر را خواهد ‌زد و اين چيزي نبود كه اصلاح‌طلبان در پي‌ آن باشند اما خود به خود فضا را به اين سمت بردند و به گمان من نه توده اصلاح‌طلبان (چون توده اصلاح‌طلبان در مجموع نشان دادند كه مي‌خواهند آرام نظرات خودشان را پاي صندوق‌هاي رأي مطرح بكنند) ولي همواره جماعتي محدود از تند‌روان در هر طرف در مقاطعي مي‌تواند فضا را به گونه‌اي كنند كه با وجود اندكي جهت‌گيري، جريانات را تغيير بدهند و كنترل را در دست خودشان بگيرند و عملا عقلانيت را خاموش بكنند و ضرر‌هاي بزرگي را به معتدلين دو جناح بزنند.

مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین