bato-adv
کد خبر: ۸۸۲۰۴

مسعود بارزانی در راه ایران

تاریخ انتشار: ۱۰:۲۵ - ۱۴ شهريور ۱۳۹۰


در حالي كه تنها يك هفته از سفر نچيروان بارزاني، معاون دبيركل حزب دموكرات كردستان به ايران گذشته، قرار است مسعود بارزاني، رييس اقليم كردستان عراق به ايران سفر كند؛ سفري كه با توجه به تحولات اخير در مناطق كردنشين قريب‌الوقوع به نظر مي‌رسد. 

پيگيري روزنامه «شرق» از برخي منابع داخلي و خارجي نيز انجام اين سفر در چندين روز آينده را تاييد مي‌كند.

اين در حالي است كه از دو روز پيش درگيري در مناطق كردنشين از سر گرفته شده است. 

يك روز پس از عيد رمضان، آتشبار توپخانه سپاه پاسداران، كوه‌هاي قنديل در كردستان عراق را نشانه گرفت. براي هر ناظر آگاه به تاريخ معاصر كردستان، روزهاي جنجال كومله و دموكرات رخدادي آموزنده است كه سپاه تازه‌نفس و جوان ايران با شعار «دفاع از سنگ سنگ آب و خاك ايران» و شانه به شانه قياده موقت كردستان عراق – حزب دموكرات فعلي – سعي در تاراندن آنان به خاك عراق داشتند؛ گروه‌ها و سازمان‌هاي مسلحي كه مدعي و خواهان دفاع از حقوق كرد و كردستان بودند، اما محاسبه غلط، هيجان، احساسات و نداشتن برنامه استراتژيك شفاف، زمينه حذف كردها از بازي سياسي داخل حكومت مركزي را براي دهه‌هاي بعد فراهم كرد و نام كرد و كردستان تا دهه‌هاي بعد هم در پرونده و نگاه امنيتي جست‌وجو و نگريسته مي‌شد.
 
دو فرمانده وقت سپاه – شمخاني و رضايي – هم حضور در كردستان را زمينه دوام و قوام و حتي حياط تمرين سپاه ناميدند اما حساب آن دو گروه و سازمان را از مردمان شريف و نجيب كرد، جدا كردند و مسوول سابق اداره اطلاعات آذربايجان غربي هم سياست غلط برخي از افراد كومله و دموكرات و دل در گروه بعث نهادن را عامل جنايات – قتل و عام قارنا و حضور قاضي اعدام – كه ثمره‌اش، صدها خون، بي‌سود و بي‌سبب و علت ريخته شد. 

در آن زمان الاستخبارات عراق درست نشانه رفته بود: تحريك نوار مرزي و سپس زمينه جنگ ايران و عراق را فراهم كردن. كسي هم ندانست چرا سخنان دورانديشانه غني بلوريان و صارم‌الدين صادق وزيري موثر نيفتاد و عبدالرحمن قاسملو سخن عراقي‌ها را باور و نظر خود را بر حق مي‌پنداشت؟ كسي كه برنده انتخابات خبرگان بود و مي‌توانست در مركز قدرت در ايران روي سياست‌گذاري‌ها موثر بيفتد و نه يك سال قبل از جنگ ايران و عراق، نوميد و مايوس، خواهان بازگشت شده و حاصلي هم به همراه نداشته باشد و امروزه هم همان دو حزب و سازمان و گروه كردي، پس از انشعاب و انشقاق پي‌درپي، آواره‌نشيني در كمپ را مي‌گذرانند و تاثيري هم در جامعه در حال رشد و جوان كردستان امروز ندارند و اشتباه محاسبه از روز نخست نه امنيت را به كردستان بازگردانيد بلكه خود هم ضد امنيت در كردستان شدند. 

امروزه هم پژاك با شعار حقوق كردوكردستان به ميدان آمده و خود را هم‌ عين كرد و كردستان ناميده است و طبعا هر منتقدي را هم ضد كرد و جاسوس و خائن و... مي‌شناساند (ادبيات آشنايي كه از سال 1946 به بعد يك رييس قبيله در كردستان بنا نهاد و هر منتقد خود را جاش – الاغ ماده – ناميد!) سپس ترورهاي خود را موجه گرداند و آن را دفاع از كردها خواند. 

بدون هيچ شرم و حيايي و به دور از وطن‌پرستي و حميت آب و خاك، خود را دست‌ساز آمريكا ناميد (كه دروغ سياسي بي‌مزه‌اي بود و سیا آنها را تروريست و عامل ترانزيت موادمخدر ناميد و این را از رسانه‌هاي آمريكا هم اعلام كرد)، بعد كومله و دموكرات را فلج ناميد و خود را مولد و محرك (چراكه آنها از 1370 به بعد قرارداد عدم محاربه با ايران را امضا كرده‌اند) و مستقل از پ‌.ك‌.ك ناميد (كه همه تحليل‌گران و در اين اواخر هم مسعود بارزاني، آنها را يكي دانست و ارتباط ايران و پ.‌ك.‌ك هم اظهر من الشمس)، سپس عامل ضدامنيت كردستان ايران و عراق شده است (مقامات حكومت اقليم كردستان آنها را مضر امنيت، تماميت ارضي و منافع اقليم دانسته و حتي پارلمان كردستان هم خواهان اخراج آنان است زيرا عملا عامل تحريك و حساسيت ايران و تركيه براي واكنش نظامي بوده‌اند) غوغاسالاري و فريب افكار عمومي و آدرس غلط دادن (در همه رسانه‌هاي داخل و خارج) و... . 

اما اين شيوه‌ها و نكته‌ها، از سال 2003 تا امروز، چه سودي براي كرد و كردستان و ايران و ايراني داشته است؟ در كدام جريان سياسي موثر بوده؟ كدام توسعه سياسي و فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي را به همراه داشته؟ طبعا براي هر انسان اهل خرد و انديشه، تاريخ يك‌بار رخ مي‌دهد و از كنش‌ها و تجربه‌هايش مي‌توان آموخت و نيازي هم به تكرارش نيست و به قول معروف، تنها «براي احمق‌هاست كه تاريخ دوبار تكرار مي‌شود»، حوادث سال‌هاي 59-1358 براي جامعه كردهاي ايران داراي حافظه تاريخي، تجربه‌اي آموزنده شده و اين پژاك است كه لزوم در تكرارش را مي‌بيند اما ره به جايي نمي‌برد و مردم كردستان هم مانند جامعه ايران، راه خودشان را مي‌روند و خود در توسعه و اعتلاي هويت خود تلاش مي‌كنند و نيازي هم به اعمال مجدد اين بدبختي و سيه روزي ندارند و نمي‌خواهند ديگر باره از موزاييك قدرت‌منطقه خود را حذف كنند. 

حكومت‌هاي مركزي داراي مناطق كردنشين هم طبعا از دعوت كردهاي مستحق و شايسته به مشاركت سياسي، استقبال مي‌كنند و در سياست امروزه هم مي‌توان مشكلات، ضعف‌ها و كمبودها را از راه پارلمان و كابينه پي گرفت و ديگر دوران دوقلو بودن كرد و گلوله به سر آمده. 

كردها، دل ايرانشهرند
در چند روز آينده، مسعود بارزاني، رياست فعلي اقليم كردستان عراق با حدود 5/4ميليون جمعيت، وارد تهران مي‌شود. او آفريده جمعه 25مرداد 1325 است، مصادف با روزگاراني كه جمعيت احياي كرد (ژ.ك) به حزب دموكرات كردستان ايران تبديل شد و شادروان پيشوا قاضي محمد در مهاباد، بعد از دوم بهمن 1324، ممارست سياسي مي‌كرد و دل در گرو وعده‌هاي شفاهي روس‌ها سپرد؛ ايامي كه قوام‌السلطنه نخست‌وزير ايران بود و چند روزي از آمدن قاضي محمد به تهران براي گفت‌وگو نمي‌گذشت. 

به دور از ارزيابي جمهوري مهاباد، شايد او پرچمدار حركت سياسي كردهاي معاصر بود كه دل در گرو ايران و ايراني داشت و خود به استقبال ارتش ايران رفت اما عاقبت سياست انگلستان، وي را از چوبه دار، حلق‌آويز كرد اما مردمان سيه‌روز و سرزمين‌اش را رها نكرد و امروز از مرگ آن راد مرد، 64سال مي‌گذرد و از شمار عمر مسعود، 65سال. بنابراين سال تولد او، براي كردها، نوعي سفر به روزگاران خوش است كه هويت كردها به رسميت شناخته شد و با نخست‌وزير، نشست و برخاست مي‌كردند و وزيري در كابينه داشتند (امان‌الله اردلان). 

هنوز شاه ايران بر سر قدرت بود كه قرارداد الجزاير 1975 منعقد شد و مصطفي بارزاني، ماموريت خود را تمام شده خواند كه پس از 1961 طرح امنيتي ساواك ايران در عراق را تحت پوشش قيام مسلحانه كردهاي عراق رهبري كرد و بعد با فروپاشي حزب دموكرات كردستان عراق با ترك مردمان سرزمين‌اش، در كرج دوران تبعيدش را گذرانيد. كم‌كم زمزمه انقلاب ايران شنيده مي‌شد و در آن ايام مسعود – ظاهرا به دور از چشم ساواك - روانه خارج بود كه شايد با دست گرفتن طرح نخست قياده موقت، راهي بيابد يا براي علاج سرطان پدر، چاره‌اي. در آمريكا به نيويورك تايمز گفت: شاه و آمريكا به كردها خيانت كردند! شايد از ديد پيرمرد اين تناقض، سياست روز بود كه دوباره شمع خاموش جنبش مسلحانه كردها را برافروزد.
 
