تلخی «درباه الی ...» و فضای تولیدش و حواشی متعدد پیرامون ساختنش من را به شدت ناراحت کرد/ منیژه حکمت باید افتخار کند که رامبد جوان با او کار کرده است
دو خانواده «گلستان» و «حقیقی» که تاثیری بزرگ بر سینمای ایران گذاشتهاند، پشتوانه «مانی حقیقی» هستند. هرچند او بدون نیاز به این دو نام خیلی سریع توانست جایگاه خود را محکم کند، به مدد دانستهها و تحصیلاتش، کتابهای فلسفیای ترجمه کرده است.
از اولین فیلمش «آبادان» که کارگردانی کرده حدود ۱۰ سال میگذرد؛ فیلمی که توقیفی شد و فیلم دیگرش «کارگران مشغول کارند» فقط در جشنواره به نمایش درآمد.
همکاریاش با «اصغر فرهادی» در فیلمهای «چهارشنبه سوری» (فیلمنامه) و بعد «درباره الی» (بازیگری) در سینمای ایران خاطرههای خوبی محسوب میشود. بسیاری گمان میکردند «درباره الی» اولین حضور مانی حقیقی کارگردان فیلم «کنعان» به عنوان بازیگر بوده اما او از گذشتهای در کانادا میگوید که تجربه بازیگری داشته است. اینک با شکل دیگری از بازیگری او در فیلم «ورود آقایان ممنوع» روبه رو شدهایم. او عادت شکنی کرده یا ما را دچار پارادوکس کرده است؟ او کسی است که سینما برایش جذاب است.
مانی حقیقی در فیلمی کمدی بازی کرده است. این انتخاب با سابقهای که او دارد، یک پارادوکس ایجاد میکند. شما مترجم کتابهای فلسفی، بازیگر فیلم جدی «درباره الی...» و کارگردان چهار فیلم متفاوت هستید. حالا در فیلمی از رامبد جوان بازی کردهاید. چطور اینها در کنار هم جمع میشود؟
به راحتی! من از قبل با فیلمنامه «ورود آقایان ممنوع» آشنا بودم، چون در مقطعی قرار بود خودم این فیلم را بسازم. اول مرضیه برومند قرار بود فیلم را بسازد و بعد از انصراف ایشان پیمان قاسم خانی پیشنهاد ساخت فیلم را به من داد. مذاکراتی هم کردیم ولی به نتیجه نرسیدیم. بعدها ظاهرا پیمان قاسم خانی و رامبد جوان در همفکریهایی که با هم داشتند، نمیدانم به چه شکل و چرا، به این نتیجه رسیدند که من باید نقش دکتر را بازی کنم.رامبد با من تماس گرفت و پیشنهاد بازی در این فیلم را مطرح کرد. من هم بلافاصله پذیرفتم.
-در نقش چه چیزی اینقدر جذاب بود که بلافاصله قبول کردید؟
ملاک من برای پذیرفتن یک نقش در مرحله اول فیلمنامه است. «ورود آقایان ممنوع» فیلمنامه خیلی خوبی داشت، در مرحله بعد کارگردان است که من رامبد را خیلی دوست دارم و قبولش دارم...
-خودش یا سینمایش را؟
من هنوز دو فیلم قبلیاش را ندیدهام. اما با خودش از نزدیک آشنا بودم و همین کافی بود تا بدانم آدمی حسابی و جدی است. کسی است که حرفش را میفهمم و میتوانم با او ارتباط برقرار کنم و این نکته مهم و بسیار کمیابی است. رامبد آدم فوق العاده مهربان و خوش قلبی است و این خصیصه در کارش هم تاثیر زیادی میگذارد.
-بعضیها میگویند دون ژوان سینمای ایران را بازی کردهاید.
بامزه بود دیگر. برایم خیلی جالب بود که نقش در نهایت چطور از آب در میآید. بعد که ویشکا آسایش هم به گروه اضافه شد معلوم شد که رامبد تصمیم گرفته واقعا به سمت انتخابهای عجیب و غریب برای این فیلم برود و این علاقه من را به کار بیشتر کرد. دیدم با آدم جسور و شجاعی طرفم و باید برایش حسابی مایه بگذارم.
-اما این انتخابها به هر حال پارادوکس است.
پارادوکس که نیست، صرفا غیرمنتظره است. خوبیاش همین است. فیلم باید با انتخابهایش غافلگیرتان کند، به خصوص فیلم کمدی که ساختنش به مراتب دشوارتر از درامهای اجتماعی است. من اساسا به این دلیل تصمیم گرفتم بازی کنم چون فکر کردم تجربه بازیگری میتواند برایم درس کارگردانی باشد. یعنی میتوانم جریان ساخت فیلم را از منظر بازیگر ببینم و بعد از این تجربه برای هدایت بازیگرهای خودم استفاده کنم. از طرف دیگر هم چالش فیلم کمدی برایم جذاب بود، چون خنداندن مردم واقعا کار دشواری است، آن هم در این شرایط. بازی در فیلم کمدی هم به مراتب دشوارتر است.
-چرا؟
چون فضای فیلم کمدی اغلب فضایی فانتزی و غیرواقعی است. اغراق شده است. از خودت دور است. کار سختی است که در فضای کمدی به خودت رجوع کنی و از دل احوالات خودت بازیات را در بیاوری. در فیلمی مثل «درباره الی...» آدم برای درک شخصیتی که بازی میکند، اول به خودش رجوع میکند. یعنی خودت را در شرایط آن شخصیت قرار میدهی و از خودت میپرسی اگر من آنجا، بودم چه کار میکردم؟ چه میشد؟ اگر همسری داشتم که به من فلان دروغ را میگفت، چه واکنشی نشان میدادم؟
بعد ذهنیت خودت را با چیزی که کارگردان از تو میخواهد، تطبیق میدهی و میبینی چقدر میتوانی به آن نزدیک شوی. در فیلم کمدی این طور نیست. آدم کارهای دور از ذهنی را انجام میدهد و خلاقیت کار در این است که در اوج اغراق و مسخرگی باورپذیر به نظر برسی. دلیل موفقیت ویشکا آسایش در این نقش دقیقا همین است. همه چیزش غلو شده و مسخره است، ولی در نهایت آدم میتواند احساساتش را درک کند و به او نزدیک شود. برایش دل بسوزاند. این اصلاچیز کمی نیست.
-چرا فکر میکنید شخصیت شما در «ورود آقایان ممنوع» باورپذیر بود.
این بیشتر از هر چیزی به فیلمنامه خوب برمی گردد. وگرنه اینکه یک دکتر زنان، که به قول شما دون ژوان کارکشتهای هم هست، جذب مدیر بدعنق و روانی مدرسه دخترش بشود، به خودی خود، باورپذیر نیست. این نکته در پیچ و خم یک فیلمنامه خوب باورپذیر شده. وقتی شخصیت خوب پرداخته شده باشد، کار بازیگر هم برای اجرا طبعا آسانتر میشود.
-شما شخص خاصی را برای پرداخت نقش در ذهنتان داشتید؟ چون به هر حال این شخصیتی است که در سینمای قبل از انقلاب ما هم بیسابقه نیست.
نه، الگویی در نظر نداشتم. نگرانی اصلی من این بود که معمولا این شخصیتها، شخصیتهای ضد زن و متحجری از آب در میآیند و امکان دارد رفتاری زشت یا کلیشهای داشته باشند. تلاش من این بود که این اتفاق نیفتد. حتی در چند مورد هم با پیمان و رامبد بحث داشتیم که بعضی از وضعیتهای فیلم را تغییر بدهیم تا این دکتر به یک آدم لمپن و ضد زن تبدیل نشود.
مثلادر پایان فیلم، جایی که مشغول تعقیب مینی بوس بچهها هستیم، سکانسی هست که دکتر با خانم دارابی دعوایش میشود. خانم دارابی میپرسد: «شما قبول ندارید که حقوق زنها در این مملکت پایمال شده؟» و پیمان در فیلمنامه نوشته بود که من پاسخ بدهم: «اصلا! این حقوق مردهاست که پایمال شده!» این به نظر من کاملا دور از واقعیت بود. یک نگاه کوتاه به اطرافمان به سرعت این را ثابت میکرد. من سر صحنه به رامبد گفتم این دیالوگ مسخره است، باورپذیر نیست.
چون کاملا بدیهی است که در جامعه ما حقوق زنان پایمال شده. اگر من بیایم و این را صددرصد کتمان کنم، هم دروغ گفتهام و هم آن همذات پنداری که در طول فیلم بین شخصیت دکتر و تماشاگر به وجود آمده، میشکند و از بین میرود. با رامبد زنگ زدیم به پیمان قاسم خانی و بعد از یک مجادله طولانی و خیلی بامزه بالاخره قرار شد که من بگویم «معلومه که حقوق زنها پایمال شده، اما نه دیگه اونقدر که شما میگی.» یعنی در واقع افراطی نگاه کردن به قضیه را زیر سوال میبردم نه اصل قضیه را.
این برای من مهم بود و انعطاف پیمان و رامبد هم حاکی از نگاه درست و منصفانه آنها بود. من فکر میکنم بخشی از محبوبیت فیلم نزد تماشاگرها هم زاییده همین نگاه درست رامبد و پیمان است.
-شاید آن جمله را برای این گذاشته بودند که با افراطی کردن شخصیت، میزان کمدی هم بالابرود.
شاید، ولی من فکر میکردم اگر شخصیت منصف و معقول باشد و در عین حال این تیپی هم باشد، بامزهتر و دوست داشتنیتر از آب در میآید. این فیلم از آن کمدیهایی بود که قرار بود در آن همه آدمها دوست داشتنی باشند، حتی آدمی مثل خانم دارابی.
-یعنی روی این وجه قبلا صحبت کرده بودید؟
بله. همه ما اصرار داشتیم که فیلم «آدم بد» نداشته باشد. قرار بود همه در وضعیت پیچیدهای نسبت به یکدیگر قرار بگیرند. همین است که درام را جذابتر میکند. این شخصیت میتوانست به یک آدم ضد زن سطحی تقلیل پیدا کند.
-این به خاطر ممیزی بود یا به خاطر طرز فکر و نگرش عوامل فیلم؟
نه، اصلاربطی به ممیزی نداشت. شخصیت دکتر به راحتی میتوانست بعضی از این شوخیهای رایج زن ستیز را سر هم کند، چه اتفاقی میافتاد؟ در سینما یک مشت مرد متحجر برایم دست میزدند و زنها هم نفرت زده و دلخور میشدند. ولی الان، برعکس، همه میخندند. در واقع یک نگاه معتدل و معقول است که در مقابل افراطی گریهای خانم مدیر مردم را میخنداند. این اعتدال در شخصیت رضا عطاران هم جاری است. او هم آدم معقول و معتدلی است و اعتدال معصومانهاش موجب میشود که تندرویهای مدیر مسخره به نظر برسد.
-شما زمانی که بنا بود خودتان کارگردانی کنید، نقشی هم میخواستید بازی کنید؟
نه. بنا بود صرفا کارگردان کار باشم.
-مگر شما به سینمای کمدی و فانتزی علاقه مندید؟
من اساسا به سینما علاقه مندم، به همه وجوهش.
-یعنی نوعش فرقی نمیکند؟
نه، واقعا فرقی نمیکند. سعی میکنم خودم را در یک ژانر یا لحن خاص محصور نکنم. منظورم این نیست که این نگرش من، تنها نگرش درست است. این صرفا مدل من است. حتی ممکن است روزی تصمیم بگیرم یک فیلم علمی- تخیلی بسازم. بستگی دارد چه طرحی به ذهنم میرسد.
-پس طرفدار تجربه کردن هستید.
نمیدانم. من اینطوری هستم. ممکن است قصهای به ذهنم برسد که در قالب طنز جواب بدهد، میروم طنز میسازم، یا هر چیز دیگری.
-یعنی ذهنتان را خط کشی نمیکنید.
فکر میکنم آدم میتواند خیلی زود خودش را تکرار کند و از اینکه مدام یک جور فیلم بسازم، کسل میشوم. میگویند فلانی «فیلمساز مولف» است؛ این برای من هیچ جذابیتی ندارد. من دوست دارم وقتی مخاطب میآید فیلمم را ببیند، هیچ تصوری از اینکه قرار است چه چیزی ببیند، نداشته باشد.
-یعنی دوست ندارید امضایتان پای اثرتان باشد؟
نه لزوما. به هر حال وجوهی از آدمیزاد در همه فیلمهایی که میسازد، تکرار خواهد شد. ولی این بیشتر به نکات ریز فیلم مربوط میشود و به نگرش کلی فیلم به پیرامونش. این ربطی به ژانر فیلم یا تکنیک ساخت آن ندارد.
-شاید به خاطر همان امضا یک عده تماشاگر منتظر داشته باشید.
شاید آنها منتظر رفتار غیرمنتظره من باشند، کسی چه میداند؟ دوست دارم بگویند، خب، این بابا این دفعه میخواهد چه چیزی از آستینش بیرون بکشد؟ اصلا جذابیت اصلی این نقش در «ورود آقایان ممنوع» هم همین بود، که من الان یک کاری کردهام شمایی که روبه روی من نشستهاید، میگویید باورتان نمیشود این کار را من کرده باشم. به قول خودتان «پارادوکس» است. نمیدانم، شاید از زیر سوال بردن پیش فرضهای آدمها لذت میبرم.
-من یاد آن گفتوگوی مجله «هفت» درباره «مهمان مامان» افتادم که داریوش شایگان، داریوش مهرجویی و شما بودید. آنجا تقریبا همه و حتی داریوش شایگان به اهمیت وجه سرگرمی سینما اشاره داشتید. انگار یک جوری عقاید شما درباره سینما در آن مصاحبه مطرح شد که الان به یک شکل دیگر آن را میبینیم. میخواهم بدانم این چگونه اتفاق میافتد و شما چطور به این نتیجه رسیدید؟ اینکه میگویید هیچ سبکی را نمیخواهید دنبال کنید. شما بعد از این همه فلسفه خواندن و نوشتن یا آن دفاعتان از سینمای کیارستمی در پس ذهنتان چه اتفاقی میافتد که به این نتیجه میرسید؟
گفتم، من به طور کلی دنبال تنوع هستم. شاید بتوان گفت آدم بیقراری هستم. دوست دارم وقتی یک فیلم میسازم دیگر مانند آن را نسازم. به خصوص از اینکه فیلمی بسازم که از فرمول موفق فیلم قبلی پیروی کند، پرهیز میکنم. سعی میکنم هر بار سراغ دنیای دیگری بروم. این نکته را به طور خاص میتوانید در تفاوت «کارگران مشغول کارند» و «کنعان» ببینید. هیچ چیز این دو فیلم، دست کم در ظاهر امر، به هم شباهتی ندارد. «کارگران...» فیلم موفقی بود و طرفداران خودش را دارد، ولی تکرار فضای پرتنش و مستندگونهاش در «کنعان» دیگر کار لوسی به نظرم میرسید.
فیلمبرداری با دوربین روی دست، دیالوگهای شلوغ، ایجاد این حس که این اتفاقها همه واقعی است و ما صرفا داریم این واقعیتها را ضبط میکنیم... کل این حرفها حوصلهام را سر برده بود. دلم میخواست فیلم بعدیام را خیلی دقیق و موشکافانه کار کنم و دکوپاژ حساب شدهای را ارایه کنم، که در «کنعان» این اتفاق افتاد.
-در «کنعان» به نوعی کارگردان حضورش را مدام به ما اعلام میکند.
درست است اما این در واقع همیشه هست. سینماست دیگر، یک تصویر به یک تصویر دیگر قطع میشود و کنار هم قرار گرفتن این دو، حسی را تداعی میکند. اصل ماجرا همین است و این دایم دیده میشود. اگر کسی با سینما آشنا باشد به هر حال کار کارگردان را میبیند. چیز عجیبی نیست که کارگردان حضورش را اعلام کند. به هر حال، تفاوت سبک کارگردانی «کارگردان مشغول کارند» و «کنعان» برای من جزو لذتهای کار بود. باورتان نمیشود که یک کارگردان جفت این فیلمها را ساخته باشد و طبعا همین طور که آدم پیش میرود این کار سختتر میشود. چون آدم که نمیتواند صد جور فیلم بسازد. اینکه هر بار بیایی یک فیلم دیگر و از هر نظر متفاوت بسازی، رفته رفته سختتر و جالبتر میشود.
-من فکر میکردم بازی کردن این نقش در «ورود آقایان ممنوع» برای مانی حقیقی خیلی آسانتر است تا نقشی که در «درباره الی...» بازی کرده است.
نه، برای من اینطور نبود. هر کدام سختی خودش را داشت. دشواری کار در «درباره الی...» نوع دیگری بود. فضای تولید فیلم تلخ و عبوس بود، خود فیلم هم تلخ بود و من هم داشتم نقش تلخترین آدم فیلم را بازی میکردم. مجموعه اینها روی من خیلی تاثیر بدی گذاشت و هنوز هم اثرش از بین نرفته. نمیتوانم بگویم از بازی در آن فیلم پشیمانم، ولی خود فیلم و حواشی متعدد پیرامون ساختنش من را به شدت ناراحت کرد. آن روزها، روزهای خوشی برای من نبود. با این حال، بازی در آن فیلم کار پیچیدهای نبود چون، همان طور که گفتم آدم با یک وضعیت واقعی طرف بود.
واکنش آدمها به اتفاقات، متعارف و معقول بود و من میدانستم باید چه کار کنم. ولی بازی در «آسمان محبوب» مهرجویی و «ورود آقایان...» ماجرای دیگری بود. اینجا لازم بود که آدم برای خودش جهانی بسازد که در آن، کارهای عجیبی که شخصیتش میکند، معنا داشته باشند. این کار سخت تری بود، هرچند که فضای تولید این دو فیلم به مراتب لذت بخشتر و کم تنشتر بودند. ولی حالاکه داریم از سختیهای بازیگری میگوییم، باید اضافه کنم که سختتر از همه اینها، کارم در فیلم جدید خودم بود، «پذیرائی ساده»، چون اینجا هم ماجراها عجیب و غریب بودند و من هم بازی میکردم و هم کارگردانی.
-چرا؟ بازیگر مناسب پیدا نکردید؟
نه. میخواستم با بازیگری کار کنم که درگیر پروژه دیگری بود. از افراد زیادی هم تست گرفتیم اما هیچ کس به نظرم مناسب نقش نمیآمد.
-سن و سالشان باید مشابه شما میبود؟
نه، بحث ویژگیهایی بود که آن شخصیت خاص باید میداشت.
-و شما فکر کردید چون به آن شخصیت اشراف دارید، میتوانید نقش را بهتر در بیاورید؟
بله. خوب میدانستم آن شخصیت باید چگونه باشد.
-فیلم «ورود آقایان ممنوع» حاشیههایی هم داشت. خانم حکمت در یادداشتی گفتند رامبد جوان این فیلم را نساخته است.
خانم حکمت اشتباه کردند. خوشبختانه وقتی نامه خانم حکمت منتشر شد من در کردستان مشغول فیلمبرداری «پذیرایی ساده» بودم، وگرنه ناچار میشدم همان وقت جواب ایشان را بدهم. رامبد هم واقعا آقایی کرد که سکوت کرد و جواب نداد. من اینجا فقط یک جمله میگویم که منیژه حکمت باید افتخار کند که رامبد جوان با او کار کرده است. البته حالا که فیلم موفق شده و خوب فروخته، همه دارند وانمود میکنند که آن یادداشت هرگز نوشته نشده. من هم الان سوالم از شما این است: یادداشت؟ کدام یادداشت؟
-هیچ وقت فکر میکردید با رضا عطاران و ویشکا آسایش فیلم بازی کنید؟
نه، راستش. آنها را از نزدیک نمیشناختم و این جذاب بود که رامبد آمد و آدمهایی را که ظاهرا هیچ سنخیتی با هم نداشتند، در یک فضای گرم و دوست داشتنی در کنار هم قرار داد. رامبد در زمینه مدیریت فضای فیلمبرداری بینظیر است. یعنی یک کارهایی بلد است انجام دهد که همه را آرام و خوشحال و راضی نگه میدارد. بین همه کارگردانهایی که میشناسم او از این بابت سر است.