مهرداد مرادی؛ لطیفهای معروف وجود دارد با این مضمون که اگر در یکی از خیابانهای کرمانشاه صدا بزنی "پهلوان"، همه سرشان را بر میگردانند و میپرسند با منی؟ این لطیفه شرح حال این روزهای ماست که اگر فراخوان اصلاحطلب بدهی دهها و صدها نفر با سند و مدرک و رزومه ادعای اصلاحطلبی کرده و پاسخت را میدهند!
این ماهها و روزها، در شرایطی که اصلاحات بهترین بستر برای چانهزنی پیدا کرده و میتواند در مدتی اندک با پشتوانه فشار از پایین فزاینده، پیروزیهایی بزرگ در چانهزنی سیاسی بدست آورد، اینک این جریان اصیل تاریخی، خود در رکود و احتضار بسر میبرد. رکودی که منتج از فساد سیاسیونی است که خود را روزی اصلاحطلب نامیده و اکنون منشا بیاعتمادی فزاینده به این جریان شدهاند.
جریانی که روزی با تَکرار کردن هایش آنچنان بی رقیب مینمود که حجاریان برای جلوگیری از تخریب نهادهای انتخاباتی به سبب ناامیدی رقیب از کسب قدرت بواسطه آنها، پیشنهاد تقسیم کرسیهای مجلس به نسبت آرای اکتسابی دو جریان را میداد، اکنون به چنان حضیضی گرفتار آمده که سهمش از شعارهای اعتراضی مردم کم از جریان رقیب نیست.
با نگاهی به وضعیت این جریان در ایلام که خود آینهی تمام نمای تناقضات و پلشتیهایی است که اصلاحات به آن دچار شده است، میتوان وضعیت کلی این جریان در سطح کشور را درک کرد.
در شهر ما آن لطیفه معروف کرمانشاهی بیش از دیگر جاها مصداق دارد. هر سنگی را کنار بزنی از زیرش یک اصلاحطلب در میرود. آن هم با چنان ادعایی و رزومههای مدونی که جمالالدین اسدآبادی و میرزا تقی خان در برابرشان محافظهکارانی دگماندیش مینمایند. اصولا این روزها همه یک رزومه اصلاحطلبی تدوین شده شبیه به رزومههای کاریابی در جیب دارند، گویی درخواست کار و شغل و سمتی مینمایند تا اعلام آمادگی برای تلاشی در این مسیر. جالب آنکه اگر زمانی ریاکاران مهر سوخته بر پیشانی مینهادند برای سرپوش گذاشتن بر آنچه در نهان میکردند، امروز بدنبال برچسب اصلاحطلبی اند برای فریب مردمان.
آیا از دهها حزب و شورای اصلاحطلبی و افراد پر مدعای شهر ایلام در این سالها بجز در زمان انتخابات که همان زمان بلند شدن بوی کباب است، صدا و فعالیتی دیده اید؟ آیا به مطبوعهای، رسانهای، کانال و صفحهای، مجازی یا حقیقی، فعال و جسور در حوزه شفافیت و نقد در سطح استانی برخورد کردهاید که نام یکی از این اصلاحطلبان پر مدعای این شهر در پشتش باشد؟ آیا در بین جلسات کتابخوانی و نقد ادبی و تریبونهای فلسفی و میتینگهای سیاسی که هر هفته در کافهها و باشگاههای فکری ایلام بوسیله جوانان گمنام، بی ادعا و فروتن شهرمان برگزار میشود، یکی از این فعالین پرمدعا و پر طمطراق حزبی و سروران شورای سیاستگذاری را زیارت کردهاید؟ آیا در حوادث و رویدادهای گوناگون از آنها صدایی برآمده؟
در سطح استان کجا ابزار فشاری بر مسئولان و ارگانهای دولتی بوده اند جز آنجا که درخواست پست و سمتی داشته باشند؟ کجا تلاشی برای افزایش شفافیت مالی کرده اند؟ جز آنکه دور آن میز مستطیل طویل بنشینند و در یک توهمی فراتر از کسانی که مخدرات قویه استنشاق میکنند خود را رهبران جامعه مدنی و فعالین لازم الاحترام فرض کرده بر سر تقسیم پست و سمت و صندلی نزاع کنند.
جز آنکه در کنگرههای احزاب به ظاهر اصلاح طلب استان، با دعوت از خواهر و عمه و عمو و دایی و هم طایفی هایشان برای رای گیری به جهت انتخاب در شوراهای مرکزی، این نهادهای مدرن سیاسی را به جولانگاه تفکرات متعصبانه قبیلهای بدل کرده و در جهت ارضای حس شهرت و شهوت و ثروت با اشغال چنین کرسیهایی برای سالهای متمادی، انگاری ارثیه پدریشان است، سهمی شگرف در هدر رفت این جایگاهها ایفا مینمایند.
جایگاههایی که میتوانند ابزارهای بالقوه ارزشمندی برای فعالیتهای راستین اجتماعی، سیاسی و فرهنگی باشند، اینچنین خود نقشی هولناک در رکود و رخوت و ناامیدی بازی میکنند تا مصداق آن مصرع شوند که "از قضا سرکنگبین صفرا فزود".
این مدعیان با چنان مهارتی در مواقع لزوم به تشری که از یک سرباز آشخور دیده اند اشاره کرده و آن را همچون مدال قهرمانی بر سینه زده و با ژستی قهرمان گونه خود را قیم هر فعل آزادی خواهانه و عدالت طلبانه میدانند، گویی با ماندلا و گاندی و امیرکبیر مواجهیم نه یک فرصت طلب مکار. البته چه کسی نمیداند که مستبدان محتاج چنین مخالفانی اند که در مواقع لزوم میتوان به بهایی ناچیز خریدشان و یا با ترفندی ساده مدتها سرگرمشان ساخت.
با وجود ایمان عمیق فکری به اصلاحات که منتج از تحلیلی تاریخی، سیاسی و فلسفی است، بر این باورم قاطبه اصلاحطلبان امروزی خود عامل انسداد سیاسی و اجتماعی است. مانع توسعه ایران امروز، بیش از آنکه اصولگرایان و بخش تمامیت خواه حاکمیت باشند، اصلاحطلبانی مضمحل شدهاند که در جهت بیاعتباری جریان تاریخی اصلاحات از هیچ تلاشی فروگذار نکرده اند.
اصلاحطلبانی که در داوری افکار عمومی و قضاوت تاریخی فاسد شدهاند، حال این فساد چه مالی باشد و یا چه مترادف معنای اصلی کلمه فساد یعنی گندیدن، نمیتوانند نیروی محرکه قدرتمندی برای پیشبرد اهداف اصلاحات بیافرینند. رخدادهای اخیر در یک سو و سکوت ناشی از سردرگمی و تحیر بسیاری از اصلاحطلبان از سوی دیگر نشان داد این جریان از اجتماع فاصله گرفته و این تماشاگران منفعل از جامعه عقب ماندهاند.
در نتیجه این افکار واپس مانده نمی توانند عامل تحرک و کشش جامعه به سمت جلو باشند و از طنز روزگار در حقیقت این مردم بیادعای کوچه و بازاراند که سیاست را به پیش میرانند و چنین تودهای بیشکلی شعارهایی سر میدهند که نشانههای سرخوردگی از اصلاحات در آن به وفور یافت میشود.
افکاری که زاینده نباشند، جریانی که زایش نداشته باشد و خود را در تفکرات متصلب و دگم پیر اصلاحطلبان دچار روزمرگی شده اسیر نماید، بیش از آنکه رودی رونده باشد، مردابیست که بوی تعفن از آن بر میخیزد. بیشک اصلاحطلبی نیاز مبرم این برهه تاریخیست، ولی پیش از آنکه دوباره نقشآفرین سپهر سیاسی ایران شود، بایست احیا شود، آنهم با دمیدن روح جوانی، طراوت، آرمانخواهی و سلامت.
وقتی افکار فرتوت پیر اصلاحطلبان راه را بر حضور افکار نو باز نمیگذارد و انحصار و آزمندی آنها را فراگرفته، چگونه از دولتمردان و حاکمان باید انتظار داشت تن به جوانی بدهند؟
پ.ن:
1.مطمئنا اقلیتی ارزشمند در میان اکثریت مخاطب این متن وجود دارند که این نقد را از حالت مطلق بودن میرهاند. این متن متوجه روند غالب در این جریان است و قصد سوزاندن تر و خشک با هم را ندارد.
2. عنوان مقاله برگرفته از فیلمیست به کارگردانی دارن آرنوفسکی