توفان انقلاب، كاخ‌نشينان را درنورديد و شاه رفت و سرطان در بدن مصطفي بارزاني، پنجه افكند و ماهي از انقلاب نگذشت كه وي بدرود حيات گفت و شايد با صدها نگفته تاريخ معاصر كردستان در سينه‌اش كه نخواست بازگويد اما ديگر به جدي بودن مقاومت مسلحانه باوري نداشت. جلال طالباني تابستان 1975 حزب اتحاديه ميهني كردستان را تاسيس كرد كه شايد، محوريت فردي و تك‌حزبي از كردستان، رخت بربندد و كردها چندصدايي را ممارست كنند و تا ايام انقلاب، دوران كشاكش قياده موقت و اتحاديه ميهني بود كه حزبي سنتي بماند يا حزب پرچمدار اصلاحات و تغيير، اما هر كدام در جايي بودند، اولي در كرج و دومي در عرصه سياست و خاك كردستان عراق. 

در روزهاي اول انقلاب، مسعود بارزاني و برادرش – ادريس – به ديدار رهبر انقلاب رفتند، شاه را مستبد خواندند و خود را سرباز وفادار به انقلاب و جمهوري اسلامي. در اين ايام كردهاي ايران، حزب‌هاي كومله (جمعيت) و دموكرات دوباره نضج گرفتند و اين بار دل در گرو احساسات يا بعث يا محاسبه غلط نهادند و در پاكسازي‌شان، نيروهاي بارزاني بودند كه شانه‌به‌شانه سربازان ايران حركت كردند و هدف ساده بود؛ «راهي براي بازگشت به كردستان عراق.» 

در ايام جنگ ايران و عراق، اين بار بارزاني و طالباني كدورت‌ها را كنار نهادند و براي هدف مشترك‌شان با ايران - نابودي صدام – تشريك‌مساعي كردند و جنگ كه به پايان آمد، باز هم روزگاري تلخ و سيه بر كردهاي بازمانده از انفال و قتل‌عام گذشت كه جنگ خليج‌فارس آغاز شد و سياست آمريكا و كشورهاي منطقه – خصوصا ايران – موجب تاسيس حكومت محلي اقليم كردستان عراق شد و بارزاني پس از نزديك به 15سال زيستن در ايران به كردستان بازگشت و سيب قدرت را با طالباني نصف كرد. 

با سقوط صدام، طالباني رييس‌جمهور شد و مسعود بارزاني بر صندلي رياست اقليم نشست و هر دو مديون و ممنون ايران بودند كه حامي‌شان بود و رسم وفاي‌شان، برقرار. در اين هشت سال هر دو تلاش كردند ديپلماسي و سياست كردها را اعتلا دهند و نقشي بيافرينند و هرازگاهي هم از گزند رقيبان و ادعاي مدعيان به دور نبوده‌اند و امروزه نگاه‌ها به اقليم كردستان، پروژه دوست‌داشتني كردهاي منطقه، معطوف به قوام و دوامش است و ايران هم واقعيتي غيرقابل انكار. سفر بارزاني به ايران، به تقويت رابطه به ايران و دوري جستن از چالش‌هايي است كه كردستان را از مخاطره برهاند و اندك‌اندك، عمر بارزاني همسان با دوران فعاليت سياسي كردهاي منطقه است كه در اين 65سال، نقش بارز ايران و ايراني در حركت و توسعه كردستان، غيرقابل كتمان. 

چه مسعود بر اين مسند بماند و چه برود، كردها راه ممارست و مشاركت سياسي را برگزيده‌اند. مصطفي بارزاني كردها را صاحبخانه ايران ناميد، زيرا ابراهيم احمد – رقيب و منتقد حزبي او – به ژنرال حسن پاكروان گفته بود: «كردها هر كجا باشند ايراني‌اند.» 

به آن منظور كه كهن‌ترين قوم ايراني‌ هستند كه شفيعي كدكني كردها را «دل ايرانشهر» ناميد. امروزه هم دو كرد متولد ايران
- بارزاني و طالباني - بايد دوستدار ايران و ايراني بمانند كه هويت امروزشان، مرهون الطاف ايران است.

برچسب ها: بارزانی
مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین