bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۳۵۷۰۵

طرفداران دموکراسی در ایران پیروز می شوند

محمدرضا خاتمی
تاریخ انتشار: ۱۱:۱۳ - ۰۵ آذر ۱۳۸۸


همزمان با يازدهمين سالگرد تاسيس حزب جبهه مشارکت ايران اسلامي دکتر محمدرضا خاتمي دبيرکل سابق و يکي از اعضاي بلندپايه اين حزب به پرسش هايی درباره چرايي و چگونگي تاسيس اين حزب و فعاليت هايش در 10 سال گذشته پاسخ گفته است.

-5 آذر سالگرد يازدهمين سال تاسيس حزب مشارکت است. حزب مشارکت براي چه و در پاسخ به چه نيازي تاسيس شد؟

اگر در يک کلام و بر اساس شرايط روز بخواهيم بگوييم، تاسيس حزب مشارکت پاسخ به نياز جامعه به اصلاحات و نيازي بود که اصلاحات به شکل گيري احزاب داشت و دارد.

-يعني واقعاً اصلاحات نياز به تاسيس حزب دارد؟

بله، من احساس مي کنم قوياً چنين نيازي وجود داشته است. ما در دوران جديد زندگي مي کنيم؛ دوراني که ريشه در اوايل قرن نوزدهم دارد و شرايط آن در گذر زمان و تا به حال تکوين و تکامل يافته است. سياست ورزي در دنياي مدرن نيازهاي خاص خودش را دارد. حتي اداره يک موسسه، سازمان خاص خودش را بايد داشته باشد. حال اگر شما بخواهيد سياست يک کشور را اداره کنيد به طريق اولي بايد امکانات ويژه يي داشته باشيد. بگذريم از آنکه مثلاً در دوران قاجار نه امکانات ارتباطي وجود داشت و نه دانشي و فناوري در حد امروز توسعه يافته بود و در نتيجه اين امکان وجود داشت که يک نفر آن بالا بنشيند، تصميم بگيرد و با روش استبدادي خودش کشور را اداره کند.
 
اما امروز اگر وارد دنياي مدرن شده ايم سياست ما هم وارد دنياي مدرن شده و اقتضائات خاص خودش را دارد. مهم ترين نياز يک سياست ورزي مدرن تحزب است. اگر براي ترويج علم و دانش نهاد خاصي به نام دانشگاه وجود دارد که اگر نباشد نمي توانيد مدعي پيشرفت در حوزه علم و دانش باشيد در سياست هم همين طور است؛ اگر شما مدعي آزادي، دموکراسي و مردمسالاري و... هستيد بدون حضور نهادهايي مثل احزاب ادعاي شما شوخي بيش نخواهد بود.

-ذهنيتي در جامعه و نيز در ميان مسوولان کشور وجود دارد که حزب را يک نوع بازي و سرگرمي و يک نوع منفعت طلبي گروهي مي دانند و در مجموع فهم جامعه در مورد پديده تحزب آن گونه که شما و همفکران شما فهم مي کنيد، نيست بالعکس نگاه ها به اين موضوع منفي است.

ببينيد يک بيان ظاهري وجود دارد که مي گويد تحزب يعني نخبه گرايي و منحصر کردن قدرت در دست خواص يا دنبال منافع شخصي بودن و منافع عمومي را فدا کردن و... اينها بيان ظاهري هستند اما باطن آن چيز ديگري است. من مي خواهم بگويم آنهايي که اين ديد را به تحزب دارند مگر خودشان چگونه عمل مي کنند، چرا دو دستي به قدرت چسبيده اند، آيا جز به خاطر اين است که منافع خاص آنان تامين مي شود؟ 

من نمي گويم منافع شخصي، ممکن است منافع گروهي يا منافع ملي باشد زيرا اصولاً در کار سياست ورزي اين منافع است که تعيين کننده است اما اينکه چه کسي منافع ملي را بهتر تامين مي کند اين را بايد واگذار کنيم به انتخاب مردم. يعني بايد جمعيت ها و گروه هايي باشند که اين منافع را تعريف و سياست ها، برنامه ها و خط مشي ها را تعيين کنند و بعد مردم تعيين کنند که به نظرشان چه کسي منافع آنها را بيشتر و بهتر تامين مي کند. 

پشت پرده بيان کساني که مي گويند ما مخالف تحزب هستيم و تحزب گروه گرايي، نخبه گرايي و خواص گرايي است اين معنا مستتر است که ما ... هستيم و به زبان بي زباني مي گويند ما اجازه نخواهيم داد هيچ کس مزاحم ما در قدرت شود. ما دو دستي به اين قدرت چسبيده ايم و هر حرکتي که باعث شود گوشه يي از اين قدرت خدشه دار شود آن را محکوم مي کنيم و از بين مي بريم. ببينيد اصولاً از سازمان يابي و تشکل يابي مردم مي ترسند.

زيرا وقتي مردم حول منافع خاص تشکل پيدا کردند و دانستند منافع شان در چيست و دانستند چگونه بايد منافع خودشان را پيگيري کنند، در حقيقت قدرت را وادار به پاسخگويي و تمکين از خواسته هاي خودشان مي کنند. اما اگر آحاد مردم جامعه پراکنده باشند و نتوانند حول منافع خاص خودشان تشکل يابي کنند آن وقت حکومت مستبد مي تواند بر آنها حکم روايي کند و آنها را به جان يکديگر بيندازد و ميان مردم تفرقه بيندازد و مانع از آن شود که قدرت مردم شکل بگيرد تا بر اساس قدرت مردم، قدرت مرکزي بنا نهاده شود. 

امروز بايد با صراحت بگوييم اگر کسي مدعي دموکراسي و مردمسالاري است بايد تحزب و اقتضائات آن را بپذيرد و لازمه تحزب اين است که هر حزبي بتواند آراي بيشتري از مردم به دست بياورد، نماينده آنهاست و بايد قدرت را آن حزب اداره کند نه کس ديگري. البته داوران قدرت هم بايد حضور داشته باشند و جلوي هيچ کس را هم نبايد بگيرند و مانع تشکل يابي و تحزب شوند.
 
اگر کسي امروز بگويد من طرفدار مردمسالاري و دموکراسي هستم اما مخالف تحزب ام. اگر کسي مدعي مردمسالاري باشد حتي اگر با تحزب مخالفت هم نکند اما همين که خودش به دنبال تشکيل حزب يا گروهي نباشد به اين معني است که دارد با الفاظ بازي مي کند و مردمسالاري را به شوخي گرفته است و تنها لق لقه زبان اوست و امروز لازمه مردمسالاري و دموکراسي، تحزب و سازمان هاي مدرن سياسي است که حزب تنها يک نمونه و الگوي آن است. بنابراين ما بايد به اين نتيجه برسيم که اگر مي خواهيم يک سياست ورزي مدرن و يک دولت مدرن داشته باشيم ناگزير بايد حزب داشته باشيم و تا وقتي احزاب قوي وجود ندارند، اصلاً دموکراسي و مردمسالاري در کشور شوخي است و نبايد آن را جدي بگيريم.

-با اين ذهنيت که وجود داشته و هنوز هم وجود دارد، حزب مشارکت اساساً چگونه تشکيل شد و نيروهاي آن چگونه يکديگر را يافتند زيرا اغلب اين اتهام وجود دارد که حزب مشارکت يک حزب دولت ساخته است. آيا شما اين اتهام را مي پذيريد؟

زماني که مي خواستيم حزب را تشکيل دهيم در حقيقت دو ايده کلي داشتيم؛ يک ايده، ايده اسلامي بود يعني امر به معروف و نهي از منکر. سرلوحه مرامنامه و فعاليت هاي حزب آيه امر به معروف و نهي از منکر از سوره آل عمران است. بنابراين يکي از مهم ترين ايده هاي اساسي تشکيل حزب مشارکت اين ايده اسلامي بود که بايد نسبت به حاکمان و قدرتمداران امر به معروف و نهي از منکر کنيم زيرا هرچه قدرت و مسووليت آنها بالاتر باشد بايد بيشتر آنها را امر به معروف و نهي از منکر کرد. 

اما دومين ايده يي که داشتيم مبتني بر اين واقعيت بود که به هرحال کساني که حزب را تشکيل دادند آدم هاي باسواد و تاريخ خوانده يي بودند و تجربه هاي متعددي را در طول حيات خودشان در عرصه سياسي داشتند. اغلب آنها قبل از انقلاب در سازمان هاي مختلف سياسي بودند و بعد از انقلاب در نهادهاي مختلف سياسي و ارکان حکومت حضور داشتند. 

همه به اين نتيجه رسيدند که بايد ما ايده يي را دنبال کنيم که آن ايده در حکمراني خوب تجلي پيدا مي کند. اجزا و ارکان حکمراني خوب چيزي جز حکومت قانون، شفافيت، پاسخگويي، مشارکت، عدالت و انصاف نيست. اگر اين همه عناصر در کنار يکديگر وجود داشته باشد ما يک حکمراني خوب خواهيم داشت و شايد بتوانيم بگوييم دموکراسي و مردمسالاري برقرار شده است. براي رسيدن به اين حکمراني خوب و براي انجام فرضيه امر به معروف و نهي از منکر بايد سازمان يافته باشيم. کساني که در آن زمان متفرق بودند به رغم اينکه ايده هايشان ممکن بود با هم يکي باشد اما هر يک در نهاد يا سازماني جدا از ديگري فعاليت مي کردند به اين نتيجه رسيدند که نياز روز کشور يک حزب فراگير مدني است که بتواند حاکميت قانون را پيگيري و حکومت را به پاسخگويي وادار کند و بتواند عرصه سياست، اقتصاد و فرهنگ را شفاف سازي کند.
 
به همين دليل همه موسسان حزب مشارکت به اين نتيجه رسيدند که نياز اصلي ما و نياز اصلي اصلاحات نهادي است به نام حزب و همه آنها کساني بودند که در سال هاي گذشته افکار و ايده هايشان به نوعي به يکديگر پيوند خورده بود و کساني بودند که مثلاً در سازمان هاي سياسي دانشگاه ها با يکديگر پيوند داشتند.

-بيشتر در دفتر تحکيم وحدت.

دفتر تحکيم وحدت و انجمن هاي اسلامي و... آنها کساني بودند که در نهادهاي بعد از انقلاب از جمله در جهاد سازندگي، سپاه و برخي از وزارتخانه ها با يکديگر همکار بودند و ارتباط داشتند. بسياري از پايه گذاران حزب مشارکت در کنار يکديگر تجربه عملي مثل گرفتن سفارت امريکا را داشتند و سال ها فارغ از کارهاي سياسي با يکديگر جلسات فکري برگزار مي کردند.

-مثل آنچه در کيان و کيهان فرهنگي و...

نه، اين جلسات اغلب نمود بيروني نداشت بلکه جلسات و گعده هاي فکري ميان اين جماعت برگزار مي شد يعني در حقيقت در طول سال هاي اوليه انقلاب و حتي قبل از آن، اين افراد با هم زندگي و رنج هايش را تجربه کرده بودند بنابراين جمعي بودند که احساس مي کردند مي توانند با يکديگر بناي يک سازمان مدرن را به نام حزب بنيان بگذارند و اين کار را در فرصت مناسب انجام دادند.

-هسته اوليه تاسيس حزب چه کساني بودند؟

البته شايد در شرايط فعلي انسان از اينکه بخواهد يکايک آن هسته اوليه را نام ببرد ابا داشته باشد. اما اينها شناخته شده اند. بنده بودم و آقايان ميردامادي، عبدي، خانيکي، حجاريان و آقاي نعيمي پور...

-آقاي عارف هم بود؟

نه، دوستاني که از دولت وارد حزب شدند در مرحله بعد وارد شدند. يادم هست در ابتداي کار برخي از دوستان حزب ديگري را تاسيس کرده بودند. مثلاً آقايان موسوي لاري و محمدرضا حاجي حزب ديگري را تاسيس کرده بودند اما بعد که ما با آنها صحبت کرديم برخي از آنها مثل آقاي حاجي به بنيانگذاران اوليه حزب پيوستند. مي دانيد در آن زمان آقاي حاجي عضو دولت نبود بنابراين در هسته اوليه حزب هيچ يک از اعضاي دولتي به معناي خاص کلمه که به معناي وزير و... باشند در حزب حضور نداشتند اما وقتي حزب قوام و سازمان پيدا کرد ما از برخي از آقايان دعوت کرديم که بيايند عضويت در حزب را بپذيرند و با انتخاباتي که انجام شد برخي از آنها عضو شوراي مرکزي حزب شدند.
 
مي خواهم بگويم هيچ يک از بنيانگذاران و موسسان اصلي مشارکت سمت رسمي و بالاي دولتي نداشتند. ممکن بود کارمند دولت باشند اما پست هايي نظير وزارت و... نداشتند. چيزي حدود يک سال و نيم تا دو سال طول کشيد تا حزب رسمي شود و در آن دو سال ميان موسسان حزب جلسات هفتگي برگزار مي شد و درباره ضرورت حزب، فعاليت هاي آن و مرامنامه و اساسنامه حزب همين جمع اوليه کار مي کردند. بعد که حزب در وزارت کشور ثبت و ارکان آن تعريف شد براي شکل گرفتن ارکان از دوستان ديگري که در دولت بودند و بعضاً مقامات رسمي بودند دعوت کرديم بيايند و به حزب بپيوندند.
 
حتي بايد تاکيد کنم هنگام تاسيس حزب ما با شخص آقاي خاتمي مشورتي نکرديم البته ايشان به طور اجمالي مي دانستند ما چه مي کنيم. ولي اينکه اساسنامه يا مرامنامه چه باشد در ميان نبود و بعد آقاي خاتمي هم همزمان با ديگر مردم متوجه شدند حزب تاسيس شده است. ايشان دورادور در جريان بودند اما در جريان جزييات امر نبودند. در مورد اينکه مي گويند حزب دولتي است من نمي خواهم وارد اين مناقشه بشوم که اصولاً حزب دولتي خوب است يا بد. 

واضح است که حزب دولت ساخته خوب نيست هرچند شايد يک ايراد اساسي که مي شود به آقاي خاتمي گرفت اين باشد که ايشان حزب نداشت. اگر آقاي خاتمي حزب داشت حتماً مي توانست مفيدتر از زماني باشد که مي خواست به تنهايي کار کند و تصميم بگيرد. حزب پايه و پشتوانه هر سياستمداري است. 

تفاوت نمي کند سياستمدار ابتدا وارد دولت شود و بعد حزب تشکيل بدهد يا بالعکس. اما حزب دولت ساخته معنايش اين است که اگر دولت نباشد آن حزب ديگر جايگاه و پايگاهي ندارد در حالي که تجربه ما در پنج سال پس از دولت آقاي خاتمي و حدود هفت سالي که از مجلس ششم گذشته است نشان مي دهد حزب مشارکت دولت ساخته نيست براي اينکه وقتي دولت آقاي خاتمي رفت و اصلاح طلبان زير بيشترين فشارها قرار گرفتند حزب مشارکت ماند و حتي فعال تر و اثرگذاري آن در جامعه بيشتر شد. 

شايد برخوردهايي که امروز با اين حزب صورت مي گيرد از جمله دستگيري ها، پلمب کردن دفتر حزب و فشارهايي که بر جوانان حزب وارد مي شود نشانه اين است که اين حزب نه فقط دولت ساخته نيست بلکه قدرت دولت سازي هم دارد. اگر امروز با «مشارکت» چنين برخوردهايي مي شود به معناي آن است که اين حزب مي تواند رقيب جدي براي قدرت و دولت فعلي باشد و قدرت دولت سازي و برنامه ريزي دارد و از قدرت اجرايي قوي برخوردار است بنابراين از آن مي ترسند و در راستاي مخالفت شان با تحزب و جلوگيري از سازمان يابي و شکل يابي مردم با اين حزب برخورد مي کنند. 

بهترين دليل براي اينکه اثبات کنيم حزب مشارکت دولت ساز نبوده، اين است که امروز حزب مشارکت به رغم همه فشارها قوي تر از زماني است که آقاي خاتمي از عرصه حکومت کنار رفتند يا خود ما از مجلس کنار رفتيم.

-وقتي به فهرست نمايندگان مجلس ششم نگاه مي کنيم، مي بينيم حضرتعالي به عنوان سرليست احزاب اصلاح طلب و به عنوان دبيرکل حزب مشارکت رايي آورديد که هنوز هيچ کس نتوانسته است آن را تکرار کند. اگر اشتباه نکنم شما منهاي آراي باطله، 5/2 ميليون راي آورديد و همين طور ساير اعضاي حزب چنان که مي توان گفت مجلس ششم، مجلس اصلاحات نبود بلکه مجلس مشارکت بود و شما فراکسيون قدرتمندي در مجلس داشتيد، آيا در آن زمان متوجه اين حجم از محبوبيت خودتان و اطرافيان تان در جامعه بوديد و حزب تشکيل داديد؟

حزب رايي را که در انتخابات مجلس ششم به اعضاي آن داده شد راي به اصلاحات و راي به آقاي خاتمي مي دانست. يعني ما دچار اين غرور کاذب نشديم که بگوييم اين فقط ما بوديم که باعث شديم راي مردم به سوي ما سرازير شود زيرا ما امکانات تبليغاتي ضعيفي داشتيم و اين امکان وجود نداشت که به خوبي بتوانيم افکار و انديشه هاي خود را بيان کنيم. اما مردم قرابتي ميان انديشه هاي ما با تفکر آقاي خاتمي احساس مي کردند و شايد بخشي از اينکه شايع شده حزب ما دولت ساز بوده از همين موضوع نشات گرفته باشد. 

به هر حال ما پس از پيروزي در انتخابات مجلس کفران نعمت نکرديم که مغرور شويم و بگوييم ما برنده شده ايم پس هر کاري خودمان مي خواهيم انجام بدهيم. ما يعني مشارکتي هاي مجلس ششم خودمان را جزيي از بدنه اصلاحات و ادامه تفکر آقاي خاتمي مي شناختيم و خود را موظف مي دانستيم در اين گفتمان اصلاحات حرکت و کار کنيم و نه در راستاي گفتمان مشارکت. شايد اين ايراد به ما گرفته شود که ما بايد در گفتمان خاص مشارکت کار مي کرديم اما ما در حکم مادري بوديم که احساس مي کرديم بايد براي بقاي اصلاحات و رسيدن آن به اهداف بلندش در برابر ناملايمات صبر و تحمل بيشتري داشته باشيم و از خواسته هاي حداکثري خودمان دست بکشيم و بر خواسته هاي حداقلي تمرکز کنيم براي اينکه بتوانيم با جمع اصلاحات حرکت کنيم و بسياري از حرکت هاي ديگرمان را با ارکان اصلاحات و شخصيت هاي برجسته آن هماهنگ کنيم. 

نمي خواهم بگويم اين هماهنگي صد درصد اتفاق افتاد اما به هر حال اين مشي کلي ما بود و به همين دليل هم ما بيش از آنکه هدف مان ارتقاي حزب مشارکت باشد، ارتقاي اصلاحات بود و اين کاري بود که ما در مجلس ششم و حتي در انتخابات رياست جمهوري اخير آن را ادامه داديم زيرا همواره معتقد بوده ايم که بايد هم افزايي کنيم چون اگر بخواهيم از بقيه جدا شويم نه تنها اصلاحات صدمه مي بيند بلکه خودمان نيز به شدت صدمه خواهيم ديد.

-از کي به اين نتيجه رسيديد؟

از همان روز اول که در انتخابات مجلس ششم برنده شديم به آنچه عرض کردم رسيده بوديم. آن زمان فشار زيادي روي مشارکت بود.

-فشار؟ از سوي چه کساني؟

از طرف جوانان، جامعه، روشنفکران، دانشگاهيان و مردم عادي زيرا هر جا در اجتماعات شرکت مي کرديم تقاضاي مردم اين بود که چون مشارکت حزب برنده انتخابات است بنابراين رئيس مجلس را نيز از ميان خود مشارکتي ها انتخاب کند. اما با يک رويه دورانديشي که فکر مي کنم دورانديشي صلاح انگارانه يي بود همه به اين نتيجه رسيديم که بايد به نحوي حرکت کنيم که جريان اصلاحات دچار جدايي و تفرقه نشود و الان هم از کاري که در آن مقطع کرديم، راضي هستيم.

-برخي از اعضاي دولت عضو شوراي مرکزي حزب مشارکت بودند مثل آقايان صفدر حسيني و حاجي اما آنها همواره در مناسبت هاي مختلف تاکيد داشته اند ما حزبي نيستيم و ما سهم مشارکت از دولت نيستيم. چرا چنين تاکيدي وجود داشت؟

نه اين صحبت در مورد همه دوستان ما مصداق ندارد. بودند وزرايي که به حزبي بودن شان افتخار مي کردند و حتي وقتي آقاي خاتمي از آنها دعوت مي کرد که بياييد و فلان مسووليت را در کابينه برعهده بگيريد اين مساله را در شوراي مرکزي مطرح مي کردند و مي پرسيدند آيا شوراي مرکزي رفتن ما به کابينه را تصويب مي کند يا نه و تا اين حد تعهد حزبي داشتند.

-مي شود مصداق کلام خودتان را معرفي کنيد؟

لزومي ندارد من در اينجا از افراد اسم ببرم. ببينيد تشکيل دولت براساس تقسيم بندي حزبي نبود. آقاي خاتمي به حزب نگفت شما کانديداهايتان را معرفي کنيد بلکه براساس شناختي که از افراد داشت گفت من شما و توانمند ي هايتان را مي شناسم و از آنها دعوت کرد بروند و عضو کابينه اش باشند. شايد يک تعهد نانوشته هم ميان کساني که وزارتي را برعهده مي گرفتند و آقاي خاتمي وجود داشت مبني بر اينکه تا زماني که در دولت هستند و کار وزارتي انجام مي دهند تابع تصميمات و خط مشي دولت باشند نه تابع خط مشي حزب.

-مگر اين خط مشي ها با يکديگر تضاد داشت؟

نه، نمي خواهم بگويم با هم تضاد داشت ولي صد درصد هم يکي نبودند. چنان که اگر مشارکت مي خواست دولت تشکيل بدهد بسياري از وزارتخانه ها در اختيار کسان ديگري قرار مي گرفت و خيلي از برنامه ها هم ممکن بود چيزهاي ديگري باشد. جهت گيري کلي و هدف يکي بود اما تاکتيک ها و مقتضيات حزبي اقتضا مي کرد مثلاً برنامه هاي ديگري را در اولويت بگذاريم و کارهاي ديگري انجام دهيم گرچه ممکن بود آقاي خاتمي مخالف آن کارها نباشد اما مي توانست بگويد اين برنامه ها در راستاي هدف دولت من نيست. 

ما هم مخالف برنامه هاي آقاي خاتمي نبوديم اما شايد چيزهاي ديگري را اولويت مي دانستيم. به هر حال هويت دولت هويتي جداي از حزب بود. البته بسياري از دوستاني که در درون دولت بودند از حزب به لحاظ فکري و برنامه يي کمک مي گرفتند.

-شده بود کسي به خاطر عضويت در دولت از حزب استعفا بدهد؟

به طور رسمي، خير...

-اما يکي از زنان عضو دولت که عضو حزب نبود؟

... به جز کساني که به وزارت خارجه رفتند و رسماً بايد استعفا مي دادند غير از آنها کسي استعفا نداد. اين خانم هم جزء بنيانگذاران حزب بود اما جزء شوراي مرکزي حزب نبود و از مشارکت هم هيچ وقت استعفا نداد. ما در زمان دولت اصلاحات هم هماهنگي هايي ميان خودمان داشتيم. جلساتي برگزار مي شد که کساني که در دولت حضور داشتند يعني وزير يا معاون وزير بودند با ارکان حزب جلسه مي گذاشتند و تبادل نظر مي کردند. 

در آن جلسات ما ديدگاه هاي خود را مطرح مي کرديم و آنها ديدگاه هاي دولت را توضيح مي دادند تا حزب توجيه شود که حرکت ها و برنامه ها به چه شکلي پيش مي رود اما اين به هيچ وجه به اين معنا نبود که حزب بر اعضاي خودش در دولت فشار بياورد که شما بايد حزبي عمل کنيد يا بايد معاونت را از ميان حزبي ها انتخاب يا برنامه هاي حزب را اجرايي کنيد. نه ما و نه دولت چنين رويه يي را قبول نداشتيم به همين دليل به يک همزيستي مسالمت آميز رسيده بوديم که دولت و حزب هويت هايي مستقل دارند اما به هم کمک مي کنند. 

به طور مثال برنامه چهارم توسعه حاصل يک همکاري سه جانبه ميان دولت، مجلس و حزب بود زيرا بودند کساني که عضو دولت يا مجلس نبودند اما به صرف اينکه افراد برنامه ريز و متفکري بودند از آنها استفاده مي شد. ما هم که در مجلس بايد کار را تصويب مي کرديم هماهنگي سه جانبه وجود داشت اما تصميم نهايي در ارائه لايحه چهارم در اختيار دولت بود و ممکن بود بسياري نظرات حزبي را هم کنار بگذارد و بعد وقتي برنامه به مجلس مي آمد ما اين تعهد را داشتيم که همه نظرات را در آن بگنجانيم و پيش ببريم نه اينکه بر خواست حزب تاکيد داشته باشيم. 

صراحتاً مي گويم اگر حزب مي خواست نظرات خودش را اعمال کند ما شايد شاهد تغييراتي کلي در برنامه چهارم يا حتي در سياست هاي خارجي، داخلي و سياست هاي اقتصادي و فرهنگي بوديم اما چون بنا بر به رسميت شناختن هويت هاي مجزاي حزب دولت و مجلس بود هيچ گاه نظر حزب را بر ارکان قدرت مثل دولت يا مجلس تحميل نکرديم.

-حضرتعالي اشاره کرديد از زمان پيروزي در مجلس ششم سعي کرديد مغرور نشويد و خودتان را با برنامه هاي ديگر اصلاح طلبان هماهنگ کنيد اما در انتخابات رياست جمهوري دور دوم آقاي خاتمي و نيز در انتخابات مجلس هفتم دو اتفاق افتاد؛ يکي اينکه حزب مشارکت ستاد مستقل تشکيل داد و يک ستاد به اسم جبهه دوم خرداد کار مي کرد و گروه هاي اصلاح طلب ديگر در آن کار مي کردند و يک ستاد هم به نام حزب مشارکت کار مي کرد که برابر با جبهه دوم خردادي ها برد تبليغي داشت و اتفاق ديگر اينکه در انتخابات مجلس هفتم سازمان مجاهدين انقلاب و حزب مشارکت که انديشه هاي نزديک به هم داشتند راه خودشان را از ساير احزاب اصلاح طلب جدا کردند. اين اتفاقات بر چه مبنايي شکل گرفت؟

در انتخابات رياست جمهوري سال 1380 کاملاً هماهنگي وجود داشت يعني ما يکسري امکانات و توانايي داشتيم و با ستادهاي ديگري که وجود داشت هم افزايي مي کرديم. آقاي خاتمي که ستاد رسمي نداشت در آن زمان مي گفت من نياز به ستاد ندارم ولي طرفداران آقاي خاتمي به مقتضاي حال و امکانات خودشان ستادهاي مختلفي را ايجاد کرده بودند.
 
ما هم در خودمان اين توان را مي ديديم که يک ستاد مستقل فعال داشته باشيم و در حقيقت نقش ديگران را تکميل کنيم و شايد اگر در ستادهاي ديگر ذوب مي شديم اين نيروي ما هدر مي رفت. بهترين دليل بر خوب بودن کار هم نتيجه کارمان بود که بدون هيچ گونه چالش يا ناهماهنگي در ستادهاي مختلف همه کار خودشان را انجام دادند و در نهايت به نتيجه يي که مي خواستند رسيدند. اما در مورد انتخابات مجلس هفتم بايد بگويم ما در عين حال که در جريان اصلاحات قرار داشته ايم يکسري خط قرمزهايي هم داشته ايم. 

اين خط قرمزها براي خروج از جرگه اصلاحات نيست بلکه براي حفظ هويت حزب است و اين براي ما مهم بوده است. ما از ابتدا اين را گفته بوديم که در هر انتخاباتي شرکت نمي کنيم، در انتخاباتي که از قبل نتيجه آن مشخص شده و مي دانيم چه اتفاقاتي مي افتد شرکت نمي کنيم و اين موضع را همه دوستان در جريان هاي اصلاح طلب داشتند و البته ديدگاه هاي ديگري نيز در ميان اصلاح طلبان وجود داشت مثلاً عده يي مي گفتند ما در هر انتخاباتي شرکت مي کنيم و براي خودشان هم توجيهات و دلايلي داشتند. 

در انتخابات مجلس هفتم براي ما روشن شد که نتيجه از قبل معلوم است. اگر به ياد داشته باشيد ما قبل از برگزاري انتخابات در درون آن تحصن و مسائل مختلف ديگري که در مجلس اتفاق افتاد و نام 180 تا 190 حوزه يي که نماينده اش از قبل تعيين شده بود را اعلام کرديم و همان اتفاق هم افتاد زيرا در آن حوزه ها اشخاص تعيين شده يا رقيب نداشتند يا اگر گذاشته اند رقيبي داشته باشند کسي است که شکست اش قطعي است. ما انتخاباتي را که از قبل مشخص است چه کسي کرسي نمايندگي را به دست خواهد آورد، انتخابات نمي دانيم. 

ما اگر بخواهيم هويت خودمان را حفظ کنيم و بگوييم طرفدار دموکراسي، مردمسالاري و قانون اساسي و طرفدار اصل «ميزان راي ملت بودن» هستيم نمي توانيم به مردم بگوييم در انتخاباتي که نتيجه اش را از قبل مي دانيم، شرکت کنند. بنابراين در آن انتخابات اعلام کرديم ما شرکت نمي کنيم اما مانع هيچ کس نمي شويم يعني نمي آييم به مردم بگوييم شرکت نکنيد.
 
اگر بخش ديگر اصلاحات صلاح مي دانند که شرکت کنند خودشان بيايند در عرصه اما ما خنثي هستيم. گفتيم اگر شما راي آورديد، که ما مطمئنيم راي نمي آوريد خوشحال مي شويم اما خودمان شرکت نمي کنيم. اما حتي يک مورد هم مشاهده نمي شود که ما در جايي مردم را مجاب کرده باشيم به اينکه در انتخابات شرکت نکنند. ما دلايل خودمان را اعلام کرديم اما در نهايت هم گفتيم مردم خودتان مي دانيد، اگر خواستيد شرکت کنيد و اگر نخواستيد شرکت نکنيد.
 
طبيعي بود که در اين شرايط نتوانيم با دوستان ديگرمان براي مشارکت در انتخابات همراهي کنيم اما مانع راه آنها نشديم و تبليغي هم عليه شرکت در انتخابات نکرديم بلکه رفتيم و در خانه هايمان نشستيم و نظاره گر انتخابات شديم.

-به نظرتان کار درستي بود ؟

به نظرم کار درستي بود و اگر ديگر اصلاح طلبان هم با ما همکاري مي کردند سنگ بناي کجي را که با انتخابات مجلس هفتم گذاشته شد، مانع مي شديم و امروز وضعيت خيلي بهتر بود و در حقيقت اين تسلسل انتخابات باطل قدرت تکرار نداشت.

-يکي از اتفاقاتي که در دوران قدرت اصلاح طلبان و به تبع آن قدرت حزب مشارکت اتفاق افتاد ماجراي تحصن نمايندگان مجلس ششم بود که تاثيرش همچنان بر فضاي سياسي به صورت ايجابي و سلبي چه از سوي حاکميت و چه از سوي اصلاح طلبان ديده مي شود. 

شما در آن زمان هم دبير کل مشارکت بوديد و هم نايب رئيس مجلس. از نگاه حزبي و به نظر شما آيا اين کار، کار ممکن و منتفعي بود و آيا واقعاً به صلاح و درست بود؟


ببينيد البته به خاطر شرايط خاصي که داريم شايد حوصله نداشته باشيم دقيقاً جزييات آن حوادث را توضيح بدهيم. بياييد کمي جدلي بحث کنيم و پاسخ بدهيم به اينکه اگر تحصن اتفاق نمي افتاد چه مي شد. بعضي از دوستان ما در آن زمان مي گفتند اگر شما تحصن نمي کرديد رد صلاحيت ها بازمي گشت، انتخابات مي شد و ما مي برديم.
 
من فکر مي کنم اين چند سالي که از آن زمان گذشته و با تجربه يي که از انتخابات مجالس هفتم و هشتم و تجربه يي که از انتخابات رياست جمهوري دهم و حتي نهم داريم به خوبي گويا است که اگر ما تحصن نمي کرديم هيچ اتفاقي نمي افتاد. همان مجلس هفتم تشکيل مي شد منتها با امضاي ما و اگر ما آن را امضا مي کرديم هويت اصلاح طلبي نابود مي شد و مشروعيت اصلاح طلبان در ذهن ملت از بين مي رفت.
 
امروز اگر اصلاح طلبان اعتباري در ميان ملت دارند به خاطر همين ايستادگي هايي است که در مقاطع مختلف انجام داده اند. بنابراين ما به اين نتيجه رسيديم که در برابر اين بدعت ناصواب و مخربي که داشت در تاريخ انقلاب اسلامي شکل مي گرفت بايد کسي از اهالي انقلاب موضع گيري کند.

-اين تحصن مورد اعتراض آقاي خاتمي هم بود.

نه، من در اين مورد بحث دارم. اينکه تحصن مورد اعتراض آقاي خاتمي بود يا نبود، بحث هايي است که شرايط روز اقتضا نمي کند به آنها وارد شويم. ممکن است آقاي خاتمي با بسياري کارهاي ديگر ما هم مخالف بوده باشد. ما هم آقاي خاتمي را خيلي دوست داريم و ايشان را حقيقتاً پيشتاز جريان اصلاحات مي دانيم اما قرار نيست به هر چه ايشان مي گويند بگوييم صلمنا و در فکر خودمان را تخته کنيم.

اگر مي خواستيم اين کار را بکنيم که به خيلي از ديگران بايد تمکين مي کرديم. اما ويژگي اصلي اصلاح طلب اين است که چون و چرا دارد و زير بار هر حرفي نمي رود مگر آنکه قانع شود که آن حرف درست است يا مصلحت در اين است که آن کار اجرا شود. بنابراين به نظر من ما با آن کار هويت اصلاح طلبي را حفظ کرديم. مي خواستيم کاري انجام دهيم که اعتراض خود را بگوييم؛ کاري که از حيطه قانون جدا نشويم و در چارچوب ارزش هاي انقلاب و کاري مدني و مسالمت آميز باشد.
 
چه کاري مي توانست بهتر از تحصن که سابقه تاريخي داشت، باشد.در اين موضوع چند نکته وجود دارد؛ اول آنکه ما به دنبال حرکت سازي در مردم نبوديم. اگر به دنبال حرکت سازي در مردم بوديم تعداد زيادي نماينده را که متحصن بودند مي فرستاديم در دانشگاه ها، شهرها و... سخنراني کنند و ميتينگ راه بيندازند و مردم را تحريک کنند که وارد عرصه شوند اما ما به دنبال اين نبوديم.
 
بنابراين اينکه مردم همراهي نکردند دليل اين نبود که مردم موافق يا مخالف اين کار بوده اند بلکه به اين دليل بود که ما دنبال تحريک و بسيج مردم براي ورود به اين عرصه نبوديم و دوم اينکه ما آنقدر در حوزه رسانه محدوديت داشتيم که اصلاً اخبار تحصن از محدوده چهارديواري مجلس بيرون نمي آمد، يعني محاصره کامل اطلاعاتي که صدا و سيما و رسانه هاي ديگر انجام داده بودند.

- ممنونم، آنقدر توضيح مفصلي داديد که لازم نبود من در اين حوزه سوال ديگري بپرسم. اما آقاي دکتر، انتخابات سال 84 براي حزب مشارکت انتخابات بسيار حساس و مهمي بود. (من هم سوالاتم را با تاکيد بر نقش حزب مي پرسم.) مشارکتي ها در دو انتخابات شکست خورده بودند يا شکست داده شده بودند؛ يکي در انتخابات شوراها و ديگري انتخابات مجلس هفتم و فقط مانده بود انتخابات رياست جمهوري. شما از عملکرد حزب در انتخابات رياست جمهوري سال 84 دفاع مي کنيد؟

ما ممکن است به برخي حرکت ها انتقاد داشته باشيم. به خصوص الان که بازمي گرديم به عقب بسيار پيش مي آيد که بگوييم اي کاش اين گونه نمي شد مثلاً اي کاش ما کانديدا معرفي نمي کرديم اما اگر همان زمان و برهه تاريخي را برش بدهيم باز هم مي بينيم بيشترين سازش و هماهنگي و همکاري از طرف حزب مشارکت با اجزاي ديگر اصلاح طلبان مشاهده شده.
 
ما جلسات مکرري با دوستان اصلاح طلب داشتيم که بياييد به يک کانديداي واحد برسيم و مکانيسم هاي مختلف را بررسي کنيم. تحليلي هم از شرايط روز داشتيم؛ تحليلي که در انتها همانند تحليل هاي ديگر اصلاح طلبان درست از آب درنيامد. چون ما وقتي موازنه قواي انتخاباتي را ترسيم مي کرديم به خوبي متوجه سازماندهي پادگاني پشت پرده نبوديم و اين اشتباه بزرگ تحليلي ما بود که به دليل فقر اطلاعاتي ما به وجود آمده بود. 

ما که سازمان اطلاعات و امنيت و... نداريم که بدانيم رقيب ما دارد چه امکاناتي را بسيج مي کند. دنبالش هم نبوديم و هيچ وقت هم نمي خواهيم دنبالش باشيم چون چنين کارهايي با اصل سياست ورزي مدني مسالمت آميز مغايرت دارد. به دليل نداشتن اين اطلاعات نتوانستيم متوجه شويم طرف مقابل ما با کارت ما بازي و به گونه يي عمل خواهد کرد که ما يکديگر را شکست بدهيم و اين اتفاقي بود که افتاد. 

از اين لحاظ است که من وقتي به عقب باز مي گردم مي گويم اي کاش ما در آن انتخابات کانديدايي نداشتيم. اين اگر اقرار به اشتباه باشد بايد انجام شود اما بيشتر از هر چيز مي خواهم بگويم اين وضعيت که ما در آن هستيم نشان دهنده آن است که ما بيش از آنکه به روابط و رقابت هاي دروني اصلاح طلبان توجه کنيم بايد متوجه نقشه هاي حريف باشيم؛ چيزي که در انتخابات اخير اتفاق افتاد و ما ديگر گول نخورديم. 

حتي در انتخابات مجلس هشتم از انتخابات رياست جمهوري نهم عبرت گرفتيم و گفتيم همه کانديداها اصلاح طلب باشند، ما کانديداي مستقل نداريم و زير ليست اصلاح طلبان را امضا مي کنيم و ليست جداگانه نداريم. گفتيم در کنار ديگر اصلاح طلبان هستيم چون خوب متوجه شده بوديم طرف مقابل با کارت ما بازي مي کند و اگر ما هم يک کارت داشته باشيم امکان بازي طرف مقابل از بين مي رود.همين تجربه را در انتخابات رياست جمهوري داشتيم و کانديداي مستقل نداشتيم و گفتيم اجماع اصلاح طلبان بر هر کانديدايي باشد از او حمايت خواهيم کرد. 

به نظر من آن درس عبرتي که از انتخابات رياست جمهوري نهم گرفتيم باعث بلوغ حزب شد. از اين لحاظ ضمن آنکه ناراحتيم از اينکه چرا در آن زمان نتوانستيم جلوي اين حلقه مخرب را بگيريم اما خوشحاليم که سبب بلوغ حزب شده است و امروز ما در يک فضايي تنفس مي کنيم که مي توانيم مصالح و منافع ملي و مصالح و منافع اصلاح طلبان را به خوبي تعريف کنيم و منافع خودمان را ذيل مصالح اصلاحات ببينيم و نه به موازات آن و در کنار آن.

- آقاي تاج زاده يک بار از اعضاي شاخه جوانان حزب مشارکت نظرسنجي انجام داده و پرسيده بود اگر از طرفداران دکتر شريعتي و طرفداران دکتر سروش هر کدام يک نفر بازداشت شوند و زير شکنجه قرار بگيرند مقاومت کدام يک بيشتر است که جوانان حزب مشارکت و سمپات هاي حزب بلا استثنا نوشته بودند کسي که طرفدار دکتر شريعتي است مقاومت بيشتري خواهد داشت.
 
با ذکر اين خاطره مي خواهم ارزيابي خودتان را از تحمل فشارهايي که بر حزب در بعد از انتخابات وارد شد بدانم و بعد بگوييد علت اين اقدام نسبت به حزب مشارکت چيست؟


ما يک حزب داريم، ميتينگ هم مي گذاريم، جوان هايمان هم مي آيند و مي روند و چهار تا حرف هم مي زنيم اما به شرطي مجاز هستيم فعاليت کنيم که هيچ اثري در قدرت نداشته باشيم و اثري در جهت دهي و شکل دهي به افکار عمومي نداشته باشيم.
 
اين تئوري است که آنها دنبال مي کنند و مي گويند حزب خوب حزبي است که اثري نداشته باشد و روزنامه خوب روزنامه يي است که سبب روشن شدن اذهان مردم نشود. سرگرمي است ديگر... شما تا بخواهيد مجلات و روزنامه هاي زرد مجازند وجود داشته باشند. مثلاً فلان فوتباليست دعوا کرد، فلان هنرپيشه حقوقش چند است و به اين ترتيب مردم را سرگرم مي کنند.
 
اما اگر قرار شد بگويد در هنر سانسور وجود دارد يا در ورزش سوء استفاده سياسي مي شود آن وقت حق ندارد وجود داشته باشد. از همين جا دليل مخالفت با حزبي مثل حزب مشارکت که در به چالش کشيدن رفتارهاي غيرقانوني، بدعت هاي خلاف سنت امام و اصول و آرمان هاي اسلامي ايستاده است مشخص مي شود. 

اگر قرار بود ما بگوييم وارد حيطه هايي که قدرت را به چالش مي کشند نمي شويم و دنبال منافع خودمان هستيم و مي خواهيم حزبي درست کنيم که با آن تجارت کنيم و خودمان به نان و نوايي برسيم مي گفتند صل الله و کمک مان هم مي کردند. ببينيد الان به جوانان ما که آزاد مي شوند مي گويند آخر شما را چه به سياست، برويد به عيش و نوش جواني تان برسيد. 

اگر قرار است اين چيزها جوانان را از سياست دور نکند، اگر قرار باشد ما جوانان را سوق بدهيم به سمت ورزش و هنري بي خاصيت يا بدتر به سمت بي بندوباري و عيش و نوش، خب معلوم است در مسير انحراف ايجاد شده. بنابراين مي خواهم بگويم مهم ترين علت برخورد با مشارکت اين است که حزب موثري است و براي اينکه از کار انداخته شود بهترين چيز اين است که به آن انگ بزنند.شرايط فعلي بهترين زمان بود براي آنکه مشخص شود آنها که عليه حزب مشارکت يقه دراني مي کردند چيزي در دست شان نيست. 

اتهام رابطه با خارجي ها، اتهام مخالفت با منافع ملي، اتهام تفرقه افکني در ميان ملت و خيلي چيزهاي ديگر را گفته اند حتي ممکن است حزب را منحل کنند اما وقتي مي رويد حقوقي و قانوني برخورد مي کنيد هيچ چيز براي اينکه ثابت کنند اين ادعاها درست است در دست آقايان نيست. حزب مشارکت يکي از کارهايي که کرد اين بود که عرصه سياست و اقتصاد را شفاف کرد البته نمي خواهم بگويم فقط حزب مشارکت بلکه بقيه اصلاح طلبان هم در حد خودشان اين کار را کرده اند. 

وقتي در مجلس هستيد و قتل هاي زنجيره يي يا قتل زهرا کاظمي اتفاق مي افتد و شما از حق نمايندگي ات استفاده مي کني و مي پرسي چه کسي و به چه دليل و با چه پشتوانه يي اين قتل ها را انجام داده، اين يعني شفاف سازي عرصه سياست، همين طور در عرصه هاي اقتصاد و فرهنگ... اگر حزب مشارکت به قدرت مي رسيد، قدرت و حکومت را پاسخگو مي کرد. اينکه مي گويند حاکميت قانون وجود دارد حاصل کار اصلاح طلبان بوده و آنها مجبورند بگويند متهم بايد وکيل داشته باشد و زنداني انفرادي و شکنجه بد است.

من معتقدم حزب مشارکت دو کار مهم انجام داد. البته اينکه مي گويم حزب مشارکت، مجازاً يعني اصلاح طلبان و نمي خواهم بگويم مشارکت اين کارها را به تنهايي انجام داده، هر چند حزب مشارکت به دليل گستردگي تشکيلات در سراسر کشور و داشتن نيروهاي مخلص ورزيده نقش اساسي داشت و آن دو کار اين بود که اولاً مردم را تا آنجا که مي توانست به حقوق خودشان آگاه کرد و لکنت زبان را از آنان گرفت و شهامت حضور در عرصه را به آنها داد و دوم اينکه در آنجا که حاضر در قدرت بود گفت صاحبان قدرت بايد پاسخگو باشند و عرصه تصميم گيري ها بايد شفاف باشد و مهم تر اينکه قدرت نبايد دائمي باشد بلکه بايد دوراني باشد و بچرخد. 

اينها چيزهايي است که حکومتي که با مردمسالاري سروکار ندارد از آن خوش شان نمي آيد و به احزابي اجازه فعاليت خواهد داد که احزابي بي بو و خاصيت باشند. اما اين خواست آنها است و به معناي توانستن نيست. من معتقدم کاري که احزابي مثل مشارکت کردند، چه بمانند و چه نمانند، ماندني است.

-مي مانيد آقاي دکتر؟

حتماً ما مي مانيم.

-پيروز هم مي شويد؟

ممکن است ما در تعريف پيروزي حرف داشته باشيم. ما الان هم خودمان را پيروز مي دانيم. اما اينکه تعريف پيروزي اين باشد که ما به قدرت برگرديم، مهم نيست. بنده اطمينان مسلم دارم که طرفداران دموکراسي و مردمسالاري در جمهوري اسلامي به قدرت خواهند رسيد و پيروز خواهند شد و مخالفان مردمسالاري چاره يي نخواهند داشت جز آنکه بساط خود را جمع کنند و بروند.

-اگر حزب مشارکت را يک حزب ايراني و اسلامي بدانيم نسبت حزب مشارکت با احزاب اسلامي مثل نهضت آزادي در ايران، حزب عدالت و توسعه در ترکيه و احزاب پيشرو اسلامي چه هست و چقدر خودش را به لحاظ مرامي و اعتقادي نزديک به اين احزاب مي داند؟

ببينيد ما با احزاب خارجي از ابتدا فرصتي براي ارتباط نداشته ايم. اگر ارتباطي بوده مثل اينکه يک بار برخي اعضاي حزب کمونيست چين از طريق خانه احزاب به ايران آمدند و يک بار برنامه يي بوده که در قالب يک گروه مشترک متشکل از ما، حزب موتلفه اسلامي و چند حزب ديگر رفته اند آنجا و... ما هيچ ارتباطي با احزاب خارجي نداريم. نمي خواهم بگويم اين ارتباط بد است بلکه ما امکانش را پيدا نکرده ايم يا فرصتش را نداشتيم يا پولش را، اما در داخل...

-من نمي خواهم بدانم ارتباط داشته ايد يا نه، منظورم اين است که به نظر شما حزب مشارکت مثلاً چقدر شبيه حزب عدالت و توسعه در ترکيه است؟

ما با آنها خيلي فاصله داريم. خيلي فاصله داريم با حزب عدالت و توسعه در ترکيه. هنوز با آنجا قابل مقايسه نيستيم. ضمن آنکه آنجا حکومت لائيکي دارد که اجازه مي دهد اسلام خواهان به حکومت برسند. اما ما اينجا حکومت اسلامي داريم که بچه مسلمان ها را رد صلاحيت مي کند. اين تفاوت سيستم ها هم وجود دارد.
 
اما در داخل، يکي از رسالت هاي اصلي حزب ما تقويت تحزب تعريف شده است. به همين جهت از ارتباط با احزاب مختلف چه از آنها که در مرامنامه و خط مشي سياسي با ما شبيه بوده اند يا نبوده اند، ابايي نداريم. ما معتقد بوده ايم بايد مراوده، گفت وگو و تعامل داشته باشيم. 

در اين مورد هيچ حزبي را هم استثنا نکرده ايم به همين دليل همان طور که با حزب موتلفه جلسات يا مکاتباتي داشته ايم با نهضت آزادي هم جلسه و مکاتبه داشتيم و همان طور که با مجمع روحانيون مراوده داشته ايم مثلاً با جامعه روحانيت هم اگرچه کمتر به صورت رسمي بوده اما با برخي شخصيت هايشان مراوده داشته ايم چنان که با مراجع قم، زيرا ما معتقد بوده ايم اينها بايد با يکديگر گفت وگو و تعامل داشته باشند و اين گفت وگو و تعامل فارغ از اين مساله بوده است که ببينيم به لحاظ مرامنامه يي و اساسنامه يي چقدر شبيه هستيم يا نه. 

ما معتقديم تحزب بايد پا بگيرد و از طريق اين گفت وگوها به دنبال آن بوده ايم که همه را به کار سازماني و حزبي تشويق کنيم تا ارتباطات حزبي وجود داشته باشد و در نهايت حزب تقويت شود. از اين لحاظ منعي براي خودمان قائل نيستيم تا با همه نهادهايي که در درون کشور در ذيل قانون اساسي قرار مي گيرند و حاضرند در ذيل قانون اساسي فعاليت کنند، ارتباط داشته باشيم و گفت وگو کنيم.

-استعفاهايي را که ابراز شده، پذيرفته ايد و آيا حزب در قضاياي اخير ريزش نيروي قابل توجهي داشته؟

اتفاق جالبي بعد از اين حوادث افتاد. مي دانيد که ما در اوايل تشکيل حزب متقاضيان زيادي براي عضويت داشتيم و ما به هر دليل که حالا ممکن است از ايرادهايمان باشد به آن تقاضاها پاسخ مثبت نداديم به همين دليل به رغم اينکه فراگيرترين حزب کشور هستيم و بيشترين تعداد عضو و دفاتر را در سطح کشور داشته ايم و تشکيلات مان گسترده بوده و کنگره هاي ساليانه مان را برگزار کرديم با اين حال هنوز خودمان را يک حزب باز نمي دانيم و متاسفانه به دليل شرايط مختلف محدود مانده ايم. 

بعد از پاسخ ندادن به آن تقاضاهاي مذکور ديگر تعداد متقاضي خيلي زياد نبود. البته گردش نيرو داشتيم اما اين گردش نيرو يک گردش گسترده و وسيع نبود. افرادي مي آمدند و مي رفتند و در مجموع گستردگي حزب ثابت مانده بود ولي پس از حوادث اخير با يک موج جديد از تقاضا براي همکاري با حزب روبه رو هستيم و آن هم از مردم عادي. 

پيش از اين هم اعضاي ما از ميان مردم عادي گرد آمده بودند اما بيشتر دانشگاهيان و نخبگان بودند. در حال حاضر اما غير از دانشجويان و نخبگان، مردم عادي براي عضويت ترغيب شده اند. مثلاً کسي که مهندس است و در يک شرکت کار مي کند يا کارمند عادي يک اداره، هر وقت چنين کساني را مي بينيم، تقاضا مي کنند که در حزب عضو شوند و همکاري داشته باشند. هر چه مي گوييم عضويت در حزب در اين شرايط مخاطرات زيادي در پي دارد. 

مي گويند ما حالا مي خواهيم بياييم. اين يک جنبه است. جنبه دوم هم خود بدنه حزب است. امروز بدنه حزب، سران مشارکت را به محافظه کاري متهم مي کنند و مي گويند در برابر اوج اين ناجوانمردي ها و حملاتي که مي شود حزب بايد فعال تر باشد و عکس العمل هاي شفاف تر و روشن تري به حوادث نشان دهد و آنها هستند که يک فشار از پايين مي آورند که چرا حزب کاري را که آنها مي پسندند انجام نمي دهد. به همين دليل فکر مي کنم اين هم از امدادهاي غيبي است. 

نتيجه کار آقايان اين شده است که نه تنها انسجام و وحدت حزب از بين نرفت بلکه رويش و پويندگي آن به رغم همه محدوديت ها بيشتر از قبل شده است.

-استعفاها را پذيرفته ايد؟

طبق اساسنامه اين گونه نيست که استعفا را من بپذيرم يا کسي ديگر بپذيرد. استعفاي کسي را که عضو شوراي مرکزي است بايد کنگره بپذيرد. بنابراين بايد کنگره تشکيل شود تا موضع اعضاي حزب در برابر استعفاها مشخص شود و اين در حالي است که هنوز هيچ استعفاي رسمي به دست ما نرسيده است.

-حزب مشارکت در فاصله 11 سال که از عمرش مي گذرد از کاخ قدرت به زندان اوين رسيده است و در فاصله يي کوتاه حوادث زيادي را پشت سر گذاشته. آقاي رضا خاتمي به عنوان يکي از شخصيت هاي موثر اين حزب و دبيرکل سابق و چندين ساله حزب، جمع بندي اش از تشکيل و تاسيس اين حزب تا به امروز چيست؟

من در اينجا به عنوان فردي نظري مي دهم که اصولاً از ابتداي زندگي اش با سياست آغشته بوده و تا به ياد مي آورد در خانواده اش حرف سياسي شنيده و از تقابل ظلم و عدل و داد شنيده و به عنوان فردي که خودش تجربيات مختلفي دارد زيرا دوران جواني و ميانسالي من دوران بسيار پرحادثه يي بود که شايد هيچ نسلي به اندازه ما اين همه انباشت تجربه نداشته باشد؛ از مبارزات قبل از انقلاب تا انقلاب، جنگ و اصلاحات و حالا اين وضعيت خاصي که داريم.من خدا را شاکرم که به ما اين بصيرت داده شد تا به راهي برويم که شايد مهم ترين کار سياسي مان بوده و آن تشکيل حزب است. 

اگر از من بپرسند بهترين کاري که در عمر سياسي ات انجام دادي چه بوده، پاسخم اين است که بهترين آنها اين بوده که رفتم و با جمعي حزب تشکيل دادم و در آن ماندم. من الان به شدت اصرار دارم عضو هيچ نهاد صنفي هم نشوم. مثلاً مي گويند به انجمن اسلامي پزشکان بيا اما مي گويم من يک کار دارم و آن هم حزب است و اگر تواني دارم مي خواهم در اختيار کار حزبي بگذارم. به اين دليل که حس مي کنم وجود اين نهاد مي تواند آينده کشور ما را بسازد. اما آيا راضي هستم از موقعيتي که در آن هستيم؟ 

واقعيت اين است که هم راضي ام و هم نه. از تلاش خودمان راضي ام. فکر مي کنم ما در حدي که مي توانستيم، تلاش کرديم و خوب هم پيش رفتيم اما ناراضي ام از اينکه چرا در کشوري که اين همه امکانات و استعداد وجود دارد يکسري افراد آنچنان از در مخالفت با تحزب، نهادهاي مدني يا مردمسالاري و دموکراسي درمي آيند که در راهي که مي توانستيم طي 8 يا 10 سال آن را طي کنيم و خودمان را به اوج برسانيم در همان قدم هاي اول زمينگيرمان کردند. 

اين نهايت حسرت و تاثري است که برايم وجود دارد.معتقدم حزب ما منشاء اثرات زيادي در اين کشور بوده. تنها به عنوان يک نمونه، اگر به دو يا سه شعار حزب مان توجه کنيد مي بينيد مشارکت توانسته اين شعارها را در درون جامعه نهادينه کند. «ايران براي همه ايرانيان» و «معنويت، عدالت و آزادي» و ديگري «حکمراني خوب» که البته هنوز در سطح جامعه نيامده. 

اينها مسائل روز و مبتلا به جامعه ما است و اين شعارها در عمق جان ايرانيان نشسته است و اين نشان مي دهد حزب موفق بوده و به رسالتي که داشته عمل کرده است. البته برخي از دوستان مزاح مي کنند که اين کار خودتان نبوده بلکه کار مخالفان تان بوده. اگر آنها عقل مي کردند و اين همه با شما درنمي افتادند شما اين همه توفيق نداشتيد. واقعاً هم شايد همين طور است. در نهايت ما از تلاش خودمان راضي هستيم اما راضي نيستيم از جايگاهي که مردمسالاري و دموکراسي در کشورمان دارد.

برچسب ها: خاتمی گفتگو
مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین