شامگاه گذشته پس از چهارسال كه قرار بود بزرگداشت موسيقيدان نوگراي ايران در تهران برگزار شود، سرانجام با حضور جمع زيادي از اهالي هنر، فلسفه، ادبيات، موسيقي، سينما، تئاتر و...، مراسمي سهساعته برگزار شد، تا تلاش 40 سالهي "عليرضا مشايخي" در عرصه موسيقي تكريم شود.
اين مراسم بيشتر از آنكه با سخنرانهايي همراه باشد، پيامهاي ارسال شده خوانده شد. از پيام بوركهارت فريدريش - نوازنده آلماني - و پروفسور رابرت گلوك گرفته تا نوشتار جلال ستاري، علي رهبري، جلال ذولفنون، منوچهر صهبايي، پري بركشلي و داريوش طلايي.
قطعههايي را كه مشايخي ساخته بود هم توسط "فريماه قوامصدر" و "صنم قراچهداغي" اجرا شدند.
"عادتهاي جامعه را عوض كرديم" احمدرضا احمدي - نويسنده و شاعر معاصر - از آشنايياش با مشايخي پس از انقلاب اسلامي گفت. همان روزها كه در كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان مسوول بخش موسيقي بوده و آثار بسياري از اهالي موسيقي را چاپ و منتشر كرده است. او اما اثري از مشايخي منتشر نكرده و همين امر باعث ميشود كه پس از سالها تأسف بخورد.
احمدي از روزهايي كه براي برنامهريزي و راهاندازي هنرستان موسيقي ايران تلاش ميكردند، هم گفت؛ مدرسهاي براي موسيقي نه فيزيك و عربي. يادآوري كرد: به تحريك او، براي اين مدرسه، كامبيز روشنروان نامهاي وزير وقت مينويسند و هيچكس جز روشنروان و عليرضا مشايخي از آنها حمايت نميكند، حتا برخي هم به آنها ميخندند.
احمدرضا احمدي از شباهتهايش با مشايخي ميگفت. "ما مقداري عادات جامعه را به موسيقي و شعر عوض كرديم. فراوان كار ميكنيم. از انتقاد و دشنام نميهراسيم. معتقديم ديكته ننوشته غلط ندارد؛ حتا اگر هم پرغلط بود شما ببخشيد! تا اينجا هم كه آمدهايم، گمان ميكنيم عمر پرباري داشتهايم. مشايخي دو سه نسل موسيقيدان تربيت كرده است، داريوش طلايي، حسين عليزاده، كامبيز روشنروان و ديگران.
او اضافه كرد: هردوي ما بيماري قلبي داريم و ملاقاتهايمان در مطب دكتر است. هر دو از نسلي هستيم كه خلق كرديم. هردو كار مدرن ميكنيم، بنابراين مجبوريم به همديگر نان قرض بدهيم. هر دو به يك دبستان رفتهايم؛ شكنجهگاهي به نام دبستان "ادب".
وي يادآوري كرد كه سه چهار سال پيش براي شهرداري تهران 23 فيلم ساخته است كه دو تا از آنها جذابترينش بودند. يكي زندگي فرامرز پايور و ديگري زندگي عليرضا مشايخي. اين فيلمها هم حكايت ميكنند كه مشايخي به حاشيه نميرود، بلكه اصل ماجرا را تبيين ميكند.
احمدي توضيح داد: وقتي مراسم تجليل از او چندبار به تعويق افتاد راستش ديگر نااميد شدم، حالا با يك دوم چشم و يك پنجم قلب غلطان آمدهام تا در مراسم شركت كنم.
وي سپس سه قطعه شعر از مجموعههايي كه مشايخي آنها را كتابهاي بالينياش ميخواند، براي حاضران خواند؛ "نثرهاي يوميه" و "ساعت 10 صبح بود" از آن جمله بودند كه مشايخي خود انتخابشان كرده بود.
مشايخي بيش از هركسي در ايران ستايش و انتقاد شده است
محمدرضا درويشي - نوازنده و پژوهش گر موسيقي سنتي - هم ديگر سخنران اين مراسم بود؛ او عنوان كرد كه طي 30 سال گذشته هيچ موسيقيداني در سطح جدي موسيقي ايران، به اندازه مشايخي، مورد ستايش و در عين حال انتقاد قرار نگرفته است.
وي ابراز كرد: 35 سال پيش كه موسيقي او اجرا ميشد فكر ناصحيح كه مسير موسيقي او انحرافي است وجود داشت، اين حرف هنوز هم هست، اما اگر چنين باشد، پس كدام مسير درست است.
درويشي بابيان اينكه: در يكصدسال اخير ايران بايد مشايخي را قرار داد و با يك نگاه تاريخي او را ديد، درباره شخصيت عليرضا مشايخي ابراز كرد: بدون توجه به شخصيت فردي او نميشود به موسيقياش نزديك شد. موسيقي مناطق مختلف ايران بهعنوان ميراث سترگ جايگاه خود را در آثار داشته و دارد.
درويشي در ادامه سخنانش از از دوره تاسيس مدرسهي دارالفنون گفت كه به تبع تحولات داخلي ايران كه ناشي از تحولات جهاني بودند، ميل ايران به ارتباط با دول خارجي افزايش يافت؛ به دنبال اين روند مدرسه موسيقي ايجاد شد. پس از آن نزاعهايي بر سر نگاه به موسيقي غرب وجود داشت هنرستان دست به دست ميشد ... و سپس نتيجه گرفت: حالا پس از 70-80 سال اين تفكر هنوز به نتيجه نرسيده است.
اين پژوهشگر موسيقي تأكيد كرد: در نتيجهي حرف، هيچچيز به دست نميآيد، بايد عمل كرد. عملكرد مشايخي نشان داد كارش تنها با حرف به نتيجه نرسيده است، به همين خاطر ميگويم او ستايششده و انتقادشده است.
بهزعم درويشي، بدون حضور چنين ذهنيتهايي امكان رسيدن به اين جايگاه وجود نداشته و ندارد. سماجت و ماندگاري در نوع موسيقياش او را منحصر به فرد كرده است.
او گفت: زماني به اداره امنيت وقت گفتند كه ميخواهند برنامهاي را اجرا كنند؛ اداره امنيت گفت بايد متن سخنراني را ببينند. نتهاي موسيقي را به آنها نشان دادند، اما آنها درك نكردند و گفتند به خط بيگانه است و مانع از اجراي برنامه موسيقي شدند؛ امروز اما متوجه هستند كه نت است، اما باز هم ميخواهند نتها را ببينند.
وي اضافه كرد: تأكيد دارم كه جاي عليرضا مشايخي در ايران است؛ مشكل ما فرهنگ است و با تلاش اينها مشكل فرهنگ حل ميشود؛ آيا فكر ميكنيد جايگزيني براي او در چنين سطحي داريم؟
اين پژوهشگر عنوان كرد: در ايران چند آهنگساز را ميشناسيد كه همچون او فرهنگ خود را بشناسد ادبيات كهن، تاريخ معاصر، نقاشي مدرن، تئاتر و سينما را بفهمد. تعارف نداريم، خودمان در جامعه موسيقي هستيم و ميدانيم سطحمان چيست؛ در سالهايي كه پيامبر و معصومين را به رگبار سمفوني بستند، او كار خودش را ميكرد.
با تشكيل اركستر موسيقي نو در موسيقي كشور جاندانه شد پس از آنكه فريماه قوام صدري قطعه آن سوي ابرها را نواخت، كامبيز روشنروان دربارهي شيوهي آهنگسازي عليرضا مشايخي سخن گفت.
وي اظهار كرد: وقتي بحث موسيقي مدرن مطرح ميشود، خيليها بلافاصله موضع ميگيرند و به طور كامل بدون آنكه چيزي از آن مقوله را بدانند اصل جريان را رد ميكنند.
به زعم او، براي شناخت موسيقي مشايخي بايد به گذشته برگشت و آن را واشكافي كرد.
روشنروان از بيان جديدي كه مشايخي وارد موسيقي كرده سخن گفت و مكاتب را كه در پي ايسمهاي قرن بيستمي بهوجود آمدند برشمرد.
به تعبير وي، صداسازيهايي كه در دوره اول كارهاي مشايخي وجود دارد، ساختهاي كاملا مينياتوري دارند و در مجموع موسيقي با زبان معاصر هستند.
او اضافه كرد: بخش دوم موسيقي او از زماني آغاز ميشود كه اركستر موسيقي نو به وجود آمد كه تحولي هم در موسيقي ما و هم در نگاه جهاني به موسيقي معاصر قرن بيستم بود. روشن روان تاكيد كرد: صداسازيهايي كه براي گوش غربي كاملا ناآشنا و براي گوش ايراني كمي آشنا و مجموعا صداهايي در كارهاي او شنيد ميشوند كه سابقه ندارد، بنابراين تحولي در موسيقي همه دنياست. كار او تكنيكهاي مختلف موسيقي با هم است سازهايي كه كنار هم قرار ميگيرند، تداخل فرهنگي ايجاد ميكنند اين دو مقوله در موسيقي او به وضوح ديده ميشود.
بهگمان دبير بيستوچهارمين جشنواره موسيقي فجر، انتخاب نام اركستر موسيقي نو، انتخاب بسيار هوشمندانهاي است كه نشان ميدهد كه هر لحظه ميتوانيد صداي تازهاي را بشنويد.
روشنروان متذكر شد: موسيقي مشايخي را هم ايراني درك ميكند هم خارجي؛ اگر مشايخي هيچ كاري نكرده باشد، تنها با تشكيل اركستر موسيقي نو، او در موسيقي كشور ما جاودانه شده است.
اين مدرس دانشگاه عنوان كرد: مشايخي بيش از هر آهنگسازي، آهنگ ساخته اجرا كرده حرف زده و شاگرد تربيت كرده است؛ نسلي كه با او كار ميكند آينده موسيقي كشور را ميسازند آنها نياز به حمايت دارند بهزودي مشايخيهايي از ميان همين جوانها حرفهاي تازهاي را خواهند زد.
به گزارش ايسنا، قرار بود متن سخنان بابك احمدي را ترانه عليدوستي بخواند، اما بابك احمدي خودش روي سن آمد و سخنراني كرد.
آنچه در كار او ايراني است جزيي از هنر جهاني شده است بابك احمدي - منتقد هنر و ادبيات و فلسفه - در سخناني كه عنوان آنرا "احترام به كار مشايخي" خواند، گفت: به دقت نميتوان گفت كه موسيقي مدرن از كجا آغاز شد. آيا آن بعد از ظهري كه كلود دبوسي در جنگل جن بدتركيب خواب آلودهاي را ديد سرآغاز بود؟ يا وقتي شونبرگ اقتدار نت پايه را در چند قطعهي كوتاه براي پيانو در هم شكست؟ شايد هم آغازگر، صداهاي وحشي و هوشرباي "مناسك بهار" استراوينسكي بود؟ كشف فضيلت ابداع در كنار، يك نكته روشن است: با موسيقي مدرن دنياي منجمدي كه گويي بنا به قوانيني طبيعي محكم و جاودانه مينمود، در هم ريخت.
او اضافه كرد: موسيقي مشايخي هم به سهم خود آن دنياي دروغين را ويران ميكند، آنهم در فضاي فرهنگياي كه همه را به آن دروغها نياز است، و مردم خواب سنگين قرنها را به بيم و هراس بيداري ترجيح ميدهند.
احمدي يادآوري كرد: تا به ميانهي سدهي بيست برسيم آزمونهاي فراواني را از سر گذرانده بوديم، از سونات ويولن چارلز آيوز تا پرومتهي اسكريابين، از موسيقي آتنال ويتسك آلبان برگ و سرياليسم وبرن تا ايجاز كوارتتهاي شاستاكوويچ، از اين همه در فضاي موسيقي ايران هيچ خبر و اثري نبود. معدودي به سوداي هم آواز كردن موسيقي ژيتان و روستايي با قاعدهها پليس فونيك به ساختن آثاري سمفونيك روي آوردند كه چيزي بيش از تقليدي بيجان از ساختههاي امثال امينالله حسين نبودند. نسل بعدي هم كه از اين راه رفتند چيزي بدي هم كه از اين راه رفتند چيزي برتر نيافريدند. گروهي نيز در همراهي با آواز، يك ساز را تبديل به اركستر كردند و بنا را بر هم نوازي دستهاي از سازهاي همانند گذاشتند، بيخبر از نظم ضروري تكامل، بنا به شيوههاي پيچيده اما آزمودهاي چون فرم سونات يا جانشينهايي كه از زمان موسيقي باروك شناخته و تمرين شده بودند.
بابك احمدي تصريح كرد: موسيقي روستايي با تبديل نرم ملوديها دلنشين است، اما فقط زماني كه به بنيان ساده و عاري از آرايههاي آن وفادار بمانيم. چنان كه تاريخ ليدهاي آلماني نشان ميدهد، سادگي فرم و نظم آوايي و سازي ليدها از زمان بتهوون و شوبرت تا روزگار برامس حفظ شده بود. نوآوريهاي مالر، هوگو ولف و ريشارد اشتراوس استوار بر اين سنت مقتدر بود. بيخبري از اين تحول بود كه كار را براي نخستين نسل نوجويان موسيقي ايران آسان و كم خطر جلوه داد. ازسوي ديگر پس از پتروشكاي استراوينسكي ديگر آشكار بود كه تبديل موسيقي ژيتان به فرمهاي جديدتر تنها از مسير مدرنيسم موسيقايي ميگذرد. آهنگسازان ايراني بيخبر از تجربههاي تازه در تبديلهاي ريتميك، پوستهي موسيقي روستايي را شكافتند تا به هستهاي برسند كه بي آن هيچ بود. راهي باقي نماند جز اين كه با دف و ني، آرمانشهر عرفاني خود را در موسيقي قاجاري بجويند، و غسل تعميد آن با صفت "سنتي" چيزي از انجماد و سكوناش نكاست. پيش روي نوجويان جز آواهاي گوش خراش راك و رپ ايراني چيزي باقي نماند، و امروز جهل مطلق را پشت مخالف خواني با اخلاق و نظم حاكم پنهان ميكنند.
اين منتقد، پژوهشگر و مدرس دانشگاه، باور دارد: شكست تجربههاي ايرانيان زماني ادامه داشت كه موسيقي به مثابه يك هنر در فضاي زنده و بالندهي جهاني به آواهاي شفاف اليويه مسيان، سرياليسم بولز، نوآوريهاي ليگتي، پندرتسكي، نونو، بريو، هنتز، موسيقي الكترونيك اشتوكهاوزن، پيانوي دستكاريشدهي جان كيج، درخشش صداهاي آدس و تجربههاي مينيماليستي رسيده است. اينها صداهاي راستين سدهي جنگهاي جهاني، اردوگاههاي آدم سوزي گولاگ، هيروشيما و ويتنام هستند.
بابك احمدي عنوان كرد: عليرضا مشايخي از انگشت شمار آهنگسازان و موسيقي دانان ايراني است كه با دوران خود معاصر است و در دنياي واقعي ميزيد. در موسيقي او چندپارگي سوژه، ناروشني واقعيتها، عدم اطمينان به حقايق رسمي، دغدغهها و ترسهاي انساني و منطق ناروشن و بيرحم زندگي مدرن شنيده ميشود. آنچه در آزمونهاي يك عمر او براي من عزيز است تنوع و غناي تجربههاي آوايي و استفاده آزادانهي او از هر نوآوري و سنت شكني است. او مثل آدمي كه قدر آزادياش را ميداند ديگر نميخواهد خود را اسير يك آيين، يك مكتب و يك سبك كند.
وي افزود: آغازگاه كار او مثل هر هنرمند اصيلي اين پرسش به ظاهر ساده اما بسيار ژرف بود: چگونه آنچه را كه ميخواهم بگويم؟ چگونه كار خودم را پيش ببرم؟ كارش سخت بود. خواست به خودش وفادار بماند و عمري چنين ماند. آنچه در كار او ايراني است جزيي از آن هنر بزرگ جهاني شده كه او در جهان دانست بايد با ضربان آن تپش قلب خود را همراه كند.
وي گفتههايش را اينگونه بهپايان رساند كه مشايخي در نتيجه، چيزي فراتر از چند تم روستايي و بومي ايراني را به عرصه موسيقي امروز دنيا كشاند. او به اين اعتبار موسيقي ايراني ساخت كه بيكسي، تنهايي، حساسيت و اشتياقهاي سركوب شدهي آدم ايراني را بيان كرد.
و عليرضا مشايخي ... اما در پايانيترين بخش برنامه عليرضا مشايخي روي سن آمد و تأكيد كرد كه خيال ندارد سخنراني كند، اما حرفهاي درويشي او را جوزده كرده است و روي سخنش با معاونت فرهنگي وزارت فرهنگ و ارشاد است.
او چنين عنوان كرد كه وقتي مردم ما ميشنوند اجراي اثر من يا كامبيز روشنروان نياز به مجوز دارد تعجب ميكنند، اما وقتي در دنيا شنيده ميشود كه آثار موتزارت و بتهوون در ايران بايد مجوز بگيرد آن ديگر فاجعه است؛ اميدوارم بالاخر تجديد نظر شود. بتهوون به مجوز ما احتياج ندارد، ما به مجوز او احتياج داريم.
وي سپس عنوان كرد كه اگر كاري كرده كه ماندگار شده، جز با ايثار استاد فريماه قوامصدر امكانپذير نبوده است.
در اين مراسم فيلم كوتاهي ساختهي فرهاد بامداد درباره ي عليرضا مشايخي نمايش داده شد.
همهي پيامهايي كه براي عليرضا مشايخي خوانده شد پانتهآ بهرام - بازيگر سينما و تئاتر - دو پيام جلال ستاري - نويسنده - را با عنوان "نماد اوجگيري و بالاطلبي" خواند. ستاري نوشته هايش را در دو زمان جداگانه با حسهايي متفاوت نوشته بود.
جلال ستاري در بخشهايي از اين پيام عنوان كرده بود كه موسيقيشناس نيست، اما موسيقي دوست هست و تاثير شگرف موسيقي در او، از قوت تاثير رمان و شعر و نقاشي بيشتر است. تاكنون دريافتش از موسيقي به همين تاثير رازگستر و شورانگيز، محدود ميشود و از نقد فني آن نه چيزي ميفهمد و نه خوشش ميآيد. موسيقي بتهوون را دوست دارد، اما نقد عالمانه برليوز او را ميرماند و افق ذهن يا سپهر خيال انديشي را كه با لذت بردن از آن ملازمه دارد، ميبندد.
ستاري تاكيد داشت: اگر حمل بر بيذوقي و كج سليقگي نشود، تاثير موسيقي در من از نوع تاثير حيرتانگيز موسيقي موتزارت است كه بنا بر پژوهشهايي، گويا مايهي آرامش روان رنجوران و افسردگان ميشود و به رشد گياهان سرعت ميبخشد و شير گاوان را بيشتر ميكند!
او در اين نوشتار تصريح كرده بود، اين چند نكته را كه البته دال بر هيچ فضيلتي نيست، بدين جهت آورد كه بگويد موسيقي عليرضا مشايخي را از لحاظ فني در نمييابد، اما خاصه پارههايي از آنرا دوست دارد. مگر لازمه دوست داشتن، حتما فهميدن است؟
ستاري كه با شنيدن "سمفوني شهرزاد" مشايخي با موسيقي او آشنا شده، دغدغه و دلمشغولي تكميل نوشتههاي دربارهي هزار و يك شب را داشت است.
او با اشاره به اجراي ارديبهشتماه مجلس اركستر گروه موسيقي نو با رهبري چشمگير مشايخي تاكيد كرده بود كه متاايكس رمز صعود از نقطهاي كمابيش شناخته به جايي ناشناخته است و يا حركت در جهتهاي مختلف با شتابهايي گوناگون و بنا بر اين نماد اوجگيري و بالاطلبي است؛ مشايخي باور دارد، هركس در زمان خود نميزيد نه گذشته دارد نه آينده.
سپس نوشتاري از جلال ذوالفنون براي مشايخي خوانده شد.
شخصيت هنري عليرضا مشايخي چيزي نيست كه بر اهل هنر پوشيده باشد، ولي ارزش و احترامي كه من براي او قايلم از دو جهت است؛ يكي اين كه دورهاي را بهعنوان شاگرد ايشان در دانشگاه تهران در كنارشان بودم كه دوران بسيار شيرين و پرباري بود و خاطرات شيرين آن همچنان باقي مانده است و اين حق مسلم استاد و شاگرد است كه بر گردن بنده دارند. دوم شخصيت انساني و هنري اوست كه در اين زمينه بهطور كلي گفتوگوهاي فراوان وجود دارد كه بازگو كردن آن در جامعهي ايران بسيار ضروري است.
عليرضا مشايخي پديدهاي است در كمال ظرافت و لطافت كه رسالت هنري را به تمام معني درك كرده و در زمينهي هنر از علماليقين و عين اليقين گذشته و به مرحلهي حق اليقين رسيده است.
حضور او افتخاري است براي فرهنگ ايران، آرزو ميكنم همهي كساني كه در فضاي موسيقي و هنر گام برميدارند بتوانند از نظر انديشهي فرهنگي و هنري قدم در جاي پاي مشايخي بگذارند.
در گفتوگوي پرفسور "رابرت گلوك" هم با مشايخي چنين عنوان شد: شناختن موسيقي ايراني دروازهاي بهسوي شيوهي بسيار خاصي از تفكر هنري باز ميكند، اما اگر چشمهاي مرا بر امكانات ديگر ببندد چندان ارزشي نخواهد داشت. اينها مباني تعريف من از "مليت" بهعنوان يك "چشمانداز" است. شخص ميتوان جهان را از يك "چشم انداز ملي" تماشا كند، اما تا زماني كه به هويتي باصطلاح ملي گرايانه بچسبد ممكن است راه خود را در دنيايي چند فرهنگي كم كند.
مشايخي، همانند مدرنيستهاي غربي، بههمان گونهاي شيفتهي صداست كه توجه پيكرتراشي بهخطوط كنارهي نما و ساير خطهاي موجود در سنگ معطوف است. از اين لحاظ، او از نوآوريهاي مهم آهنگسازان مدرنيست غربي – ازجمله جان كيج، چارلز آيوز، هنري كاوئل و ادگار وارز پيروي ميكند؛ اينان همهي صداها، از جمله "سر و صدا" را موسيقايي ميانگارند. بهعقيدهي عليرضا مشايخي، مانند اين پيشگامان، گستره وسيع صوت در همهي تنوعاتش رسانهيي اوليه به شمار ميرود. مشايخي، در سرتاسر آثارش، به بسياري از كيفيتهاي امكانپذير صوت توجهي عميق مبذول ميكند.
در پي آن رضا كيانيان - بازيگر سينما و تئاتر - هم پيام بوركهارت فريدريش نوازنده آلماني ساكسيفون خواند و پس از آن تالار را ترك كرد.
او گفت خوشحال است كه پس از مدتها بزرگداشت مشايخي در ايران برگزار شد. متاسفانه ما در كشورمان عادت نداريم بزرگانمان را بزرگ بداريم، در نتيجه نميتوانيم انتظار داشته باشيم كه ديگران بزرگمان بدارند.
وي سپس پيام را خواند. در بخشي از اين پيام بهقلم بوركهارت فريدريش سابقهي آشنايي نوازندهي آلماني با مشايخي آمده بود: در فوريه سال 2003 براي اولينبار، با موسيقي عليرضا مشايخي در يكي از كنسرتهاي اركسترش در جشنواره موسيقي فجر و در سالن رودكي آَشنا شدم. زبان موسيقايي او، چگونگي برخورد او و استفادهاش از سازها مرا مجذوب خود كرد.
گويا فضاي موسيقايي و كاربرد سازها، نه آنگونهاي كه غالبا از يك اركستر سنتي موسيقي ايراني با سازهاي سنتي ايراني انتظار ميرود، شگفتي اين نوازندهي آلماني را پس از آشنايي با زيباشناسي اصوات موسيقي مشايخي دو چندان كرده است.
او عنوان كرده است: موسيقي كه نه صراحتا قابل نامگذاري و نه قابل طبقهبندي در سبك شناسي مرسوم موسيقي غرب بود. موسيقي نو با سازهاي كهن، سازهاي قديمي موسيقي سنتي ايران، گويي كه مشايخي از درون كلايدوسكوپي از رنگها و صدها و اشكال تازه و بديع به سنت هزاران ساله موسيقي ايراني مينگرد كه نتيجه آن خلق جهان موسيقايي بديع غريب و منحصر بهفرد اوست كه از قضا خويشاوندها و پيوندهايي نيز با موسيقي غرب زمين دارد. هر چند كه در لحظه لحظهاش هويت خاوري خود را به رخ ميكشد.
حركت متوالي تفكر و سبك آهنگساز ميان فرهنگهاي موسيقايي و شنيداري گوناگون نكتهاي است كه بوكهارت را بيشتر از هر نكتهاي در موسيقي مشايخي مجذوب خود كرده است. به تعبير وي شنيدن موسيقي مشايخي برابر است با سفري از شرق تا غرب، نوسان ميان گذشته تا امروز و دريافت عميق روحها و احساساتي كه در سينه اوست.
او اين ويژگي را دوباره با پيچيدگيها و معاني چند لايه فرهنگي و موسيقي سرزمين زادگاه مشايخي مربوط دانسته و تاكيد دارد كه موسيقي مشايخي برايش معنا و تفسيري از جستوجو براي وطن است؛ تجربهاي كه خود شخصا در كار با او و اركستر او از نزديك لمس كرده است.
اما در پيام منوچهر صهبايي - آهنگسازي كه قرار است رهبر دايمي اركستر سمفونيك تهران شود، آمده بود: خاطرم هست در حدود 1996 با مشايخي صحبت كردم و گفتم اگر قطعهاي بنويسند براي ساز ابوا و يك اركستر زهي كه حدودا 10 دقيقه باشد، من اين امكان را دارم كه بهزودي آن را اجرا كنم. ايشان هم پذيرفتند و كار شروع شد. ما با هم در تماس بوديم و در مورد تكنيكهاي نوازندگي ساز ابوا و افكتها و قابليتهاياش صحبت ميكرديم. بعد از مدتي ايشان زنگ زدند.، گفتند كه ميخواهند يك ساز ضربي به مجموعهي سازها اضافه شود؛ و من گفتم كه اشكالي ندارد و هماهنگ ميكنم كه يك نوازندهي ساز ضربي استخدام شود. مدتي گذشت. دوباره گفتند كه ميشود به جاي يك نوازندهي كوبهيي، دونوازنده داشته باشيم؟ و من گفتم باشد، اين كار را هم انجام ميدهيم. خلاصه قطعهاي كه قرار بود در 10 دقيقه براي ابوا و اركستر زهي نوشته شود تبديل شد به يك سمفوني چهار قسمتي حدودا 30 دقيقهاي براي ساز ابوا و اركستر زهي و انواع و اقسام سازهاي كوبهيي.
پري بركشلي - نوازنده - هم نوشته بود: در سال 73 بود كه براي اولينبار يكي از آثار مشايخي را شنيدم: "سمفوني تهران" او در تالار رودكي به رهبري فرهاد مشكات اجرا ميشد و من هم براي شنيدن اين كنسرت رفته بودم.
راستش هيچ انتظار نداشم يك آهنگساز ايراني با زبان مدرن و امروزي - زبان آبسترهي موسيقي قرن بيستمي اروپايي - يك اثر نيم ساعته با فرم بسيار قابل قبول و رنگآميزي بسيار متنوع بنويسد. معمولا آهنگسازان ايراني - در زمينهي موسيقي غربي - مثل آهنگسازاني از كشورهاي ديگر همانند ايران - يعني در ممالكي كه تحول موسيقي غربي جزو مايملك فرهنگشان نيست - از تكنيكهاي آهنگسازي غربي استفاده ميكنند و گاهي هم بهصورت ماهرانهاي فوگ مينويسند، سونات، سمفوني و غيره؛ ولي اين آثار معمولا هيچگاه خود بيان كننده نيستند و آنگاه كه آهنگساز ميخواهد چيزي بيان كند از اطراف و اكناف اثرش را ميآرايد تا حال و هوايي به خود بگيرد كه آن هم اكثرا محلي و سنتي است كه ميشود "فوگ در دشتي" يا در نهايت "سوئيت شهرزاد" به هر حال قصدم قضاوت آهنگسازان نيست، بلكه فقط ميخواهم توضيح مختصري از برداشت خودم بهعنوان يك نوازنده از موسيقي بدهم كه از ديدگاه من استتيك و قدرت بيان زبان موسيقي هر آهنگساز مهمترين اصل است.
به عبارت ديگر زبان موسيقي را زباني كاملا آبستره ميدانم كه بدون احتياج به هيچ عامل خارجي، خود بيان كننده باشد. اين توضيح مختصر گوياي اين است كه چرا از همان اولين باري كه اثري از مشايخي شنيدم او را وراي آهنگسازان ديگر ايراني دانستم.
علي رهبري - رهبر چيرهدست و نامي اركستر سمفونيك تهران تا پنج سال گذشته، هم براي مشايخي نوشته بود: در درون هر هنرمند چيزها، نيست كه ديدن آن از بيرون سخت است. گذشته از اين كه مشايخي سواد بينظيري دارد، سبك او هم با ديگران تفاوت بسياري ميكند. من براي جرات ايشان بيش از هر چيزي احترام قايلم. در جايي كه اكثريت مردم مشغول شنيدن موسيقيهاي آسانتري هستند و غالب آهنگسازان ايراني شبيه به هم آهنگسازي ميكنند، ايشان خطي را كه 40 سال پيش آغاز كردهاند چنان پيش بردهاند كه روي جوانان ايراني اثر گذاشته است؛ و اين اثر هرگز يك اثر موسيقايي صرف نيست، يك اثر عظيم فرهنگي است.
پيام داريوش طلايي آخرين پيامي بود كه توسط مجري برنامه خوانده شد.
آثار هنري عليرضا مشايخي ابعاد مختلفي دارد كه هر يك از آنها مجال بررسي و تحليل صاحبنظران را ميطلبد. ولي من دراين مجال ميخواهم بگويم كه عليرضا مشايخي براي من هميشه شخصي منحصر بهفرد در موسيقي ايران بوده است. او كسي است كه در موسيقي به دنبال مفهوم ناب "هنر موسيقي" بوده است. خيلي زود واز جواني ميدانسته كه موسيقي زباني مستقل است و براي موجه كردن خود احتياجي به جلب توجه با ترفندهاي كليشهاي ندارد.
خصوصا در جامعهاي كه مفهوم "زيبايي" در موسيقي مفهومي كاملا انفعالي و بينياز از دانش و فعاليت ذهني مخاطب فرض ميشود، او جنسي از موسيقي را ميسازد كه شنونده را به ارزشهاي پويا و جستوجوگر ميخواند و تكليفاش با شنونده روشن است. با همان زبان موسيقي به مخاطباش با صراحت ميگويد: اينجا موسيقي مقولهاي است جدي و جايي براي بي بند و باري و تسامح ندارد؛ و اين همان چيزي است كه ما در فعاليتهاي هنريمان شديدا به آن احتياج داريم.
به دلايلي كه گفتم و بسيار دلايل ديگر - كه آگاهي و دانش وسيع او در آن مستتر است - من فكر ميكنم مشايخي در كارش پا را به نهايت جايي گذاشته است كه ميتوان از طريق موسيقي، فرهنگ ايراني را به فرهنگ فرا مدرن جهاني پيوند زد.
عليرضا مشايخي متولد 1318 تهران است. او نخستين آهنگسازي است كه به گونهاي گسترده، پيامآور نوگرايي و مدرنيسم در موسيقي ايران بوده است.
آثار وي بيش از 40 سال است كه در داخل و خارج از ايران اجرا ميشود. مشايخي پس از به پايان رساندن دورهي آهنگسازي در آكادمي موسيقي وين براي ادامه تحصيل و پژوهش در زمينهي موسيقي الكترونيك به اوترخت (هلند) رفت ودر كلاسهاي گوتفريد ميشائيل كونيگ كه از پايهگذاران انستيتو زونولوگي هلند بود شركت كرد.
اقامت او در هلند به فعاليتهاي گستردهي آهنگسازي و پژوهشي انجاميد كه 15 سال ادامه يافت. سبكهاي گوناگون موسيقي ايراني و غير ايراني مشايخي را ميتوان زير چتر گستردهتري گردآورد كه ريشههايش را بايد در آثار دههي شصت وي در قطعاتي چون از شرق تا غرب جستوجو كرد. در اين آثار آهنگساز در حقيقت به دنبال منطق برتري است كه بتواند به كمك آن فرهنگها يگوناگون را در يك وحدت درهم آميزد.
وي بهگونهي نمادين به جاي ايكس (x) كه مجهول تك فرهنگي است در پي ايكسهايي است كه فرهنگهاي گوناگون در مقابل ما قرار دادهاند.
او اين منطق برتر را متا ايكس (meta – x) مينامد. نتيجهي اين گونه انديشه موسيقي چند فرهنگي به معناي دقيق آن است كه نه تنها فرهنگ بلكه شيوههاي فني و سبك شناسي گوناگوني چون تنال و آتنال، تماتيك و آتماتيك و ... نه بهصورت كلاژ بلكه چون اجزاي يك وحدت بهكار گرفته ميشود.
آثاري چون متا ايكس شماره 1، اپوس 152، جشن ، اپوس 133 و سمفوني هشتم، اپوس 147، ترجمان اين سبك جديداند.