bato-adv

غذا‌های این رستوران حتی از پشت تلویزیون دلتان را می‌برد

غذا‌های این رستوران حتی از پشت تلویزیون دلتان را می‌برد
یکی از جنبه‌های دیدنی این سریال، تلاش مهیج و پراسترس کارمن برای انجام دادن بهترین کار، پختن بهترین غذا‌ها و به موقع رساندن آن‌ها به سر میز مشتری‌هاست. ارتباط کارمن با سایر کارکنان رستوران هم فوق‌العاده و دیدنی است.
تاریخ انتشار: ۱۴:۳۱ - ۰۸ مرداد ۱۴۰۲

سریال «خرس» (The Bear) دربارۀ آشپز جوانی است که می‌خواهد رستوران درب و داغان خانوادگیشان را به یک کسب و کار درجه یک تبدیل کند. این مطلب به بهانه انتشار فصل دوم این سریال است؛ نقاط قوت این سریال زیاد هستند: ریتم تند، بازی‌های خوب، شخصیت‌های دوست‌داشتنی و غذا‌هایی که خوشمزگی‌شان از پشت شیشه تلویزیون هم معلوم است!

به گزارش برترین‌ها، بیشتر برنامه‌های تلویزیونی که دربارۀ آشپزی ساخته می‌شوند معمولا از جنس مسابقه‌ها و برنامه‌های آموزشی هستند. اما طی ماه‌های اخیر یک سریال داستانی جذاب به اسم «خرس» در دسترس قرار گرفته که ما را در هیجان نفس‌گیر آشپزخانۀ رستوران‌ها غرق می‌کند؛ سریالی با شعله‌های داغ، چاقو‌های برنده و بازیگران کاربلد. فقط غذا‌های این سریال نیستند که خوب پخته شده‌اند؛ شخصیت‌های آن هم پخته و دوست‌داشتنی‌اند.

یکی از جنبه‌های دیدنی این سریال، تلاش مهیج و پراسترس کارمن برای انجام دادن بهترین کار، پختن بهترین غذا‌ها و به موقع رساندن آن‌ها به سر میز مشتری‌هاست. ارتباط کارمن با سایر کارکنان رستوران هم فوق‌العاده و دیدنی است. مثلا او با شریک برادرش اختلاف‌نظر‌های زیادی دربارۀ نحوۀ ادارۀ رستوران دارد و گفتگو‌های آن‌ها اغلب همراه با داد و فریاد و فحاشی است؛ اما دیالوگ‌ها و بازی‌ها و کارگردانی سریال آنقدر خوب است که دوست دارید این دو نفر تمام مدت با هم جر و بحث کنند و شما تماشایشان کنید.

غذا‌های این رستوران حتی از پشت تلویزیون دلتان را می‌برد

دراین‌میان، اما عنصر اساسی‌ای که در شکل‌گیری جهان ویژه The Bear نقشه داشته، فیلمنامه دقیق، ریزبافت و متقاعدکننده آن است. فیلمنامه بِر چندان تابع الگو‌های آشنای قصه‌گویی نیست. به‌عنوان نمونه، در اینجا مفاهیمی مانند قوس شخصیت‌ها و سیر تکاملی آن‌ها، به شکل کلاسیک خود بسط پیدا نمی‌کنند.

همچنین The Bear با واقع‌گرایی مثال‌زدنی‌ای ما را دقیقا به دنیای پشت یک رستوران کوچک می‌برد. استورر موفق می‌شود فضای یک آشپزخانه را با همه آشفتگی‌ها، تنش‌ها و استرس‌هایش به شکل ملموسی به تصویر بکشد. او و همکاران فیلمنامه‌نویسش در تصمیمی جسورانه هر شاخ و برگ داستانی اضافه‌ای که می‌توانست به این اتمسفر ویژه و واقع‌گرایانه لطمه بزند را کنار گذاشته‌اند. ما حتی شخصیت‌ها را بیشتر از آنکه در خلوت‌های‌شان بشناسیم در خلال همین مراودات روزمره در محیط کار و تعامل‌های دو نفره کوتاهشان است که می‌شناسیم. حتی برخی از این شخصیت‌ها را به غیر از محیط آشپزخانه در جایی دیگر نمی‌بینیم. به‌عنوان نمونه شخصیت مایکل که یک فرزند دارد و از همسرش جدا شده است را هیچ وقت درکنار فرزندش نمی‌بینیم. بلکه فقط از طریق دو صحنه کوتاه و دیالوگ‌های او با دختر و همسر سابقش از آن مطلع می‌شویم، اما با این حال از طریق مراودات روزانه معمولا تنش‌آمیز او و از درون ساده‌ترین موقعیت‌ها به درون رنجور و آسیب‌دیده‌اش پی می‌بریم.

غذا‌های این رستوران حتی از پشت تلویزیون دلتان را می‌برد

در اینجا هیچ موقعیت داستانی آنچنانی‌ای مانند یک رابطه عاشقانه یا یک نزاع انتقام‌جویانه را شاهد نیستیم. بلکه فقط با شور و اشتیاق کسانی همراه می‌شویم که تصمیم گرفته‌اند بخشی از زندگی خود را به شغلی اختصاص بدهند که به آن اعتقاد دارند. مانند شخصیتی به نام مارکوس که با وسواس کمال‌گرایانه‌ای به‌دنبال این است که لذیذترین و جذاب‌ترین دونات‌ها را درست کند. شخصیت‌هایی که گاهی آنقدر در کار خود غرق شده‌اند و گرفتار مشکلات روزمره‌شان هستند که رد فرسودگی را در نگاه‌شان احساس می‌کنیم.

شخصیت‌هایی که گویی همگی‌شان از افسردگی رنج می‌برند و به انواع دارو‌های مسکن اعتیاد دارند. مانند مایکل که همه از او به‌عنوان آدمی پرانرژی و پرشور یاد می‌کنند. بطوری که هیچ‌کس فکرش را هم نمی‌کرده است که او روزی با شلیک گلوله‌ای به زندگی خود پایان بدهد. جان برنتال که حضوری کوتاه در سریال دارد در یک فلاش‌بک مختصر مایکل را به‌گونه‌ای تجسم می‌کند که با اینکه در تمام طول سریال غایب است، احساس می‌کنیم که او را می‌شناسیم. شخصیتی که یادآوری‌اش یک تلنگر است: تلنگری به شخصیت‌هایی که زیر فشار کار‌های روزانه خود گویی در‌های احساسات درونی‌شان را بسته‌اند.

غذا‌های این رستوران حتی از پشت تلویزیون دلتان را می‌برد

این سریال به شکل هوشمندانه و ظریفی به این موضوعات می‌پردازد و جنبه‌های تاریک‌تر و پیچیده‌تر دنیای کار را کشف می‌کند. از این منظر شاید بِر ما را به یاد فصل دوم تد لاسو بیندازد. همان‌طور که تد لاسو نیز در فصل دوم خود به‌طور خاص به موضوع سلامت روان در فوتبال می‌پردازد، در اینجا هم کریستوفر استورر مشکلات و استرس‌های یک محیط کاری پرفشار و پرتکاپو را بررسی می‌کند. بِر واقعیت محیط کاری یک آشپزخانه را همان‌طور که است نشانمان می‌دهد. کیفیت واقع‌گرایانه بِر در خلق فضا و اتمسفر محیط کاری و همچنین پرداخت شخصیت‌ها، همان خصیصه‌ای است که آن را برجسته می‌کند.

در مجموع این سریال هشت قسمت دارد و زمان هر قسمت حدود نیم ساعت است؛ بنابراین تماشای کل سریال زمان زیادی نمی‌برد. ریتم داستان بسیار تند و گیرا است و موسیقی و فیلمبرداری آن هم کاملا متناسب با این ریتم پرشتاب هستند. دیالوگ‌ها هم عالی هستند؛ جملات کوتاه و تند و تیزی که بیشتر آن‌ها بار طنز خیلی خوبی دارند. با اینکه شما گه‌گاه احساس غم و تنهایی بعضی از شخصیت‌ها را به خوبی درک می‌کنید، حال و هوای سریال به طور کلی مفرح و شاد است؛ هرچند که طنزش از آن جنسی که شما را به قهقهه بیاندازد نیست. «خرس» شما را با تمام وجود با داستان و فضای پر حرارت خودش درگیر می‌کند و خیلی وقت‌ها باعث می‌شود که لبخند بزنید.

برچسب ها: سریال خرس
مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین